رمان سکوت تلخ به قلم پانیذ میردار و الناز دادخواه
مقدمه
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هواي من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردي را دوا نمی کند …
گرماي حضورت را می خواهم …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
***
روزنامه رو روي میز انداختم چشمم روي حروف بزرگ تیتر صفحه اول میلغزید. سرم درد میکرد دست هامو
روي شقیقه هام گذاشتم و اروم فشار دادم لرزش عصبی دست هام کاملا مشهود بود با عصبانیت دندون هامو
روي هم ساییدم باید اعصابمو کنترل میکردم سعی کردم چندتا نفس عمیق بکشم ولی فایده نداشت تیتر ها تو
سرم تکرار میشد با بی حوصلگی از جام بلند شدم و روزنامه رو برداشتم به سمت اتاقم رفتم با قیچی تیتر اول و
ماجراش رو بریدم در کشو رو باز کردم و بریده روزنامه رو روي انبوه زورنامه هاي دیگه گذاشتم. حس میکردم
پرده اي از خشم جلوي چشم هامو میبنده داغه داغ بودم انگار حرارت تنم داشت خفم میکرد. با گام هاي عصبی
خودمو به حموم رسوندم و رفتم تو حتی حوصله دراوردن لباس هامو هم نداشتم دوش اب سرد رو باز کردم و با
همون لباس ها خودمو کشیدم زیر اب سرد. براي لحظه اي بدن داغم بر اثر تماس با قطرات سرد اب شروع به
لرزیدن کرد سرماي اب کم کم به استخون هام نفوذ میکرد و از حرارت بدنم میکاست میتونستم لرزش فک و
دندون هامو حس کنم چشم هامو بستم و سعی کردم سرما رو با همه وجود حس کنم.
صداي قدم هاي بلند و نفس نفس زدن هاي تند صداي ریزش اب و صداي بلند رعدو برق....خاطره اي نه
چندان دور توي ذهنم سایه انداخت. به شدت چشم هامو باز کردم دوش اب سرد رو بستم تنم مثل یخ سرد بود
لباس هامو گوشه اي از حموم انداختم و حوله بلندم رو پوشیدم و از حموم بیرون رفتم. یه راست رفتم تو
اشپزخونه لیوانی رو تا نیمه اب کردم و دو قرص مسکن رو باهاش انداختم بالا تا شاید از سردردم کم بشه یه
فنجون قهوه داغ براي خودم درست کردم و با همون حوله خودمو رو کاناپه انداختم. فنجون رو مقابل صورتم
گرفتم گرمایی که از بخار قهوه به صورتم میخورد کمی ارومم میکرد عطر قهوه بهم ارامش میداد. جرعه اي
نوشیدم گرمایش از دهان تا معده ام رو گرم و طعمش تلخیه دهانم رو تلخ تر کرد زیر لب گفتم:
- تلخ مثل زندگی
پوزخند سردي رو لبام نقش بست با احساس لرزشی چشمم به موبایلم افتاد که اسم نادیا روش خاموش و روشن
میشد با بی میلی جواب دادم
- چیه؟
- سلامت کو؟باز مثل سگ پاچه گیر بد اخلاقی
- گیرم که سلام خب چیکار داري؟
- خوبی؟ منم خوبم تورو خدا خجالتم نده اینقدر حالمو میپرسی همه چی عالیه منم خوبم
- زنگ زدي لودگی کنی؟
- نخیر زنگ زدم به توئه بیشعور بگم خیلی خري که دو ساعته منو تو این سرما اینجا کاشتی اما نیومدي
تازه یادم اومد قرار بود برم ببینمش اه کوتاهی کشیدم و گفتم:
- یادم رفت
- همین؟ یه عذرخواهی کنی بد نیستا!!
- زنگ زدي که من عذر خواهی کنم؟
- چته نیکا؟ چرا بازم سگ شدي؟
- چیزیم نیست
- معلومه لابد بازم نشستی روزنامه خوندي عصبی شدي غمباد گرفتی و منو اینجا کاشتی
- نادیا حوصله ندارم کاري نداري؟
- نیکا کی میخواي بفهمی من نگرانتم؟ ببین داري با خودت چیکار میکنی؟ دیگه بسه دیگه باید فراموش کنی
بیخیال شی اینقدر خودتو عذاب نده
- هه فراموش کنم؟ امکان نداره
- ببین من درکت میکنم ولی تو دیگه داري زیاده روي میکنی؟
با خشم فریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درکم میکنی؟ چطور میتونی درك کنی؟ مگه مثل من عزیزت رو از دست دادي؟ مگه مثل من با اون صحنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به رو شدي که بدونی چه حسی داره؟ که هرباري که چشم هاتو میبندي بتونی اون تصویر رو جلوي چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهات ببینی چطور میتونی درکم کنی؟ نه تو نه هیچکس دیگه نمیتونه درکم کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه تو میگی نمیتونم پس جاي اینکه بریزي تو خودت بیا حرف بزن بزار سبک شی سه ماهه خودتو حبس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردي تو خونه با هیچ کس حرف نمیزنی حتی گریه هم نمیکنی داري خودتو نابود میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هرچی بیشتر تو خودم نگه دارم راحت تر میتونم خودمو اماده کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اماده واس چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بعدا برات تعریف میکنم الان حوصله ندارم کاري نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا فردا ببینمت خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مثل امروز قالم نمیزاري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس همون جاي همیشگی منتظرم باش ساعت 10 باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی خداحافظی گوشی رو قطع کردم حوصله نصیحت هاي اینو دیگه نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجون رو روي میز شیشه اي گذاشتم براي لحظه اي صداي جیغ جیغویی تو ذهنم فریاد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی مگه صدبار نمیگم فنجون قهوت رو نزار رو میز جاي لکش میمونه؟ تنبل یه زیر فنجونی بردار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو رو هم فشار دادم تا صداي ذهنم رو خفه کنم. زیر لب گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدایا خاطره هاش کی تموم میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر به بخار فنجون نگاه کردم که نفهمیدم کی چشم هام سنگین شد و خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي خیابون قدم بر میداشتم هوا ابري بود و سوز سردي داشت چطور فراموش کرده بودم چتر بیارم؟ دست هامو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي جیب بارونی مشکی بلندم فرو کردم و یقه اش را بالاتر کشیدم تا شاید بیشتر بتونم خودمو گرم کنم به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل کوچه اشناي همیشگی پیچیدم سعی کردم گام هام رو تند تر کنم صداي بلند رعدو و برق تو فضا پیچید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به مراتب اون بارون مثل شلاق شروع به باریدن کرد زیر لب غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لعنت به این شانس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي پاشنه نیم بوتم توي فضا میپیچید دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود باد سرد پوست صورتم رو به سوزش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی انداخت میتونستم لرزش دندون هامو حس کنم سعی کردم تندتر بدوم به انتهاي کوچه فکر کردم به خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصوري از گرما و ارامش تو ذهنم نقش بست که لبخند خفیفی رو روي لب هام نشوند باید میرسیدم خونه تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرم بشم و ارامش داشته باشم. دیگه تقریبا داشتم میدویدم کوچه بیش از حد تاریک بود تاریک تر از همیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار میخواست من رو از رسیدن به انتها باز داره مصمم تر دویدم نزدیک در سفید و اشنا که رسیدم از دویدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستادم و روي زانو خم شدم تا نفسی تازه کنم به نفس نفس افتاده بودم ناخوداگاه خندیدم مگه روح دیده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه میدویدم؟ مثل بچه هاي کوچیکی که از تاریکی میترسن همونطور که بی صدا میخندیدم توي کیفم به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبال کلید نقره گشتم صداي جیرینگ جیرینگش از زیپ پشتی میومد دستمو تو زیپ کردم و اوردمش بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما از بین دست هاي خیسم لغزید و به زمین افتاد کوچه تاریک تر از اون بود که بتونم ببینمش کورمال کورمال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو زمین دست کشیدم اثري ازش نبود رفتم جلوتر و روي زمین دست میکشیدم. دستم به جسم سردي خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرد مثل یخ اما لطیف انگار.... دست هام خشک شد براي لحظه اي صداي بلند رعد فضا را شکافت و لحظهاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نورش تاریکی کوچه را از بین برد و نگاه خیره ام مات روي چیزي موند که روي زمین کنار دستم افتاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irثانیه اي بعد صداي جیغ هاي پی در پی و گوش خراشم سکوت کوچه را شکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جیغ کوتاهی از جا پریدم نفس نفس میزدم و قطرات عرق روي پیشانیم نشسته بود چند نفس عمیق کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام روي عقربه هاي شب نماي ساعت خیره موند سه نیمه شب بود. زیر لب زمزمه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی این کاب*و*س لعنتی تموم میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و برگشتم تو اشپزخونه یه بطري نوشیدنی و یه گیلاس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرداشتم و رفتم کنار پنجره رو صندلی کنار پنجره نشستم و گیلاسمو پر کردم یه جرعه نوشیدم تندیش معده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخالیمو سوزوند و چینی روي پیشونیم نشست جرعه دیگه اي نوشیدنم و گیلاس رو لبه پنجره گذاشتم سیگاري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتش زدم و پک عمیقی کشیدم و با طمانینه دود غلیظش رو بیرون دادم نگاهم بین پیچ و تاب دود میگشت پک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگري کشیدم و به صداي بارانی که هر لحظه تندتر میشد گوش دادم. متنفر بودم از این فصل سرد. تا طلوع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح همونجا نشستم و غرق در افکارم شدم باید تصمیم میگرفتم تصمیمی مهم تصمیمی که شاید زندگیم رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نابودي میکشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا طلوع خورشید من هم تصمیم قطعی گرفتم. با اراده اي محکم از جا بلند شدم و به اشپزخونه رفتم صبحانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساده اي خوردم و اتاقم رو جمع و جور کردم مانتوي مشکی رنگم رو پوشیدم نگاهم بین رنگ هاي متنوع شال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام خیره موند دستم رفت به سمت شال مشکی ولی لحظه اي تردید کردم سه ماه بود سیاه پوش بودم اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز نه امروز روز جدیدي بود روزي بود که میخواستم تمام زندگیم رو عوض کنم شال سفیدم رو برداشتم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي سرم انداختم کیف کوچکم هم روي دوشم قرار دادم و به سمت در رفتم رو به روي اینه ایستادم نگاهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي غریبه اي که توي اینه بهم خیره شده بود ثابت موند مطمئنا اون دختر رنگ پریده با چهره اي سرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی سرد تر من نبودم نه خیلی وقته که دیگه من نیستم.....این دیگه اون نیکاي قدیم نیست بلکه یه ادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدیده یه نیکاي جدید با یه شخصیت جدید...نیکایی که پره از انتقام و خشم نیکایی که میخواد بسوزونه و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش مهم نیست که حتی خودشم تو اتش این انتقام بسوزه به تصویر غریبه خودم در اینه لبخندي زدم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بازي داره شروع میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم زودتر از ساعت قرار رسیده بودم مثل همیشه. عادت داشتم همیشه یکم زودتر خودمو برسونم، تکیه امو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادم به دیوار و مشغول تماشاي خیابون شدم صداي سرسام آور بوق هاي ماشین با صداي بم پسرك جوانی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرآن هاي کوچک میفروخت و صداي گریه هاي بلند کودکی که با لجبازي دست مادرش رو به سمت مغازه اي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکشید در هم آمیخته بود و مثل سوهانی به روحم کشیده میشد کم طاقت شده بودم نگاهم به سمت راه پله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاي باریک ساختمون بلند کشیده شد با بی صبري ساعتم رو چک کردم. و دوباره به در چشم دوختم سایه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر ظریف و بلند قامتی که توي راه پله اشکار شد به انتظارم پایان داد. تکیه امو از دیوار برداشتم و چند قدم به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو رفتم با عجله و بدون توجه اینکه منو ببینه مشغول حرکت به سمت انتهاي خیابون شد و در تلاش براي جا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادن چند برگه داخل کیف کوچکش بود با چند گام بلند خودمو بهش رسوندم و با صداي بلند گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا پرید و وقتی نگاهش به من افتاد با چشم غره اي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زهرمار میمیري مثل آدم خودتو نشون بدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره از سرتا پام نگاهی انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدارو شکر خودتو از حالت کلاغ سیاه دراوردي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتی بیام ببینمت که تیکه بندازي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه. بریم که زود اومدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره یه ربع منتظر موندم میدونستم کلاست طول میکشه که تموم شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره امروز کارم زیاد بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همون کافه همیشگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که به سمت انتهاي خیابون میرفتیم با لحنی که سعی میکرد کنترل شده باشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این خوبم معناي خوب بودن نمیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم چی بگم بگم خوبم؟ نه نیستم بگم بدم بازم نیستم حس میکنم اصلا خودم نیستم نیکا نیستم انگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دختر یه جایی تو وجودم مرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودم حس میکنم نادیا من دیگه اون نیستم همه برنامه هاي زندگیم بهم خورد اما میخوام خودمو دوباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشحال میشم کمکت کنم که زندگیتو از سر بگیري بلاخره تو هم باید ادامه بدي و همه چیزو فراموش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند تلخی رو لبام نقش بست هنوز نمیدونست چه چیزایی تو ذهنم میگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کافه اي که پاتوق همیشگیمون بود رسیدیم وارد شدیم نگامو به محیط اشناي قدیمی دوختم چقدر همه چیز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نظرم دور میرسید انگار سال ها از اخرین باري که اومده بودم میگذشت به سمت میز همیشگیمون رفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي لحظه اي سایه سه دختر که از ته دل میخندیدن رو پشت میز ها دیدم اما با پلک زدن اون سایه از چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهام گریخت. نادیا دستشو روي شونم گذاشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونم اما باید باهاش کنار بیاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف سرمو تکون دادم و پشت صندلی نشستم. گارسون منو رو جلوي رومون گذاشت بدون اینکه نگاهی به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو بندازم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه قهوه ترك
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادیا هم لحظه اي به منو خیره شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه اسپرسو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارسون باشه اي گفت و رفت نادیا درحالیکه با چشم هاش کوچیک ترین حرکت منو میپایید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ وقت حاضر نبودي قهوه بخوري چه برسه قهوه ترك
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ادم گاهی سلیقشو عوض میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئنی این ربطی به سلیقه نیکو نداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسمشو نیار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا نباید اسمشو بیارم؟ فکر میکنی اون فقط براي تو عزیز بود؟ نه اینطور نیست براي منم عزیز بود میدونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندبار سه نفري پشت این میزا نشستیم و باهم حرف زدیم و خندیدیم؟ فکر میکنی روزایی که با هم گذروندیمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم میره؟ فکر میکنی فقط تو هستی که عزیزت رو از دست دادي؟ نه اینطور نیست تو یه نفرو از دست داري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من دو نفرو از دست دادم. نیکو رفت ولی با رفتنش من تورو هم از دست دادم یه نگاه به خودت بنداز! ببین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر لاغر شدي این همون نیکاي شیطونه که صداي خندش تا سر کوچه میرفت؟ همون نیکا که از شیطنت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاش هیچکس در امان نبود؟ ببین چه بلایی سر خودت اوردي؟ فکر میکنی اگه نیکو بود راضی بود که با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودت اینکارو کنی میدونی چقدر ناراحت میشد اگه با این وضع میدیدت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه اعصابم توان شنیدن این حرفا رو نداشت ناخوداگاه داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی نیست نیکو نیست دیگه هم بر نمیگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه میزها توجهشون به ما جلب شد میتونست تعداد سرهایی که به سمتمون برگشته بود حس کنم با حالت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی به دو پسر که میز کناریمون بودن و بهمون خیره شده بودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه دیدن داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادیا زیرلب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکا اروم باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید نمیتونم تحمل کنم در موردش حرف بزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی باید حرف بزنی نیکا سه ماه گذشته دیگه باید از لاك خودت در بیاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین نادیا گفتم بیاي اینجا که باهم صحبت کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه من حاضرم هرچی دوس داري بگو گوش میدم و کمکت میکنم ولی اینقدر نریز تو خودت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس گوش میکنی و کمک میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قول بده کمکم میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قول میدم هرطور شده کمکت میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من تو این مدت خیلی فکر کردم هر روزم رو داشتم فکر میکردم تا بتونم این اتفاقا رو هضم کنم و کنار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیام.....