.jpg)
رمان شاهزاده پارت (جلد سوم آینه زمان)
- به قلم fatima32
- ⏱️۸ ساعت و ۱۸ دقیقه
- 74.1K 👁
- 441 ❤️
- 362 💬
اردوان به یک مأموریت به شهرستان بم فرستاده می شود . آنجا در یک عتیقه فروشی پیرمردی را ملاقات می کند که به او آینه ای هدیه می دهد . اردوان به شیراز برمی گردد . آنجا متوجه راز آینه می شوند اما برای فهمیدن راز ، باید رمز آینه را کشف می کردند که بعد از چند روز توسط نارسیس خواهر اردوان کشف می شود . با کشف رمز اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد و همه مجبور می شوند از طریق آینه به چندین هزار سال قبل از میلاد یعنی به ایران باستان سفر کنند . حالا چه اتفاقاتی رخ میده و بچه ها در ایران باستان چه ماجراهایی رو پشت سر میذارن ، خودتون بخونید .
اردوان – ببین ! یه بیت شعر به خط خودمون نوشته شده
محبوبه یه دور بیت شعر را خواند :
تو اگر دیدی نشانی از یک کارت
پس بگیر دست آن شاهزادۀ پارت
اردوان – یعنی چی ؟
محبوبه – نمی دونم . سابقاً این شعر رو اینجا ندیده بودم . انگار تازه نوشته شده
اردوان – ممکنه خبری بشه ؟
محبوبه – چه خبری ؟
اردوان – خب ... منظورم اینه که ... ممکنه دوباره بریم به گذشته ؟
محبوبه – وای نه تو رو خدا ... زبونتو گاز بگیر . خسته شدم از بس حوادث عجیب و غریب برامون اتفاق افتاد . اگه مجید بفهمه که زمین و زمانو بهم می ریزه
اردوان – وقتی این شعر رو خوندم ته دلم یه جوری شد
محبوبه – فکرشم نکن . پاشو بیا کمک من بده از فکرش میری بیرون
اردوان همینطور که مشغول کمک کردن به محبوبه بود ذهنش همچنان مشغول اون شعر بود . یعنی چه اتفاقی قراره بیفته ؟ این سئوالی بود که اردوان از خودش پرسید
***
صبح روز بعد اداره میراث فرهنگی شیراز
آقای محسنی رئیس اداره ، اردوان را خواست و اونم رفت به دفترش
اردوان – سلام ، روزتون بخیر
محسنی – بَه ... سلام آقای ملاحی عزیز . خوش اومدین بفرمایید بنشینید
اردوان – ممنون . با من کاری داشتین ؟
محسنی – بله . عرضم به حضورتون ... میخوام بفرستمت جایی ، نه نگو
اردوان – کجا بسلامتی ؟
محسنی – والا تو شهر بم در حین بازسازی ارگ ، یه چیزایی کشف شده که از باستان شناسان برجسته کشور دعوت کردن برای حفاری و شناسایی برن اونجا . منم تو رو انتخاب کردم چون می دونم چقدر تو کارت تبحر داری
اردوان – نظر لطفتونه ولی من ...
