در خانواده ی بزرگ و ثروتمند رشیدی دختری به دنیا می آیددختری با چشمان سرخ وحشتی همه خانواده را فرا می گیرد همهمه ای بر پا می شود او را دختر شیطان میدانند خانواده اش او را از خود دور میکنند و به زنی در روستایی دور افتاده می سپارند تا او را بزرگ کند آیا او واقعا دختر شیطان است؟ چه آینده ای در انتظار اوست؟

ژانر : عاشقانه، تخیلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۳ دقیقه

مطالعه آنلاین دختری با چشمان سرخ
نویسنده: مریم.ا

ژانر: #عاشقانه #تخیلی

خلاصه:

در خانواده ی بزرگ و ثروتمند رشیدی دختری به دنیا می آیددختری با چشمان سرخ وحشتی همه خانواده را فرا می گیرد همهمه ای بر پا می شود او را دختر شیطان میدانند خانواده اش او را از خود دور میکنند و به زنی در روستایی دور افتاده می سپارند تا او را بزرگ کند آیا او واقعا دختر شیطان است؟ چه آینده ای در انتظار اوست؟

به نام خدا

خلاصه داستان :

در خانواده ی بزرگ و ثروتمند رشیدی دختری به دنیا می آید

دختری با چشمان سرخ

وحشتی همه خانواده را فرا می گیرد

همهمه ای بر پا می شود

او را دختر شیطان میدانند

خانواده اش او را از خود دور میکنند و به زنی در روستایی دور افتاده می سپارند تا او را بزرگ کند

آیا او واقعا دختر شیطان است؟

چه آینده ای در انتظار اوست؟

نویسنده ی رمان در حال تایپ روح بازیگوش

به امید همراهی شما دوستان عزیز

دختری با چشمان سرخ

پارت اول

پشت بوته ای قایم شدم آهسته آهسته چهار دست و پا بدون صدایی ، کمی خودم رو جلو کشیدم ولی دیر شد ، منو دید و شروع به دویدن کرد با تمام سرعتم دنبالش دویدم کمتراز یک دقیقه گرفتمش

وای چقدر نازه چه گوشای مخملی خوشگلی داره خیلی نرم و دوست داشتنیه چشاشو چقد تو مظلومی دل منو بردی که

ـ آسا

با صدای مامان زری به طرفش برگشتم

ـ دختر باز تو افتادی دنبال خرگوشا بیا بریم داره دیر میشه

خرگوش تُپُلوی نازم رو یه بوس کردم و رو زمین گذاشتم ـ برو پیش مامانت کوچولو

با مامان زری به طرف خونه حرکت کردیم

به پشت سرم نگاه کردم دنبالم بودن همیشه فاصله شون رو حفظ میکردن ولی طی هجده سال عمرم برای یک ساعت هم ولم نکردن پنج تا سایه که همیشه برام حکم یه نگهبان رو داشتن حتی چندین بار جونم رو از دست حیوانات وحشی نجات دادن

چندین بار خواستم بهشون نزدیک بشم تا بفهمم چرا همیشه همراهمن ولی ازم فاصله میگرفتن و نمی تونستم بهشون نزدیک بشم

انگار یه قانون بود که بیشتر از این فاصله نمی تونستن به من نزدیک بشن

دیگه بهشون عادت کرده بودم از این موضوع به مامان زری چیزی نگفتم خودم به اندازه ی کافی عجیب هستم با این چشای قرمز نمی خواستم بیشتر از این ذهنش رو درگیر کنم

ولی چند شبِ خوابهای عجیبی میبینم که خبرِ اومدن کسی رو بهم میده شخصی که منو از سر درگمی در میاره شخصی که خود واقعیم رو بهم نشون میده این خوابا باعث شده هر لحظه منتظر اتفاقی باشم بیشتر از قبل به اطرافم توجه میکنم کمی دلشوره دارم احساسم میگه روزای خوشی که با مامان زری بودی داره تموم میشه.

ـ دختر کجایی دارم صدات میکنم؟

ـ بله مامان

ـ دخترم فردا یکی از اقوامای دورمون از تهران میخواد بیاد خونه باش چرا تو همش تو جنگل پلاسی؟

ـ باشه مامان

خیلی خوب میدونستم این اقوام دور کیا هستن

شاید عجیب باشه ولی همه خاطراتم از نوزادی تا حالا ، مثل یه فیلم جلو ی چشمم حرکت میکنه حتی چهره ی پدر و مادر واقعیم رو به یاد دارم شاید حق داشتن من رو دختر شیطان بدونن خودمم کم کم دارم به همین نتیجه میرسم که یه آدم عادی نیستم.

