رمان افول دیدگانت
- به قلم زهرا رمضانی
- 28 پارت
- در حال نگارش
- 12.4K 👁
- 82 ❤️
- 94 💬
پناه دختری که در یک حادثه علاوه بر از دست دادن دیدگانش، پدرش را نیز از دست میدهد، افولی که باعث میشود او به هر چیز چنگ بزند تا زندگانیاش به قبل برگردد. در میان آن ندیدن و تاری، قاتلی مرموز سر و کلهاش پیدا میشود و زندگی پناه در خلا دهشتناکی فرو میرود. با ورود آصف اسب سرکش روزگار اندکی مانوسش میشود! اما سوال اصلی این است آیا دیدگان افول کرده دوباره بینا میشود؟ انگیزه آن قاتل مرموز چیست؟ آیا میتواند به آصف اعتماد کند و سر بر شانهاش گذاشته و با او هم قدم شود؟ در این رمان، شما شاهد همقدم شدن ترحم در کنار سنگدلی بیرحمانه خواهید بود، انتقامی که تنها با آب بخشش خاموش میشود و عشقی که تنها با رقص اعتماد ریشه میکند.
اطلاعیه ها :
رمان رایگان شد
بخونید و لذت ببرید
نظر فراموش نشه ✨
با سلام خدمت همراهان عزیزم...
دوستان با رمان افول دیدگانت کامبک زدم با ژانری متفاوت، این رمان تو شش ساله گذشته پنج بار سناریوش عوض شده و این آخرین و قوی ترین نسخه ی رمان محسوب میشه.
امیدوارم تا آخرش همراهم باشین، و چیزی که واقعا خواهانش هستم (نظرات ارزشمندتون رو از من دریغ نکنید که انرژی بخش روح منه)
پارت گذاری همه روزه به جز پنجشنبه و جمعه است، در صورتی که بر هر دلیلی نتونم پارت بذارم حتما فرداش جبران خواهد شد.
عکس شخصیت ها هم چند روز آینده گذشته خواهد شد.
دوست دار شما زهرا ❤️
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آمنه
در پارت 281فکر نکنم عمه پناه چیزی راجب عمل بدونه امیدوارم حتی پسر عمش هم نگند اخه زمع پول زیاد هست وممکنه با حرف مادرش وبعد از دست دادن محترم بخواهد با امضا از پناه تمام اموال رو بگیره چون می توانست پیش دکتری که مادرش بهش پول داده برگرده تا زود چشمان پناه برگردن در واقع به هیچ *** نباید اعتماد کرد پارت عالی
۴ ساعت پیشفاطمه
در پارت 271خسته نباشید به خانم رمضانی عزیز این رمان افول دیدگانت خیلی رمان خوبیه من تازه شروع به خواندن کردم تا ایجایی رمان دوست داشتم و منظر پارت های بعدی هستیم 🙏🏻🙏🏻
۲۲ ساعت پیشهانیه
در پارت 41چقد غمناک شد 🖤
دیروز
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
🤧🤧گریه کنیم یا زوده؟
دیروزهانیه
در پارت 11✨👌🏻💗تا اینجای رمان قشنگ بود
دیروز
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
عزیزی امیدوارم تا آخرش همراهم باشی
دیروزآمنه
در پارت 271زهرا بانو پارت عالی ممنون که پارت جدید گذاشتید ای کاش محترم زنده میموند حتی اگه مدت زمان کمی فقط پناه بتوانه صداش رو بشنوه وبعد فوت میکرد وعمل قرنیه انجام می دادند واقعا غم انگیزه
دیروز
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
دیگه شخصیت پناه تو این رمان واقعا تماما پر از غم و اندوه ولی قول میدم این اندوه همیشگی نیست 🙂
دیروزسوگند
2عالی بود خدا کنه زودتر بینایی پناه برگرده ممنون از شما بانو جان با رومان زیباتون
دیروز
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
فدات بشم عزیزم خداروشکر
دیروزفاطمه
در پارت 51عالیست خیلی دوست دارم تا تهشو بخونم طفلکی پناه😔
۲ روز پیش
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
خوشحالم از این نظر زیبا امیدوارم تا آخرش همراهم باشی
دیروزخ
در پارت 110اون هنوز خودشو پیدا نکرده
۲ روز پیش
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
اون کیه که خودشو پیدا نکرده؟
۲ روز پیشخ
در پارت 40خیلی متن سنگینی داره
۲ روز پیش
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
🙏🙏
۲ روز پیشپارسا
در پارت 11قشنگ شروع شده
۲ روز پیش
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
امیدوارم تا آخرش همراه باشین
۲ روز پیشخ
در پارت 101داره بهتر میشه
۲ روز پیشخ
در پارت 80بدک نیست بد نیست
۲ روز پیشایسان
در پارت 260با مرگ محترم پناه تنها تر شد
۲ روز پیش
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
دقیقا 🤧
۲ روز پیشآمنه
در پارت 261بانو گیج شدم مگه پناه نیومده بود که محترم رو ببینه اخه روز اول کاری آصف با بیمار شدن محترم شد
۲ روز پیش
زهرا رمضانی | نویسنده رمان
آره اومده بود محترم رو ببینه اما متاسفانه فوت میکنه و پناه هم چون تو بیمارستان بیهوش میشه میره برای پیوند قرنیه
۲ روز پیش
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است -
صفحه اینستاگرام نویسنده Zahra_ramezani07 -
آیدی تلگرامی نویسنده @roman_zahra_rm -
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
سوگند
در پارت 280عالی بود 😍