در این جلد با ازدواج بلا و ادوارد اغاز میشود و انها برای ماه عسل به یکی از جزایر برزیل میروند که در انجا بلا باردار میشود .درصورتی که خودش هنوز انسان است و ادوارد خ و ن اشام.به دلیل بارداری بلا به شدت ضعیف میشود که…

ژانر : خارجی، ترسناک، فانتزی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۸ ساعت و ۵۹ دقیقه

مطالعه آنلاین سپیده دم (جلد چهارم گرگ و میش)
نویسنده : استفانی میر - Stephenie Meyer

ژانر : #ترسناک #فانتزی #خارجی

خلاصه‌ :

در این جلد با ازدواج بلا و ادوارد اغاز میشود و انها برای ماه عسل به یکی از جزایر برزیل میروند که در انجا بلا باردار میشود .درصورتی که خودش هنوز انسان است و ادوارد خ و ن اشام.به دلیل بارداری بلا به شدت ضعیف میشود که…

مقدمه

من سهمی بیشتر از سهم عادلانه ام در تجربه هاي نزدیک به مرگ داشته ام . این چیزیه که واقعا نمیتونی بهش عادت

کنی.

به هر حال این به طور عجیبی اجتناب ناپذیر به نظر می رسید، روبرو شدن دوباره با مرگ ...

مثل اینکه من براي مصیبت و بدبختی نشان شده بودم . بارها و بارها از چنگ اش گریخنه بودم ، اما دوباره به سمت

من می آید . اما این دفعه با قبل متفاوت به نظر می رسید .

تو می تونی از کسی که وحشت داري فرار کنی ، و می تونی با کسی که ازش نفرت داري بجنگی .

همه ي واکنش هاي من براي روبرو شدن با آن قاتل ها...هیولاها... دشمنان بود . اگر عاشق فردي که کمر به قتلت

بسته باشد ، هیچ انتخابی برایت باقی نمی ماند . وقتی کاري انجام میدهی که به شخص محبوبت آسیب برسد ، چه

طور می توانی فرار کنی؟ چه طور می توانی بدوي؟ اگر زندگی ات تنها چیزي باشد که می توانی به شخص محبوبت

بدهی، چه طور می توانی این کار را نکنی؟

اگر او کسی باشه که واقعا دوستش داشته باشی...؟

کتاب اول:بلا

فصل اول:نامزد شده

به خودم وعده دادم ، هیچ کس به تو خیره نشده . هیچ کس به توخیره نشده . هیچ کس به تو خیره نشده !

حتی نمی توانستم به خودم دروغ قانع کننده اي بگویم ، باید مطمئن میشدم .

وقتی براي سبز شدن یکی از سه چراغ راهنمایی شهر منتظر بودم ، زیر چشمی به سمت راست نگاه کردم.

به درون مینی ون او ، خانم وِبِر تمام تنه اش را به سمت من چرخاند . چشمانش با چشمانم تلاقی پیدا کرد و من خودم

را عقب کشاندم ، از این که چرا نگاه خیره اش را از من برنداشته بود و شرمنده به نظر نمی رسید حیرت زده بودم .

هنوز خیره شدن به مردم بی ادبی محسوب می شد ، مگر غیر از این بود؟ بیشتر از این به من مربوط نبود؟

بعد من به یاد آوردم که این پنجره ها رنگ خیلی تیره اي داشتند که شاید او حتی نمی دانست که من اینجا هستم ،

چه برسد به آنکه نگاهش را قطع کند . سعی کردم خودم را دلداري دهم . در حقیقت او به من خیره نشده بود ، بلکه به

ماشین خیره شده بود .

ماشین من...آه !

به سمت چپ نگاهی انداختم و نالیدم . دو عابرپیاده در پیاده رو خشکشان زده بود ، وقتی به ماشینم خیره بودند شانس

شان را براي عبور از خیابان از دست دادند . پشت آنها ، آقاي مارشال مثل احمق ها از پشت شیشه ي مغازه ي کوچک

یادگاري فروشی اش به ماشین نگاه می کرد . حداقل هنوز بینی اش را به شیشه ي مغازه نچسبانده بود .

چراغ سبز شد و به خاطر عجله ام براي فرار ، با حالتی بدون فکر پایم را رو پدال گاز فشار دادم . در حالت عادي پدال

گاز را براي حرکت کردن کامیون باستانی ام فشار میدهم .

موتور ماشین مثل یک پلنگ شکاري غرید ، ماشین به سرعت به جلو پرید طوري که بدنم به صندلی چرم سیاهم

کوبیده شد و شکمم به ستون فقراتم چسبید .

« آخ » : هنگامی که کورمال کورمال دنبال ترمز می گشتم نفس زنان گفتم

سرم را نگه داشتم ، من فقط ضربه ي ملایمی به پدال زدم . با این وجود ماشین با چرخشی ناگهانی ایستاد .

من نمیتوانستم دیدن اطرافم را در واکنش این عملم تحمل کنم . اگر قبلاً شکی در این بود که چه کسی این ماشین را

می راند ، اکنون دیگر این شک وجود نداشت . با پنجه ي کفشم به آرامی پدال گاز را به اندازه ي یک و نیم میلی متر

هل دادم و ماشین دوباره به جلو پرتاب شد .

موفق شدم که به جایی که می خواستم برسم ، پمپ بنزین .

