رمان شفق و کامران به قلم فهیمه نادری فرد
این رمان درباره ی دختری خوش چهره و زیبارو است به نام شفق که او در یک مرکز درمانی به کار پرستاری مشغول میباشد . چند روزی به مرخصی میرود و در بازگشت از مرخصی به دکتری جوان و خوش ظاهر به نام کامران برخورد میکند . کامران تازه کارش را در بیمارستان شروع کرده و پس از دیدارهای زیاد شفق رو عاشق خودش میکند . در این جا شفق حرف های زیادی در مورد کامران میشنود که باعث عدم اعتمادش به او میشود ولی کامران او را متقاعد کردن و تمام تلاشش را میکند که با او ازدواج کند و …
تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۳ دقیقه
اما انتخاب دایان...
او هنوز تصمیم نگرفته بود که به صدای قلبش گوش دهد و یا ذهنش.
هرچند که صدای ذهنش با قلبش هارمونی ایجاد کرده بود اما این وجدانش بود که مانع انتخاب عاشقی میشد
وجدان و غرور
وجدانی که مدام به سینه اش چنگ میزد که اگر بعد
ازین تصمیمات محکمی که برای آینده ات گرفتی و تنهایی را انتخاب کردی، از مسیرت منحرف شوی غرورت میشکند
و علاوه بر اینها
کسی حرف تورا باور نخواهد کرد
کسی به احساست اعتماد نمیکند، کسی باور نمی کند که عاشق شده ای.
آن هم عاشق اروما که عشق را فقط ژانری برای رمان ها و فیلم ها میداند و به عشق در دنیای واقعی باور ندارد
او تنها یک عشق را در دنیای واقعی دیده بود
اروما تنها فقط بوسه مادربزرگ مادرش را دید که بر پیشانی بیجان پدربزرگ مادرش مینهاد
او فقط همین صحنه را عاشقانه میپدارد
اروما شاهد عاشقانه های دختر و پسران زیادی در فامیل بود که تا به هم می رسیدند ابراز پشیمانی می کردند
اروما دلش نمی خواست با ازدواج همانند کسانی که دیده بود فقط همه هم و غمش پول و مشکلاتی ازین قبیل باشد
از نظر او همه هم و غم عاشق و معشوق باید این باشد
که کی برای هم، توصیفی عاشقانه به کار ببرند. هر چند که خودش با این فکرها خنده تمسخر آمیزی به افکارش نثار میکرد.
بچه های اون خونه، شایدم بهتره بگم استودیو، همه باهم صمیمی بودن.
پارسا رو میشناختم و حتی استودیو قبلی دایان و پارسا هم رفته بودم که هم خونه مجردی دایان و پارسا بود و هم طبقه پایینش استودیوشون بود.
دایان دوستای زیادی داشت اما با پارسا صمیمی تر بود.
آرا توی گروهمون گیتار آکوستیک میزنه، میعاد ضبط و تنظیم نوت هامونو انجام میده، سارا کار کیبورد رو به عهده داره، پارسا درام میزنه و من هم نوازنده گیتار الکتریکشونم و دایان هم یکی مثل من، ساز های دیگه ای رو هم بلدیم تا حدودی.
نمیدونم توی این دورهمیمون و ساز زدنامون به کجا و چی میرسیم اما هممون تو این مدت از اوقات فراغتی که باهمیم، بهشتو تجربه میکنیم.
نمیتونستم از شدت سرما آروم سر جام بشینم، کوله پشتیمم انقدر توش پر از وسیله بود که مجبور شدم کامل خالیش کردم روی کاناپه و مدارکمو کنار زدم تا بتونم ساز دهنیمو از لابه لای اونهمه لباس و مدارک و
پول پیدا کنم.
بالاخره سازدهنیمو پیدا کردم و برداشتمش و بین لبام قرار دادم و شروع کردم به نواختن سازی که همیشه آرومم میکرد.
بلاچاو، آهنگ موردعلاقم بود و از وقتی نواختن این آهنگ رو توی سریال موردعلاقم با سازدهنی دیدم، عاشق این ساز شدم و یک سازدهنی برای خودم خریدم و تموم تلاشمو کردم که بتونم یاد بگیرم باهاش بنوازم.
همزمان با گوشیم هم آهنگ بلاچاو رو پلی کردم که خواننده بخونه و من ساز بزنم:
Una mattina mi sono alzato-
(یک روز از خواب برخاستم)
O bella ciao, bella ciao, bella ciao ciao ciao
(خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ!)
