اردوان به یک مأموریت به شهرستان بم فرستاده می شود . آنجا در یک عتیقه فروشی پیرمردی را ملاقات می کند که به او آینه ای هدیه می دهد . اردوان به شیراز برمی گردد . آنجا متوجه راز آینه می شوند اما برای فهمیدن راز ، باید رمز آینه را کشف می کردند که بعد از چند روز توسط نارسیس خواهر اردوان کشف می شود . با کشف رمز اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد و همه مجبور می شوند از طریق آینه به چندین هزار سال قبل از میلاد یعنی به ایران باستان سفر کنند . حالا چه اتفاقاتی رخ میده و بچه ها در ایران باستان چه ماجراهایی رو پشت سر میذارن ، خودتون بخونید .

ژانر : طنز، فانتزی، تاریخی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۱۸ دقیقه

مطالعه آنلاین شاهزاده پارت (جلد سوم آینه زمان)
نویسنده : fatima32

ژانر : #طنز #تاریخی #فانتزی

خلاصه :

اردوان به یک مأموریت به شهرستان بم فرستاده می شود . آنجا در یک عتیقه فروشی پیرمردی را ملاقات می کند که به او آینه ای هدیه می دهد . اردوان به شیراز برمی گردد . آنجا متوجه راز آینه می شوند اما برای فهمیدن راز ، باید رمز آینه را کشف می کردند که بعد از چند روز توسط نارسیس خواهر اردوان کشف می شود . با کشف رمز اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد و همه مجبور می شوند از طریق آینه به چندین هزار سال قبل از میلاد یعنی به ایران باستان سفر کنند . حالا چه اتفاقاتی رخ میده و بچه ها در ایران باستان چه ماجراهایی رو پشت سر میذارن ، خودتون بخونید .

استاد - مصالح ساختمانی مورد استفاده در زمان اشکانیان بیشتر سنگهای پاک تراش بود و در زمان ساسانیان اکثراً از خشت خام،

خشت پخته و سنگ لاشه استفاده می کردند . برای آراستن ساختمانها ، کاشی های لعابدار و لاجورد و اندود گچ بکار می بردند

دانشجو – ببخشید استاد ، گچ بری هم در دوره اشکانیان رواج داشت ؟

استاد – بله صد در صد . کلاً اوج هنر گچبری در این دوره بود و نقوشی که بکار می بردند تلفیقی از هنر یونانی و هخامنشی بود

دانشجو – استاد ! چرا هنر دوره اشکانی شبیه هنر یونانی بود؟

استاد – بخاطر استیلای دولت سلوکیان بر ایران . از آن زمان هنر یونانی-ایرانی رواج پیدا کرد و بعد از آن هم ادامه داشت تا زمان

ساسانیان که در آن دوره هنر یونانی منسوخ شد . خب دیگه برا این جلسه کافیه . جلسه آینده بیشتر در مورد هنر معماری اشکانیان

صحبت می کنیم ، همگی خسته نباشید ...

ساعت کلاس تموم شد و دانشجویان خداحافظی کردند و رفتند . استاد هم رفت تو اتاق اساتید

استاد علیپور – خسته نباشید خانم عزیزی

استاد عزیزی – ممنون و همچنین شما

استاد علیپور – بفرمایید یه لیوان شربت سکنجبین نوش جان کنید

استاد عزیزی – ممنون ، باید سریع برم الان شوهرم میاد دنبالم قراره بریم فرودگاه ، امروز برادرم و خانمش از مکه برمی گردن . همینجوری هم دیر شده

استاد علیپور – بسلامتی

محبوبه – ممنون

محبوبه سریع از دانشگاه خارج شد و رفت طرف ماشین اردوان

محبوبه – سلام . ببخشید دیر شد

اردوان – سلام . خسته نباشی ، مشکلی نیست فقط جواب متلکهای برادرتو خودت بده

محبوبه – شاید تا الان دیگه عوض شده باش

اردوان – کی ؟ مجید ؟ من که اگه یه کلمه حرف درست ازش بشنوم به گوشام شک میکنم

محبوبه – بابا اینا رفتن فرودگاه ؟

اردوان – آره ، گفتن زودتر میرن

فرودگاه شیراز

اطلاعات پرواز - پرواز شماره 10659 جده به شیراز هم اکنون به زمین نشست ...

حاج رضا – خب اینم از حاجیامون ، بالاخره رسیدن

زهرا خانم – الهی دورشون بگردم ، تو این 15 روز که نبودن انگار زندگی یه چیزی کم داشت

آقای ملاحی – آره حاج خانم راست میگن ، جاشون خیلی خالی بود

خانم ملاحی – قربون جفتشون برم ... نگاه کنید ! اردوان و محبوبه هم اومدن

اردوان – سلام ، سلام ببخشید دیر کردیم

محبوبه – سلام ، شرمنده کلاسم طول کشید

زهرا خانم – عزیزم خودتو ناراحت نکن پروازشون همین الان نشست

حاج رضا – نگا کنین حاجیا اومدن داخل سالن ، کار ترانزیت تموم بشه و باراشونو تحویل بگیرن دیگه تمومه

همین موقع از پشت شیشه یه آقای لاغر اندام با دستای لاغر و درازش از بین جمعیت هی بالا و پایین می پرید و با نیش باز دست تکون میداد

محبوبه – خدا مرگم بده ، این که هنوز آدم نشده !!!

