رمان پرنسس بی احساس من
- به قلم فاطمه نجف پور
- ⏱️۴ ساعت و ۳۳ دقیقه
- 73.1K 👁
- 200 ❤️
- 181 💬
درمورد یه دختره که حافظشو از دست داده و توی اسایشگاه روانی پاریس بستریه نمیتونه حرف بزنه و کلا با هیشکی کنار نمیاد تا اینکه اقای دکتری از راه میرسه و میخواد که بهش کمک کنه اما...
یه لبخند بهم زده فقط تو چشمام نگا کردو و البته شونه هاشم به معنی اینکه به من چه انداخت بالا
_ اووووف ببین چه جوری یه الف بچه منو گذاشته سر کار
فرزاد : یه الف بچه چیه همش چهار سال باهات تفاوت سنی داره
_واقعا
فرزاد: اره واقعا/ راستی اصلا تو چیکار کردی ک این اینجوری به خنده افتاده بود
_ اومدم پشینم پیشش رو دیوار ک با زمین یکی شدم
فرزاد: اخه پسره شل مغز تو هیکل خودتو با این یکی میکنی تو قد گاوی ولی این بیچاره اندازه یه نوزادم نیستش بعد انتظار داری مث این تو یه ذره جا جا بشی ن خدایی خودتو با این یکی کردی
_ خب چیکار کنم یه لحظه فک کردم جا میشم
فرزاد : بیخود فکر کردی بیا بیا بریم
_ پس خانوم کوچولو چی میشه
فرزاد اونم میاد ولی الان عمرا پاشو بزاره پایین هروقت دلش خاست میاد هیچ کسم حق دخالت تو کارشو نداره
_کی اینو گفته ؟؟
فرزاد : هم خودش هم عمو شهریار
_اوهوع
فرزاد: اره اوهوع
بیا بریم یه چایی بخوریم از وقتی اومدی ن استراحت کردی ن هیچ چیز دیه همش پیش این دیوانه بودی
_عه نگو اینجوری دختر به این خوبی
فرزاد: منم اولا نظرم همین بود ولی بعد تغییر نظر دادم
فرزاد: حالا اینارو بیخیال از یسرا چه خبر؟؟ پیدا نشد
_ن هنوز پیداش نشده
فرزاد: هنوزم نمیخوای قبول کنی اون مرده؟
_فرزاد تو دیگه چرا اگه مرده پ کو جنازش
فرزاد : خب شاید تو همون اتیش سوزی سوخته باشه
اوستا مادر پدرش قبول کردن ک اون مرده بعد تو نمیخوای قبول کنی اخه چرا چرا نمیخوای از ذهنت بندازیش بیرون اون مرده اوستا
_ فرزاد اون نمرده من ایمان دارم ک زندس و داره نفس میکشه اگه نبود من الان نبودم
فرزاد: اوستا اونموقع تو20 سالت بود هیچی بهت نگفتیم گفتیم بچه ایی بعدا خودت کنار میای باهاش
الان ک دیگه 25سالته درک کن اون دیگه نیستش
_ن من فراموشش نمیکنم بس کن درموردش حرف نزن تمومش کن
فرزاد: خعله خب باشه داد نزن بیا بریم بعدا صحبت میکنیم درموردش
_ بریم
با فرزاد راه افتادیم سمت اتاقش وقتی رسیدیم گفتم
_فرزاد من دیگه تو نمیام میخام برم خونه یکم بخوابم خستم تو نمیای؟
فرزاد: ن من ساعت کاریم تموم نشده میخوای وایسا چند ساعت دیگه باهم میریم
_ن دیگه خستم میرم خونه
فرزاد: راستی کجا میخوای بری مگه خونه گرفتی؟
_ اره قبل از اینکه بیام با عمو شهریار صحبت کردم گف یه خونه برام جور میکنه الان میرم بالا اتاقش یه سر میزنم کلیدم از میگیرم
فرزاد: باشه برو
راه افتادم سمت اتاق عمو شهریار
عمو رییس این اسایشگاه بود باید میرفتم ببینمش