به اتاق کوچیکِ خوشگلم رفتم سایه ها پشت پنجره بودن هیچ وقت به اتاقم وارد نمیشدن آخرش که میفهمم شما کی هستین .

پارت دوم

شالم رو از سرم برداشتم و موهای خرمایی مایل به قرمزم رو باز کردم و آزادانه دورم ریختم

لباسهایی که حسابی خاکی شده بود را از تنم کندم و با یه نشونه گیری دقیق گوشه اتاق انداختم با لباسی راحت از اتاق بیرون رفتم

ـ آسا

چرا مامان زری این طور صدام میکنه آهسته و درگوشی بود ولی تو کل خونه می پیچید نمی دونم چرا قلبم شروع به کوبیدن به سینه ام کرد

ـ چیه مامان کاری داشتی؟

ـ نه مادر

مطمعن بودم صدای مامان نیست ولی دلم میخواست خودم رو گول بزنم به خاطر این دوباره ازش پرسیدم

ـ پس چرا صدام زدی؟

ـ کی صدات زدم مادر ؟ حتما خیالاتی شدی

ـ آسا

ـ آسا

امشب قصد کشتن منو دارن ؟ این صدای کیه؟

چرا تمومش نمیکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آسا بیا بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی؟ عمراً برم مگه دیونم ؟ اصلاً نگهبانای من کجا رفتن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف پنجره رفتم اونجا بودن یه کم دلم آروم گرفت ولی متوجه شدم به طرف من حرکت میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی شده؟ اشاره کردن به دنبالشون برم یعنی صدای اونا بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این وقت غروب کجا برم آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونه خارج شدم به طرف جنگل حرکت کردن خدای من تا ده دقیقه ی دیگه هوا تاریک میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شبا از جنگل میترسم چه کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اجبار دنبالشون حرکت کردم از شدت استرس بدنم میلرزید با اینکه میدونستم کاری باهام ندارن ولی شب جنگل ترسناک بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکردم زمین زیر پایم به سرعت میچرخد به طور حتم میتوانم بگویم که طی العرض کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا به وسطای جنگل رسیدیم که ایسادن منم جلوتر نرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطرافم نگاه کردم کلبه ای زیبا کنار برکه ای آب به زیبایی می درخشید با این که هوا تاریک بود ولی زلالی آب نمایان بود نوری از داخل کلبه به بیرون میرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به سایه یه گفتم ـ چرا منو اینجا آوردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همون صدای عجیب ـ وقتش رسیده میخواد تو رو ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا تاریک شده بود اما به یک باره تاریکتر شد گرمایی عجیب همه جا را گرفت عرق از سر و رویم میچکید نفس کشیدنم سخت شده بود ولی با دیدن فرد روبرویم نفس کشیدن از یادم رفت پایم سست شد و با زانو بر زمین افتادم سوزش زانویم در برابر وحشتی که همه ی وجودم را گرفته بود هیچ بود به سختی روی زمین نشستم و سعی کردم خودم رو کمی عقب بکشم ولی توان حرکت نداشتم بدنم بی حس شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندیش از تیر چراغ برق هم بیشتر بود هیکلی پر داشت و جز سیاهی چیزی از چهراش معلوم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرکت روبرویم ایستاده بود فکر کنم خوب مرا میشناخت چون کوچکترین حرکتش برابر میشد با جان دادنم ولی دیگر توان نگه داشتن خودم را نداشتم چشمانم بسته شد و از هوش رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری با چشمان سرخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستان چون از این بعد بقیه پارتا از این جا میاد پارت اول و دوم و پارت جدید« سوم »رو تو این فصل میزارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بوته ای قایم شوم آهسته آهسته چهار دست و پا بدون صدایی کمی خودم رو جلو کشیدم ولی دیر شد منو دید و شروع به دویدن کرد با تمام سرعتم به دنبالش دویدم کمتر از یک دقیقه گرفتمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای چقد نازه چه گوشای مخملی خوشگلی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی نرم و دوست داشتنیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاشو چقد تو مظلومی دل منو بردی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مامان زری به طرفش برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دختر باز تو افتادی دنبال خرگوشا بیا بریم داره دیر میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرگوش تپلوی نازم رو به بوس کردم و روزمین گذاشتم برو پیش مامانت کوچولو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مامان زری به طرف خونه حرکت کردیم به پشت سرم نگاه کردم دنبالم بودن همیشه فاصله شون رو حفظ می کردن ولی طی هجده سال عمرم برای یک ساعت هم ولم نکردن پنج تا سایه که همیشه برام حکم یه نگهبان رو داشتن حتی چندین بار جونم رو از دست