رمان با نگاهت آرامم کن به قلم فاطمه تبریزیان
در مورد دختریه به اسم اناهید یلدا .. دختری مغرور …. زیبا … اناهید عاشق .. عاشق خانوادش … بعد مرگ خواهرش اناهید به کشور پدرش ایران بر میگرده تا انتقام خواهرشو بگیره .. ولی به خاطر مشکلی که برای پسر عموش پیش میاد …مجبوره خودشو فدا کنه … مشکلی که زندگی اناهید و دچار تغیر و تحول میکنه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۱ دقیقه
بعد دستامو باز کردم و گفتم
-اصلا بیا ب*غ*لم
-حالا وسایلتو جمع کن بریم خونه .. اونجا قشنگ ب*غ*لت میکنم .. الان این خیر ندیده ها زنگ میزنن پلیس بیاد به جرم فحشا بگیرتمونا
-غلط کردن
به اتاقم رفتم تا وسالمو که هنوز بازشون نکرده بودم جمع کنم
-خب علی بذار تصویه کنم بریم
علی اخمی کرد و با لحن جدی گفت
-حساب کردم .. دفعه اخرت باشه وقتی با من میایی دست به جیب بشیا
-اوه اوه غیرت .. باشه چشم
علی چمدونمو گرفت و به سمت ماشینش رفت در اذرا کاربنیشو باز کرد و چمدونمو داخل گذاشت .. در جلو و باز کردم و نشستم از این سوسول بازیا خوشم نمی امد که پسر بیاد و در برای دختر باز کنه
علی هم در و باز کرد و داخل ماشین جا گرفت .. ماشین جلو خونه عمو منصور نگه داشت .. از ماشین پیاده شدم و به سمت علی برگشتم
-چرا ماشن نمیبری داخل
-فضولی عشقم میکشه بیرون بذارم
-بی ادب در و باز کن خسته شدم
-واه واه مگه من نوکرتم .. خب خودت زنگ بزن
یه پشت چشم براش اومدم و زنگ به صدا در اوردم
-بله
-جیران خانوم در باز کن که ابجیمو اوردم
-وای اقا بفرمایید داخل
یه نگاه خرکی به علی انداختم
-بچه جون من خودم زبون دارم اینو تو مغز پوکت فرو کن
در با صدای تیکی باز شد .. قبل از اینکه علی باز مسخره بازی در بیاره داخل رفتم .. داشتم نمای ساختمان رو نگاه میکردم از 8 سال پیش تا الان هیچ تغییری نکرده بود
با صدای جیغ بلند زنی نگاه از ساختمان برداشتم
-وای انی عزیزم .. خیلی خوش امدی
تا بیام متوجه موقعیت بشم تو ب*غ*ل زن عمو راهله بودم دستامو دور کمرش حلقه کردم و سرمو روی سینه اش گذاشتم
-زن عمو خیلی وقته ندیده بودمتون
ب*و*سه ای روی گونه اش گذاشتم .. زن عمو هم چپ و چپ ب*و*سم میکرد
-ای بابا خانوم ول کن دخترمو
از ب*غ*ل زن عمو بیرون امدم و به سمت عمو منصور دویدم خودمو پرت کردم تو ب*غ*لش
-عمو .. عمو جون دلم براتون شده بود اندازه یه سوزن
عمو ضربه ارومی به شونه هام زد و گفت
-بشین پدر صلواتی .. اینقدر چاخان نکن .. تو اگه دلت برای عموت تنگ شده بود .. زودتر می امدی
ب*و*سه ای روی گونه ام کاشت
-بیا بریم داخل دخترم که الان همه میان اینجا
با این حرف عمو از حرکت ایستادم و تغریبا جیغ کشیدم
-همههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منظورتون از همه کیان ؟؟
زن عمو – منظورمون از همه عمه اینا هست دیگه
-البته منظور مامان کل فامیل و دوست و اشنا
-علی رضا !!!!
