رمان سپیده دم (جلد چهارم گرگ و میش) به قلم استفانی میر - Stephenie Meyer
در این جلد با ازدواج بلا و ادوارد اغاز میشود و انها برای ماه عسل به یکی از جزایر برزیل میروند که در انجا بلا باردار میشود .درصورتی که خودش هنوز انسان است و ادوارد خ و ن اشام.به دلیل بارداری بلا به شدت ضعیف میشود که…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۸ ساعت و ۵۹ دقیقه
صحبت می کردیم . و ما همین طور می دانستیم که کسی این پسر را ندیده است .
بزرگی آگهی ها معمولی بود . بغض بزرگی در گلویم بود ، اشک هاي دردناك معمولی در چشمانم بود . و من خوشحال
بودم که ادوارد براي شکار به خارج از شهر رفته بود . اگر ادوارد واکنش مرا می دید ، فقط باعث می شد که او هم
احساس بدي پیدا کند .
البته ، عیب هایی هم براي شنبه بود . هنگامی که به آرامی و با دقت در مسیرم چرخیدم ، توانستم کروزر پلیس پدرم را
در راه ورودي خانه ببینم . او امروز دوباره به ماهی گیري رفته بود . و هنوز به خاطر عروسی بد عنق بود .
من اجازه نداشتم که در درون خانه از تلفن استفاده کنم . ولی باید زنگ میزدم .
لبه خیابان ، پشت سنگ تراشی چوي پارك کردم . و موبایلی را که ادوارد براي مواقع ضروري به من داده بود را از
داشبرد ماشین بیرون آوردم . شماره را گرفتم ، در صورت لزوم ، هنگامی که تلفن زنگ زد ، انگشتم را روي دکمه ي
پایان نگه داشته بودم .
« ؟ الو » : سثْ کلیرواتر جواب داد
و من از سر آسودگی آهی کشیدم .
خیلی بد بود که بخواي با خواهر بزرگترش یعنی لی صحبت کنی!وقتی لی گوشی را برمیداشت تمامی کلمات از یک راه
دیگر به من گفته نمی شدند .
« هی ، سثْ ، منم بلا »
« ؟ اوه ، سلام بلا! چه طوري »
« خوبم » : می خواستم بزنم زیر گریه . از روي ناچاري براي مطمئن کردنش گفتم
« ؟ براي خبر گرفتن زنگ زدي »
« تو غیب گویی »
« گفتنش سخت نبود ، من آلیس نیستم . تو قابل پیش بینی کردن هستی » : به شوخی گفت
بین کوئلیت هاي لاپوش ، فقط سثْ راحت ، حتی اسم افراد خانواده ي کالن را به زبان می آورد ، چه برسد به آنکه با
چیز هایی که تقریبا میداند ، مثل خواهر شوهر آینده ام شوخی کند .
« می دونم که قابل پیش بینی کردن هستم »
« ؟ حالش چه طوریه » . دقیقه اي مردد ماندم
مثل همیشه حرفی نمی زنه . گرچه که می دونیم صداي ما رو می شنوه . اون سعی می کنه که به » . سثْ آه کشید
« انسان فکر نکنه ، می دونی ، فقط با غرایزش سر می کنه
« ؟ می دونی که الان کجاست »
« جایی توي شمال کانادا . نمی تونم بگم کدوم استان . اون توجه زیادي به مرز ایالت ها نمی کنه »
« ؟... می تونم کمکی کنم تا اونو »
« اون به خونه نمیاد بلا ، متأسفم »
« باشه سثْ . قبل از این که بپرسم اینو می دونستم . فقط نمی تونم آرزو نکنم » . به روي خودم نیاوردم
« آره.همه ي ما مثل هم احساس می کنیم »
« ! مرسی از اینکه با من صحبت کردي سث . فکر کنم دیگران برات اوقات سختی رو به وجود آوردن »
اونها بهترین طرفدارهاي تو نیستن . فکر کنم یه جورایی ناقص باشه . جیکوب خودش تصمیم » : او با خوشحالی گفت
خودش رو گرفت . تو هم تصمیم خودت رو گرفتی . جیک برخورد اونها رو با این قضیه دوست نداشت . اون حتی از
« اینکه کنترلش می کردي هم خیلی وحشت زده نشد
« ؟ فکر می کردم با تو صحبت نمی کرد . نه » : با صداي بریده اي گفتم
« اون نمی تونست همه چیز رو از ما مخفی کنه . هرچند خیلی تلاش می کرد »
پس جیک می دونست که من نگران شدم . خیلی مطمئن نبودم که راجع به این چه احساسی دارم. خب،حداقل او این
موضوع رو می دونست که من به درون غروب خورشید فرار نکرده ام و اون رو کاملا فراموش نکردم . فکر کنم اون
تصور می کنه که من براي این کار لایق هستم .
