رمان دختر ابلیس
- به قلم الینا_ایدا
- ⏱️۴ ساعت و ۳۸ دقیقه
- 74.7K 👁
- 136 ❤️
- 170 💬
داستانه ما راجب یه دختره مغرور و نترسه ……و کمی هم قد و شیطون … این دختر قصه ما پدر مادرشو تو یه تصادف از دست میده …و زندگیش دگرگون میشه خودش خانم خودش میشه…… حرف زور تو کتش نمیره …بخصوص اگه پسر باشه … این دختر خانم ما یه پارتی دعوت میشه و میره …که تو پارتی یه شخصیو میبینیه…این شخص بهش یه پیشنهاد میده که زندگیشو زیرو رو میکنه …
صورتمو بردم نزدیکشو سرشو بوسیدم
از رو تخت بلند شدمو به ساعت نگاه کردم ۱۰بود باید ساعت ۱۱به ادرسی که دیشب اون رضاعه داده بود میرفتم
سریع یه شلوار تنگ مشکی چرم پوشیدم
یه کفش مشکی که دوسانت پاشنه داشت همراه یه مانتوی مشکی کوتاه پوشیدم ……رنگ مورد علاقم مشکی بود اره ……مشکی …سمبلی از تاریکی……
یه شال مشکی هم ورداشتم گذتشتم سرم ……
به سمت میز ارایشم رفتم ……یه رژ لب زرشکی که به رنگ مشکی میزد به لبم زدم یه خط چشم و توی چشمم کشیدم بعد پنکک سفید کنندمو برداشتمو به صورتم مالیدم
از جام بلند شدم گوشیمو و کیفمو برداشتم
سمت هکسی رفتم ……بوسیدمشو ازش خدافظی کردم
سوارماشین لکسوزم شدم
از تو جیبم کاغذو بیرون آوردم و نگاهی بهش انداختم …
بعد یه ساعت تونستم ادرس رو.پیدا کنم…… یه ساختمون خرابه بود …… ماشینو پارک کردمو پیاده شدم ……
اروم اروم قدم بر میداشتم
داخل ساختمون شدم …جای باحال وهيجان انگیزی بود
سکوت کل ساختمونو فرا گرفته بود……اول شک کردم که این همون ادرسه یانه ولی یه حسی بم میگفت همین جاست ……
گوشه ساختمون پله های اجری میخورد میرفت بالا ……
بی اختیار سمت پله ها رفتم …
رسیدم طبقه دوم ……همینجور تو فکر بودم که به یه چیز سفت و محکم برخورد کردم
ایدا:اخ…………هووووی مگه کوری مرتیکه
سرمو بالا کردم ……و چشم تو چشم یه نره غول شدم تیپ رسمی زده بود و گوشه گوشش یه بیسیم بود ……یه نگاهی بهم انداختو پوز خند زد
نره غول:سلام خانوم کوچولو ……اینجا عروسک نمیدن اشتب اومدی
خیلی عصبی بودم ……ع.و.ض.ی اشغال منو مسخره ميکني ……حالیت میکنم ……توهم هنوز منو نشناختی
یه پوزخند پرنگ تر از خودش زدمو گفتم :
ایدا:زر مفت نزن یابو علفی …بکش کنار اون تنه لشتووو
نره غول:ببین جوجه داری زیاده روی میکنیااا میگیرم زبونتو قيچي ميکنم ……شیر فهم شد؟
بلند تر از خودش داد زدم
ایدا :نه خر فهم نشد ……یا میکشی کنار یا بد میبینی
حسابی قرمز شده بود ……
نره غول:باوشه خودت خاسي
با اون هیکل دیوش اومد سمتم که سری عکساالعمل نشون دادم
هر چی توان داشتم تو پام جمع کردمو محکم زدم وسط پاش که از درد به خودش پیچید
نره غول:دختره ه…ر…ز…ه… ک.ص.اف.ت
نفهمیدم چیشد که پامو کشید افتادم زمین ……داشت منو سمت خودش میکشید ……سریع دستمو بردم تو کیفمو چاقو رو در اوردم
چاقو رو تو دستم فشردمو با تمام توانم فرو کردم تو دستش که دادش در اومد ………رفتم بلند شم که با اون دستش منو گرفت و کشید ……لامصب چاقو افتاده بود اونطرف تر
اطرافمو نگاه کردم که یه سنگ بزرگ دیدم
سنگو برداشتمو محکم زدم تو کلش
که بیهوش شد……
