
رمان نفرین طلسم شیطانی
- به قلم RAJABI_F77
- ⏱️۵ ساعت و ۴۶ دقیقه
- 80.6K 👁
- 379 ❤️
- 254 💬
روزی از روز ها،دختر به بدجنسی شیطان،انگشتر طلسم شده شیطان رو که خودش و برادر دوقلوش برای فوضولی کردن توی دنیای ماورایی درست کرده بودن رو نفرین می کنه تا بعد از مرگش،اون انگشتر تا زمانی که همزادش بدنیا نیومده پنهان بمونه زمانی میرسه که آدینای قصه ما که از قضا همزاد همون بد سرشت بوده،اون انگشتر رو پیدا می کنه ولی خبر نداره که چه اتفاقات ترسناک و غیر قابل باور و تصوری در پیشش هست .با پیدا کردن انگشتر نفرین شده،سرنوشت این دختر به کل دگرگون میشه ..
هنوزم كه بهش فكر مي كردم لرز به تنم ميافتاد.
سرم رو به شدت تكون دادم تا فكراي بي هوده از ذهنم دور بشه.
فنجون چايي برداشتم و به سمت ميز رفتم.
_دستت خواهرگلم.
سرم تكون دادم و سرجام نشستم.
دستام دور ليوان حلقه كردم و به بخاري كه ازش بيرون ميومد نگاه كردم.
_آدينا!
سرم بلند كردم و بهش نگاه كردم.
_چته از صبح!اون از ديشب كه تو خواب جيغ ميزدي.اين از الان كه همش تو خودتي.چيزي شده؟
پوفي كشيدم و به صندلي تكيه دادم.
خوابي كه ديده بودم براش تعريف كردم.
زل زده بود تو چشم هام چيزي نمي گفت.
حتي بعد از تموم شدن حرفم باز بهم زل زده بود و هيچي نمي گفت.
_آرتام كجايي؟الووو
يك دفعه پريد.
_چته عه.ترسيدم...
از قيافه ترسيدش خندم گرفت. بلند زدم زير خنده.
خودم انداخته بودم رو ميز و با دست روش ضرب گرفته بودم و ميخنديدم.
آرتام هم از خنده من خندش گرفته بود.
_پاشو خودتو جمع كن..
يكدفعه صداي زنگ اومد و از ادامه حرفش منعش كرد.
بلند شدم و به سمت تلفن تو آشپزخونه رفتم.
_بله؟
*_سلام مامان جان خوبي؟
با خوش حالي مشتاق تر به مامان سلام كردم.
_سلام ماماني جونم خوبي؟پس كجاييد؟
خنده ارومي كرد و صداي بابا كه از پست گوشي ميگفت به من سلام برسونه شنيدم.
*_آدينا جان بابا سلام ميرسون.به خاطر همين زنگ زدم.ما بعدازظهر ايران حركت داريم.شب مي رسيم خونه.
دهنم باز موند.يعني چي دارن ميان؟
ولي بخاطر اينكه ناراحت نشن با صداي خوشحال ابراز خوشحالي كردم و بعد از كمي سفارش هميشگي گوشي قطع كردم.
_چي شده؟
به سمتش برگشتم خيلي اروم گفتم:
_ماماينا دارن ميان...
منتظر به اطرافم نگاه مي كردم.
_وايي چقدر هيجان انگيز!
با خنده به سمت آرتام برگشتم.
_خجالت بكش مرد گنده.اين رفتارا چيه از خودت در ميكني؟
اخماش رفت تو هم.
_آدينا ميزنم لهت مي كنما.هي حالا تو بزن تو ذوق من بنده خدا.
نگاهم به پشت شيشه انداختم.
_خوب مگه بار اولشون كه از پيشمون ميرن.والا من از اونجايي كه يادمه باباينا همش ميرفتن آلمان و برمي گشتن.درضمن.امسال كنكور دادي و ديگه بزرگ شدي.خجالت بكش.
چشماش و لوچ كرد و برام ادا در اورد.
_خوبه خودتم همسن مني و كنكور دادي.
چشمام درشت شد به سمتش برگشتم.
_الان اين چه ربطي داشت؟!
كمي بهم نگاه كرد.
ولي بعد نگاهش به پشت شيشه ترانزيت انداخت.يكدفعه شروع به داد زدن كرد.
_عهههه اومدننن.آدينا ماماينا اومدن.