ولی نشد نتونستم کنار بیام یه چیزي از درون داره منو میخوره یه خشم یه عصبانیت که کم نمیشه داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز به روز بیشتر میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینا طبیعیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بزار حرفام تموم شه. یه آتیش داره وجودمو میسوزونه و من تصمیمو گرفتم که چیکار کنم من میدونم اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحادثه اتفاقی نبود میدونم کاسه اي زیر نیم کاسه اس همه میدونن ولی روش سرپوش گذاشتن نتونستم کسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه اینکارو کرده به سزاي عملش برسونن و این داره منو آتیش میزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از تو کاري بر نمیاد فقط باید اون خاطره رو فراموش کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میخوام انتقام بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناباوري گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شنیدي چی گفتم میخوام انتقام بگیرم این آتیش داره منو میسوزونه و من میخوام کسایی که مسئول این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحادثه هستن رو با این آتیش بسوزونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیونه شدي؟ تو حتی نمیدونی چطور این اتفاق افتاده! حتی پلیس هم نفهمیده اونوقت تو میخواي سرخود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهایی چیکار کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیتونم بیشتر توضیح بدم نادیا الان وقتش نیست اون زمانی که کامل همه چیزو بفهمم بهت میگم و تو قول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادي که کمکم کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکا خودتو نباید توي دردسر بندازي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من نمیتونم فراموش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شاید بهتر باشه بري با یه روانپزشک صحبت کنی شاید بتونه آرومت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ارومم نیازي به روانپزشک ندارم به تنها چیزي که نیاز دارم انتقامه که این آتیش خاموش بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودت میفهمی چی داري میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداي من باور نمیکنم جدي باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما هستم تو این مدت یکم تحقیق کردم یکم دیگه زمان لازم دارم بعد بهت میگم میخوام چیکار کنم نترس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتورو به دردسر نمیندازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیتونستم تو چشاش نگرانی رو ببینم اما دیگه هیچی نمیتونست منو از تصمیمم منصرف کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجون قهوه رو تا ته سر کشیدم و از جا بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دیگه باید برم مراقب خودت باش نادیا بازم باهات تماس میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه تو هم همینطور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کافه بیرون اومدم و مشغول قدم زدن شدم خودم هم نمیدونستم به چه سمتی میرم فقط نیاز داشتم قدم بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو فکر کنم ذهنم خسته بود خیلی خسته.. میتونستم نادیا رو درك کنم نگران بود مثل همیشه . نادیا دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموي بزرگمه از بچگی همیشه چون بزرگتر بود نسبت به ما حس مسئولیت داشت و سعی میکرد مراقبمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه همیشه نگرانمون بود میتونستم از چشاش این حس رو درك کنم ولی نمیتونستم تصمیمو عوض کنم تنها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزي که سرپا نگهم داشته فکر انتقامه اگه اونم نباشه من دلیلی براي ادامه زندگی ندارم، امیدي ندارم، هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندارم، دیگه چیزي برام باقی نمونده. من به این حس نیاز دارم تا زنده بمونم تا بتونم راهمو ادامه بدم تا زمانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه انتقام نگیرم خیالم راحت نمیشه. نگاهی به ساعتم انداختم کجا میتونستم برم؟ خونه؟ خونه خالی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچکس توش منتظرم نیست. نه ! تحمل فضاي خونه رو ندارم اتاقاي خالی بهم فشار میاره. با فکري که تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم بود جلوي اولین ماشین که رد میشد رو گرفتم و سوار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ساعت بعد رسیده بودم به پارکی که همیشه با نیکو براي پیاده روي میومدیم نشستم رو صندلی و خیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدم به رو به رو. اصلا به چه امیدي زندگی میکردم؟ وقتی نه مادر و پدري برام مونده و نه خواهري! نه کسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه توي خونه منتظرم باشه. دلمو به کی خوش کردم؟ به تنهایی؟ به غم؟ به این سنگینی که داره دلمو خون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت ها نشستم و گنگ خیره شدم به روزهایی که بی کسی درش فریاد میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست برم سر مزار نیکو. از زمانی که فوت شده بود تا الان نرفته بودم میترسیدم برم و باور کنم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفته برم و ببینم جاي خالیشو. دلم طاقت دیدن سنگ مزارشو نداشت. دلم طاقت نداشت ببینم از نیکو هم فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه اسم روي سنگی سرد به جا مونده. روي رفتن رو نداشتم وقتی نمیدونم کی خواهر مثل دسته گلمو پر پر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرده با چه رویی برم سر مزارش؟ دلم خیلی هواي دیدنشو کرده بود ولی باید خودمو تنبیه کنم. نه تازمانی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه انتقام یه قدم نزدیک تر نشدم و پرده از این راز بر نداشتم حق دیدنشو ندارم. حق رفتن سر خاکشو ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض گلومو می فشرد، لبمو محکم گاز گرفتم و تنها فکري که از ذهنم گذشت این بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هنوز نباید گریه کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم خونه.ساعت از 9 شب هم گذشته بود معدم درد میکرد هیچی نخورده بودم در یخچال رو باز کردم و یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتخم مرغ بیرون اوردم و توي تابه شکستم و به صداي جیلیز جیلیزش گوش دادم من مثل نیکو هنرمند نبودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشپزي هم بلد نبودم. خاطره محوي از ذهنم گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکو تو اشپزخونه مشغول درست کردم شامی بود و من داشتم به سیب زمینی ها ناخونک میزدم با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکا کی میخواي از تنبلی دست برداري و اشپزي یاد بگیري؟ بخدا اینا هنره واس یه دختر مهمه اشپزي بلد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوف کی حوصله داره؟ ولش کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی اگه یه روز من نباشم تو باید از گرسنگی تلف شی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا که هستی تا تو ابجی مهربونم هستی من همیشه سیر سیر میمونم تا تورو دارم غم ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همینطوري خرم میکنی که هر روز برات غذا درست کنم دیگه شکمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خنده هاي جفتمون اشپزخونه رو پر کرد. لبخند تلخی رو لب هام نشست و نگاهم از مه خاطرات بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد و روي تخم مرغی که داشت میسوخت خیره موند. زیر اجاقو کم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لعنتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم پشت میز حوصله درست کردن یکی دیگه رو نداشتم یه تیکه نون برداشتم و تخم مرغ نیم سوخته رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهموطوري خوردم. درد معدم اروم گرفت دستی به موهام کشیدم دیگه وقت تلف کردن بس بود باید مشغول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارم میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاق در کمدو باز کردم و همه تیکه هاي بریده شده روزنامه هایی که تو این مدت جمع کرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرداشتم و رو تخت نشستم زیرو روشون کردم تا اونی که میخواستم پیدا کردم تاریخش مال سه ماه پیش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین تیکه روزنامه اي که بریدمش چشم هامو بستم تک تک ثانیه ها و لحظه ها رو میتونستم تو ذهنم تجسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir25 مهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرماي تابستون تموم شده بود و هوا رو به سردي میرفت. باید میرفتم کلاس و دیرم شده بود شهاب قرار بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیاد دنبالم تا باهم بریم دانشگاه ولی زنگ زده بود و گفت کار داره نمیتونه بیاد با عجله دنبال مقنعم میگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکو اومد دم اتاق و به در تیکه داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکا اروم باش نترس دیر نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیر شده دختر با این ترافیک تا برسم استاد میره سر کلاس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عجله نکن چیزي نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم میخواد چیزي بگه تو چشم هاش سایه اي از اضطراب بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکو چیزي شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی... نه ...چیزي نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا نگرانی؟ چیزي شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه فقط دلشوره دارم . داري میري مراقب خودت باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونشو ب*و*سیدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ابجی یکی از اون شام هاي خوشمزتو درست کن تا بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه برو به سلامت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر احمق بودم که نگرانیشو درك نکردم حتی براي دونستنش هم اصراري نکردم فقط با عجله کفش هامو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوشیدم و رفتم و تا الان روزي هزار بار خودمو لعنت میکنم و میگم کاش نمی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 9 شب بود خیلی دیر کرده بودم هوا سرد و بارونی بود و اتوب*و*س دیر اومده بود و من حتی چترم هم جا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشته بودم. کوچه برخلاف همیشه تاریک بود تاریک و ساکت و این ازارم میداد حس بدي داشتم و دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواست زودتر به خونه برسم سوز سرد و بارون شدید صداي انعکاس پاشنه کفش هام تو کوچه میپیچید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلشوره اي ناگهانی به سراغم اومده بود میدویدم تا به خونه برسم. انتهاي کوچه نزدیک خونه ایستادم کلید از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیان دست هاي خیسم لغزید و توي تاریکی کورمال کورمال دنبالش میگشتم دستم روي زمین به جسمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخورد کرد. جسمی سرد ولی لطیف براي لحظه اي دستم خشک شد و صداي نفس هام قطع شد صداي بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرعدو برق تو کوچه طنین انداخت و لحظه اي بعد نورش فضا رو روشن کرد و من جلوي خودم چیزي رو دیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه هرگز تصویرش از جلوي چشم هام کنار نمیره. خواهرم نیکوي من غرق در خون کنار در افتاده بود چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاش وحشت زده و باز بود میتونستم سایه ترس و وحشتی رو که تو اخرین لحظه زندگیش حس کرده بود ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنش مثل یخ سرد بود ودست هاش دو طر ف بدنش باز افتاده بود. صداي جیغم کوچه رو پر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلیس نتونست چیزي بفهمه فقط چندین روز پی در پی از اهل محل و من بازجویی کردند و در اخر به نتیجه اي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسیدن و با جمله پی گیري میکنیمش همه چیزو بیخیال شدند خواهرم با سه ضربه چاقو کشته شد توي کوچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاي که بیشتر وقت ها شلوغ بود و دم آپارتمانی که 5 خانواده دیگه توش زندگی میکردند اما هیچ کس چیزي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندید و نشنید شاید هم دیدن و شنیدن ولی خودشونو به ندیدن زدن . همین حسرتی شد براي من که افسوس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخورم چرا تنهاش گذاشتم و سوالی تو ذهنم پر بشه کی همچین خصومتی با خواهر من داشت که اینطوري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنابودش کرد؟ خواهر من که تو ارامش و سر به زیري و نجابت حرف اولو میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبریده روزنامه حاکی گزارشی از صحبت هاي پلیس و خبرنگاران بود که طبق معمول میگفتن موضوع در حال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبررسیه سه ماه گذشته اما هنوز هم کسی نفهمیده قتل براي چی بود و قاتل کی بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون روز به خبر هاي قتل روزنامه ها حساس شده بودم دونه دونه میبریدم و نگهشون میداشتم انگار دنبال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاتل خواهرم باشم باید پیداش میکردم باید میفهمیدم کیه و سعی میکردم با زجرآورترین راه ممکن بکشمش تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزجري که خواهرم کشید حس کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگزارش رو یه بار دیگه خوندم از اول تا اخر. چرا یکی باید بیاد نیکو رو بکشه؟ نیکو که با کسی خصومت نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اونجا که میدونم رابطه عاشقانه اي هم نداشت که کسی بخواد تلافی کنه . سرمو بین دستام گرفتم یعنی چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه از چشمم دور مونده؟ چه چیزي رو نادیده گرفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیشه یه اتفاق بوده باشه مگه ممکنه؟ یکی بیاد دم خونه من و خواهرم رو دم در بکشه به همین سادگی؟ باید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دلیلی براش بوده باشه که من نمیتونم پیداش کنم. به نیکو فکر کردم به قد بلندش به حرکات ظریفش به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي که از روي لباش محو نمیشد به محبت هاي مادرانش به احساس مسئولیتش. نیکوي من خواهر من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختري نبود که دنبال دردسر باشه زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکو تو چیکار کردي؟ چیکار کردي که این بلارو سرت اوردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزنامه هارو دوباره خوندم هرچی بیشتر میخوندم کمتر سر در میاوردم. نگاهمو به اتاق نیکو دوختم چند وقته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه پامو تو اتاقش نذاشتم؟ از روزي که پلیس خونه رو براي پیدا کردن سر نخی زیر و رو کرد دیگه کسی پاشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي اون اتاق نزاشت دلم توان اینو نداشت که بخوام وارد اتاقش شم و صندلیشو خالی ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اگه بخوام چیزي رو بفهمم چاره اي جز این ندارم تنها با خوندن متن هاي مزخرف روزنامه ها نمیشه قاتلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو پیدا کرد. از جا بلند شدم و به دم اتاقش رفتم دست به اندازه دستگیره در سرد بود نفس عمیقی کشیدم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم لرزش پاهام که بالا میومد و دست هامو در بر میگرفت رو نادیده بگیرم. نفس عمکیقی کشیدم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو بستم فشار کمی به دستگیره وارد کردم در هب ارامی بدون کوچکترین صدایی باز شد قدمی به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل گذاشتم و چشم هامو باز کردم و نگاهم با اتاقی خالی از وجودش مواجه شد نمیدونم چرا دلم میخواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی در باز میشه دوباره نیکو رو ببینم که بالششو به سمتم پرت میکنه و با خنده میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باز یادت رفت در بزنی فضول خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو منم زبون درازي کنم و در جوابش بگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه چی رو قایم میکنی که باید اول در بزنم بعد بیام داخل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق خالی و سرد بود چراغ رو روشن کردم تختش هنوز مثل همیشه مرتب و دست نخورده بود ولی بقیه اتاق به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلطف وجود پلیس ها در هم و ریخت و پاش بود کتاب هاي مورد علاقش روي زمین ریخته بود و یه لایه قطور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاك رویشان به چشم میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از کتاب هارو برداشتم و بازش کردم صفحه اول دست خط نیکو به چشم میخورد که تاریخ خریده شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب رو نوشته عادت داشت صفحه اول هر کتابی که میخرید تاریخ بنویسه هربار ازش میپرسیدم فایدش چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ادم که پیر میشه اینارو باز میکنه و یاد اون روزا میوفته و کلی کیف میده بعد با خودت میگی واي من اینو سی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال پیش خریده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک تو چشام حلقه زد و بغضم به سختی پنجه هاشو به گلویم میکشید تا شاید راهی براي شکستن قفس و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازادي پیدا کنه. در دل گفتم نیکوي من ابجی گلم دیدي پرنده عمرت مجال پیدا نکرد که تا پیري پرواز کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدي که بال پر زندگیت چیده شد؟ رفتی و این همه خاطره گذاشتی تا من ذره ذره توي موج خاطرات غرق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب هارو دونه دونه جمع کردم و گذاشتم توي قفسه لباس هاشو دونه دونه تا کردم و توي کمدش گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس هاش هنوز عطر تنشو میداد نشستم رو تختشو کل اتاق رو از نظر گذروندم دست و دلم به این نمیرفت که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخوام بین وسایلش فضولی کنم. نگاهم به صندوقچه کوچکش افتاد هیجوقت نشونم نمیداد چی اونجا نگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیداره همیشه کلیدشو قایم میکرد اما حالا به لطف کاراگاه ها قفلش شکسته بود و مطمئنا داخلش چندین بار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به دست شده بود تنم از عصبانیت و نفرت لرزید چطور جرات کردند وسایل خواهر نازنینم رو بهم بریزن و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این همه مدت بگن هیچی نمیدونن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندوقچه رو برداشتم دستم لرزید و تردید کرد ولی مجالی بهش ندادم تا منصرفم کنه در صندوق رو باز کردم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي اولین بار تونستم ببینم نیکو چه چیزهایی رو ازم پنهان میکرد. چیز ارزشمندي داخلش نبود فقط چندین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبریده کاغذ شعر چندتا انگشتر بدلی یه گل سر شکسته یه عروسک چوبی قدیمی و یه چیز عجیب جعبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوسطی که از چوپ خوشرنگی