رمان سکوت تلخ به قلم پانیذ میردار و الناز دادخواه
نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۴ دقیقه
- یه اسپرسو
گارسون باشه اي گفت و رفت نادیا درحالیکه با چشم هاش کوچیک ترین حرکت منو میپایید گفت:
- هیچ وقت حاضر نبودي قهوه بخوري چه برسه قهوه ترك
- ادم گاهی سلیقشو عوض میکنه
- مطمئنی این ربطی به سلیقه نیکو نداره؟
- اسمشو نیار
- چرا نباید اسمشو بیارم؟ فکر میکنی اون فقط براي تو عزیز بود؟ نه اینطور نیست براي منم عزیز بود میدونی
چندبار سه نفري پشت این میزا نشستیم و باهم حرف زدیم و خندیدیم؟ فکر میکنی روزایی که با هم گذروندیمو
یادم میره؟ فکر میکنی فقط تو هستی که عزیزت رو از دست دادي؟ نه اینطور نیست تو یه نفرو از دست داري
ولی من دو نفرو از دست دادم. نیکو رفت ولی با رفتنش من تورو هم از دست دادم یه نگاه به خودت بنداز! ببین
چقدر لاغر شدي این همون نیکاي شیطونه که صداي خندش تا سر کوچه میرفت؟ همون نیکا که از شیطنت
هاش هیچکس در امان نبود؟ ببین چه بلایی سر خودت اوردي؟ فکر میکنی اگه نیکو بود راضی بود که با
خودت اینکارو کنی میدونی چقدر ناراحت میشد اگه با این وضع میدیدت؟
دیگه اعصابم توان شنیدن این حرفا رو نداشت ناخوداگاه داد زدم:
- ولی نیست نیکو نیست دیگه هم بر نمیگرده
همه میزها توجهشون به ما جلب شد میتونست تعداد سرهایی که به سمتمون برگشته بود حس کنم با حالت
عصبی به دو پسر که میز کناریمون بودن و بهمون خیره شده بودم گفتم:
- چیه دیدن داره؟
نادیا زیرلب گفت:
- نیکا اروم باش
- ببخشید نمیتونم تحمل کنم در موردش حرف بزنیم
- ولی باید حرف بزنی نیکا سه ماه گذشته دیگه باید از لاك خودت در بیاي
- ببین نادیا گفتم بیاي اینجا که باهم صحبت کنیم
- باشه من حاضرم هرچی دوس داري بگو گوش میدم و کمکت میکنم ولی اینقدر نریز تو خودت
- باشه پس گوش میکنی و کمک میکنی؟
- اره
- قول بده کمکم میکنی
- قول میدم هرطور شده کمکت میکنم
- من تو این مدت خیلی فکر کردم هر روزم رو داشتم فکر میکردم تا بتونم این اتفاقا رو هضم کنم و کنار
بیام.....ولی نشد نتونستم کنار بیام یه چیزي از درون داره منو میخوره یه خشم یه عصبانیت که کم نمیشه داره
روز به روز بیشتر میشه.
- اینا طبیعیه.
- بزار حرفام تموم شه. یه آتیش داره وجودمو میسوزونه و من تصمیمو گرفتم که چیکار کنم من میدونم اون
حادثه اتفاقی نبود میدونم کاسه اي زیر نیم کاسه اس همه میدونن ولی روش سرپوش گذاشتن نتونستم کسی
که اینکارو کرده به سزاي عملش برسونن و این داره منو آتیش میزنه.
- از تو کاري بر نمیاد فقط باید اون خاطره رو فراموش کنی.
- میخوام انتقام بگیرم.
با ناباوري گفت:
- چی؟؟؟؟
- شنیدي چی گفتم میخوام انتقام بگیرم این آتیش داره منو میسوزونه و من میخوام کسایی که مسئول این
حادثه هستن رو با این آتیش بسوزونم.
- دیونه شدي؟ تو حتی نمیدونی چطور این اتفاق افتاده! حتی پلیس هم نفهمیده اونوقت تو میخواي سرخود
تنهایی چیکار کنی؟
- من میدونم.
- یعنی چی؟
- نمیتونم بیشتر توضیح بدم نادیا الان وقتش نیست اون زمانی که کامل همه چیزو بفهمم بهت میگم و تو قول
دادي که کمکم کنی.
- نیکا خودتو نباید توي دردسر بندازي.
- من نمیتونم فراموش کنم
- شاید بهتر باشه بري با یه روانپزشک صحبت کنی شاید بتونه آرومت کنه.