اردوان – شاید از خوشحالیه بذار بریم خونه اونجا می فهمیم تغییر کرده یا هنوز همون مجیده ؟!

بعد از مدتی ، تشریفات ورودی ترانزیت و تحویل بار انجام شد و مجید و نارسیس با خوشحالی در حالیکه هر کدوم یک چرخ دستی پر از بار دستشون بود اومدن طرف خانواده هاشون

نارسیس – وایییی ... سلام ،سلام . ما اومدیم

مجید – سلام ، سلام ، سلام ... ای جانم سلام مادرم بیا یه ماچ خوشمزه بده بینم ... آخیش خستگیم در رفت ، حاج بابـــــا!!! ... بیا مــــاچی بده

حاج رضا – برو اونور بچه ، زشته همه دارن نگامون می کنن

مجید – اِ !!! حاج بابا آدم از دست شما دلش میخواد برگرده بره پیش همون وهابیها

اردوان – چطوری حاجی ؟

مجید – آخ جون اردوانم اومده ... میگم اردی جون تو که برا ما تکراری هستی ، حالا بیا تا ما خوش و بش می کنیم تو برو پول جریمه

اضافه بارمونو بپرداز، جون داداش یه قرون تو جیبم نیست همش تو کارتمه ، اونم تو خونه اس ... بیا برو آفرین پسر گل

