رمان مهمان ویرانگر به قلم Fateme.313
دختری شاد و شنگول که به دلایلی وارد یک خونه میشه که اون خونه دو تا شاخ شمشاد داره که یکیشون پلیسه یکیشون خلاف و روانی.
و اتفاقاتی میفته که زندگی دختر شادمون و آقا پسرا عوض میشه…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۱ دقیقه
اشک تو چشماش جمع شد پووووف الان زار میزنه که یهو با کاری که کرد بیچاره شدنم حتمی بود وای
#لعیا
بچه پررو منو میزنی بیچارت میکنم
دستشو گرفتم انداختم رو خودم و تا ته هنجرمو جر دادم و جیغ زدم
_ کمک کمک . جییییغغغغغغ
خخخ اونم که هنگیده بود زودی اشک ریختم
حالتو میگیرم بمن میگن لعیا شر طولی نکشید زهرا و حاج خانوم با یه نفر دیگه درو باز کردن و منو که
دیدن اون مرده اومد سمتمون و داد زد
_ اینجا چه خبره
علی بدبخت بیچاره یه چک مشتی خورد ولی بد با کینه نگاهم میکرد
حاج خانوم چادر نمازشو انداخت روم چون عملا دارو ندارم بیرون بود
مرده اصلا نگامم نمیکرد بر خلاف این علی هیزه خخخخ
صورتمم که سرخ بود چه شود خودمو انداختم بغل حاج خانوم و اه و زاری کردم و گفتم
_ میخوام برگردم خونمون من امنیت ندارم اینجا
اون مرده با صدای خشن و سردش که با شنیدنش لرز کردم گفت
_ لازم نکرده شما اتاق من میمونید
_ عه عه عه این چاخان گفت اتاق خودشه که
و به علی اشاره کردم
عملا مرد گنده هه ادم حسابم نکرد فهمیدم علیه چاخان گو تشریف دارن حاج خانوم زد تو صورتش
_ وای دخترم صورتت چی شده
که مرد گنده هه نگام کرد نگاهی که کاش نمیکرد ماتش برد و منم غرق شدم در دریای سیاه چشمانش
_ علی این چه کاری بود هان ؟؟؟
ازت توقع نداشتم
_ داداش بخدا من
مرده با لحن شمرده ای گفت
_ علی از صد کیلومتری این رد نمیشی و گرنه هر چه دیدی از چشم خودت دیدی میدونی که امانته دستم
با ذوق پریدم بالا
_ ایول داااااش بزن قدش اینو شوت کن بیرون چاخان گوئه
راستی تو رستگاری هستی که بابام میگفت دااااش ؟؟
_ برای اولین و اخرین بار میگم سرت تو کار خودت نباشه بلایی سرت میارم ارزوی مرگ کنی
_ برو باوووو
هیییین بی هوا اومد خرخرمو گرفت داشتم خفه میشدم
_ وحشی ولم کن
بیشتر فشار اورد حاج خانوم خواهش میکرد ولم کنه ولی انگار نمیشنید
اشک تو چشمام جمع شد خیره بهش نگاه کردم
چادر نماز داشت از روم میفتاد که با دست دیگش چادرو گرفت برام
_ هیچ علاقه ای با حرف زدن باهات ندارم اگر رعایت نکنی خودم میکشمت
واقعا ترسیدم پرتم کرد رو تخت و همه رفتن بیرون غیر حاج خانوم
_ دخترم ناراحت نشو شرمنده ام بخدا پسرام از دستم رفتن دیگه نه به من حرمت میزارن نه به مهمون
ببخش .
با امیر بحث نکن زیاد دور و برش نباش .
علی هم همینطور
با ب*و*سیدن سرم اتاقو ترک کرد حالا من موندم و جنگ با این خانواده
صبح بیدار شدم رفتم حموم دوش گرفتم
حوله کوتاهمو دورم گرفتم و اومدم بیرون
با دیدن امیر که سرشو کرده بود تو کمد دیواری با خودش حرف میزد خشکم زد
_ اه اه حالم از دخترای جلف بهم میخوره لباساشو نگاه اه اه
یه لحظه سرشو اورد بیرون دو باره سرش رفت تو کمد دیواری
یهو همچین برگشت سمتم که گردنش شکست فکر کنم
اخماش رفت تو هم و سرشو انداخت پایین
_بهت یاد ندادن درست لباس بپوشی
جان ؟؟؟ من باید طلبکار باشم نه اون
_ به شما یاد ندادن وقتی میری
جایی در بزنی ؟؟ ضمنا شما جایی
رو به اسم حمام اونجا میبینی که
میرن خودشونو میشورن فکر کنم
تا حالا نرفتی یه بار امتحان کن
با دیدن خودم اه از نهاد اجدادم برخاست وای دوییدم پشت در کمد دیواری وایسادم
ناشناس
10خیلی رمان بدی بود همه یکدفعه ای مردن همش گریه بازیکن که اصلا نفهمیدم چی شد خیلی چرت بود افتضاح
۱ ماه پیشمهسا
20خیلی بی محتوا بود طوری که پیش مغزم شرمنده شدم از خوندن این رمان😂😂
۱ ماه پیشآهو
۲۳ ساله 00بی محتوا چرت پرت
۲ ماه پیش...
۱۵ ساله 10وای یعنی دختر اینقدر بی حیا که هنوز دوروز نشده اومده تو یه خونه ک دوتا پسر داره خیلی راحت بدون شورت و اینا میاد بیرون؟ باایکه طرز فکرم قدیمی نیستو امروزیه ولی این دیگ خیلی جندس مزخرف ترین رمان بود
۲ ماه پیشمحبوب
۳۰ ساله 10افتضاح و ابکی
۳ ماه پیشااا
۳۰ ساله 10امروز خواهری فردا خانمی وعاشق ودلخسته😂😕🥱افتضاحححح بود حیف چشمامون
۳ ماه پیشمریم
۲۴ ساله 00خیلی مزخرف و چرت حال بهم زن
۳ ماه پیشKhatereh
۲۱ ساله 00انگار خلاصه ی چندتا رمانو بهم چسبونده بود فقط تونستم نصفه فصل اولو بخونم چون واقعا مسخره بود
۴ ماه پیشحلما
00چرت بود
۴ ماه پیشمحدثه
۲۱ ساله 00چرت
۴ ماه پیشخلاصه بود
00خیلی مسخره و سطحی بود
۴ ماه پیشناشناس
00اصلا خوشم نیومد از همون جایی که همه یه دفعه مردن دیگه نخوندم
۴ ماه پیشستی king
00محتویات معدم اومد بالا
۵ ماه پیشبیتا
۱۴ ساله 10مضخرف ترین و بیخود ترین رمانی بود که خونوم خیلی بی اساس بود نه تَه داشت نه سر ولی افتضاح بود
۵ ماه پیش
وانیا
۱۹ ساله 00ترجیه میدم یه. روز نوحه بخونم اینو نه😅