Una mattina mi sono alzato
(یه روز از خواب بلند شدم)
E ho trovato l’invasor
(دشمن همه جا را گرفته بود)
O partigiano portami via
(ای پارتیزان مرا با خود ببر)
O bella ciao, bella ciao, bella ciao ciao ciao
(خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ!)
O partigiano portami via
(ای پارتیزان منو با خودت ببر)
Che mi sento di morir
(چون حس میکنم دارم میمیرم)
با آرنجم اشکی که از گونم سر گرفته بود رو پاک کردم و ادامه دادم:
E se io muoio da partigiano-
(و اگه به عنوان پارتیزان جونمو از دست دادم)
O bella ciao, bella ciao, bella ciao ciao ciao
(خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ!)
E se io muoio da partigiano
(و اگه به عنوان پارتیزان جونمو از دست دادم)
Tu mi devi seppellir
(تو باید منو به خاک بسپاری)
E seppellire lassù in montagna
(منو در کوهستان به خاک بسپار)
O bella ciao, bella ciao, bella ciao ciao ciao
(خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ!)
E seppellire lassù in montagna
(منو در کوهستان به خاک بسپار)
lele
30چرا برای من یه رمان دیگه میاره ؟؟چندبار هم دانلود کردم
۶ ماه پیشبرای منم همینطور
00برای منم همینطور
۳ ماه پیشزهرا
00اخه این ک رمان شفق نیس من اینو قبلا خوندم متنشو عوض کردید رسیدگی کنید لطفا
۴ ماه پیشیسنا
۱۴ ساله 00برای من یه رمان دیگه بالا میاد که اسم افراد إروما و دایان هست لطفا اسم اصلی رمانو بگید
۴ ماه پیشحسنا افغان
۱۷ ساله 00چقدر سخصیت کامران بد بود بیشتر به آدمای هوس باز میخورد تا عاشق ببخشیدا ولی زیاد خوب نبود
۶ ماه پیشرستا
۱۶ ساله 20خوب بود ولی کامران بیشتر به یک روانی می خورد تا عاشق 😂😂😂😂
۹ ماه پیشآوین
00آشغال به تمام معنا
۹ ماه پیشپری
00رمان جالبی نبود موضوعش تکراری بود ونویسنده اونجوری که باید باشه بیان نکرد
۱۰ ماه پیشzahra
00زیاد خوب نبود توی این رمان همش کامران ابراز علاقه میکردو همین اگر شفق شیطون بود بهتر بود و اینکه اگه آزاد هم بعد ازدواجشون دیگه توی رمان نمیومد بهتر بود ولی در کل میگم که قلم نویسنده زیاد خوب نبود
۱۰ ماه پیشناهید
۲۹ ساله 00عالی هست دست نویسنده دردنکه
۱۲ ماه پیشS.S.R
00رمان خوبی بود من دوست داشتم ولی باید بیشتر کار می شد رو به عنوان کسی که تا به حال رمان های زیادی خونده میگم جای کاستی داره و میتونست بهتر از این باشه.🌟🌟 دست نویسنده درد نکنه و خدا قوت. 🤗🌹🌌💌🎖
۱۲ ماه پیشAniya
۲۹ ساله 24یه تیکه ازداستان واقعاکامران روروانی نشون میداد،که نوشته بودمن بالباس عروس بودم که کامران لباسم روازپشت بازکردوگردنم روبه شدت گازگرفت که هم دندوناش خونی شدهم روی لباسم چکید،ولی واقعااینجوری نشد🤷
۲ سال پیشAniya
۲۹ ساله 10بعدامتوجه شدم اینافقط خواب بوده،باعرض معذرت😊
۱ سال پیشAREZOO
۲۰ ساله 00عالی بود
۱۲ ماه پیشmarya
00رمان های این سایت سانسور شدن؟
۱ سال پیشبهار
۲۱ ساله 00خیلی زیبا بود. عاشقانه هاشون و قدرت قلم نویسنده منو به شوق اورد و از حس و حالشون چشمانم نمناک شد 🥹🥰❤
۱ سال پیشنفیسه
۱۵ ساله 00عالی بود عاشق این داستانها هستم
۱ سال پیش
فاطمه
00این رمان حذف شده بجاش ی رمان دیگه هست