رمان خون و عشق به قلم *سورن*
از میان کابوسهای شبانه
معماهایی برمیخیزد!
دختری سرد چون بلور یخ
گذشتهای تلخ چون سرابی وهمانگیز
نبردی بین اسلحه وخون
بین عشق ونفرت
اسلحهی قانون و خون بیگناه
عشقی ماندگار و نفرتی پابرجا
آیندهای روشن و زیبا؛
شکل گرفته در میان بازی خون
شیطانی به دنبال قتل آرزوهای تمنایِ داستان، و مردی… (پایان خوش)
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴ دقیقه
- محدثه در خواب بيند پنبه دان گهي لپ لپ خورد گه دانه دانه ...آخه قلقلي کي مياد تو رو بگيره
محدثه با شنيدن حرفام چنان جيغي کشيد که پرده ي گوش چپم چسپيد به راستيه
نگاهي به قيافه ي لبو از عصبانيتش انداختم...از گوشش بخار بلند ميشد و مثل گاو وحشي آماده ي حمله
محدثه دستشو به کمرش زد و گفت:
- حالا من شترم و قلقلي ام من فقط يه ذره اضافه وزن دارم
ميخواستم بيشتر حرصشو در بيارم چون اين جور موقع ها قيافش به شدت بامزه ميشد
با خونسردي دستامو زدم زير بغلم وگفتم:
-به هرحال از نظر من همون قلقلي اي
همينجور که انگشتشو تکون ميداد خيز بر داشت طرفم
اوه اوه اوضاع خرابه اگه يه دقيقه ي ديگه اونجا وايميستادم شقه شقه ام ميکرد...
پا گذاشتم به فرار و رفتم پشت نيمکتا سنگر گرفتم تادستش بهم نرسه
همينجور که انگشتشو تکون ميداد رو به من با حرص ميگفت:
محدثه- تمنا با پاي خودت بيا اينجا که اگه بگيرمت اون چشاي ورقلمبيدتو از کاسه در ميارم و به بلايي سرت ميارم که کبوترا هم به حالت گريه کنن
عمراًآًآًآً خودمو تسليم کنم بياي منو بخوري اِي خدا حالا چه جوري در برم
هي من ميرفتم اين طرف نيمکت اون ميرفت اون طرف نيمکت ...مگه دست برميداشت
فکري به سرم زد ...
يهو سيخ وايسادم وبا حالت نمايشي چشامو گشاد کردم با هول گفتم :
- سلام استاد
تا اينو گفتم محدثه تو جاش خشک شد رنگش پريد با ترس برگشت پشتشو ببينه
منم فرصتو مناسب ديدم با سرعت نور در رفتم ...
رسيدم به محوطه نفسي از سر اسودگي کشيدم خوب خدا رو شکر اينجا در امانم
واسه خودم تنهاي بدون خطر جاني کيف ميکردم که...
آخ دستم سوخت
محدثه با سرخوشي گفت:
محدثه - حقته حالا منو سر کار ميزاري ما بازم باهم تنها ميشيم
بازمو ماليدم وبهش چشم غره رفتم
-آخ آخ محدثه دستات بشکنه جاش کبود ميشه
لبخند دندون نمايي نشونم داد
محدثه - به جاش دل من خنک شد
خواستم جوابشو بدم که يادم اومد کلاس داريم
ساعتمو نگاه کردم ربع ساعت از کلاس گذشته بود
با دست زدم به پيشونم
- اِي واي محدثه بدو کلاسمون دير شد
به عادت هميشگي دستاي محدثه رو گرفتم کشيدم
*************
*************
باقدمها لرزون به سمتش رفتم....
دسته گلي رو که خريده بودم تو دستام فشار دادم اونقدر که يکي از خاراش تو دستم فرو رفت باعث شد دستم خون بياد ...
مهم نبود ...
مهم اون بود....
دستم ميسوخت اما بهش توجهي نداشتم ...
رسيدم بهش ...
هنوز بعد از پنج سال باورش برام سخت بود...
کثيف وخاکي شده بود...
آب آوردم وشستمش تميز شد برق ميزد...
کنارش نشستم و بهش تکيه دادم و به چهره ي معصومش خيره شدم...
لباش ميخنديد ...
مثل يه لبخند زنده...
ساکت نشسته بودمو تو دلم باهاش حرف ميزدم
-سلام عزيز دلم بازم منم.. طبق قرارمون تنها... اون جوري نگام نکن ميدوني که نمي تونم بيشتر از اين بهت سر بزنم... تو هم بي معرفت شدي ديگه نمياي پيشم
مکثي کردم و با بغض ادامه دادم
-امروز شد پنج سال...پنج ساله که تو اينجايي ومن هنوز باور ندارم اينو...
سرم و بلند کردم سمت آسمون ... نفسِ عميقي کشيدم وبا صدا خش داري گفتم:
-دلم برات تنگ شده خيلي زياد ...هنوز اون روبان قرمز رو که باهاش موهامو مي بستي رو دارم
بغضم سختتر شد ميدونستم نبايد اين حرفا رو بزنم نبايد به اين چيزا فکر کنم ولي نميخواستم...
ميخواستم بگم...
از اين دردي که تو سينه ام بود دم نميزدم
بازم گفتم اين بار با نفرت
آیلین
۱۵ ساله 00عالی بود خیلی زیبا دمت گرم نویسنده خسته نباشی ولی ای کاش جلد دوم هم مینوشتی🥺🥰❤
۲ ماه پیشسیمین
00عالی بود مرسی خسته نباشید عزیزم
۲ ماه پیشرضوان
00رمان های زیادی خوندم ولی هیچ وقت نظری ندادم این یکی واقعا خاص بود انقدر خاص که وادارم کرد چیزی بگم ادامه بده قوی و محکم امیدوارم موفق باشی شروعه خوبی داشتی میخوام همیشه بدرخشی
۳ ماه پیشزهرا
00بسیار زیبا
۴ ماه پیشرستا
۲۲ ساله 00حرف نداره خیلیییییی خفنه
۵ ماه پیشصدرا
۳۵ ساله 02خیلی چرت و آبکی بود.تا فصل ۳ بیشتر نتونستم بخونم.هی امیدوار بودن بهتر بشه اما بدتر میشد.بسیار آبکی و بچه گانه بود
۵ ماه پیشmelika
00خوب بود
۵ ماه پیشSahra
۱۷ ساله 00من عاشق این رمان شدم خیلی خوبه اصلا میتونم به جرات بگم عالی بود🥰🥰😂😙
۶ ماه پیشچرا نصفه بود
00چرا نصفه بود
۷ ماه پیشعالی بود
۳۱ ساله 00عالی بود
۷ ماه پیشزهرا
93کاش اجباری نظر دادن از بین بره از قابلیتای برنامه
۱ سال پیشپروانه
۲۰ ساله 60نظر دادن که اجباری نیست کی گفته اجباریه
۱ سال پیشSara
۲۱ ساله 00نظر دادن که اجباری نیست میتونی ندی
۱۰ ماه پیشM
۲۳ ساله 00واقعا بدردنخور بود نمیگم بدردنخور ترین ولی اصلاباسلیقه من جور نبود خسته نباشیدنویسنده
۱۲ ماه پیشSAS
00واقعا رمان عالی بودنویسنده عزیز ممنون از این رمان عالیت
۱۲ ماه پیشاسلامی
00عالی ♥️
۱۲ ماه پیش
ملک محبت
00عالی بود بهترین رمان