این روز ها براي دوري کردن از مردم بدون انجام خیلی کارها ، مثل درست کردن تارت و بند کفش ، سر میکردم .

طوري رانندگی می کردم که انگار توي مسابقه بودم ، پنجره را باز کردم و ماشین را نگه داشتم . کارت اسکن شد و

نازل را داخل باك بنزین قرار دادم . البته ، من نمی توانستم کاري کنم تا اعداد روي مخزن سوخت با سرعت بیشتري

حرکت کنند . اعداد به کندي می گذشتند ، انگار آن ها این کار را فقط براي کفري کردن من انجام میدادند .

بیرون نورانی و آفتابی نبود... باران مثل اکثر مواقع بر فورکسِ واشنگتن نم نم می بارید . ولی من هنوز احساس

می کردم که یک نورافکن روي من افتاده است ، که توجه مردم را بر روي حلقه ي ظریفی که در انگشت دست چپم

بود ، معطوف میکرد. درچنین مواقعی ، چشمانم به عقب حرکت می کرد ، به نظر می رسید که حلقه مانند چراغ هاي

نئون علامت می داد : به من نگاه کنید ، به من نگاه کنید .

خیلی عصبی بودن احمقانه بود ، و من این را می دانستم . به غیر از مادر و پدرم اهمیتی نداشت که مردم درباره ي

نامزدي من چه چیزي می گویند ؟ درباره ي ماشین جدیدم چه چیز می گویند ؟ درباره ي قبولی اسرار آمیز من در یکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هشت کالج قدیمی ایالات متحده در شمال آمریکا چه می گویند ؟ درباره ي عابر بانک مشکی براقم که خیلی هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جذاب بود و هم اکنون در جیب چپم بود چه می گویند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آره ، کی اهمیت میده که اونا چی فکر می کنن » : زیر لب ، غرولند کنان گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ ام ، خانم » : صدایی مردانه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و آرزو کردم که این کار را نکرده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو مرد کنار یک اس یو وي (نوعی ماشین اسپرت) پر زرق و برق که بر بالایش چند کایاك (نوعی قایق) بسته شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود ایستاده بودند . هیچ کدام از آنها به من نگاه نمی کردند ، جفتشان به ماشین خیره شده بودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخصاً ، چیزي دستگیرم نشد . ولی بعد از این که توانسته بودم نشانه هاي تویوتا ، فورد و چوي را تشخیص دهم مغرور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خوشحال شدم ، این ماشین مشکی براق شیک و زیبا بود ، ولی هنوز براي من یک ماشین بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ ببخشید که مزاحمتون شدم ، می شه بگید ماشینی که می رونید از چه نوعیه » : مرد بلند قد پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ ام ، یه مرسدس ، درسته »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونم. » : هنگامی که دوست کوتاه ترش چشمانش را براي جواب من چرخاند ادامه داد « بله » : مرد مؤدبانه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ ولی من داشتم فکر می کردم که اون ... شما یک مرسدس گاردین می رونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد اسم ماشین را با تحسین و تمجید ادا کرد . حسی داشتم که انگار این مرد رابطه ي خوبی با ادوارد کالن دارد ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نا...نامزدم ( هیچ خبري از واقعیت عروسی به فاصله ي چند روز پخش نشده بود. )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« این طوري که میگن هنوز تو اروپا نیومده . چه برسه به اینجا » مرد ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش طرحی از ماشین من را رسم کرد ، من تفاوت زیادي بین ماشین خودم و بقیه ي ماشین هاي چهار در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرسدس ندیدم ، اما مگه من چی می دونستم ؟ لحظه اي به مشکلم با کلمه هایی مثل نامزد ، عروسی ، شوهر و غیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من در مجموع نمی توانستم این را در سرم داشته باشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از طرفی ، آن قدر بزرگ شده بودم که خودم در حد پوشیدن لباس هاي سفید پف کرده و گرفتن دسته گل تجسم کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی بیشتر از آن ، نمی توانستم جدي و مناسب و کودن بودن مفهوم شوهر را با مفهومی که از ادوارد داشتم تطبیق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهم . مثل این بود که جبرئیل را به عنوان یک حساب دار قبول داشته باشی ، من نمی توانستم او را در هر نقش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادیی مجسم کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه ، وقتی که شروع به فکر کردن درباره ي ادوارد کردم گرفتار سرگیجه اي که حاصل خیالاتم بود شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجیب تر این بود که گلویش را براي به دست آوردن توجه من صاف می کرد ، او هنوز منتظر جوابی درباره ي مدل و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارك ماشین بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« نمی دونم » : صادقانه به او گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ اشکالی داره اگه باهاش یه عکس بگیرم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ واقعا؟ شما می خواین که از ماشین عکس بگیرید ». یک ثانیه طول کشید تا توانستم منظور او را درك کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مطمئناً ، کسی بدون مدرك حرف منو باور نمی کنه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ام . باشه . خوبه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت نازل را سر جایش گذاشتم و وارد ماشین شدم و روي صندلی جلو نشستم تا هنگامی که آن فرد علاقمند که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دوربین خیلی تخصصی را از کوله پشتی اش در بیاورد مخفی شوم . او و دوستش ژست هاي زیادي با کاپوت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین گرفتند ، بعد آن ها در آخر براي گرفتن عکس به پشت ماشین رفتند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دلم براي کامیونتم تنگ شده » : پچ پچ کنان به خودم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ، خیلی راحت بود بی نهایت راحت بود . طوري که کامیونم خس خس میکرد . این آخرین خس خس پس از چند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هفته بعد از آنکه ادوارد و من با مصالحه ي نابرابرمان توافق کردیم بود ، یک بخش از نقشه بود که او اجازه داشت که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت کامیون من اوراق شد آن را عوض کند . ادوارد قسم خورده بود که تنها زمانی این کار را می کند که لازم باشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامیون من یک زندگی دراز و پربار داشت و به دلایل طبیعی اوراق شده بود . به قول او ، و البته من به هیچ وجه نباید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درباره ي داستان او تحقیق می کردم و سعی می کردم کامیون را براي خودم نگه دارم . مکانیک محبوب من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر ادامه ندادم چون سرمایی بر وجودم رخنه کرده بود ، چون به هیچ نتیجه اي نرسیده بودم . به جاي آن به صداي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردان که از بیرون می آمد و به خاطر دیوار هاي ماشین آرام تر شده بود گوش کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي یه ویدئوي آنلاین بود که با یه ماشین که مثل اسلحه تیر پرتاب می کرد ، شروع کرد به جنگیدن و تیر پرتاب »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« کردن و حتی یه نقطه رو هم از قلم ننداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته که نه . تو می تونستی که با یه تانک از بالاي این رد بشی ، جیگر . بدون این که خطی روي این بیافته . این »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« براي دیپلمات هاي خاورمیانه ، فروشندگان اسلحه و بیشتر قاچاقچیاي مواد مخدر طراحی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ فکر می کنی اون دختره یکی از ایناس » : مرد کوتاه تر با صدایی آرام تر پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را پایین آوردم ، گونه هایم داغ شده بودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه ، شاید . نمی تونی تصور کنی که به شیشه ي ضد موشک و چهار هزار پوند براي زره تو » : فرد بلند قد تر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« این اطراف نیاز داشته باشی. باید جایی باشی تا یکم خطرناك ترباشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زره . چهار هزار پوند زره و شیشه ي ضد موشک ؟خوبه پس کلمه ي ضد گلوله چی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه ، حداقل این یک حسی را به وجود آورد . اگر یک حس تحریف شده از بامزگی وجود داشت ، این حس بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این به آن معنی نیست که من از ادوارد انتظار این را نداشتم که از معامله مان به نفع خودش سوءاستفاده کند، که او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می تواند بیشتر از آنچه که می دهد ، بگیرد . من موافق بودم که هر وقت لازم بود او می تواند کامیون من را عوض