اردوان – بذار برسی بعد دسته گل آب بده . حالا چقدر شده ؟

مجید – من 100 تومان ، نارسیسم 100 تومان . چیزی نیست همش شده 200 تومان

اردوان - هزار تومان ؟ یا هزار ريال ؟

مجید – ريال کیلویی چند ؟ 200 هزار تومان !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – خدا بگم چکارت کنه . آدم به تو نگاه کنه ضرر میکنه . خب من برم جریمه این دوتا حاجی تحفه رو بپردازم شماها برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت ماشین، ولی وای به حالت اگه برا من سوغاتی نیاورده باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – حالا تو برو بعد سر این موضوع حرف می زنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – عزیزم خوش اومدی ، دلم برات تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – منم همینطور . یه عالمه سوغاتی برات آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم ملاحی – قربون دختر خوشگلم برم که حاج خانم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – الهی دورت بگردم مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رسیدن بچه ها ، همه رفتند سوار ماشین شدن . اردوان بیچاره هم رفت جریمه اضافه بارشونو پرداخت و همه با هم رفتن سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه . والدین سوار ماشین حاج رضا شدند و بچه ها سوار ماشین اردوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه مجید همش حرف می زد و از شیطنتهایی که کرده بود تعریف می کرد و نارسیس هم با افتخار تأیید می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خلاصه داداش ، تو مدینه یه پاساژ بزرگ هست اسمش بن داووده ، چند تا شعبه داره ، تو مکه هم شعبه داره . با ناری رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودیم تو پاساژ داشتیم قدم می زدیم یکی از این عربای شکم گنده نشسته بود دم در مغازه اش و همینکه ما رو دید بلند گفت : "هذا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایرانی شیطانُ الکبیر" . آقا جان منم نامردی نکردم و گفتم : "ایها الاَنتر مَعَ (با) الَخیکَ الگُنده ، اَنتَ شیطانُ الکبیر" ، و زود دوتایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – از کجا فهمید شما ایرانی هستین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – از پلاکارتی که همه ایرانیها به گردنشون میندازن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – چه بی فرهنگ بود این عربه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – مکه بهتر بود . خادمین مسجد الحرام خیلی خوب بودن حتی تو مغازه ها هم میرفتیم رفتارشون با ایرانیها بهتر بود اذیتمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی کردن اما امان از مدینه . خادمین مسجد النبی خیلی بدجنس بودن . البته خوب هم توشون بود اما بداشون بیشتر بود . یکیشون به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من گفت ایرانی مجوس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – وا ! تو چی گفتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – هیچی منم رفتم یه گوشه نشستم و گریه کردم و شکایتشو به پیغمبر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – الهی . ولش کن عزیزم این عربستان هنوز تو جهل هزارساله خودش مونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – حیف که همشون روبنده داشتن وگرنه اگه می شناختمش هر روز یه سری جملات زیبای شناسنامه دار تقدیمش می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدن زیر خنده و بقیه مسیر هم مجید همش تعریف میکرد و بقیه می خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدن خونه ، حاج رضا جلوشون گوسفند قربانی کرد و همسایه ها و فامیل به استقبالشون اومدن و خلاصه تا شب مشغول بودند . شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه خبری از مهمان نبود و حالا فرصت شده بود که چمدوناشونو باز کنند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خب ... از هر چیز که بگذریم سخن سوغاتی خوش است ... این چمدون مخصوص سوغاتیهای اهل خونه است ... بفرما حاج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا این برا شماست ، قابلی نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – دستت درد نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – اینم برا خواهر شوهر خودم که از خواهر برام نزدیکتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – دستت درد نکنه نارسیس جون ، وای چه خوشگله !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – برا من چی آوردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – ما قرار گذاشتیم به تو آخر از همه هدیه بدیم چون نمی دونی قیافه منتظرت چقدر حال میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – نارسیسم قبول کرده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – خودم بهش پیشنهاد یه همچین کاری رو دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – جلل الخالق ! شما دیگه کی هستین ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خب اینم برا حاج آقای خودم که مثل بابای خودم هستن ... بفرمایید قابل شما رو نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای ملاحی – دست شما درد نکنه بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – اینم برا مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم ملاحی- قربون دستت دخترم ... الهی همیشه از این سفرا بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – ان شاالله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – این سوغاتی هم مخصوص مامان گل خودم که الهی مجید قربونش بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – قربون دست پسر گلم ، الهی مادر فدات بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – خب ؟! پس اردوان چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – بذار یه کم دیگه بغض کنه ، قیافه اش دیدنی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – اینجوریه؟! خب ، پس منم یه چیزی بهت میدم که دوتایی با هم بشینیم و بغض کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – چی میخوایی بدی ؟ اذیت نکنی ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان دست کرد تو جیبش و یه قبض بانک در آورد و گذاشت جلوی مجید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – بفرما اینم چشم روشنی من به شما دوتا . قبض پرداخت جریمه اضافه بار . اینم شماره کارتم ، می تونید فردا به حسابم واریز کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – ناری از ته چمدون سوغاتیشو بده . بی ظرفیتِ ، خسیسِ ، سوسولِ ، بدبخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – دستت درد نکنه ... این دیگه چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – از این لباس عربیا برات خریدیم . هم قدت بلنده و هم هیکل داری ، بهت میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – بپوش خوشگل میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – واقعاً که !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – دیگه چی آوردین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – به تو چه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – مجید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – تو رو به جدت ، حداقل یک هفته حجتو نگه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – وای گفتین حج ، یادم نبود بخشید . راستی آب زمزم هم آوردم بعداً به همتون میدم ولی به این اردوان و محبوبه نمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه سوغاتیها رو به صاحباشون دادن . آقا و خانم ملاحی رفتند خونه و کمی بعد از اونا هم محبوبه و شوهرش رفتند . اما مجید و نارسیس هنوز خونه مونده بودن چون مجید باید یه گزارش سفر به حاج رضا میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – اونجا اذیت که نکردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا چشماشو باریک کرد و گفت : کردی !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – دروغ نگو تازه از مکه برگشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نه ... آره ... یه خورده ... عامو حقشون بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – الله اکبر ... بچه مگه نگفتم اونجا آدم باید بره پاک بشه ، حق الناس به گردنش نباشه ؟! تو چرا اینقدر اذیت میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خب اذیت نکنم ، چکار کنم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – حاجی حالا چکارش داری ، بچه ام تازه رسیده خسته است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – مامان راست میگه من خسته ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – هیچوقت نذاشتی این بچه رو ادب کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – مامان ، اینام سوغاتیای آرشه . راستی کجاست ؟ چرا نیومده بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – کار داشت نتونست بیاد ، زنگ زد و عذرخواهی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خیلی خب ، باشه ، حالا سر یه فرصت میرم تهران و حسابی تلافی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – سر به سرش نذار گ*ن*ا*ه داره طفلک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – مجید ! بیا بریم خونه ، فردا خیلی کار داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – باشه . خب آقا و خانم عزیزی ، کاری ندارین ؟ ما داریم میریم . شب خوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – برین به سلامت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – شب شما هم بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – راستی ، مامان مامان ، فردا ظهر کلم پلو درست کن ناهار بیاییم پیش شما ، این نارسیس چشم سفید که هنوز بلد نیست درست کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – اِ ... مامان زهرا نگاه چی میگه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – چرا بچه امو اذیت میکنی ؟ طفلک خسته سفره ، اصلاً اگه خیلی دوست داری چرا خودت تا حالا یاد نگرفتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – دست شما درد نکنه حالا نارسیس شد بچه شما و ما هم لابد بچه سر راهی !؟ پاشو خانم بیا بریم خونه . چه زود میره کلانتری !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس و بقیه خندیدن و رفتند خونه خودشون . صبح روز بعد جمعه بود و به قول مجید خوش بحالش بود که حسابی بخوابه . اما هیچکدوم خبر نداشتند که قراره چه اتفاقی بیفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه روز تعطیل را بهترین زمان برای مرتب کردن خونه دید ، تصمیم گرفت حسابی گردگیری کنه . پس اول از کتابخونه شروع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد . همینطور مشغول گردگیری کتابها و تمیز کردن قفسه ها بود یک مرتبه یه کتابچه از بین کتابهای قفسه بالایی افتاد رو سرش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد افتاد روی زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – آخ ... این چی بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – چی شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – هیچی ، یه چیزی افتاد رو سرم . اِ !!! اردوان ! این همون کتابچه اس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – همونی که تو سفر به گذشته همراهمون بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – آره . ولی وقتی برگشتیم پیداش نکردم و فکر کردم بعد از سفر گم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – حالا که پیدا شد ، بذارش تو یکی از قفسه ها که دیگه گم نشه . نه صبر کن ، بدش به من میخوام ببینم چی توش نوشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – بیا ... من قبلاً همشو دیدم تو هم ببین جالبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان رفت پشت میزش و کتابچه را باز کرد . براش جالب بود ، گرچه یه کتابچه کوچک بود اما کل تاریخ ایران به همراه وقایع در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن نوشته شده بود . همینطور کتابچه را ورق میزد یک بیت شعر که به زبان فارسی امروزی نوشته شده بود دید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – نگاه اینجا چی نوشته !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – ببین ! یه بیت شعر به خط خودمون نوشته شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه یه دور بیت شعر را خواند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اگر دیدی نشانی از یک کارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس بگیر دست آن شاهزادۀ پارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – یعنی چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – نمی دونم . سابقاً این شعر رو اینجا ندیده بودم . انگار تازه نوشته شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – ممکنه خبری بشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – چه خبری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – خب ... منظورم اینه که ... ممکنه دوباره بریم به گذشته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – وای نه تو رو خدا ... زبونتو گاز بگیر . خسته شدم از بس حوادث عجیب و غریب برامون اتفاق افتاد . اگه مجید بفهمه که زمین و زمانو بهم می ریزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – وقتی این شعر رو خوندم ته دلم یه جوری شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – فکرشم نکن . پاشو بیا کمک من بده از فکرش میری بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان همینطور که مشغول کمک کردن به محبوبه بود ذهنش همچنان مشغول اون شعر بود . یعنی چه اتفاقی قراره بیفته ؟ این سئوالی بود که اردوان از خودش پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح روز بعد اداره میراث فرهنگی شیراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای محسنی رئیس اداره ، اردوان را خواست و اونم رفت به دفترش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – سلام ، روزتون بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی – بَه ... سلام آقای ملاحی عزیز . خوش اومدین بفرمایید بنشینید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – ممنون . با من کاری داشتین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی – بله . عرضم به حضورتون ... میخوام بفرستمت جایی ، نه نگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – کجا بسلامتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی – والا تو شهر بم در حین بازسازی ارگ ، یه چیزایی کشف شده که از باستان شناسان برجسته کشور دعوت کردن برای حفاری و شناسایی برن اونجا . منم تو رو انتخاب کردم چون می دونم چقدر تو کارت تبحر داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – نظر لطفتونه ولی من ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی – ولی و اما و اگر نیار . بهترین موقعیت برات پیش اومده و باید بری تا هم به تجربیاتت اضافه بشه و هم به بقیه ثابت کنی که چقدر کار بلد هستی . بیا اینم کارت دعوتنامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کارت را گذاشت جلوی اردوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – حالا که اینجوریه باشه میرم ضرر نداره . خودم تنها برم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی – آره چون از هر کدام از مراکز فقط یک باستان شناس دعوت شده . برو ببینم چکار میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – کی باید برم و چند روز اونجا باشم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی – تو کارت نوشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – باشه . خب اگه با من امری ندارین من برم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی – نه موفق باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان از اتاق رئیس اومد بیرون و یه نگاه به کارت انداخت . تاریخ مأموریتش برا هفته بعد بود و به مدت 2 هفته باید اونجا باشند . بعد از پایان ساعت اداره رفت خونه تا این خبر رو به محبوبه هم بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – سلام بر استاد بزرگوار سرکار خانم عزیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – سلام بر باستانشناس اعظم . خوش اومدی ، چه خبر ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – یه خبر توپ برات دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – جدی ؟ چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان قضیه اون دعوتنامه رو برا محبوبه تعریف کرد و گفت هفته آینده عازم سفره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – کاش منم دعوت شده بودم ... خیلی دوست داشتم یه بار دیگه می رفتم ارگ بم آخه آخرین بار قبل از زلزله یه اردو رفتیم اونجا . نمیشه منم باهات بیام ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – دوست دارم تو هم بیایی اما فقط یک نفر باید بره . ببین تو این کارت نوشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کارت را داد دست محبوبه و خودش رفت سمت میزش تا ساعتشو بذاره رو میز ، یه مرتبه چشمش به کتابچه افتاد و دید همون صفحه که شعر توش نوشته شده بود هنوز بازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان یه بار دیگه آروم شعر را با خودش تکرار کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – بیا بگیرش ، حیف شد نوشته فقط یک نفر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – تو اگر دیدی نشانی از یک کارت !؟ ... محبوبه ! کارت !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – کارت ؟ کارت چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – تو این شعر نوشته یه نشان از کارت ... دیدی گفتم قراره خبری بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – یعنی این همون کارتیه که تو شعر گفته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – آره شک ندارم که همینه ، یعنی قراره دوباره کسی از گذشته بیاد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – اگه اینجوره ، اینبار کیه که قراره مهمان ما بشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید همینطور که با ولع کلم پلو میخورد با دهان پر هم تعریف میکرد و حاج رضا و زهرا خانم هم گوش میدادن ، بعضی جاها نارسیس هم همراهی می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – آره حاج بابا ، نبودی ببینی خونه خدا چه عظمتی داره !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – بله خودم دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – عامو میگن 15 متر ارتفاعشه . نبودی ببینی حاج بابا !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – بله قبلاً که رفته بودم دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – وقتی از پایین به بالاش نگاه میکردم ، ندیدی حاج بابا چه شکوهی داشت !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – بله ، گفتم که قبلاً خودمم دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – حاج بابا ،کاش شما و مامان زهرا هم می رفتین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – بله من و مادرتم خیلی زودتر از تو رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – کاش بابا می رفتین و می دیدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – جمع کن بساطتو . هی هر چی میگم ما هم رفتیم ولی یه جوری حرف میزنی انگار فقط خودت رفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – ما عمره رفتیم ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – ولی ما تمتع رفتیم و یکماه هم اونجا بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – مجید بسه دیگه . میگم مامان زهرا ما باید ولیمه هم بدیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – آخر همین هفته ولیمه هم میدیم . حاجی رفته سفارش کارای ولیمه رو داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – دست بابام درد نکنه ان شاالله بری مکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – ان شاالله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – راستی همه رو دعوت کنیم بجز آرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – آخه آرش چه هیزم تری به تو فروخته که اینقدر اذیتش میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – هیچی فقط محض خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – لااله الا الله ... بسه چقدر میخوری ترکیدی . کاش یه کم هم چاق میشد ، چوب کبریت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – بذار بذار آخرشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین قاشق کلم پلو را هم خورد و کشید کنار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – آخیش چقدر خوردم ، نوش جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – حالا بریم خونه محبوب اینا یه کم اردوانو اذیت کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – رو چشمم اونجا هم میریم ، حالا بذار یه کم حض کنم از این کلم پلویی که خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – زود میریم و برمی گردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – عامو میریم اونجا و منم سربه سرشون میذارم و اونام غذایی که خوردم کوفتم میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – حالا حتماً باید اذیتشون کنی ؟ نمیشه مثل بچه آدم یه جا بشینی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نه دیگه حاج بابا ، همه کیفش به همیناست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – مجید بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – حالا بعد از غذا یه کم بشینید بعد برین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – من که حرفی ندارم به این حاج خانم بگین که رگ مردم آزاریش از من بدتر میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – اِ!!!! اصلاً من میرم کمک مامان زهرا ظرفارو بشورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – آ بارک ا... ، بجای مردم آزاری برو یه کم کمک مامانم بده ، یه چیزیم یاد میگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس رفت تو آشپزخونه کمک زهرا خانم . مجید وقتی دید نارسیس مشغوله یه بهانه گرفت و رفت بیرون که زودتر بره خونه محبوبه اینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه و شوهرش تازه از کار خونه فارغ شده و خسته نشسته بودن روی مبل که مجید سر رسید و با همان ریتم همیشگی اش در زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – برو در رو باز کن باز این زلزله اومد ، من حوصله بلند شدن ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان رفت در رو باز کرد و مجید مجال نداد و پرید وسط خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – سلام بر استانبولی های عزیز ... شما دوتا چتونه ؟ چرا مثل لشکر شکست خورده شدین ؟ کسی اومده آش و لاشتون کرده ؟ ای بابا دمش گرم ، چرا منو خبر نکرد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – نخیر آقا ! کار نظافت خونه تازه تموم شده و داریم خستگی در می کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – حالا چی شده که اومدی اینجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – هیچی ، نارسیسو پیچوندم ، خودم اومدم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه نگاه به اطراف خونه انداخت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – به به خونه رو چه خوب تمیز کردین ، چه کارگرای خوبی هستین ، یه چای بخورین خستگیتون در بره بعد بیایین خونه ما رو هم تمیز کنید . نگاه سرامیکا چه برقی میزنن ، محبوب ! اینا رو چه خوب لیس زدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – زهرمار ، برو بیرون بی تربیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید- اِ اِ ... بی تربیت نشو خواهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد برگشت بره سمت در یه مرتبه دید اردوان با یه اخم غلیظ داره نگاش میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – هوووو ... چته ؟ زهرم رفت ... این چه طرز نگاه کردنه ؟ نه فقط من، گودزیلا هم الان تو رو ببینه دچار اختلالات روحی روانی میشه با این قیافه ات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان دیگه نتونست خودشو کنترل کنه زد زیر خنده . همین موقع نارسیس هم اومد و همه نشستند تو پذیرایی . از هر دری صحبت کردند و مجید هم سر به سرشون میذاشت و می خندیدند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – راستی بچه ها ! اردوان قراره مأموریت بره شهرستان بم . به عنوان باستانشناس نخبه اونجا دعوت شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – عامو بچه خر کردن ، وگرنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس پرید تو حرفش و گفت : وگرنه ، اردوان و نخبگی ؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – آ بارک ا... منم میخواستم همینو بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – دست شما درد نکنه . داشتیم خانم کوچولو ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خب راست میگه بچه ام . تو و نخبگی ؟ فقط هیکل داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – خجالت نمی کشین ؟ ناسلامتی بزرگتر ازشماهاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – نه چرا خجالت بکشم ؟! داداشمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – حالا ولش کنین . شماها تا حالا اونجا رفتین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – من یه بار اردوی کرمان با بچه ها رفتم و یه روزه هم رفتیم بم و برگشتیم . چند وقت بعدش هم زلزله شد و شهر با خاک و خون یکی شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – پس قدم نحس تو بود ، عین این مغولا آبادی برا شهرها نمیذاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – مغول عمه اته بی تربیت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – باز خدا رو شکر اردوان اینا عمه ندارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – خوب شد گفتی عمه . راستی مجید ! اومدم بگم وقتی رفتی سوری خانم زنگ زد و گفت داره میاد اینجا . یه چند وقتی هم اینجا می مونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – عمه سوری ؟! آخ جون . ناری دیگه شدیم سه تا . آخ جوووون عمه سوری داره میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – چرا شدیم سه تا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – آخه عمه سوری حسابی پایه مجیده . هر کاری که مجید انجام بده عمه سوری هم کمکش میکنه . دوتایی یه آتیش پاره هایی هستن که دومی ندارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه سوری ، خواهر کوچکتر حاج رضاست . با وجود اینکه چند سال از ازدواجش میگذره ولی هنوز بچه دار نشده . تو شهرستان سروستان که در نزدیکی شیراز هست زندگی میکنه و دبیر تاریخ در دبیرستان است . حسین آقا شوهرش مرد بسیار آرام و متینی است و سوری را بخاطر همین شیطنتهاش دوست داره . عمه سوری یکی از کسانی است که نه تنها هیچوقت مجید را بخاطر شیطنتهاش سرزنش نکرده ، بلکه یکی از مشوقهای او برای شیطنت بوده . به عقیده سوری ، بچه اگه شیطون نباشه مریضه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – باز دوباره این پیداش شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – کی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – همین راوی دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – کدوم راوی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – بابا همون راوی که ما رو دو بار فرستاد به گذشته و همش خودش حرف میزد و ما بدبختا هم باید به حرفاش گوش میدادیم و اُسکلش شده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی – حالا مگه چطور شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – هیچی ، فقط چرا دست از سرمون بر نمیداری ؟ چـرا نمیذاری مثل آدم زندگی کنیم ؟ دیگه میخوایی کجا بفرستیمون بریم ؟ بابا هممون کار و زندگی داریم ، بذار به بدبختیمون برسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی – حالا برا تو که بد نشد . دوتا سفر به گذشته رفتی و کلی آتیش سوزوندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – پس بگو چرا اون شعر ظاهر شده ! نگو همین راوی قصد داره ما رو جایی بفرسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – کدوم شعر ؟ چی شده ؟ چرا کسی چیزی به من نمیگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه جریان پیدا شدن کتابچه و اون شعر را براشون تعریف کرد و اردوان هم گفت که بعد از دیدن شعر به مأموریت اعزام شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – عجیبه ! برو اون کتابچه رو بیار ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه کتابچه را به مجید داد و اونم چند بار شعر را خوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – چی فهمیدی ازش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – مگه میشه چیزی هم فهمید ! همش گُنگ و پیچیده و رمز داره ، خاک بر سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – ولی من مطمئنم اردوان قراره چیزی با خودش بیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – مثلاً چه چیزی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – من چه می دونم ؟ شاید قراره یه نشونه ای چیزی بیاری دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید- باز یه سفر دیگه و حل معماهای پیچیده . خدا کنه بازم به من مرخصی بدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – درسته سفر به گذشته جالبه اما خطرات خاص خودشو داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – یکی از خطراتش هم وجود همین آقاست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – حالا چرا من ؟ من بدبخت که کاری به کارتون ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – بدبختیمون اینه که جنابعالی بلد نیستی جلوی زبونتو بگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خب چکار کنم همه چیز بلدم ؟! مثل شماها خوبه عین این خل و چِلا با دهان باز و قیافه احماقه زل می زنین به کسی که ازتون سئوال می پرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – اینبار حتماً می کشمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – من منتظرم زودتر یه اتفاقی بیفته که بریم سفر . مجید این بار هم ترقه بیار باشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – یا خدا ! حالا بذارین مشخص بشه معنی این شعر چیه بعد برا سفر آماده بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – میگم اردی ! مگه برات کارت دعوت فرستادن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – آره ، البته بدون نام فرستادن برای آقای محسنی و ایشون هم منو معرفی کردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – پس این یعنی قراره دست پُر از بم برگردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – والا نمی دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – حالا بفرمایید از این کیکی که خودم پختم بخورین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – اول خودت بخور ببینم میمیری یا نه ؟! اگه طوریت نشد ما می خوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – یعنی چی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – دلیل نداره یه مرتبه مهربون بشی و بخوای بهمون کیک بدی . مگه نه ناری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – راست میگه ، چه دلیلی داره که اینقدر مهربون شدی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – دست شما درد نکنه ، مگه قاتله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – آخه دل خوشی از من نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – باشه نخورین . من و اردوان جونم می خوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – اون که بله . بذار ببینم ... هووووم ... چه خوشمزه است . طعمش چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – توت فرنگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – هووووم ... به به ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – منم میخوام !!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نکبتای عوضی !!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید محکم زد زیر دست اردوان و اونم با خنده ظرف کیک را برداشت و دوتایی دنبال هم می دویدند و خانمها هم می خندیدن و هر کدام سعی میکرد به شوهرش کمک کنه که ظرف کیک را بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته گذشت و موعد سفر اردوان رسید . محبوبه براش آب قرآن گرفته بود و همشون برا بدرقه اش دم در ایستاده بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – مواظب خودت باش . رسیدی زنگ بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم – آره مادر ، رسیدی زنگ بزن بچه ام محبوب دلش هزار راه میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج رضا – ای بابا حالا مگه سفر قندهار میخواد بره ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – میگم اردی ! اگه گذرت به گذشته افتاد یکی از اون ملکه های خوشگل با خودت بیار جایگزین محبوب کن . اون بشه خانم خونه و محبوبه بشه کلفت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – زهرمار ... چرا نمیگی یکی برا خودت بیاره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – من خودم یه ملکه دارم که هم خانم خونه است و هم کلفت خونه . مگه نه ناری جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید رو کرد سمت نارسیس و دید داره با غضب نگاش میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – وای غلط کردم ، نارسیس خانم شما خودت ملکه ای ، اردی جون یه ملکه بیار که بشه کلفت نارسیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدن و اردوان هم با بدرقه خانواده اش راهی سفر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خب ، اینم از اردوان ، حالا محبوبه تنها شد و می تونیم راحت بچزونیمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – آخی ... دلت میاد ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – کو گوش شنوا ؟! این کار خودشو می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نه چه کاری ؟ از صبح که هم من سر کارم و هم خودت . ولی وقتی بر می گردی اول یه دست به خونه خودت می کشی و بعد تا شب باید بیایی خونه ما و هی بشوری و بپزی و بسابی و جلوی ما خم و راست بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – تو غلط کردی یه همچین فکری در مورد من می کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوید دنبال مجید و اونم با سرعت نور فرار کرد و رفت داخل خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارگ قدیم - شهرستان بم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در پی بازسازی قسمتی از ارگ قدیم بم ، چند تا جنازه فرسوده کشف شده بود که نیاز به بررسی کارشناسی دقیق داشت . گروهی از باستانشناسان خبره از چند تا از استانهای مجاور کرمان راهی شهرستان بم شده بودند برای تحقیق و بررسی این جنازه های کشف شده . جنازه ها کودک بودند که در کوشکهای ارگ پیدا شده بودند . عمر هر کودک بین 2 تا 12 سال بود . (کشف تأمل برانگیزی که در سه سال اخیر اتفاق افتاد) *

