رمان وصیت نامه
- به قلم sara 18 (سارا)
- ⏱️۹ ساعت و ۳۲ دقیقه
- 154K 👁
- 837 ❤️
- 358 💬
رونیا سالاری دختری 20 ساله دانشحوی معماری که شیفته ی مادربزرگ پدری خود فخرالسادات سالاری است. روزی خبر فوت مادربزرگش به او میرسد ، طبق وصیت نامه ی مادربزرگ بزرگترین نوه ی دختری ( رونیا ) موظف به ازدواج با بزرگترین نوه ی پسری هوو اش میباشد ، چراکه میخواهد با این وصلت اختلافات گذشته را حل و فصل نماید . اگر رونیا و یا ارتام ( بزرگترین نوه ی پسری ) قصد این ازدواج را ندشته باشند ثروت فخرالسادات به آنان تعلق نمیگیرد. با این ازدواج اجباری مسیر زندگی این دو فرد تغییر میکند …!!!..پایان خوش
چون وابستس به تو جــــــــونم
محتـــــاجم به نفس های تو
آخه دور از دستات تو زنـــــــــدونم
آخه دور از دستــــــات تو زندونـــــــم
بعد هاله و رکسانارو میبینم که از خنده دلشون و گرفتن و روناکم هرکار میکنه نمیتونه جلو خندشو نگه داره و میگه
بیا بیا عشق من بیا بیا بیا
با من برقص بیا بیا
میخوام بگم بیا بیا
دوستت دارررررررررررررم
تقریبا یه گله دختر و پسر دورمون جمع شده بودن به مسخره بازیای ما میخندیدن
من رو به بچه های که دورمونن میگم ، خب دوستان فیلم تموم شد بی زحمت نفری یکی دو سکه ی ناقابل بندازه تو کلاه این دوسته ما (اشاره به روناک ) که طلفکی بخاطر دوقرون پول اینجارو با کنسرت اشتب نگیره
-اِاِاِاِاِاِاِ !! من اینجارو با کنسرت اشتباه گرفتم؟؟
همه میزنن زیر خنده سری تکون میدن و میرن
روناک-حالا که اینطوره اصن منم بهت خبو نمیگم
منم که فضوووول بهش گفتم
-روناکی، عقشم ، عمرم نفسم ، بابا تویی همه کسم بگو چی شده چی شده؟؟؟
هاله و رکسانا دستمون میگرن و میکشن
- آبرو نذاشتین واسمون گم شین برین یه گوشه دیگه، نمیبینین هنوز دارن بهتون میخندن؟
هاله-اگه من بترشم تقصیر شما دوتاس ، انقدر مسخره بازی و جفتک اندازی کردین که دیگه کل دانشگاه میشناسنتون ، الانم هرکی مارو ببینه میگه نگــــاه، اینا دوستای اون دو تا خل و چلن ، شانس آوردیم اِلی الان نبود وگرنه اون دیوونه هم مثه اینا مسخره بازی در میاورد
-اِ گفتین اِلی ، راستی الی کووش؟؟ نیستش!
روناک-خب خُله من الان چهل ساعته میخوام همین و بت بگم ، اگه گذاشتی
-خب بنال ببینم چی میگی؟
-خیلی رو داری رونی ، اگه بخاطر داداشت نبودا همچین کف گرگی نثارت میکردم حـــــظ کنی.
-برو بابا ، پیرزن و از تاکسی خالی میترسونی؟ خوبه بازم روت میشه به منی که این همه کلاس کاراته و تکواندو و کنگ فو رفتم بگی بالا چشت ابروه تو واسه من هنوز جــــــــوجه ای!
هاله-روناک میگی یا بگم؟
روناک –میگم بابا نزن ، میگم
-خب جون بکن دیگه
روناک در حالی که مثلا اشکاشو پاک میکرد و دماغشو بالا میکشید خودشو انداخت بغلم و گفت
-از دست رفـــــــــــــــــت (بعد مثلا میزنه زیره گریه و هق هق میکنه!*
رکسانا میزنه تو سرش
-خــــــــک دو عالم تو فرق سرت روناک ، این چه وضعه گفتنه؟ بچم جون به سر شد
بعد رو به من
-رونی جون یه آقا خوشتیپه ای استادمون شده فامیلش چی بود؟؟ هــــا استاد زند، یک تیکه ایه لامذهب باید ببینیش.
-خب این چه ربطی به الی داره؟
-خب احمق جون الی از وقتی دیدش دل از کف داد و مثه پروانه گرد شمع میچرخه.
میخندم و میگم
-اِ؟ پس بالاخری الیسا خانوم سُریـــــد؟
3تاییشون با هم میگن بـــــــــــله
-عمو زنجیر بـــــاف
3تاشون – بـــــــه؟
-زنجیره منو بــــافتی؟
-بــــــــــله!