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کند و البته ، انتظار نداشتم که به این زودي زمان آن برسد . وقتی که مجبور شدم تا اعتراف کنم که نوع نگه داري من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشانه ي بارز این است که کامیون قدیمی من بیشتر از یک موجود غیر زنده نیست ، می دانستم که ایده ي او درباره ي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایگزینی احتمالا من را ناراحت خواهد کرد . روي خیره شدن ها و پچ پچ کردن ها تمرکز کردم . درباره ي این قسمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق داشتم ولی بدترین و تیره ترین تصوراتم این را پیش بینی نکرده بودند که او ممکن است براي من دو ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین قبلی و ماشین بعدي .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او این را وقتی که از کوره در رفته بودم توضیح داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این فقط ماشین قبلی بود . او به من گفت که این یک قرض است و قول داد که آن را پس از عروسی پس بگیرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام این ها مطلقا معقول نبودند . البته تا الآن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ها ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون من انسان خیلی ضعیفی بودم ، استعداد زیادي را در تصادف کردن داشتم ، به خاطر شانس بدم همیشه یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قربانی بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قرار معلوم ، براي سالم ماندنم به ماشینی که در برابر تانک مقاوم باشد نیاز داشتم . خنده دار است . مطمئن بودم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او و برادرانش از این نکته لذت می برند و پشت سر من می خندند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا شاید ، فقط شاید ، صدایی کوچک درون سرم زمزمه کرد ، این یک لطیفه ي خنده دار نیست ، احمق . شاید او واقعا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درباره ي تو نگران است . این اولین بار نیست که او براي مراقبت از تو کمی زیاده روي می کند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هنور ماشین بعدي را ندیده ام . آن را زیر یک ملحفه در عمیق ترین گوشه ي گاراژ خانواده ي کالن مخفی کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودند . میدانستم که تا الان مردم مرا زیر چشمی نگاه می کردند ولی واقعا نمی خواستم بدانم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید آن یکی ماشین زرهی نبود ، چون من آن را بعد از ماه عسل نیاز نداشتم . ضد ضربه بودن واقعی فقط یکی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مزایا ي کاري بود که می خواستم انجام دهم . بهترین قسمت یک کالن بودن ماشین هاي گران و عابر بانک هاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیرت انگیز نبودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هی » : مرد بلند قد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما همین الان کارمونو تموم کردیم . » . دستانش را بر روي شیشه به شکل کاسه در آورده بود تا داخل ماشین را ببیند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! خیلی ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خواهش می کنم » : گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هنگامی که موتور اتومبیل را روشن کردم و به آرامی ، حتی خیلی ملایم ، پدال را به سمت پایین فشار دادم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عضله ام منقبض شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر کدام از آن ها ، به تیر تلفن وصل شده بودند و به تابلو هاي راهنما چسبیده شده بودند . مانند یک سیلی بودند که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه به صورت زده شده بودند . مثل یک چک آبدار که روي صورت زده شده بودند . ذهنم به سمت افکاري رفت ، از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل ، بلافاصله این جریان را متوقف کرده بودم . من نمیتوانستم از این افکار در این جاده دوري کنم . با وجود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس هاي مکانیک محبوبم که با فاصله هاي منظمی از جلوي دیدگانم می گذشتند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهترین دوست من .جیکوب من ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدهء پدر جیکوب نبودند . ایده ي پدر من چارلی بود .که آگهی ها را در سطح «؟ آیا این پسر را دیده اید » پوستر هاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهر پخش کرده بود. نه تنها در فورکس ، بلکه در پورت آنجلس و سکویم و هکوایم و آبردین و بقیه ي شهر هاي شبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جزیره ي المپیک هم آن ها را پخش کرده بود . او مطمئن شده بود که بقیه ي کلانتري هاي ایالت واشنگتن آگهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاي مشابه را بر روي دیوار چسبانده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما پدر من بیشتر از کمی جواب ها مأیوس بود . او بیشتر از بیلی پدر جیکوب و دوست صمیمی چارلی مأیوس بود . به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاطر این که بیلی به خودش زحمت جستجو کردن پسر شانزده ساله ي فراري اش را نمیداد . به خاطر امتناع کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی از چسباندن آن آگهی ها در لاپوش ، محل اسکان سرخپوستان در کنار ساحل که خانه ي جیکوب بود . به خاطر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این که او ظاهرا گم شدن جیکوب را پذیرفته بود ، انگار چیزي نبود که او بتواند انجام دهد . به خاطر این که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می گفت : جیکوب دیگه بزرگ شده . اگه بخواد به خونه میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و او از من مأیوس شده بود ، به خاطر این که طرف بیلی را گرفته بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم پوستر ها را پخش نکرده بودم . چون هر دوي ما(من و بیلی) می دانستیم که جیکوب کجاست ، با ناآرامی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحبت می کردیم . و ما همین طور می دانستیم که کسی این پسر را ندیده است .