-خب چیه مامان راست میگم دیگه ... از دیشب که این ارسام خیر ندید زنگ زده تلفن به دست شدین و دارین کل فامیل و خبر میکنین
با این حرف علی اه از نهادم بلند شد .. مثلا من امده بودم تو ارامش باشم .. اعصابم داغون شده بود دستامو مشک کردم و چشمامو بستم و چند تا نفس عمیق کشیدم
زن عمو فوری به طرفم امد
-انی حالت خوب نیست ؟
چشمامو باز کردم و لبخند مصنوعی زدم
-حالم خوبه زن عمو
علی در حالی که چمدون به دست به داخل خونه میرفت گفت
-مامان این دخترت زیادی لوسه ها .. اینقد بهش بها نده
میخواستم به سمتش حمله ور بشم و دو تا کتک پدر و مادر دار بهش بزنم که صدای اخش بلند شد
-اخ ... ای .. بابا ول کن گوشامو
با دیدن قیافه علی من و زن عمو به خنده افتادیم
-دیگه انی منو اذیت میکنی
-بابا من شکر خوردم ول کن .. کندیشون
عمو با خنده گوشای علی رو ول کرد
علی با اخم به سمتم برگشت
-اصلا من غلط کردم امدم دنبالت .. هنوز نیامدی داری جا منو میگیری
به سمتش رفتم و هلش دادم به عقب و به طرف خونه به راه افتادم
-برو بابا زود باش چمدونمو ببر به اتاقی که برام در نظر گرفتین
-ای دختر چشم سفید تو قراره تو انباری بخوابی اتاق کجا بود
سایه
024بد بود افتضاح.من هنوز یه رمان جالب تو این اپ نخوندم😔
۴ سال پیشمهدیه
121من بهت پیشنهاد میکنم رمان تمنا برای نفس کشیدن و کی گفنه من شیطونم بخونی
۴ سال پیشیا علی
۲۵ ساله 30چرا عزیزم این همه رمان مثلا بوی نا طعم گس زندگیم باش عشق تا جنون زندگی زناشوئی فرشته من پرستار من
۳ سال پیشلیانا
20اگه میخوایی خوب باشه مگس و شیطنت در راه عشق رو بخون که عاشقش میشی
۲ سال پیشرمان حس معکوس و مگس
20رمانهای احساس من معلول نیست،دلواپس توام،جدال پر تمنا اینا عالین بنظرم
۲ سال پیشسمیرا
10آبکی تر از این رمان بازم خودش
۲ سال پیشالهام
00بد نبود
۳ سال پیشمهشید
۱۵ ساله 00در کل خیلی خوب بود مخصوصا شخصیت دنداد و کل کل هاشون خیلی بامزه بود.
۳ سال پیشحدیث
۱۴ ساله 10خیلییییی جذاب و عالی بود واقعااا هر دو شخصین مغروووررر و فوق العاده جذاب. ولی تنها ایرادش اینکه معلوم نشد باند اتابک چیشد؟دستگیرشون کردن؟ در کل عالیییی چون تا آخرش نمیدونستی که چی میخواد بشه!حتما
۳ سال پیشM
۱۵ ساله 10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
M
۱۵ ساله 10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
دنیز
۱۸ ساله 00قشنگ بود،شخصیت ونداد محشررر بود، مرسی 🌺🌺
۳ سال پیشفاطمه
20عالی بود من دوسش داشتم🌷🌸🌷💞💕.اگه خانواده پدری من این شکلی خوب بودن منم این کار و میکردم.عمه من محال غیر ممکنه از کنارت رد بشه یه چیزی نپرونه به جان خودش که می خوام دنیا باشه اون نباشه😁😁😁
۳ سال پیشآمازونیه تحت تعقیب
60این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
خودم
21بد نبود...ضمنا قرار نیست تو همه رمانا رئیس باند دستگیر واعدام بشه
۳ سال پیشمبینا
20رمان قشنگ و جالبی بود حتما بخونید...ولی کاش مشخص میشود باند اتابک چیشود
۳ سال پیشآیلین
00عااالی بود کاش جلد دومشم داشت😍فقط اتابک چیشد🤔خیلی رمان خوبی بود حتما بخونین فقط کاش یکم ادامه میدادی من بفهمم بچش به کی میره بچه ای رامین اینا😆اخه همش تو ذهنم بود😆ممنون از نویسنده بابت رمان خوبشون
۴ سال پیششقایق
03گفتم رمان دوست دارم ولی نگفتم دیگه به شعورم توهین کنی خیلی بد بود
۴ سال پیشnafas
۱۶ ساله 01خیلی قشنگ بود❤ تا اخرش نمیدونستی چه اتفاقی میوفته ولی اخرش اتابک چیشد ؟ ولی در کل رمانش عالی بود😍😍
۴ سال پیش
دیار
01خوب و سرگرم کننده..........