به همون سمت برگشتم.
مامان و بابا از پله برقي داشتن پايين ميومدن.
با خوشحالي دستي براشون تكون دادم.
انگار بابا ما رو ديد.
بخاطر همين مامان صدا زد و به سمت ما اشاره كرد.
مامانم به سمت ما برگشت و برامون دست تكون داد.
با لبخند منتظرشون ايستاديم تا از قسمت ترانزيت بيرون بيان.
دلمون حسابي براشون تنگ شده بود.نزديك١ماه بود كه اونطرف بودن و ما تنها توي خونه زندگي مي كرديم.
باباينا كه اومدن سريع به سمتشون رفتيم و بغلشون كرديم.
مامان:الهي قربونتون برم من.چقدر دلم براتون تنگ شده بود.
اتنا
00عالی بود ومن رسما روی پاتریک برسام اراه پدر اراه و برسام کراش زدم یعنی نویسنده جوری از زیبایی تعریف میکنه ادم غرق میشه 😂 ولی خدایی دمت گرم
۲ هفته پیششقایق
00عالی بود من از رمان های زندگی ماورایی خوشم میاد
۳ هفته پیشگلوریا
00واقعا رمان جالب بود و خیلی قشنگ بود معلوم بود برای نوشتنش ذهن بازی داشتی و وقت گذاشتی کسایی که قدرت تخیل خوبی دارن چهره هارو میتونن به خوبی ترسیم کنن من که تونستم و کلی لذت بردم منتظر رمان های جدیدت هستم نویسنده خلاق
۲ ماه پیشفاطمه
00خب بقیش کو جناب نویسنده
۳ ماه پیشآدلیا نورایی
20واقعا که انگار ورقه املای بچه ی کلاس اولی بود اونقدر که غلط املایی داشت خواصیت؟نصبت؟! و اینکه نصف داستان اسم برادر ادینا آرتام بود نصف دیگش آرسام؟! نویسنده جان لطفا یکم دقت کن
۳ ماه پیشPARIS
00چرا برادر ادینا ارتام بود بعد یهو چشد ارسام.؟!
۳ ماه پیشJenni
00عالی بود قشنگ معلومه نویسنده ذهن خلاقی داشته خوشمان امد
۳ ماه پیشSANA
20رمان خوبی بود از شخصیت ادینا خیلی خوشم نمیومد چون خیلی جیغ میزد و گریه می کرد رو مخ بود ولی در کل رمان خوبی بود
۹ ماه پیشJenni
30خوب اگ یه جن یهو جلوت ظاهر شه جیغ نمیزنی من که خودم سونامی تو شلوارم تولید میشه
۳ ماه پیشفاطمه
00ادامه این رمانه کجاست ؟
۵ ماه پیشآزاده | ناظر برنامه
توی اپلیکیشن روی خواندن رمان زدید و براتون بالا نیاورد؟
۴ ماه پیشطهورا صالح آبادی
00سلام بچه ها من عاشق رمان های ترسناک هستم و از خوندن این رمان راضی ام *رمان نفرین طلسم شیطانی*راضی ام من بهتون پیشنهاد میکنم که رمان گیسو کمند رو بخونید عالیه 👌👌
۳ ماه پیشپریسا
20جلددوم نفرین طلسم شیطان رومیخوام
۴ ماه پیشایمان
00خوب بودولی اخرش بدتموم شد
۴ ماه پیشهانی
00یه رمان تخیلی و فان بود جالب بود با اینکه داستانش تو دنیای واقعی به این شکل واقعیت نداره اما بسیار زیبا بود و مشخص بود نویسنده ذهن خلاقی داره و در کل لذت بردم مچکرم
۴ ماه پیشبهناز
00رمان فوق العاده ای بود ولی آخرش بد تموم شد
۶ ماه پیشفهیمه
10عالی و بی نقص عاشقش شدم فقط فصل دوم هم بزارید
۶ ماه پیش،،
04ادینااااااااا واقعا مزخرف بود شخصیتش راه به راه جیغ میزدو گریه میکرد متاسفم برای نویسنده
۶ ماه پیش
پارتیک
20رمان خیلی قشنگ بود واقعا خوشم اومد ارزش خوندن داشت، فقط اگه خواستی جلد بعدی رو بنویسی میشه آدینا انقدر جیغ نزنه و سریع بیهوش نشه؟ 😂