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – عجب مورد عجیبی ! تا حالا به همچین موردی بر نخورده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ابراهیمی – بله درسته ، وضعیت جنازه ها نشون میده که یا بر اثر ابتلا به بیماری فوت شدند یا اونا رو زنده به گور کردند . نگاه کنید یکی از جنازه ها سعی کرده کفنشو پاره کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – خانمم خیلی دلش میخواست بیاد ولی با وجود شرایط جنازه ها همون بهتر که نتونست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ابراهیمی – برای منم دیدن این جنازه ها خیلی سخته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرپرست تیم حفاری – نتیجه دیرینه شناسی نشون میده که این جنازه ها ممکنه مربوط به اواخر دوران تیموری باشند چون جنس پارچه های کتانی که جنازه ها در اونا پیچیده شده مربوط به عهد تیموری است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – ولی یه سئوال ذهن منو خیلی مشغول کرده ، اونم اینه که بعضی ازجنازه ها چرا تازه دچار کرم خوردگی شدن ؟ اگه مربوط به عهد تیموری است چرا همون موقع دچار تجزیه نشدند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ابراهیمی – منم بخاطر همینه که درخواست بررسی ویژه دادم ، شاید واقعاً یه قضیه دیگه باشه و مربوط به باستان شناسی نباشه . در ضمن در بین اجساد کودکان ، جنازه نوزادانی دیده شده که در یک پارچه کنفی پوشیده شدند و جالب اینجاست که گیره بند ناف هم دارند ، اونم از نوع پلاستیکی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*( این کشف در سال 92-91 اتفاق افتاد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – یعنی ممکنه پای پلیس به میان بیاد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ابراهیمی – صد در صد . چون شواهد داره نشون میده اجساد مربوط به دوره تیموری همه استخوان شده اند اما اجسادی که تازه دچار فرسایش و کرم خوردگی شده اند ممکنه مربوط به همین دوره باشند یعنی طی مدت دو سه سال گذشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – فکر کنم با یه موضوع جنایی روبرو هستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ابراهیمی – ممکنه . چون بچه ها رو زنده به گور کردن و مشخصه که نوزاد تازه متولد بودند و همانطور که گفتم هنوز گیره بند نافشون به بدنشون وصله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – بَه ، در دوران تیموری گیره بند ناف نوزاد از جنس پلاستیکی و طرح امروزی چکار میکرد ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ابراهیمی با خنده گفت : دقیقاً . فکر کنم باید به نیروی انتظامی هم خبر بدیم چون اینجور که معلومه یه جنایت اتفاق افتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا غروب تیم حفاری در ارگ قدیم بم مشغول بودند و بعد از اتمام کار برگشتند هتل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان زنگ زد به محبوبه تا جریان امروز رو براش تعریف کنه ، خبر نداشت وقتی زنگ زد مجید گوشی رو برداشت و صداشو نازک کرد و جواب اردوانو داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – سلام بر خانم گل خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید با صدای نازک جواب داد : سلام عشقم ... چطوری نفسم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – چرا اینجوری صحبت میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – چجوری گلم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – یه جوری شدی ... مشکلی برات پیش اومده ؟ گریه کردی یا صدات طوریش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نه عشقم ... از صبح همش داشتم گریه میکردم ... دلم برات اندازه نخود شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – آخی عزیزم . زود برمی گردم فدات شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – اردوانــــم ! چقدر تازگیا خنگ شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – چی ؟ میگم محبوبه جان شما که از این حرفا نمی زدی خانومم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید صداشو نازک کشید و به یه حالتی گفت: خب خنــــگی دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – چی شده که تو هم اینجوری حرف میزنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – چجوری مثلاً ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – مثلاً ، مثل مجید داری صحبت میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – اوا !!! مگه مجید چشه ؟ پسر به این خوبی ، گلی ، نازی ، اصلاً تو باید ازش هزارتا چیز یاد بگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – میگم محبوبه ، فکر کنم مریض شدی . نکنه تب داری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – نه ندارم ، حالم خوبِ خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – آخه تو هیچوقت اینجوری از مجید تعریف نمی کردی ، تا اسمش میشد یه چیزی بارش میکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین موقع مجید صداشو به حالت عادی برگردوند و گفت : محبوب غلط کرد با تو ! بدبختا لیاقت ندارین مثل من باشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا تصور کنید اردوان چه قیافه ای داشت . از اون طرف خط صدای قهقه مجید می اومد و از این طرفم اردوان مات و خیره به صدای قهقه مجید فقط گوش میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – وای خدا چقدر خندیدم . حالت جا اومد داماد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – خ ... خفه نشی تو پسر ... گفتم چرا محبوبه صداش تغییر کرده بود ، نگو تو داشتی جواب میدادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – حالا فهمیدم شما دوتا بچه سوسول چجوری با هم حرف می زنین . عق ... حالم بد شد از این همه عشقولانه های خرکی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – بذار برگردم ، من می دونم و تو ، حالا محبوبه کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – داره ظرف میشوره ، نفهمید گوشیش داره زنگ میخوره در عوض من فهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – کاش نمی فهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – حالا میشه گوشی رو بدی به محبوبه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – الان بهش میدم ، ظرفا تموم شد داره دستاشو خشک میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره صداشو نازک کرد و با عشوه گفت : خداحافظ عشقـــــم ... ب*و*س ب*و*س

