رمان دخترای شیطون
- به قلم ریحانه پورنوبریان
- ⏱️۴ ساعت و ۱۴ دقیقه
- 101.3K 👁
- 551 ❤️
- 499 💬
سه تا دختر شیطون که خونرو با یدونه داداششون میزارن رو سرشون از این رو سه تا برادر خوشگل و خوشتیپ که یکیشون خیلی جدیه ولی اون دوتا شوخن فکر کنین اینا بهم برخورد کنن چی میشه
دیوار:وا ببخشیدا شما خوردی ب من
منم با دست کنارش زدم ک اصلا تکون نخورد
من :برو کنا ببینم دیوار
پسره بیچاره چشاش گشاد شد
دیوار: دیـــــــــوار ؟ باید ب عرضتون برسونم ک اسم من ارمانه
منم دست ب سینه بی خیال نگاش از نگاه بی خیالم انگار اتیشی شد
میکردم خاستم جواب بدم ی پسره بور خوشگل اومد پایین
پسره بوره:چی شده ارمان؟
دیوار :از این خانما بپرس
یهو رزا عصبی شد
رزا :ببین چشم قشنگ برادر شما ب خواهر من برخورد کرده طلب کارم هستن
√√√√√√ارمان√√√√√√
چ بچه پروهایینا
ارمان ک از پرووگری اونا که عصبی شد بود
خاست چیزی بگه ک اراد دستشو کشید برد بالا تو مغازه دوستش
دستمو کشیدم
من :اه ولم کن اراد ببینم ارمیا کجاست؟
اراد :هیچی اقا رفته طبقه پایین پیش رضا
من:اسم مغازه چیه؟
اراد:طلا
وا اینم شد اسم اخه
وای وقتی ب اون دختر چشم مشگیه فکر میکنم دلم میخواد بکشمش
دختره پروو
اراد :الـــــــــــو عمو کجایی ی ساعته دارم صدات میزنم
با صدای اراد ب خودم اومدم
اراد :چته پسر نکنه گلوت پیشش گیر کرده ؟
یه جوری نگاش کردم ک بدبخت خودشو خیس کرد
اراد:خیله خوب بابا نکشی مارو
از حرفش خندیدم با مشت زدم ب بازوش
اراد :ولی ارمان اون دختر مو طلاییه چشم سبزه ناز بودا
خاستم برم طرفش دوتا دستاشو گرفت بالا
اراد:خوب بابا گوجه نشو
√√√√√√ریحانه√√√√√√
وای خدا دیگ خسته شدم اه
نگام ب ی لباس دکلته مشگی خورد ک استین سه ربع بود با ی کفش مخمل ست بود یه نگاه ب اسمش کردم
(گالریه طلا)
فکر کنم سایزم باشه
رفتم تو مغازه ی پسر بور با چشمای قهوه ای
من :سلام اقا اون لباس دکلـ....
نزاشت حرفمو بزنم
مغازه:خانم من صاحال اینجا نیستم
من :پس بی صاحابه اینجا؟
با حرفم چشماش گرد شد
وا من که حرف بدی نزدم تا خاستم یه چیزی بگم یکی اومد تو
رضا:سلام سلام خوش اومدین
من :مرسی اقا اون لباس دکلته استین داررو بدین
ی نگاه ب من کرد رفت تو انباری
رضا :بفرما خانوم کوچیک ترین سایزه
رفتم پروو
من:داداش
راشا اومد
راشا :جانم خواهری ؟
من :جلوی در باش مراقب باش
لباسو پوشیدم
زیپش بغل بود بستم
خدارو شکر قدشتم خوب بود تا یکم بالای زانو بود
درو زدم
من:داداش خوبه؟
رها
10خیلی رمان جالب وقشنگی بود
۱ ماه پیشF,kh
12خب دیگه همه ی رمان ها داره قضیه و داستانش یکی میشه ! خیلی شبیهه رمانای دیگه بود داستانش.
۱ ماه پیشغریبه
32رمان خوبی نبود و نویسنده غلط املایی هم داشت و کلا بچه بازی بود داداش دختره هم کی بی غیرت و خیلی جا ها هم اصلا با واقعیت جور در نمی اومد ولی بازم ممنون از نویسنده
۲ ماه پیشMK
11سلام قلم ضعیف بود و رمان به غیرت و تعصب ایران توهین شده لطفا درست کنید
۲ ماه پیش?
10خیلی رمان خوبیه اگه ادامه داره لطفا بزارید
۲ ماه پیشzeynab
12رمان پر از غلط املایی و خیلی رمان چرت و پرت و ابکی بود منکه اصلا دوستش نداشتم ارزش وقت صرف کردن اصلاا نداشت
۲ ماه پیشM.F
11رمان چرتی بود خیلی فراتر از آبوی بود
۲ ماه پیشFarnaz
10عالی بود من هر موقع حوصله ام سر میرفت ادامه یافت اینو میخونم الان تازه تموم شد اما به نظرفیت نیست ی تونست ادامه پیدا کنه
۳ ماه پیشنرگس
10عالیییی
۴ ماه پیشهما
10عالی
۴ ماه پیشSeti
21بنظرم رمان خیلی عالیی بودد واقعاا خوشم اومد و خوشحالم از اینک اخرش بهم رسیدن
۴ ماه پیشMelina
10رمانت خیلی زیبا بود عزیزم 💜🧡
۴ ماه پیشرها
10خوب بود(*´﹀`*)
۵ ماه پیشnima
20عالی بود من بیشتر از ارمان خوشم اومده واقعا خوب بود ولی یکم بچه بازی داشت اما در کل خو بود
۵ ماه پیش
Nabat
10عالییییییییییییییییییییییییییییییی عالیییییییییییییییییی بود