بعد چند لحظه صدای دست زدن اومد ……بالای سرمو نگاه کردم که رضا رو دیدم که یه لبخند پیروزمندانه ای میزد……یه اخم پرنگ کردم و میخاستم بلند شم که چشمم به یه پسر که حدود 26یا 27سالش بود خورد از پایین نگاش کردم که تیپش رسمی بود یه کت شلوار مشکی پوشیده بود با یه کروات ابی بالا تر اومدم بینی خوش فرم و لبای کوچیکی داشت یکمی بالاتر اومدم که چشمای ابی نافذی داشت که هر دختری رو به خودش جذب میکرد ……سعی کردم نگاهمو از روش بردارمو بلند شم
رضا که در حال خندیدن بود گفت
رضا:الکی نمیگم ازت خوشم اومد ……دختر تو معرکی ……شجاعی…خارقعاده ای تو
از زمین بلند شدمو با همون اخم پرنگم گفتم
ایدا :ممنون
یه نگاهی به اون پسره انداختم ……
دست به سینه تکیه داده بود به دیوار و یه پوزخند رو لبش بود ……
نمیدونم چرا ولی از پوزخندش متنفر بودم ……پسره احمق
همینطور داشتم تو ذهنم به پسره فحش میدادم که رضا گفت:
رضا :بیا با آرتا اشنات کنم ………
ایشون بهترین دوست وبهترین قاچاقچی هستن ……
جالبه……زیاد فک نکنم سن داشته باشه که بخاد بهترین قاچاقچی باشه ……خیره شدم بهش …اون پوزخنده لعنتی از لبش نمی رفت کنار ……یکم رفتم جلو و یه پوزخند پرنگ تر از خودش زدم و گفتم
ایدا:جدن!………بهش نمیخوره
نمیدونم چرا جرات پیدا کرده بودم …میدونستم اگه اراده کنه هر بلایی میخواد سرم بياره……ولی دیگه چه بلایی……خیلي وقت طعم خوشی یادم رفته ……
یه اخم غلیظ کرد و گفت
آرتا:قادری نکنه این جوجه میخاد دستیارم بشه نگو که باورم نمیشه
و بعد یه پوزخند زد که خیلی رو اعصابم بود ………لعنتی…
ایدا:ولی همین جوجه ازش خیلی کارا بر میاد……
یه پوز خند دیگه زد و گفت
آرتا:حتی از پس من!؟
نمیدونستم ………واقعا از پسش بر میام ……ایدا....یادت رفته کی هسی!؟…………تو دختر ابلیسی …………یادت که نرفته ……نه از چیزی میترسی نه چیزی میتونه مانعت بشه ……"
اره من دختر ابلیسم"

آزاده | ناظر برنامه
اگه فایل مرتبش رو دارید میتونید بفرستید تا جایگزین بشه💚
۸ ماه پیشالینا
0حقیقت خیلی موندم که بازساری کنم با نه 🥲چون نمیدونم کسی قراره بخونه یا نه و حس میکنم نیاز به یک تلنگر دارم تا داستانو بصورت حرفه ای تری با جزییات بهتری تغییر بدم حقیقت خوب یا بد من یادمه تو همون سال ها رمان من بین بقیه رمان ها رتبه اول رو اورده بود :) فقطقسمت های فان با علامت نگارش قلم من هست
۳ ماه پیشالینا
2حقیقت فکر میکنم تا جایی که بادمه مضمون رمان راجب دختریه که تو کار خلاف هست چون چیزی برای از دست دادن نداره و خانوادش رو توی تصادف از دست داده و به خدا پشت کرده که تهش مثبت تموم میشه 😅 نمیدونم بازساری کنم رمانو یا نه؟
۳ ماه پیشسایه
0ولی درکل رمان خفنی بود
۴ ماه پیشمعصومه
2واییی تورخدااااا دوبارهههه یکی همین جوری بنویسسس با اینکه یکم ضعیف بود ولی میدونم تو میتونییی
۲ ماه پیشaida
1خوشم نیومد خیلی بچگانه بود ۲پارت بیشتر ادامه ندادم موضوع رمان باید قوی باشه جوری که خواننده رو به خودش جذب کنه اما این اینطوری نبود به هرحالا خسته نباشی امیدوارم رمان های بهتر و جذاب تری بنویسی
۳ ماه پیشآنیتا
1بهترین رمان بود که تا حالا خوندم
۳ ماه پیشArva
1میشه لطفا کسی اسم چنتا رمان واقعا قشنگ رو بگه حالا تو هر ژانری ممنون میشم
۱۰ ماه پیش...