ساخته شده بود و وقتی بازش میکردي درش تبدیل به اینه بزرگی میشد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل جعبه هم برس موي کوچکی با دو تا گیره سر قرار داشت که همه با نگین هاي خوشرنگی تزئین شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودند. تعجب کردم تاحالا ندیده بودم نیکو از همچین چیزي استفاده کنه بقیه وسایل مال دوران بچگیش بود و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلا دیده بودم ولی این بنظر تازه و جدید میومد و مطمئن بودم یه بار هم ندیدم با این برس موهاشو شونه کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا حتی این گیره هارو به سرش بزنه و اگه اینو اینجا نگه داشته پس حتما براش خیلی عزیز بوده. صندوقچه رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر جاش گذاشتم و فقط جعبه اینه رو برداشتم برس چوبی رو برداشتم و اروم دستمو روش کشیدم کار ظریفی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود و خیلی هم زیبا اینو از کجا گرفته بود؟ بنظر نمیاد کار تهران باشه ولی نیکو که تاحالا مسافرت نرفته. جعبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو روي میز گذاشتم باید یادم بمونه ببرمش یکی دو جا نشون بدم شاید بفهمم کار کجاس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسراغ کشوي میزش رفتم و همه چیز رو گشتم اما هرچی بیشتر میگشتم کمتر به نتیجه میرسیدم نیکو هیچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزي نداشت که بتونه منو به سمت پیدا کردن قاتلش هدایت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین همه خرت و پرت ها چشمم به دفتر خاطراتش افتاد نمیدونستم خوندنش کار درستیه یا نه مسلما نیکو هرگز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشت کسی از راز هاش با خبر بشه. ولی انگار دفترخاطراتش براي پلیس ها جالب نبود یا اینکه متوجه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشده بودن که همینطوري رهاش کرده بودن شاید چون بین جزوه هاي دانشگاهیش بود مامورا متوجه نشدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه این یه دفترچه خاطراته شاید اگه منم قبلا ندیده بودم نمیفهمیدم چون جلدش دقیق مثل دفترهاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانشگاهش بود و حتی چند صفحه اول هم در مورد کلاساتش نوشته بود ولی چون یه بار روي تختش دیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم و یواشکی چند صفحه خونده بودم میدونستم این دفتر چیه. از بین کتاب ها برش داشتم و از اتاق بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توي اتاق نیکو حس خفگی میکردم توي اتاق خودم راحت تر بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي تختم نشستم و به بالش تکیه دادم چشم هامو بستم و از خودم پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی ایرادي نداره اگه بخونمش؟ نیکو ناراحت میشه؟ اون که نیست ناراحت بشه ولی... شاید دلش راضی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنباشه من خاطرات خصوصیش رو بخونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هامو محکمتر روي هم فشار دادم اگه بخوام بدونم چه اتفاقی افتاده مجبور بخونم مجبورم بخونم شاید یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر نخی از این معماي لعنتی تو ذهنم بیاد و بفهمم چی باعث شده اخر من خواهر عزیز من چنین اتفاقی براش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیوفته. نفس عمیقی کشیدم و دفتر رو باز کردم صفحات اول تماما راجع به کلاس هاي دانشگاهش بودچشمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي صفحه اي با طرح هاي رنگی خیره موند اطراف متن دفترچه رو پر از گل هاي رنگی کشیده بود شروع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم به خوندن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" امروز روز قشنگیه خیلی قشنگ انگار با همه روز هاي دیگه فرق می کنه انگار خورشید گرم تره انگار گل ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشرنگ ترن شاید همه اینا واسه اینه که قلبم امروز گرم تره. اره امروز روز خیلی خوبیه بعد مدت ها قلبم از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردي بیرون اومد و غم و غصه هاي این مدت از ذهنم کم رنگ شد همش به خاطر اونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این که مدت ها می دیدمش ولی هرگز فکر نمی کردم زمانی پیش بیاد که به من ابراز علاقه کنه همیشه ته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم یه حسی بهش بود هروقت می دیدمش قلبم یه جوري میشد ولی خب هرگز تصور این روز رو نمی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی الان دلم می خواد از خوشحالی پرواز کنم گرچه میدونم خنده داره دارم مثل بچه هاي 15 ساله ذوق می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنم ولی امروز بهترین حسی رو دارم که تو این مدت داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا می خوام باهاش برم بیرون اولین باره که واقعا با کسی قرار می زارم از الان دارم فکر می کنم لباس چی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبپوشم خدا کنه همه چی خوب پیش بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوشحالم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشک شدم یعنی کسی تو زندگی نیکو بوده؟ پس چرا من از چیزي خبر نداشتم؟ شایدم اتفاقی نبوده شاید همه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی بهم خورده اگر چیزي بود نیکو به من می گفت ورق زدم به صفحه بعد تاریخ فرداي اون روز بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" اوف امروز کلی استرس داشتم که چی بپوشم و چیکار کنم ولی اخرش تصمیم گرفتم همون لباساي معمولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو بپوشم اون که همینجوري منو دیده و پسندیده دیگه کی رو می خوام گول بزنم؟ با این که خیلی هیجان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم ولی نتوسنتم به نیکا چیزي بگم نمیدونم چرا شاید شرم دارم از این همه احساسات یهویی شایدم میترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکا برخورد خوبی با این جریان نداشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی امروز عالی بود یکی از بهترین روزهایی بود که داشتم خیلی مرتب و اتو کشیده بود اون لبخند گرم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهربون از لبش جدا نمی شد و چقدر گرم باهام حرف می زد از همه این مدت گفت که چشمش همیشه به من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوده ولی فکر نمی کرده منم احساس متقابلی داشته باشم تا اینکه چون ترم اخره دل و می زنه به دریا و میاد تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانسو امتحان کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس می کنم خیلی خوش شانسم گرچه نمیشه با همین یه قرار تصمیم گرفت ولی واقعا به دلم نشسته شمارمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت و قراره این مدت یکم بیشتر اشنا شیم تصمیم دارم هروقت واقعا جدي شد نیکا رو در جریان بزارم الان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندونه خیلی بهتره. اگه تو نبودي نمیدونم حرفامو باید به کی می گفتم این همه ذوق و احساسات منو میترکوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه امید فردایی بهتر"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت برگه رو ورق زدم حس میکردم دارم چیزایی رو میخونم که اصلا وجود نداره. مگه میشه چنین چیزي تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی نیکو بوده باشه ولی حتی یه بار هم اینو حس نکرده باشم؟ دو سه صفحه بعد پر بود از گردش هاي دو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفره نیکو و پسري که اسمش توي دفترچه ذکر نشده بود. صفحه اي از دفترچه نظرمو جلب کرد از گل ها و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرح هاي قشنگ خبري نبود و از دست خط نیکو میشد کاملا فهمید که با بی حوصلگی نوشته شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" اینقدر سردرگمم که نمیدونم باید چیکار کنم. چند روزه خودش نیست تو حال و هواي خودش نیست عصبی و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداغونه و من نمیتونم براي اروم کردنش هیچ کاري انجام بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهفته پیش قرار داشتیم میخواستیم باهم بریم گردش ولی بعد یه ساعت انتظار خبري ازش نشد وقتی باهاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس گرفتم صداش از ناراحتی میلرزید گفت حال مادرش بهم خورده و بردنش بیمارستان و نمیتونه بیاد و با یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعذر خواهی تلفن رو قطع کرد. بهش مشکوك شدم شاید با کسه دیگه اي بوده و نمیتونست بگه ولی دو سه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز بعد با داغون تر شدن حال و قیافش بهم ثابت شد مشکل جدي تري داره. باهم صحبت کردیم مادرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا خوب بود و به طور اتفاقی بیهوش شده وقتی بردنش بیمارستان با چندتا ازمایش مشخص شده یه تومور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو سرش هست که هنوز پیش روي نکرده ولی باید هرچه زودتر عملش کنن. ولی هزینه عمل اونقدر بالاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه از پسش بر نمیاد پدري هم نداره که خرجشو بده حقوق خودش هم از کارهاي نیمه وقت فقط به اندازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخارج روزمره اشون می رسه. کاش من اونقدر وضعم خوب بود که میتونستم کمکی بهش کنم خیلی سخته که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیبینم هر روز داره براي گرفتن وام یا قرض به این و اون التماس میکنه و هربار که به در بسته میخوره بیشتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قبل داغون میشه انگار به جاي مادرش خودش داره ذره ذره آب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصفحه بعد تاریخش بر خلاف بقیه خاطرات که هفته اي دو سه بار نوشته شده بودند اشاره به یک ماه بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت یعنی پنج ماه قبل از مرگ نیکو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" نمیدونم باید چیکار کنم؟ خیلی تردید دارم کاش میتونستم با نیکا مشورت کنم. نمیدونم چه کاري درست و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه کاري غلطه ولی نمیزاره به نیکا بگم میگه اگه بهش بگیم همه چی بهم میریزه میگه نمیتونه این شانس رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسادات
00سلام.... نویسنده قلم فوق العاده ای داشت... ولی آخرش بد تمام شد.... و اگر نیکا خودکشی نمی کرد خیلی بهتر می شد... امیدوارم فصل دومی هم داشته باشه🌹🌹💔💔
۳ ماه پیشفاطمه
۱۵ ساله 00سلام خسته نباشید.... واقعا از خوندن رمان لذت بردم. ای کاش پایان خوشی داشت.. امیدوارم فصل دومش نوشته بشه..
۳ ماه پیشکیمیا
۱۸ ساله 00خیلی خدب بود من از رمان خوشم اومد دست نویسندش درد نکنه واقعا خوب بود خیلی خیلی خوب و مورد پسند بود ممنون از نویسندش
۹ ماه پیشکیمیا
۱۸ ساله 00خوب وعالی من از رمان سکوت تلخ خیلی خلی رازی هستم و خیلس خیلی غمناک هستش داشت گریم میگرفت و نباید اخرش نیکا میمرد من فکر کردم با بردیا عروسی میکنه باز نباید اخرش این جوری تمام میشد واقعا اخرش بد بود
۹ ماه پیشمهربان
۳۴ ساله 00رمان جذاب وجذاب رمان باید قابلیت جذب مخاطب رو داشته باشه ومذیوس کننده غیراخلاقی وکسل کننده وهمزاد نداری کنند باهاش ترغیب بخونندنش بشن 👌🏻🫠😋🤔🤗😄😉🧐🧐
۱ سال پیشانا
۱۷ ساله 50چرا واقعا فکر می کنید همه ی رمانا باید تهش به خوبی خوشی تموم شه این یه رمانه نه کارتونای پرنسسی دیزنی تهش پایان خوشه
۱ سال پیشسنا
13واقعا پایان چرتی داشت خیلی چرتتتتتت و مسخره نباید نیکا مبمرد خلی مسخره بود
۱ سال پیشBnb
10نمیفهمم چرا انقدداش خودشو میکشت ک بگه دختر ضعیفه وخیلی کارا و نمی تونه بکنه. پسر میومد می نوشت انقد زن ستیزانه نمی نوشت ک اینا نوشتن.چتونههه؟..انقد دوست دارین ب جنسیت خودتون توهین کنین؟؟
۱ سال پیشکیمیا
۱۷ ساله 00این رو دوبار خوندم واقعاااااااا عالیه❤️👍 هرچی از قشنگیش بگم بازم کمه دست نویسنده هاش درد نکنه که واقعا رمان هاشون عالیه
۲ سال پیشفاطمه
۱۸ ساله 00خوب بود بخونیدش
۲ سال پیشلنا
۱۵ ساله 10عالی بود عالی بهترین رمانی ک خوندم عاشقشم مرسی از نویسنده عزیز
۲ سال پیشآیسل
۱۵ ساله 20واقعا خیلی قشنگ بود وقتی آخرای این رمان رو میخوندم نمیتونستم جلوی اشکام رو کنترل کنم
۲ سال پیشثنا
۲۲ ساله 10من رمان حقیقت تلخ رو میخام از کجا میتوانم بگیرم که دختر حامله هستی و پسر نمیدونی
۲ سال پیشتیام
۱۵ ساله 20عالیه من سومین باره این رمانو میخونم کاش زندگیه منم همینطوی شه🗿💔
۲ سال پیش
Taran
۱۷ ساله 00رمان فوق العاده ای بود ، بهتر بود نیکا آرین رو به چشم سرگرمی نگاه میکرد و عاشق بردیا میشد ، و در آخر هم هر دو تیر استفاده میشد و نیکا با اون شلیک نمی میرد ، در کل رمان زیبایی بود...