- من ارومم نیازي به روانپزشک ندارم به تنها چیزي که نیاز دارم انتقامه که این آتیش خاموش بشه.
- خودت میفهمی چی داري میگی؟
- آره.
- خداي من باور نمیکنم جدي باشی.
- اما هستم تو این مدت یکم تحقیق کردم یکم دیگه زمان لازم دارم بعد بهت میگم میخوام چیکار کنم نترس
تورو به دردسر نمیندازم.
میتونستم تو چشاش نگرانی رو ببینم اما دیگه هیچی نمیتونست منو از تصمیمم منصرف کنه.
فنجون قهوه رو تا ته سر کشیدم و از جا بلند شدم.
سادات
00سلام.... نویسنده قلم فوق العاده ای داشت... ولی آخرش بد تمام شد.... و اگر نیکا خودکشی نمی کرد خیلی بهتر می شد... امیدوارم فصل دومی هم داشته باشه🌹🌹💔💔
۲ ماه پیشفاطمه
۱۵ ساله 00سلام خسته نباشید.... واقعا از خوندن رمان لذت بردم. ای کاش پایان خوشی داشت.. امیدوارم فصل دومش نوشته بشه..
۲ ماه پیشکیمیا
۱۸ ساله 00خیلی خدب بود من از رمان خوشم اومد دست نویسندش درد نکنه واقعا خوب بود خیلی خیلی خوب و مورد پسند بود ممنون از نویسندش
۸ ماه پیشکیمیا
۱۸ ساله 00خوب وعالی من از رمان سکوت تلخ خیلی خلی رازی هستم و خیلس خیلی غمناک هستش داشت گریم میگرفت و نباید اخرش نیکا میمرد من فکر کردم با بردیا عروسی میکنه باز نباید اخرش این جوری تمام میشد واقعا اخرش بد بود
۸ ماه پیشمهربان
۳۴ ساله 00رمان جذاب وجذاب رمان باید قابلیت جذب مخاطب رو داشته باشه ومذیوس کننده غیراخلاقی وکسل کننده وهمزاد نداری کنند باهاش ترغیب بخونندنش بشن 👌🏻🫠😋🤔🤗😄😉🧐🧐
۱ سال پیشانا
۱۷ ساله 50چرا واقعا فکر می کنید همه ی رمانا باید تهش به خوبی خوشی تموم شه این یه رمانه نه کارتونای پرنسسی دیزنی تهش پایان خوشه
۱ سال پیشسنا
03واقعا پایان چرتی داشت خیلی چرتتتتتت و مسخره نباید نیکا مبمرد خلی مسخره بود
۱ سال پیشBnb
00نمیفهمم چرا انقدداش خودشو میکشت ک بگه دختر ضعیفه وخیلی کارا و نمی تونه بکنه. پسر میومد می نوشت انقد زن ستیزانه نمی نوشت ک اینا نوشتن.چتونههه؟..انقد دوست دارین ب جنسیت خودتون توهین کنین؟؟
۱ سال پیشکیمیا
۱۷ ساله 00این رو دوبار خوندم واقعاااااااا عالیه❤️👍 هرچی از قشنگیش بگم بازم کمه دست نویسنده هاش درد نکنه که واقعا رمان هاشون عالیه
۱ سال پیشفاطمه
۱۸ ساله 00خوب بود بخونیدش
۱ سال پیشلنا
۱۵ ساله 10عالی بود عالی بهترین رمانی ک خوندم عاشقشم مرسی از نویسنده عزیز
۱ سال پیشآیسل
۱۵ ساله 20واقعا خیلی قشنگ بود وقتی آخرای این رمان رو میخوندم نمیتونستم جلوی اشکام رو کنترل کنم
۲ سال پیشثنا
۲۲ ساله 10من رمان حقیقت تلخ رو میخام از کجا میتوانم بگیرم که دختر حامله هستی و پسر نمیدونی
۲ سال پیشتیام
۱۵ ساله 20عالیه من سومین باره این رمانو میخونم کاش زندگیه منم همینطوی شه🗿💔
۲ سال پیش
Taran
۱۷ ساله 00رمان فوق العاده ای بود ، بهتر بود نیکا آرین رو به چشم سرگرمی نگاه میکرد و عاشق بردیا میشد ، و در آخر هم هر دو تیر استفاده میشد و نیکا با اون شلیک نمی میرد ، در کل رمان زیبایی بود...