محسنی – ولی و اما و اگر نیار . بهترین موقعیت برات پیش اومده و باید بری تا هم به تجربیاتت اضافه بشه و هم به بقیه ثابت کنی که چقدر کار بلد هستی . بیا اینم کارت دعوتنامه
و کارت را گذاشت جلوی اردوان
اردوان – حالا که اینجوریه باشه میرم ضرر نداره . خودم تنها برم ؟
محسنی – آره چون از هر کدام از مراکز فقط یک باستان شناس دعوت شده . برو ببینم چکار میکنی
اردوان – کی باید برم و چند روز اونجا باشم ؟
محسنی – تو کارت نوشته
اردوان – باشه . خب اگه با من امری ندارین من برم ؟
محسنی – نه موفق باشی
اردوان از اتاق رئیس اومد بیرون و یه نگاه به کارت انداخت . تاریخ مأموریتش برا هفته بعد بود و به مدت 2 هفته باید اونجا باشند . بعد از پایان ساعت اداره رفت خونه تا این خبر رو به محبوبه هم بده
اردوان – سلام بر استاد بزرگوار سرکار خانم عزیزی
محبوبه – سلام بر باستانشناس اعظم . خوش اومدی ، چه خبر ؟
اردوان – یه خبر توپ برات دارم
محبوبه – جدی ؟ چیه ؟
اردوان قضیه اون دعوتنامه رو برا محبوبه تعریف کرد و گفت هفته آینده عازم سفره
محبوبه – کاش منم دعوت شده بودم ... خیلی دوست داشتم یه بار دیگه می رفتم ارگ بم آخه آخرین بار قبل از زلزله یه اردو رفتیم اونجا . نمیشه منم باهات بیام ؟
اردوان – دوست دارم تو هم بیایی اما فقط یک نفر باید بره . ببین تو این کارت نوشته
و کارت را داد دست محبوبه و خودش رفت سمت میزش تا ساعتشو بذاره رو میز ، یه مرتبه چشمش به کتابچه افتاد و دید همون صفحه که شعر توش نوشته شده بود هنوز بازه
اردوان یه بار دیگه آروم شعر را با خودش تکرار کرد
محبوبه – بیا بگیرش ، حیف شد نوشته فقط یک نفر
اردوان – تو اگر دیدی نشانی از یک کارت !؟ ... محبوبه ! کارت !؟
محبوبه – کارت ؟ کارت چی ؟
اردوان – تو این شعر نوشته یه نشان از کارت ... دیدی گفتم قراره خبری بشه
محبوبه – یعنی این همون کارتیه که تو شعر گفته ؟
اردوان – آره شک ندارم که همینه ، یعنی قراره دوباره کسی از گذشته بیاد ؟
محبوبه – اگه اینجوره ، اینبار کیه که قراره مهمان ما بشه ؟
***
مجید همینطور که با ولع کلم پلو میخورد با دهان پر هم تعریف میکرد و حاج رضا و زهرا خانم هم گوش میدادن ، بعضی جاها نارسیس هم همراهی می کرد
مجید – آره حاج بابا ، نبودی ببینی خونه خدا چه عظمتی داره !!!
حاج رضا – بله خودم دیدم
مجید – عامو میگن 15 متر ارتفاعشه . نبودی ببینی حاج بابا !!!
حاج رضا – بله قبلاً که رفته بودم دیدم
مجید – وقتی از پایین به بالاش نگاه میکردم ، ندیدی حاج بابا چه شکوهی داشت !!!
حاج رضا – بله ، گفتم که قبلاً خودمم دیدم
مجید – حاج بابا ،کاش شما و مامان زهرا هم می رفتین
حاج رضا – بله من و مادرتم خیلی زودتر از تو رفتیم
Mahtab
10سلام. آقایون خانوما ، حضار محترم(😅) من فصل ۴ هم دانلود کردم و خودم ، ولی ظاهراً بعضیا گفتن۸ ،۹ تا فصل داره چجوری باید اونا رو پیدا کنم؟ هرچی از گوگل به واتس اپ و *** و ... میپرم، پیدا نمیشه.🥴
۴ ماه پیشسارا
10سلام جلد۴ ظهور تا سقوط/ ۵و۶سرزمین من نامداران/۷و۸و۹بازم سرزمین من ونامدارانه ادامه ش میرن تا هند وچین وترکیه
۲ ماه پیشMahtab
20هرچی گشتم تو گوگل رایگانشو پیدا نکردم. تو خریدی؟
۲ ماه پیشرها
00از کجا میشه دانلود کرد؟
۲ ماه پیشسارا
00سلام توی سایت رز بلاگ
۱ ماه پیشزینب
00من تا جلد۴ خوندم ادامش کجاست انگار پولیه
۱ ماه پیشایلار
00میشه برام بفرستید ۳ساله دنبال قسمت ۷شم
۳ هفته پیش۰۰۰۰
00تو *** هست
۳ هفته پیشسمیرا
00جلد چهار کی میاد؟
۳ هفته پیش۰۰۰۰۰
00تا شش جلد نوشته شده اما تو برنامه قرار نگرفته و نویسنده فصل ۷ رو دیگه ننوشته
۳ هفته پیشهمدم
10سلام لطفاً هرچی زود تر فصل چهارم رو هم بزارید خیلی داستان جالبیه هم میتونیم از ایران باستان یکم بدونیم هم یکم بخندیم منیکه از تاریخ متنفر بودن ولی الان دوست دارم بیشتر بدونم لطفا اگه میشه زود تر ادامه رمان رو بزارید
۱ ماه پیشسارا
00سلام نه به عنوان pdf تو سایت رز بلاگ اونو دانلود کردم
۲ ماه پیشغزل
30چقد پایان شاهزاده تلخ بود الهی بمیرم براش😭
۴ سال پیشغزل
10یادش به خیر چقدر اون موقع واسه شاهزاده گریه کردم😅😂 اومدم که رمان رو واسه صدمین بار بخونم این رمان رو هزاربارم بخونی بازم جذاب و دوست داشتنیه
۲ ماه پیشسوگند
03رمان خوبی بود ولی چیزی که من خیلی سرش اذیت شدم این بود که شخصیت ها به کسایی که به تاریخ ایران اهمیت نمیدادن و دچار غرب زدگی شدن و خود غرب فحش میدادن ولی خودشون درحدی بی فرهنگ بودن که سرگرمیشون بالا رفتن از کعبه زرتشت بود و اینکار اصلا مناسب یک فردی که تاریخ خونده و میدونه این آثار چقدارزشمندن نیست.
