دوست داشتی؟
رمان عاشقانه افول دیدگانت اثر زهرا رمضانی

رمان افول دیدگانت

  • 12.4K 👁
  • 82 ❤️
  • 94 💬

پناه دختری که در یک حادثه علاوه بر از دست دادن دیدگانش، پدرش را نیز از دست می‌دهد، افولی که باعث می‌شود او به هر چیز چنگ بزند تا زندگانی‌اش به قبل برگردد. در میان آن ندیدن و تاری، قاتلی مرموز سر و کله‌اش پیدا می‌شود و زندگی پناه در خلا دهشتناکی فرو می‌رود. با ورود آصف اسب سرکش روزگار اندکی مانوسش می‌شود! اما سوال اصلی این است آیا دیدگان افول کرده دوباره بینا می‌شود؟ انگیزه آن قاتل مرموز چیست؟ آیا می‌تواند به آصف اعتماد کند و سر بر شانه‌اش گذاشته و با او هم قدم شود؟ در این رمان، شما شاهد هم‌قدم شدن ترحم در کنار سنگدلی بی‌رحمانه خواهید بود، انتقامی که تنها با آب بخشش خاموش می‌شود‌ و عشقی که تنها با رقص اعتماد ریشه می‌کند.

بیشتر...

اطلاعیه ها :

زهرا رمضانی : ۱ هفته پیش

رمان رایگان شد
بخونید و لذت ببرید
نظر فراموش نشه ✨

زهرا رمضانی : ۳ هفته پیش

با سلام خدمت همراهان عزیزم...
دوستان با رمان افول دیدگانت کامبک زدم با ژانری متفاوت، این رمان تو شش ساله گذشته پنج بار سناریوش عوض شده و این آخرین و قوی ترین نسخه ی رمان محسوب میشه.

امیدوارم تا آخرش همراهم باشین، و چیزی که واقعا خواهانش هستم (نظرات ارزشمندتون رو از من دریغ نکنید که انرژی بخش روح منه)

پارت گذاری همه روزه به جز پنجشنبه و جمعه است، در صورتی که بر هر دلیلی نتونم پارت بذارم حتما فرداش جبران خواهد شد.

عکس شخصیت ها هم چند روز آینده گذشته خواهد شد.

دوست دار شما زهرا ❤️

28
۵ ساعت پیش

27
۲ روز پیش

26
۲ روز پیش

25
۳ روز پیش

2
۲۳ روز پیش

1
۲۳ روز پیش

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • سوگند

    در پارت 280

    عالی بود 😍

    ۲ ساعت پیش
  • آمنه

    در پارت 281

    فکر نکنم عمه پناه چیزی راجب عمل بدونه امیدوارم حتی پسر عمش هم نگند اخه زمع پول زیاد هست وممکنه با حرف مادرش وبعد از دست دادن محترم بخواهد با امضا از پناه تمام اموال رو بگیره چون می توانست پیش دکتری که مادرش بهش پول داده برگرده تا زود چشمان پناه برگردن در واقع به هیچ *** نباید اعتماد کرد پارت عالی

    ۴ ساعت پیش
  • فاطمه

    در پارت 271

    خسته نباشید به خانم رمضانی عزیز این رمان افول دیدگانت خیلی رمان خوبیه من تازه شروع به خواندن کردم تا ایجایی رمان دوست داشتم و منظر پارت های بعدی هستیم 🙏🏻🙏🏻

    ۲۲ ساعت پیش
  • هانیه

    در پارت 41

    چقد غمناک شد 🖤

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    🤧🤧گریه کنیم یا زوده؟

    دیروز
  • هانیه

    در پارت 11

    ✨👌🏻💗تا اینجای رمان قشنگ بود

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    عزیزی امیدوارم تا آخرش همراهم باشی

    دیروز
  • آمنه

    در پارت 271

    زهرا بانو پارت عالی ممنون که پارت جدید گذاشتید ای کاش محترم زنده میموند حتی اگه مدت زمان کمی فقط پناه بتوانه صداش رو بشنوه وبعد فوت میکرد وعمل قرنیه انجام می دادند واقعا غم انگیزه

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    دیگه شخصیت پناه تو این رمان واقعا تماما پر از غم و اندوه ولی قول میدم این اندوه همیشگی نیست 🙂

    دیروز
  • سوگند

    2

    عالی بود خدا کنه زودتر بینایی پناه برگرده ممنون از شما بانو جان با رومان زیباتون

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    فدات بشم عزیزم خداروشکر

    دیروز
  • فاطمه

    در پارت 51

    عالیست خیلی دوست دارم تا تهشو بخونم طفلکی پناه😔

    ۲ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    خوشحالم از این نظر زیبا امیدوارم تا آخرش همراهم باشی

    دیروز
  • خ

    در پارت 110

    اون هنوز خودشو پیدا نکرده

    ۲ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    اون کیه که خودشو پیدا نکرده؟

    ۲ روز پیش
  • خ

    در پارت 40

    خیلی متن سنگینی داره

    ۲ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    🙏🙏

    ۲ روز پیش
  • پارسا

    در پارت 11

    قشنگ شروع شده

    ۲ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    امیدوارم تا آخرش همراه باشین

    ۲ روز پیش
  • خ

    در پارت 101

    داره بهتر میشه

    ۲ روز پیش
  • خ

    در پارت 80

    بدک نیست بد نیست

    ۲ روز پیش
  • ایسان

    در پارت 260

    با مرگ محترم پناه تنها تر شد

    ۲ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    دقیقا 🤧

    ۲ روز پیش
  • آمنه

    در پارت 261

    بانو گیج شدم مگه پناه نیومده بود که محترم رو ببینه اخه روز اول کاری آصف با بیمار شدن محترم شد

    ۲ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    آره اومده بود محترم رو ببینه اما متاسفانه فوت می‌کنه و پناه هم چون تو بیمارستان بیهوش میشه میره برای پیوند قرنیه

    ۲ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.