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزرگی آگهی ها معمولی بود . بغض بزرگی در گلویم بود ، اشک هاي دردناك معمولی در چشمانم بود . و من خوشحال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم که ادوارد براي شکار به خارج از شهر رفته بود . اگر ادوارد واکنش مرا می دید ، فقط باعث می شد که او هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس بدي پیدا کند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته ، عیب هایی هم براي شنبه بود . هنگامی که به آرامی و با دقت در مسیرم چرخیدم ، توانستم کروزر پلیس پدرم را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در راه ورودي خانه ببینم . او امروز دوباره به ماهی گیري رفته بود . و هنوز به خاطر عروسی بد عنق بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اجازه نداشتم که در درون خانه از تلفن استفاده کنم . ولی باید زنگ میزدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبه خیابان ، پشت سنگ تراشی چوي پارك کردم . و موبایلی را که ادوارد براي مواقع ضروري به من داده بود را از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشبرد ماشین بیرون آوردم . شماره را گرفتم ، در صورت لزوم ، هنگامی که تلفن زنگ زد ، انگشتم را روي دکمه ي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایان نگه داشته بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ الو » : سثْ کلیرواتر جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من از سر آسودگی آهی کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی بد بود که بخواي با خواهر بزرگترش یعنی لی صحبت کنی!وقتی لی گوشی را برمیداشت تمامی کلمات از یک راه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر به من گفته نمی شدند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هی ، سثْ ، منم بلا »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ اوه ، سلام بلا! چه طوري »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خوبم » : می خواستم بزنم زیر گریه . از روي ناچاري براي مطمئن کردنش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ براي خبر گرفتن زنگ زدي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تو غیب گویی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« گفتنش سخت نبود ، من آلیس نیستم . تو قابل پیش بینی کردن هستی » : به شوخی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین کوئلیت هاي لاپوش ، فقط سثْ راحت ، حتی اسم افراد خانواده ي کالن را به زبان می آورد ، چه برسد به آنکه با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیز هایی که تقریبا میداند ، مثل خواهر شوهر آینده ام شوخی کند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« می دونم که قابل پیش بینی کردن هستم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ حالش چه طوریه » . دقیقه اي مردد ماندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه حرفی نمی زنه . گرچه که می دونیم صداي ما رو می شنوه . اون سعی می کنه که به » . سثْ آه کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« انسان فکر نکنه ، می دونی ، فقط با غرایزش سر می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ می دونی که الان کجاست »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« جایی توي شمال کانادا . نمی تونم بگم کدوم استان . اون توجه زیادي به مرز ایالت ها نمی کنه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟... می تونم کمکی کنم تا اونو »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اون به خونه نمیاد بلا ، متأسفم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« باشه سثْ . قبل از این که بپرسم اینو می دونستم . فقط نمی تونم آرزو نکنم » . به روي خودم نیاوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آره.همه ي ما مثل هم احساس می کنیم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! مرسی از اینکه با من صحبت کردي سث . فکر کنم دیگران برات اوقات سختی رو به وجود آوردن »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونها بهترین طرفدارهاي تو نیستن . فکر کنم یه جورایی ناقص باشه . جیکوب خودش تصمیم » : او با خوشحالی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش رو گرفت . تو هم تصمیم خودت رو گرفتی . جیک برخورد اونها رو با این قضیه دوست نداشت . اون حتی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اینکه کنترلش می کردي هم خیلی وحشت زده نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ فکر می کردم با تو صحبت نمی کرد . نه » : با صداي بریده اي گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اون نمی تونست همه چیز رو از ما مخفی کنه . هرچند خیلی تلاش می کرد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس جیک می دونست که من نگران شدم . خیلی مطمئن نبودم که راجع به این چه احساسی دارم. خب،حداقل او این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موضوع رو می دونست که من به درون غروب خورشید فرار نکرده ام و اون رو کاملا فراموش نکردم . فکر کنم اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصور می کنه که من براي این کار لایق هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« فکر کنم تو رو ببینم....در عروسی » : در حالی که کلمات به سختی از دهانم خارج می شدند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من و مادرم حتما میایم . نظر لطفته که ما رو دعوت کردي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیجان درون صدایش باعث شد لبخندي بزنم . دعوت کردن کلیرواترها نظر ادوارد بود . خیلی خوشحال بودم که او این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر را کرده است . بودن سثْ در عروسی خیلی جالبه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک پیوند ، هر چند نازك ، براي از دست دادن بهترین دوستم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بدون تو عروسی لطفی نداره »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ به ادوارد سلام من رو برسون ، باشه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« حتماً »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سرم را تکان دادم ، دوستی که بین ادوارد و سثْ بود هنوز من رو وحشت زده می کرد . این یک دلیل بود که نشان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می داد روال نباید به این صورت پیش برود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون آشام ها و گرگینه ها می توانند به راحتی با هم کنار بیایند ، خیلی ممنون ، اگر طرز فکر آنها این طور بود... اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ي آنها این طرز فکر را دوست نداشتند ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آه ، اممم لیا الان خونه هست » : سثْ با صداي آرامی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اوه ، خداحافظ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتباط قطع شد . تلفن را روي صندلی گذاشتم و تصمیم گرفتم به داخل خانه بروم ، جایی که چارلی منتظرم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حال حاضر پدر بیچاره ام با خیلی چیزها کنار می آمد . فرار جیکوب تنها یکی از چیزهایی بود که بر دوش پدرم قرار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت . او تقریبا به همان اندازه هم براي من نگران بود ، دختر نوجوان ، تقریبا قانونی اش، چند روز آینده یک خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به آرامی درون باران ملایم قدم می زدم و شبی را به یاد آوردم که می خواستیم موضوع را به او بگوییم... !