-پشت کوه انداختــــــی؟؟
-زنــــــد اومده!
-چی چی آورده؟
-الی آورده!
-با صدای چی؟
- من آمده ام وای وای
من آمـــــــــده ام
عشق فریــــــــــــاد کند
من آمـــــــده وااااااااای
یه دفعه دستی روشونم میشینه و سریع برمیگردم میبنم یه پسره تیــــــــــکه ای خوشتیپ و خوش هیکل با چشمای و قهوه ای و موهای مشکلی لخت و بینی متانسب و لبای قلوه ای جلوم واستاده و اخم کرده (دقت کنین من هیز نیستم تو یه نگاه تونستم همه اینارو ببنم )
یه دفعه چشم میخوره به الی که کنار این آقاهه واستاده و ســـــــــــرخ شده .
آقاهه اخمی میکنه و به من میگه
-خانم لطفا حرمت محیط دانشگاه و زیر پاتون نذارین ، اینجارو با مهد کودک اشتباه گرفتین؟
اخمی میکنم و میگم
-بله، به گمونم شما هم تازه این مهد اومدید، بخش نوباوه ها اون طرفه، اینجا پیش دبستانیه!
-خانوم احترام خودتون و نگه دارید
زهرا
00خدای این چه رمانیه نصفه ولش کردم وحشتناک بچگانه اس و نویسنده غلط زیادی داره
۳ روز پیشنرگس
00بیشتر از ۴قسمت نتونستم ادامه بدم نصفشم رد میکردم .خوددرگیری .کل کل بیخود . فراموش کاریه نویسنده ..وقت هدر دادنه .
۴ روز پیشفرزانه
00رمان خوبی بود واقعا مرسی هرچند که اشتباهاتی داشت ولی بازم قشنگ بود.
۱ هفته پیشسحر
00رمان رو نخوانده رها کردم ، با خود درگیری داره و از بس حرف بیخود میزنه سرمون رفت ، یکم از وضع اقتصادی این دور و زمونه بنویس ، کسی که مایه داره زندگیش پرتکرار و هیجانی نداره
۱ هفته پیش......
10نویسنده باید شخصیت اصلی پسر رو بهتر توصیف میکرد. همون حسی که سهیل القا میکرد رو به آرتام هم داشتم.زبونش تند بود و من بعنوان خواننده دلم نمیخواست بهم برسن. ولی اگر این مشکل رو نمیداشت رمانی خوبی میبود...
۳ هفته پیش.....
10آرتام خیلی پرروعه هرگهی بخواد میخوره آخرم طلبکاره؟؟(بجز اینکه قلم ضعیف بود و آرتامم به خوبی شخصیت اصلی تعریف نشده بود بقیش بد نبود درحد یه رمان متوسط بود)
۳ هفته پیشمحا
20خیلی ضعیف و پر از غلط ادبی و متاسفانه نویسنده فراموش کرده چی نوشته غیر همخونی خیلی داره
۴ هفته پیشفاطمه
00چرا بقیه رومانی تو اپلیکیشن نمیاد
۴ هفته پیشروژان
10رمان خیلیی خیلی قشنگی بود واقعا ارزش خوندن و داشت
۴ هفته پیش✨نَوا
30رمان قشنگی بود دست نویسنده اش درد نکنه🤝🏻از شخصیت رونیا خیلی خوشم اومد ولی کاش شخصیت آرتام رو بهتر توصیف میکردین یجورایی بود🤷🏻 ♀️به هر حال قشنگ بود🩷✨🧸🌹💫
۱ ماه پیش??????
10رامش اسم پسره
۳ ماه پیشنَوا
20منم فکر میکردم اسم دختره😂😂
۱ ماه پیشاتناسالاری
20خیلی عالی بود ممنونم اون بخشی که خواستگاری رونیا و ارتام بود. شخصیت رونیا چون خیلی دختر سرسخت وشیطونی بود این رمان بی نظیره
۲ ماه پیشملیکا
00خیلی خیلی خوب بود رمانش ممنون سپاس گذارم
۲ ماه پیشملیکا
10خوب بود رمانش بدک نبود
۲ ماه پیش
-
فرار دردسر ساز ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #همخونه ای
-
من ارباب توام ژانر : #عاشقانه #کلکلی #ازدواج اجباری #خدمتکاری
-
همخونه شیطون من ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #ازدواج اجباری #همخونه ای #هیجانی
-
اجبار شیرین ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #ازدواج اجباری
-
وصیت نامه ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #ازدواج اجباری
راضیه
00رمان خوبی بود