حیوانات وحشی نجات دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندین بار خواستم بهشون نزدیک بشم تا بفهمم چرا همیشه همراهمن ولی ازم فاصله میگرفتن و نمیتونستم بهشون نزدیک بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار یه قانون بود که بیشتر از از این فاصله نمی تونستن به من نزدیک بشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بهشون عادت کرده بودم از این موضوع به مامان زری چیزی نگفتم خودم به اندازه ی کافی عجیب هستم با این چشای قرمز نمیخواستم بیشتر از این ذهنش رو درگیر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی چند شبه خوابهای عجیبی میبینم که خبر اومدن کسی رو بهم میدن شخصی که منو از سردرگمی در میاره شخصی که خود واقعیم رو بهم نشون میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این خوابا باعث شده هر لحظه منتظر اتفاقی باشم بیشتر از قبل به اطرافم توجه میکنم کمی دلشوره دارم احساسم میگه روزای خوشی که با مامان زری بوده داره تموم میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دختر کجایی دارم صدات میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دخترم فردا یکی از اقوامای دورمون از تهران میخواد بیاد خونه باش چرا تو همش تو جنگل پلاسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باشه مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوب میدونستم این اقوام دور کیا هستن شاید عجیب باشه ولی همه خاطراتم از نوزادی مثل یه فیلم از جلوی چشام حرکت میکنه حتی چهره ی پدر ومادر واقعیم رو به یاد دارم شاید حق دارن منو دختر شیطان بدونن خودمم کم کم دارم به همین نتیجه میرسم که یه آدم عادی نبیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاق کوچیک خوشگلم رفتم سایه ها پشت پنجره بودن هیچ وقت به اتاقم وارد نمی شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرش که میفهمم شما کی هستین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم رو از سرم برداشتم وموهای خرمایی مایل به قرمزم رو باز کردم و آزادانه دودم ریختم لباسهایی که حسابی خاکی شده بود رو از تنم کندم و با یه نشونه گیری دقیق گوشه اتاق انداختم با لباسی راحت از اتاق بیرون رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا مامان این طوری صدام میکنه آهسته و درگوشی بود ولی تو کل خونه می پیچید نمیدونم چرا قلبم شروع به کوبیدن به سینه ام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چیه مامان کاری داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمعن بودم صدای مامان نیست ولی دلم میخواست خودم رو گول بزنم به خاطر همین دوباره ازش پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پس چرا صدام زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کی صدات زدم مادر؟ حتما خیالاتی شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امشب قصد کشتن منودارن ؟ این صدایِ کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا تمومش نمی کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آسا بیا بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چـی؟ عمراً برم مگه دیونم؟ اصلا نگهبانای من کجا رفتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف پنجره رفتم اونجا بودن یه کم دلم آروم گرفت ولی متوجه شدم به طرف من حرکت میکنن یعنی چی شده ؟ اشاره کردن به دنبالشون برم یعنی صدای اونا بود؟ این وق غروب کجا برم آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونه خارج شدم به طرف جنگل حرکت کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدای من تا ده دقیقه دیگه هوا تاریک میشه شبا از جنگل میترسم چه کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اجبار دنبالشون حرکت کردم از شدت استرس بدنم میلرزید با این که میدونستم کاری باهام ندارن ولی شب جنگل ترسناک بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکردم زمین به زیر پایم به سرعت میچرخد به طور حتم مبتوانم بگویم کی طی العرض کردم تقریبابه وسطای جنگل رسیدیم که ایستادن منم جلوتر نرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطرافم نگاه کردم کلبه ای زیبا کنار برکه ای آب به زیبایی میدرخشید با آنکه هوا تاریک بود ولی زلالی آب نمایان بود نوری از داخل کلبه به بیرون میرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به سایه گفتم ـ چرا منو اینجا آوردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با همون صدای عجیب ـ وقتش رسیده میخواد تو رو ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا تاریک شده بود اما به یک باره تاریکتر شد گرمایی عجیب همه جا را گرفت عرق از سر و رویم میچکید نفس کشیدنم سخت شده بود ولی با دیدن فرد روبرویم نفس کشیدن از یادم رفت پایم سست شد و با زانو به زمین افتادم سوزش زانویم دربرابر وحشتی