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه صداي کروزور چارلی بازگشتش را نشان داد ، حلقه ي دستم به اندازه ي صد پوند سنگین تر شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم دست چپم را درون جیبم پنهان کنم و شاید روي آن بشینم . اما ادوارد دستم را محکم گرفت و آن را جلو و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مرکز قرار داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« این قدر تقلا نکن بلا ، توجه کن که تو اینجا نیستی تا به یه جنایت اعتراف کنی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« گفتنش براي تو آسونه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به صداي شوم چکمه هاي پدرم که در پیاده رو راه می رفت گوش دادم . کلید داخل دري که باز بود تلق تلق صدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد . این صدا من را یاد قسمتی از یک فیلم ترسناك می انداخت که قربانی به یاد می آورد که فراموش کرده در را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قفل کند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آروم باش بلا » : ادوارد زمزمه کنان گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي تند ضربان قلبم را می شنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با صداي سنگینی به دیوار خورد ، و من به خودم پیچیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هی چارلی » : ادوارد با صداي کاملا خونسردي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« نه » : با صداي آرام و بریده اي گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ چیه » : ادوارد زمزمه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تا وقتی اسلحه اش را آویزان می کنه صبر کن »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد بی صداي خندید و دستش را درون موهاي برنزي اش فرو برد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی به گوشه ي اتاق آمد ، هنوز یونیفرم به تن داشت و مسلح بود . چارلی طوري رفتار می کرد که انگار دارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جاسوسی ما را که کنار هم و روي یک صندلی عاشقانه نشستیم می کند . اخیراً او خیلی تلاش می کرد تا ادوارد را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر دوست داشته باشد ، اما به طور حتم آشکار کردن این راز خیلی سریع این تلاش را از بین می برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ سلام بچه ها.چه خبر »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ما می خوایم باهات حرف بزنیم چارلی . خبرهاي خوبی داریم » : ادوارد با صداي صاف و روشنی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتار چارلی در یک ثانیه از حالت دوستانه به بدگمان مبدل شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« !؟ خبرهاي خوب » : چارلی در حالی که مستقیم به من نگاه می کرد با صداي خرناس مانندي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« لطفاً بشین پدر »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او یکی از ابروهایش را بالا برد ، به مدت پنج ثانیه به من خیره شد و بعد با قدم هاي محکم به سمت صندلی راحتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت و روي لبه ي آن نشست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« نگران نباش پدر. همه چیز خوبه » : من بعد از چند ثانیه سکوت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد شکلکی درآورد که مشخص بود به خاطر مخالفت با کلمه ي ، خوب ، است . او بیشتر تمایل داشت از کلماتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانند فوق العاده یا ، باشکوه استفاده کند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ البته که این طوره بلا ، حتما این طوره . اما اگه همه چیز روبراهه پس براي چی داري عرق می ریزي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من عرق نمی ریزم » : من به دروغ گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم را از ابروهاي درهم کشیده اش کنار کشیدم ، به طور غیرعادي پشت دست راستم را روي پیشانی ام کشیدم تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق روي آن را پاك کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ تو حامله اي . این طور نیست » : چارلی از خشم منفجر شد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالش براي من معنی واضحی داشت ، حالا او به ادوارد خیره شده بود و می توانم قسم بخورم که دستش به سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسلحه اش رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« نه البته که نیستم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم با آرنجم به ادوارد ضربه بزنم اما می دونستم جزء کبود شدن آرنجم فایده ي دیگه اي نداره . من به ادوارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم مردم با شنیدن قضیه چه طور راجع بهش فکر می کنن . چه دلیل دیگري باعث میشه که یک فرد با عقل سالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در سن هیجده سالگی ازدواج کنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابش باعث شده بود که من ابروهایم را بالا ببرم ، عشق ، درسته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانیت چارلی کمی فروکش کرد . معمولا صورتم نشون می ده که من چه زمانی حقیقت رو میگم ، و حالا اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف من رو باور کرده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اوه متاسفم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« عذرخوهی پذیرفته شد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدت طولانی سکوت برقرار بود . بعد از چند لحظه متوجه شدم همه منتظرند تا من چیزي بگویم . سرم را بلند کردم تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ادوارد نگاه کنم ، وشحت زده و غمگین ، هیچ راهی وجود نداشت که این کلمات از دهان من خارج شود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او به من لبخندي زد ، سپس شانه هایش را صاف کرد و به سمت پدرم چرخید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی ، من متوجه این قضیه هستم که دارم خارج از عرف عمل می کنم ، به صورت سنتی من باید اول از تو »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخواست می کردم . منظورم اینه که بی حرمتی بهت نشه . اما جواب بلا مثبته و من نمی خوام خواسته ي اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوچک شمرده بشه به جاي اینکه بخوام از تو براي اون اجازه بگیرم ، من از تو دعاي خیرت رو می خوام . چارلی ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خوایم ازدواج کنیم ، من اون رو بیشتر از هر کس دیگري در دنیا دوست دارم و به واسطه ي رخ دادن چند معجزه ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ اون هم به همین مقدار من رو دوست داره . خب دعاي خیرت رو به ما میدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او خیلی آرام و مطمئن حرف می زد ، براي یک لحظه گوش کردن به صداي کاملا مطمئنش باعث شد یک لحظه ي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نادر