دم راه خانوم کوچولو رو دیدم بهش لبخند زدم اما اون چشم غره ایی رفتو راهشو کج کرد از اون طرف رفت
_ وا دختره خل چل
اینو ک گفتم یکی زد رو شونم همین ک برگشتم دیدم خانوم کوچولوعه
یکم ترسیدم چون ممکن بود شنیده باشه اونموقع طبق گفته های فرزاد خون به پا میکرد
گفتم
_چیشده ؟؟
دست مشت شده اشو گرفت سمتم وقتی مشتشو باز کرد پلاک زنجیری ک یسرا برام خریده بودو دیدم
با تعجب گفتم
_ اینو از کجا اوردی
دستمو گرفت پلاکو گذاشت تو دستمو رفت
پس چی انتظار داشتی جوابتو بده خوبه فرزاد گف جواب هیچ کسی رونمیده
پووووف این دیگه کیه
رفتم طبقه بالا اتاق عمو درزدمو وارد شدم
_اجازه هست؟
عمو شهریار: اوستا
بیا تو چه طوری پسر کی رسیدی؟
رفتم تو با عمو دست دادمو گفتم
رها
0واقعا خوب بود
۱ ماه پیشآهو
0مکالمات خیلی ضعیف بود،انقدر که من یک فصلم نتونستم تموم کنم.
۲ ماه پیشرویا
0قشنگ نبود,
۳ ماه پیشKosar
0خیلی قشنگ بود🥺❤
۵ ماه پیشNiloo
4نمیگم رمان بدی بود ولی جا داشت خیلی بهتر باشه موضوع داستان خوب بود ولی مبتدی بود باید خیلی روش کار بشه و اینک ب نظرم خیلی خلاصه میگفتی و برای کسی ک خواننده اس تجسم ذهنی ب وجود نمیومد البته این نظر شخصی من بود
۵ ماه پیشآبان
0رمان عالیی بود
۵ ماه پیشط.د
0پدر و مادرش چطور پیدا شدن ؟ کجا زندگی میکردن؟ چطور از یسرا دور موندن؟ علت آتیش سوزی خونشون چی بود ؟
۷ ماه پیشط.د
5رمان هیجان نداشت ، یسرا از ابتدا معلوم بود خانم کوچولوعه و اوستا دنبال کی می گشت؟ چطور یسرا به بهزیستی سپرده شد معلوم نشد ؟ مردی که می گفت دنبالم نگرد معلوم نشد ، اینهمه بیمار چرا شهریار این دختر را همراه خودش برده بود ؟ معادله ها لاینحل باقی موند
۷ ماه پیشNilo
6رمان باید. یکم مهیج باشه و آخرش مشخص نباشه از اولای رمان مشخص بود که خانوم کوچولو یسرای گمشده هست و قلم نویسنده میتونست بهتر باشه و رمانش پیچیده تر طوری که اخرای رمان مشخص بشه یسرا کی بوده
۱۱ ماه پیشرمانت خوب بود نویسند
0خیلی خوب بود. من دوست داشتم ولی اگه آخرش باز تموم میشد بهتر بود بعد اینکه اولش معلوم بو که خانم کوچولو قصه ما همون یسرا گمشده است
۸ ماه پیششهلا
3به نظر خیلی ابتدایی وساده میومد
۸ ماه پیشفاطمه سادات حسینی
1بد نبود ولی چرا انقدر مرد رمان ضعیف بود زود کم میاره مثلا دکتره
۹ ماه پیشسلیمانی
1خانم خیلی خوب بود هم سرش گریه کردم هم سرش خندیدم بی نظیر بود
۹ ماه پیشهستی
1تو رمان خیلی سوتی وجود داشت
۹ ماه پیشهستی
0رمان برای من باز نمیشود چرا؟
۲ سال پیش
آزاده | ناظر برنامه
باید از طریق خود اپلیکیشن بخونید
۱۰ ماه پیشنیکا
3خوب بود ولی دختره خیلی سریع وا داد همون دقیقه اول استغفرالا 😑
۱۰ ماه پیش
zoha
0خیلی دوست داشتم بیشتر باشه آخه تو یک روز تمومش کردم و خیلی دوسش داشتم🫠