13هیچکسان پادشاه ، گناهکار ، سه فصل رفاقت ممنوع ، سه فصل تکنیک های مخ زنی ، رمان های خانم مرجان فریدی ، اسطوره ، مگس و... از نظر من ارزش خوندن دارن...
۱۰ ماه پیشArva
1ممنونم بابت اسم رمان ها
۹ ماه پیش♥آرشین♥
1اره واقعا اینا عالین. مخصوصا تکنیک های مخ زنی.. دو فصل عشق آمازونی و ویانا نیوز و سیاهی لشکر هم عالین
۸ ماه پیشسادات
1تویی که اینا رو خوندی یعنی رمان خون حرفه ای حساب میشی
۶ ماه پیشدانی
0دو فصل رفاقت ممنوع رو کجا خوندی
۶ ماه پیش...
1از روبیک،ولی الان فیل شده و داخل تلگر!مه ! البته یه گپ هم تو روبیک هست که شاید بعضی وقتا توش پارت بزاره نویسنده ولی فلالیت اصلی تلگ ... مه . حالا اگه میخوای آیدی روبیک یا شادتو بده لینک هرکدومو خواستی برات میفرستم...
۵ ماه پیشسایه
0رمان گیسو کمند، هوس گرمای قرعه به نام سه نفرو من خیلی دوست داشتم فکر کنم برا شماهم جذاب باشه
۴ ماه پیشSohila
2رمانش خیلی باگ داشت از وسط یه موضوع میپ ید رو یه موضوع دیگ
۵ ماه پیشماهک
2خوشم نیومد مسخره ترین رمان عمرم بوود
۵ ماه پیشالینا
1ممنون میشم اگر نظرتونو به ایدی *** بگین برای ترمیم پارت ها نظرتتتون چه مثبت چه منفی برام با ارزشه ممنونم زیاد ***
۸ ماه پیشالینا
9نظرت راجب درست کردن پارت ها چیه؟ این رمان برای ۱۲سال پیشه و پارت ها جابه جا شده بنظرتون ترمیمش کنم؟ و پارت هارو درست کنم؟ اگر همراهی کنید من بد ۱۲ سال براتون درست میکنم ممنون میشم نشر بدین مرسی از محبت تک تک شما عزیزان🥰
۸ ماه پیش.....
2مزخرف ترین رمانیه که تا حالا خوندم تو ژانر گفته طنزه اخه این کجاش طنزه همشم میگه من دختر ابلیسم خیلی بده
۸ ماه پیشال.ال
4رمانش خیلی باحال بود و کلی خندیدم مخصوصا اون قسمتش که ایدا افتاد روی آرتا و بهش میگفت تشک خیلی خند دار بود
۹ ماه پیشنگار جون
1عالیییی بود خیلی با تیمه های ایدا خندیدم و یجورایی منو یاد میشا تو میشا دختر خوناشام مینداخت خلاصه بازم تو ژانر پلیسی طنز بنویسید ممنون♡
۱۰ ماه پیشعالییییی بود
0خیلی قشنگ بود
۱۰ ماه پیشNika
2خیلی قشنگ بودمن ک به شخصه کلی خندیدم با کل کل کردن و تیکه های آیدا وآرتا دمت گرم وخسته نباشی گلم.❤🌹❤با آرزوی سلامتی و موفقیت های پی در پی ات گلم😘👌👍🌹
۱۱ ماه پیش.....
0می تونست بهتر از این باشه ولی فکر کنم نویسنده اولین کارش بود چون خیلی ابتدایی نوشته شده بود و از وسط یه ماجرا می پرید یه ماجرای دیگه کلا خیلی درهم بود و میتونست بهتر از این باشه :)
۱ سال پیش
5واقعا برای من که چهار ساله دارم رمان میخونم خیلی چرت بود یعنی چی که خبری از هکسی نمیشه دیگه یا زرتی پیشنهاد قادریو قبول میکنه اصن چرا مامان بابای همشون باید مرده باشن حتی خواهر برادرم نداشتن کلا چرت
۱ سال پیش
الینا
13سلام دوستان بنده این رمانو در سن ۱۳ سالگی نوشتم و الان ۲۴ سالمه🥹😂 فک نمیکردم این رمان هنوز باشه باورم نمشه ! ممنونم از کسانی که خوندن رمانمو و محبت کردن به نکته ای بگم راجب پارت ها! متاسفانه موقعه پی دی اف رمان پارت ها قاطی شدن و من خبر نداشتم بعد ها متوجه شدم که دیر بود ! بازم ممنونم بابت همچی