و خاص از زیرکی را تجربه کنم . من متوجه می شدم که دنیا به او چه طور نگاه می کند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مدت زمان تپش یک قلب ، این خبرهاي جدید صحنه ي کاملی رو به وجود آورد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد من متوجه حالت صورت چارلی شدم،ابروهایش در هم گره خورده بودند . وقتی رنگ صورتش تغییر پیدا کرد من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم را حبس کردم . بلوند به قرمز ، قرمز به بنفش و بنفش به آبی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بلند شوم ، مطمئن نبودم می خواهم چی کار کنم . شاید از دستورالعملهاي ساده ي پزشکی استفاده می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« یک دقیقه بهش فرصت بده » : تا مطمئن شوم که او سکته نمی کند . اما ادوارد دستم را محکم گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش به قدري آرام بود که فقط من توانستم بشنوم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت این بار مدت بیشتري ادامه داشت ، بالاخره کم کم رنگ صورت چارلی به حالت عادي بازگشت . لبهایش جمع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده بودند و ابروهایش در هم بود . احساس می کردم که اون داره خیلی عمیق راجع به این مساله فکر می کنه . او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي مدتی طولانی شرایط و رابطه ي ما دو نفر را بررسی می کرد . در طرف دیگرم ادوارد خیلی آسوده خاطر به نظر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می رسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« فکر نکنم باید تعجب می کردم . می دونستم به زودي با همچین چیزي روبه رو می شم » : چارلی غرغرکنان گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ در مورد این مطمئنی » : بعد چارلی با نگاه خیره به من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« در مورد ادوارد صد در صد مطمئن هستم » : بدون از دست دادن ضربان قلبم به او گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ یعنی ازدواج کردید ؟ این همه عجله براي چیه » : دوباره با تردید به من نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بلا به دلیل این حقیقت بود که من داشتم هر روز لعنتی دیگري که می گذشت به نوزده سالگی نزدیک تر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می شدم . درست در زمانی که ادوارد تمام این سال ها بی تغییر می ماند . حقیقت این ازدواج اجباري در کتابم اثري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر جا می گذاشت . اما ازدواج بخاطر حس لطیف و آشفتگی ناشی از توافقی که من و اد با هم کرده بودیم تا بالاخره به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این نقطه برسیم لازم بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تغییر شکل من از فانی به جاودان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این ها چیز هایی نبودند که بتوانم براي چارلی توضیح دهم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ما می خوایم تو پاییز دو نفره به دارت موث بریم چارلی » . ادوارد یاد آوري کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دوست داشتم این کارو انجام بدم . راه درستش همینه . این روشی هست که من » : شانه بالا انداخت و ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« باهاش بزرگ شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او اغراق نمی کرد .آن ها در زمان جنگ جهانی اول بر مسائل اخلاقی کهنه آگاه و با توجه بودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهانش به سمتی تکان خورد . دنبال مسئله اي می گشت که استدلالش کند . اما چه چیزي می توانست بگوید؟ ترجیح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دم تو در گناه زندگی کنی؟ اون یه پدر بود دستانش در هم گره خورده بودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« می دونستم همچین چیزي اتفاق می افته » : در حال اخم کردن با خودش زمزمه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ بابا »: بعد ناگهان صورتش به شدت ملایم و سفید شد. با نگرانی پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به اد انداختم اما نمی توانستم در زمانی که چارلی را می نگریست چیزي از صورتش بخوانم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! ها ها ها ها » . چارلی شلیک خنده سر داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! ها! ها! ها ». در صندلی ام بالا پریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی صداي خنده ي چارلی دو برابر شد با ناباوري نگاه کردم . تمام بدنش با خنده لرزید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ادوارد نگاه کردم اما لب هاي ادوارد به سختی بر هم فشرده شده بودند انگار به شدت تلاش می کرد جلوي خنده ي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش را بگیرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« باشه خوبه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ازدواج کنید » : چارلی با دهان بسته گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ... اما » . ارتعاش خنده ي دیگري او را لرزاند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ اما چی » : ملتسمانه گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اما تو باید به مامانت هم بگی! من نمی تونم یک کلمه هم به رِنی بگم . همه اش به عهده ي خودته »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهقهه ي دیگري کرد .در حالی که دستم بر دستگیره بود و لبخند بر لبم ، درنگ کردم . البته ، همزمان حرف هاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی مرا به وحشت انداخته بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم نهایی : به رنی گفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوشاندن سگ هاي زنده ي کوچک در لیست سیاه او پایین تر از ازدواج زود تر از موعد بود .کی می توانست واکنشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را پیش بینی کند ؟من که نمی توانستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسلماً چارلی هم نه. پس شاید آلیس اما من به این فکر نکرده بودم که از او بخواهم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خب بلا »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان من دارم با ادوارد ازدواج » : این را بعد از این که با صدایی خفه و لکنت حرف هاي غیرممکن را گفته بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! یه مقدار از این که زودتر به من نگفته بودي رنجیده شدم . بلیط هواپیما فقط گرون ترن. اوه » : با کج خلقی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ... فکر می کنی قالب فیل بعدش تموم میشه؟ این عکسارو خراب می کنه اگه اون لباس رسمی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« یه لحظه صبر کن مامان » : من نفس نفس زنان گفته بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ... منظورت چیه اینقدر طولش دادم؟ من فقط نام .. نام » : گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« چیزا همون طورند . می دونی که امروزه » . نمی توانستم کلمه ي نامزد را به زبان بیاورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ... امروز؟ واقعا؟ غافلگیرکننده س! من فکر کردم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ به چی فکر کردي؟ کی فکر کردي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب وقتی که تو ، توي ماه آوریل براي دیدن من اومدي چیزها بیش از حد به هم مرتبط شده به نظر میومدند . البته »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه متوجه میشی منظورم رو . خیلی براي شناختن پیچیده نیست عزیزم. اما من چیزي نگفتم چون می دونستم کمکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« نخواهد کرد . تو دقیقا مثل چارلی هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی تو ذهنتو می سازي هیچ دلیلی ازت طرفداري نمی کنه. مشخصاً مثل چارلی تصمیماتت » : تسلیم شد و آه کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« رو ول نمی کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد حرفی را زده بود که آخرین چیزي بود که انتظار داشتم از مادرم بشنوم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اشتباه هاي منو تکرار نمی کنی بلا. طوري به نظر میاي انگار ترسیدي و من حدس می زنم این بخاطر اینه که از »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . من می ترسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزي که ممکن بود فکر کنم می ترسیدي . و می دونم که در مورد احمقانه رفتار کردن و » : او خندید و ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازدواج برات خیلی گفته بودم ... و من حرفامو هم پس نمی گیرم ... اما تو باید درك کنی مخصوصاً که براي من هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش اومده بود . تو کاملاً از اون چه که من هستم متفاوتی . اشتباه هاي مخصوص به خودت رو می کنی و من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم پشیمانی هایی هم تو زندگیت خواهی داشت . اما سرسپردگی هیچ وقت مشکل تو نبوده عزیزم . تو فرصت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« موقعیت بهتري از افراد چهل ساله اي داري که من میشناسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ي کوچولوي مسن من . خوشبختانه به نظر میآد روح سالخورده ي دیگه اي رو پیدا کرده » . رنی باز خندیده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ الان از خود بیخود نیستی؟ فکر نمی کنی که من دارم اشتباه وحشتناکی می کنم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب مطمئنا ترجیح می دادم چند سالی صبر می کردي . منظورم اینه که من به اندازه ي کافی سالخورده هستم که »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برات به سن یک مادر شوهر به نظر بیام؟ نمی خواد به این سوال جواب بدي . اما این در مورد من نیست در مورد توئه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ تو خوشحالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . نمی دونم. الان دارم تجربه اي بیش از یه تجربه ي جسمانی به دست میارم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ اون باعث میشه که تو خوشحال باشی » : رنی با دهان بسته خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ... آره اما »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ اما چی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اما قرار نیست تو بگی من مثل همه ي نوجووناي بی فکر دیگه هستم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تو هیچ وقت یه نوجوون نبودي عسلم . تو می دونی بهترین چیز برات چیه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در این چند هفته ي اخیر رِنی به طرز غیرمنتظره اي سرخودش را با برنامه هاي عروسی مشغول کرده بود. او هر روز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندین ساعت را تلفنی با مادر ادوارد ازمه حرف می زد و نگران با هم بودن خانواده ي یک زوج نبود. رِنی ازمی را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می ستود اما بعد من شک می کردم چه کسی ممکن است بتواند کمکی بکند و بتواند جوابی به مادر شوهر دوست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتنی ام بدهد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده ي ادوارد و خانواده ي من داشتند تمام مسئولیت عروسی را به عهده می گرفتند بدون آن از من بخواهند این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار را بکنم یا بدانم یا فکرم را بهش مشغول کنم . مسلماً چارلی خشمگین بود. اما قسمت خوبش این بود که از دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من عصبانی نبود . رِنی خیانتکار بود . او روي سخت برخورد کردن رِنی حساب کرده بود . حالا که تهدید گفتن قضیه به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان کاملاً پوچ شده بود چه کار می توانست بکند ؟ او هیچ چیزي نداشت و این را هم می دانست . براي همین با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افسردگی در خانه می گشت و در این مورد که نمی شد به هیچ کس در این دنیا اعتماد کرد غرغر می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ بابا » . وقتی داشتم در جلویی باز را می بستم صدایش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من خونه ام »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مواظب زنگ ها باش . از جات تکون نخور »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ چی » : به طور خودکار مکث کردم پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« یه لحظه صبر کن. آخ! تو منو گرفتی آلیس »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ آلیس »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ ببخشید چارلی .چطوره » : صداي ملایم و نرم آلیس آمد که جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« داره ازش خون میاد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« حالت خوبه. پوستت رو نشکافته ... بهم اعتماد کن »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ چه خبره » : گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این را در حالی که با بی حوصلگی کنار در بودم گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« سی ثانیه بلا . بخاطر صبوریت پاداش می گیري » : آلیس بهم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! پیف » : چارلی اضافه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! خیلی خوب بلا. بیا تو » : با پایم ضرب گرفتم و هر ضربه را شمردم . قبل از آن که به سی برسم آلیس گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احتیاط حرکت کردم و از گوشه اي به داخل اتاق نشیمن رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! اوه » : با حیرت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ... امم . بابا به نظر نمیاد که یه مقدار »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