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان داد زد : خدا لعنتت کنه مجیــــــــد !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید با خنده گوشی رو داد دست محبوبه و گفت : بیا شوهر سوسولت پشت خطه ، سگ گازش گرفته داره جیغ جیغ میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با خنده رفت خونه خودش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – وای خدا ، دلم درد گرفت از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – چی شده ؟ دیگه کیو اذیت کردی و داری میخندی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – غریبه نبود ، داداشت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – جدی ؟ حالا چی بهش گفتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید با خنده تمام ماجرا رو برای نارسیس تعریف کرد و نارسیس هم کلی خندید . اصلاً این دوتا یه ژن مردم آزاری دارن که دوا و درمون نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – به تو چه ؟ ! تو هم یه سوسول مثل محبوبه و اردوان هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی – ما با ادبیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – در عوض هیچ لذتی از زندگی نمی برین چون نمی دونین مردم آزاری چه کیفی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – مجید اینو ولش کن ، الان بابات زنگ زد و گفت عمه سوری اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – آخ جون ، ناری بزن بریم که عمه دیدن داره . تو هم برو ادامه داستانتو تعریف کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی سریع رفتن خونه حاج رضا . عمه سوری همینکه چشمش به مجید افتاد تند از جاش بلند شد و دستشو محکم انداخت دور گردن مجید و فشار داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه سوری – احوال حاج مجید تخس خودم چطوره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید در حالیکه سرخ شده بود و چشماشم گشاد ، بریده بریده جواب داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – خو ... بم ... شما ... چطوری ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه سوری دستشو برداشت و مجید سرفه کنان رفت کنار نارسیس ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه سوری – واییییییی بیا اینجا دختر گلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همینطور که دستاشو دراز کرده بود رفت سمت نارسیس ، اونم با ترس فرار کرد . عمه سوری هم دنبالش کرد . دور تا دور اتاق دوتایی می دویدن و بقیه می خندیدن . بالاخره سوری تونست گیرش بیاره و محکم تو بغلش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه سوری – حالا از دست من دَر میری ها ؟! بیا یه ماچ گنده بده ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و حسابی صورت نارسیس رو بوسید کرد . نارسیس به بدبختی خودشو نجات داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – عمه ولش کن دیگه چیزی ازش نموند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.