« فکر کنم تو رو ببینم....در عروسی » : در حالی که کلمات به سختی از دهانم خارج می شدند گفتم
« من و مادرم حتما میایم . نظر لطفته که ما رو دعوت کردي »
هیجان درون صدایش باعث شد لبخندي بزنم . دعوت کردن کلیرواترها نظر ادوارد بود . خیلی خوشحال بودم که او این
فکر را کرده است . بودن سثْ در عروسی خیلی جالبه .
یک پیوند ، هر چند نازك ، براي از دست دادن بهترین دوستم !
« بدون تو عروسی لطفی نداره »
« ؟ به ادوارد سلام من رو برسون ، باشه »
« حتماً »
من سرم را تکان دادم ، دوستی که بین ادوارد و سثْ بود هنوز من رو وحشت زده می کرد . این یک دلیل بود که نشان
می داد روال نباید به این صورت پیش برود .
خون آشام ها و گرگینه ها می توانند به راحتی با هم کنار بیایند ، خیلی ممنون ، اگر طرز فکر آنها این طور بود... اما
همه ي آنها این طرز فکر را دوست نداشتند ...
« آه ، اممم لیا الان خونه هست » : سثْ با صداي آرامی گفت
« اوه ، خداحافظ »
ارتباط قطع شد . تلفن را روي صندلی گذاشتم و تصمیم گرفتم به داخل خانه بروم ، جایی که چارلی منتظرم بود.
در حال حاضر پدر بیچاره ام با خیلی چیزها کنار می آمد . فرار جیکوب تنها یکی از چیزهایی بود که بر دوش پدرم قرار
داشت . او تقریبا به همان اندازه هم براي من نگران بود ، دختر نوجوان ، تقریبا قانونی اش، چند روز آینده یک خانم
M.b
00خیلی جالب بود من فیلمش رو از قسمت آخر دیدم ولی همونم عالی بود رمانش به اندازه فیلمش جالب نبود
۳ ماه پیشجیجر طلا?:)
42جلد اولش خیلی چرت بود😐فیلمشم فصل اولش چرت بود . من از جلد دو شرو کردم همه چیم فمیدم😐😂 . ولی خدایی فیلمش بهتر بود
۴ سال پیشنازنین
۱۷ ساله 00چجوری تونستی از جلد دوم شروع کنی؟ من باید از اول همه چیو شروع کنم حتی اگه چرت باشه😂
۱۰ ماه پیشتارا سرآبی
۱۸ ساله 10خیلی متون بد نوشته شدن و گیج کننده هستند هیچی سر در نمیارم ازشون. فقط رمان اول گرگ و میش مرتب نوشته شده بود.
۱ سال پیشsrfan
۲۰ ساله 00این در اصل از رو فیلم گرگ و میش ساختخ شده این ی فیلم سینمایی هست.
۲ سال پیشAsi
00رمانش که از فیلم قدیمی تر در اصل یک نویسنده این داستان و نوشته و بعده ها به صورت فیلمنامه استفاده شده که الان به اسم اولین جلد رمان که گرگ و میش شناخته شده
۱ سال پیشFtmh
۲۰ ساله 004 جلد داره و همش عالیییعههههه
۲ سال پیشمونا
۱۸ ساله 00خیلی خوب بود خوشم وامد
۲ سال پیشMeriii
۲۳ ساله 00یکی از بهترین و عمیق ترین رمان هایی بود که خوندم👌،با علم کامل و نزدیک به واقعیت میتونه باشه؟چون من با همه رمان هایی که درباره خون آشام ها و گرگینه ها مطالعه کردم متفاوت بود
۲ سال پیشmobina
۱۴ ساله 00فقط فیلمش عشقههه
۲ سال پیش네갈
۱۹ ساله 00عالیهههههههه😍😍
۲ سال پیشفاطمه
۱۹ ساله 10به نظرم فیلمش باحال تر از رمانشه
۳ سال پیشSelin
۱۶ ساله 00رمانش یکم گیچ کنندس چون نویسندش خارجی بوده فارسی ترجمه ش کردن فیلمشوببین ولی خیلییی قشنگ بود😍
۳ سال پیشریحان
۱۵ ساله 14فیلمش و کجا دیدید؟؟ رمانش ترسناکه؟؟
۴ سال پیشزهرا
۱۵ ساله 00ن بر عکس میلم عالی هست
۳ سال پیشفهی
۱۸ ساله 10فیلمشو دیدم واااقعا عالیههههه پیشنهاد میکنم بخونید😍😍😍😍😍😍👣
۳ سال پیششیرین
۱۰ ساله 10عالی بوب
۳ سال پیش
Ruoz
00عالی ولی بقیه رمان کو نصفه نیمه اس که