K؟ احمق به نظر بیام » : چارلی حرفم را قطع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من داشتم به کلمه اي مثل متمدن فکر می کردم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی سرخ شد . آلیس آرنج او را گرفت به زور او را وادار به چرخیدن کرد تا لباس رسمی خاکستري رنگ چارلی در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آینه نمایان شود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« حالا اینارو بردار آلیس. مثل احمق ها به نظر میام »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هر کس که من اونو درست می کنم مثل احمقا به نظر نمیاد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ اون درست می گه بابا . تو فوق العاده به نظر میاي ! اما چرا »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« این آخرین باره که اندازه ها بررسی میشن . براي هردوي شما » : آلیس پشت چشمی نازك کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی نگاه خیره ام را از چارلی برازنده برداشتم و نگاهی به کیف دستی که لباس سفید عروسی داخلش بد انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که با دقت برروي کاناپه قرار گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! آآآآه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بلا ، هر جا دوست داري برو »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و چشمانم را بستم و پلک هایم را بر هم نگه داشتم و سکندري خوران از پله ها بالا رفتم تا به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاقم برسم . لباس هایم را در آوردم تا آن که فقط لباس زیرم را پوشیده بودم دستانم را به بیرون تکان دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ فکر می کنی چوب بامبو رو داخل آستینهاش مخفی کردم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آلیس در حالی که دنبالم می آمد این را با خود زمزمه کرد . به او توجهی نکردم. من در جایی بودم که می توانستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال باشم . تمام زحمت هاي قبل از عروسی تمام شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و ادوارد با هم بودیم ، حالا فقط همین مهم بود . ادوارد مکانی را که می خواستیم براي ماه عسل به آن برویم به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت یک راز نگه داشته بود ، براي من هم خیلی مهم نبود که بدانم به کجا می رویم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و ادوارد با هم بودیم و من به توافقهایی که با او کرده بودم به طور کامل عمل کرده بودم . من با او ازدواج کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم و این بزرگترینشان بود . همین طور تمام هدایاي ظالمانه اش را هم پذیرفته بودم و این ثبت شده بود ، اگرچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي رفتن به کالج دارت موث باید انتظار می کشیدم . حالا نوبت او بود . قبل از آن که مرا به یک خون آشام تبدیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کند ... وعده و توافق بزرگش ... باید به قول دیگري که داده بود عمل می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او میلی قوي داشت ، تقریباً یک وابستگی به چیز هاي انسانی داشت که من می خواستم کنارشان بگذارم و او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواست تجربه اش را از دست ندهم . بیشترشان ... مثلاً مثل مراسم رقص که براي من احمقانه بود . فقط یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تجربه ي انسانی بود که ممکن بود برایش دلم تنگ شود و مطمئنا آن تجربه اي بود که او آرزو داشت فراموشش کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دانستم بعد از تبدیل شدنم به چیزي غیر از انسان ، چه خواهم بود . من خون آشام هاي تازه متولد شده را مستقیماً

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیده بودم و از خانواده ام هم در مورد روزهاي وحشیانه و اندك اولیه شنیده بودم . براي سال هاي متمادي بزرگترین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.