۳ ماه پیشصحرا
03خیلی تخیل ب خرج دادع بود و خیلیم عجیب بود ولی فصل اولو دوم خیلی مسخرع بود چون هم زمان نانا و هم کوروشو داریوشو خشایار شاه هرکجا ک میرفتن میگفتن از2500سال بعد خب مسخرست ک تاریخ همع رو یکی کردی😐درحالیکع هر کدوم مال ی قرنی بود اون قدخشایار اصن نمیدونست عیلامی مال چن سال قبل بودع دقت لطفا واقعا حیف وقت
۳ ماه پیشامیر
50سلام میشه جلد چهارم رمان را در برنامه دنیای رمان قرار بدید لطفا
۳ ماه پیشفرشته
30عالی بود بیشتر شخصیت و پارت هایی که مربوط به مجید بودو بیشتر دوست داشتم بی صبرانه منتظر جلد چهارمشم
۳ ماه پیشملینا
20عالی کاش مدرسه هم اینطور به آدم تاریخ متمدن کشورش را یاد می داد و بلاخره این مجید ادب شد 😉 ولی من از زهرا خانوم انتظار اینو نداشتم بابا این همه جذبه وکاشکی این رمان تبدیل به یک فیلم بشه مطمئنم کی می ترکونه کاشکی یک هنرمند این رمان را بخواند از روش یک فیلم بسازد هر *** موافقه 🖐🏻 بفرست
۴ ماه پیشرها
10سلام موافقم🖐🏻
۴ ماه پیشمامان هومن
00سلام عالییی من واقعا لذت بردم و با نظر کسی که گفته این رمان یک فیلم شود موافقم
۴ ماه پیشسارا
00سلام منم با نظر ملینا موافقم 🖐🏻
۴ ماه پیشآمین
00بقیه جلد های این رمان رو هم لطفا قرار بدید
۴ ماه پیشمامان اهورا
00واقعا خیلی قشنگ بود و جالب هم طنز هم تاریخی
۵ ماه پیش
-
رمان راز شاهزاده شهر جادو ژانر : #عاشقانه #طنز #تخیلی #هیجانی #فانتزی
-
سفر در زمان عاشقی (عروس خدایان) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #طنز #فانتزی #تاریخی
-
آینه زمان ژانر : #طنز #فانتزی #تاریخی
-
فرزند خورشید ( جلد دوم آینه زمان) ژانر : #طنز #تخیلی #تاریخی
-
شاهزاده پارت (جلد سوم آینه زمان) ژانر : #طنز #فانتزی #تاریخی
Shin hari
10بهتریننن رمان بود،مخصوصا جلد 1و 2همینطور سوم آهای نویسنده.دوست دارم و بی صبرانه منتظر جلد جدیدم داش گلم،بوس بت... خلاصه بهترین رمانه و کسایی که تاریخ و سفر به زمان گذشته علاقه دارن بخونن،...! ولی خداوکیلی عالی بود. و همنطور من شخصیتی که خیلی دوسش داشتم مجید بود و بهترین قسمتش قسمت شاهزاده پارت ب