رمان فرجام اعتزال
- به قلم عاطفه میرزائی
- 67 پارت
- در حال نگارش
- 24.5K 👁
- 50 ❤️
- 110 💬
فرهاد معینی، نظامی موفق و خودساخته، پس از سالها زندگی در یک شهر بندری، تصمیم میگیرد به شهر زادگاهش برگردد. او سالها پیش در این شهر به دلیل گذشتهای که نقشی در آن نداشته، در عشق شکست خورده و دلشکسته شده است. بعد از بازگشت، با دختری به نام سُرمه روبهرو میشود که او هم زندگیاش دستخوش جبر روزگار است. ملاقات با سرمه، دنیای سخت و خالی از عشق فرهاد را متحول میکند اما با این حال، فرهاد بهزودی درمییابد که برای رسیدن به عشق سُرمه...
هنوز عضو رمان نشدی؟
برای اینکه بتونی این رمان رو بخونی باید عضو رمان بشی. پس همین الان روی دکمه زیر ضربه بزن تا درخواستت ارسال بشه.
کد عضویت داری؟
کد و وارد کن
اطلاعیه ها :
سلام به دوستان و همراهان همیشگی من. بنده با رمان جدیدم در خدمت شما هستم.
باز هم به همراهی و دلگرمی شما با نظراتتون نیاز دارم😍 لازم به ذکره این داستان ما برگرفته از یک زندگی واقعی است که با قلم بنده ادغام شده. این رمان به صورت سکهای(500) تومان و Vip (33) هزار درنظر گرفته شده. با کمترین مبلغ ... امیدوارم بنده رو تا آخر همراهی کنید🌹 ارادتمند شما عاطفهمیرزائی🌺
۴ ساعت ۲۷ دقیقه آینده
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.

عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
سرمه طی ده روز بدترین اتفاقات براش پیش اومد😔😭
۲ روز پیششیدا
در پارت 630یعنی اتفاقای بد تر از فوت عزیزانشم قراره سرش بیاد
۲ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
قبلش هنر دست سیامک رو داشت بعدش مرگ عزیزانش😢ببینیم چی میشه...
۲ روز پیشAram
0خیلی دوسش دارم 😍 واقعا انقد قلم نویسنده خوبه اصلا آدم کیف میکنه
۳ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
شما بینهایت به من و رمانم لطف دارین 🌷🌷خوشحالم از حس خوبتون
۳ روز پیشنادری
در پارت 610چی بود چی شد اصلا فکرش نمیکردم اینجوری پیش بره داستان....
۴ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
چرخش زندگی و بازی روزگار...
۳ روز پیشم.ر
در پارت 610واقعا نمیدونم چی بگم با اینکه داستانه ولی یه لحظه نمیشه فکر کرد بهش😭😭😭😢😥
۴ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
عزیز من تو اطلاعیه پیام گذاشتم که این رمان براساس واقعیت هست😢
۴ روز پیشم.ر
در پارت 610اره تازه متوجهش شدم
۴ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
👌🌷
۴ روز پیشزهره
در پارت 590سلام نویسنده جان، چه صحنه دلهره آور و ترسناکی، الهی برای هیچ *** پیش نیاد، ممنون از قلم زیباتون
۵ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
سلام گلم. 😢😔ممنون... انشالله
۵ روز پیشم.ر
در پارت 590اخ یعنی پدر ومادر سرمه مردن😭😭😭
۵ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
انشالله پارت فردا معلوم میشه...
۵ روز پیشزهره
در پارت 550سلام، خداقوت سرکار خانم میرزایی، ممنون از رمان زیباتون، ای کاش سرمه و فرهاد قسمت هم میشدن
۷ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
سلام زنده باشین. 🌸تا ببینیم روزگار براشون چی میخواد
۶ روز پیشنادری
1چقدر جذاب شده حالا واقعا میره خونه سیامک یانه؟؟؟ به نظر ترسو هست
۷ روز پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
یعنی میره؟؟؟😅😅😅
۷ روز پیشفروغ
در پارت 530خیلی خوب و قشنگ بود بی صبرانه منتظر پارت های جدیدیم
۱ هفته پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
ممنون که قوت قلبین با نظراتتون🌷
۱ هفته پیشنادری
0یعنی سرمه قید فرهاد رو زده چقدر زود تصمیمش عوض میشه....
۱ هفته پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
قید نزده و مجبوره فعلا چون احساس میکنه از جانب فرهاد حسی وجود نداره و خودش رو نمیخواد خوار کنه در ادامه پی به حالش میبریم😉
۱ هفته پیشمنا
1دلم برای سرمه میسوزه تن ب ازدواج اجباری خیلی سخته
۱ هفته پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
بله به اجبار میخواد به خودش بقبولونه سیامک خوبه و میشه عاشقش شد.😢
۱ هفته پیشم.ر
در پارت 470اخ سرمه 😥😥😥
۲ هفته پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
هنوز مونده برای آخ سرمه گفتن😢😭
۲ هفته پیشنادری
0وااای چقدر این فرهاد دیر میگیره ......
۲ هفته پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
پسرمون گرفته اما چه میشه کرد تو پارتای بعد متوجه میشیم😄
۲ هفته پیشزهره
در پارت 410سلام، خانم میرزایی عزیز ممنون از رمان زیباتون
۲ هفته پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
سلام ممنون گلم🌷 از شماهم ممنون🌸
۲ هفته پیشنادری
1خیلی هیجانی شده امیدوارم به جاهای خوب برسیم
۲ هفته پیش
عاطفه میرزائی | نویسنده رمان
رمان تازه داره به اوجش میرسه😉
۲ هفته پیش
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است -
صفحه اینستاگرام نویسنده ثبت نشده است -
آیدی تلگرامی نویسنده ثبت نشده است -
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
زهره
در پارت 630چقدر این چند پارت اخیر تکان دهنده هست، من که با خوندنش گریه کردم، تنهایی فقط زیبنده ی خداست، طفلک سرمه