که همه وجودم را گرفته بود هیچ بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی روی زمین نشستم و سعی کردم خودم را عقب بکشم ولی توان حرکت نداشتم بدنم بی حس شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندیش از تیر چراغ برق هم بیشتر بود هیکلی پر داست وجز سیاهی چیزی از چهراش معلوم نبود بدون حرکت جلویم ایستاده بود فکر کنم خوب مرا میشناخت چون کوچکترین حرکتش برابر بود با جان دادنم ولی دیگر توان نگه داشتن خودم را ندشتم چشمانم را بستم واز هوش رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت سوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور شدیدی چشام رو اذیت میکرد جا به جا شدم و پشتم را به نور کردم ولی باز نور به چشمم می خورد آرام چشانم رو باز کردم این جا که اتاق من نیست! کلبه ای زیبا با همه وسایل مورد نیاز برای زندگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور خورشید از شکاف های دیوار خودش را به داخل کلبه میرساند از روی تخت زیبایی که معلوم بود من اولین نفر هستم که پتو و دُشکش رو استفاده میکنم بلند شدم و خودم رو به میز پر از خوراکی رساندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به به شکم جان چه خوش به حالت شد ، بعد از خوردن تا حد ترکیدن بلاخره مغزم شروع به کار کرد من اینجا چه میکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کلبه بیرون رفتم اینجای جنگل را تا به حال ندیده بودم واقعا زیبا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راش و بلوط و افرا سر بر هم گذاشته بودند نارون و انجیر به هم فخر می فروختند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمشاد و گنجشکک با تو حرف می زدند چقدر دلنشین و رویایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتفاقهای دیشب را به یاد آوردم قلبم ایستاد خدا کنه دیگه او را نبینم ، به اطرافم نگاه کردم خبری از سایه ها نبود مامان زری دیشب رو چطور گذرونده باید به خانه برگردم اما از کدام طرف؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا چقد با خونه فاصله دادم؟ چرا منو اینجا آورون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا کجا رفتن اونا که منو ول نمی کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم خودم راه برگشتن رو پیدا کنم راه افتادم یک ساعتی مستقیم حرکت کردم ولی با چیزی که در روبرویم دیدم شکه شدم دوباره کلبه جلویم بود اونا نمیخوان من از اینجا برم ولی من باز تلاشم رو میکنم دوباره راه افتادم هنوز چند قدم برنداشته بودم که سایه ها جلویم قرار گرفتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا منو اینجا آوردین؟ باید برگردم مامان زری تا الان نگرانم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه ـ باید با هــام حرف بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ها هام دیگه کیه نکنه نکنه اونو میگین ؟ نمیشه شما بگین چیکار داره؟ درسته صداتون تعریفی نداره ولی از قیافه اون که بهتره اصلا چرا اون اینقد گندس شما کوچیک نمیشد قد شما بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا جواب نمی دین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه ـ چون ماتغییر قیافه دادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هــ.....ا ...یعـ.....نی شما هم گنده .....این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه ـ آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه مشکلت قیافه منه پس دیگه نباید بترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف صدا برگشتم پسری چهارشونه و هیکلی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر ـ هام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگم پرید این که همون گندهست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوب با من چیکار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی جلو گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه همون جا وایسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ اگه می خواستم آزاری بهت برسونم این همه سال ازت مراقبت نمیکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو چی هستی؟ چرا ازم مراقبت کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ من پسر ابلیس بزرگم به واسطه دو پدر به او میرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پسر ابلیس ؟ چرا باید پسر ابلیس از من مراقبت کنه؟ نکنه من واقعاً دختر شیطانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ نه دختر شیطان نیستی ولی برگزیده شده ای برای کاری بزرگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چه کاری؟ چه کسی منو انتخاب کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ من انتخابت کردم و حالا میخوام نیروهایی که با اون به هدفت میرسی رو بهت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چه هدفی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ تو باید با طرطبه و گروهش بجنگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ این دیگه کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ خواهرمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا میخوای با خواهرت بجنگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ چون اون میخواد همه انسانها رو نابود کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ و چرا تو نمی خوای کمکش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستان نظرتون رو بگین و اگه مشکلی داره راهنماییم کنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت چهارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ چون دیگه نمی خوام بد باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره قدمی جلو گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سر جات بمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ پس چه طور نیرو ها رو بهت منتقل کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اصلا چرا خودت باش نمی جنگی؟ تو که خودت قدرتمندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ من قدرتم با اون برابرِ ولی تو چیزی تو وجودته که با نیریی که من بهت میدم میتونی اونو شکست بدی اما یه مشکل داری و اون ترسته اون برای جنگیدن با تو تغییر شکل نمیده باید به ترست غلبه کنی حالا دست رو به من بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ باشه خودت خواستی اگه دست رو میدادی دردش کمتر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک باره جلو اومد و با چشمان سیاهش سرخی چشمانم را نشانه گرفت و کف دستش را روی پیشانیم گذاشت انگار جریان برق از سرم رد شد و به تمام بدنم رسید چشمانم بسته شد همه ی بدنم شروع به لرزیدن کرد بی حس و دردناک روی زمین افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ از الان به هر کسی دست بزنی ذهنش رو میتونی بخونی با فکرت هر جایی رو خواستی آتیش بزنی قدرت بدنیت از منم بیشتر شده سرعت دویدنت چند برابر شده حالا پاشو نوبت به مرحله دوم رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تَرست از الان دیگه نگهبانی نداری چون خودت میتونی از خودت مواظبت کنی ولی اینو بدون که هر لحظه باید مواظب باشی چون نیروهای طرطبه بهت حمله میکنن چند روزی بدن درد داری روز به روز قدرتت بیشتر میشه این چاقو رو داشته باش فقط با فرو کردن این چاقو تو قلبش میتونی اونو بکشی اون نمیدونه که من بهت کمک کردم بهترِ این راز بین منو تو بمونه با من کار داشتی بیا اینجا حالا هم برو خونه مهمون داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقو رو روی زمین گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام مدتی که حرف میزد من روی زمین افتاده بودم و از درد به خود می پیچیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من چطور با این درد خونه برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نداد سرم را بلند کردم کسی نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی از از جایم بلند شدم و شروع به راه رفتن کردم کمی که حرکت کردم دردم کمتر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تنی دردناک به خانه رسیدم چند ماشین جلوی درب خانه پارک شده بود در حیاط باز بود وارد شدم دست و رویم را داخل حوض کوچک وسط حیاط شستم آب از سر و رویم میچکید حوصله خشک کردنش را نداشتم درد بدنم کمتر شده بود در خانه را باز کردم و وارد شدم چشمانم خسته بود دلم خواب میخواست سرم را زیر انداختم و راهی اتاقم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آسا اومدی مادر کجا بودی دیشب ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف صدا برگشتم چند نفر نشسته بودند در چشمان مادرم زل زدم ـ رفتم دنبال خرگوش راه رو گم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا چه دروغگوی ماهری شدم افرین بر خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر هنوز با تعجب به من خیره بود ـ چشات چی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سوالش تعجب کردم به بقیه نگاه کردم تو نگاه هشون ترس و شگفتی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببخشید سلام نکردم خیلی خوش آمدین با اجازتون لباسم رو عوض کنم خدمت میرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر جواب نموندم و وارد اتاقم شدم خودم رو به آینه رساندم خودم هم تعجب کردم سرخی چشمانم چند برابر شده بود و تضاد زیبایی با سیاهی مژِگانم درست کرده بود و هر چشمی رو جذب خودش میکرد لبخند بدجنسی به خودم زدم و لباسی با مدل مردانه به رنگ سفید و شلوار لی سیاه پوشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهایم هم جلوی پدر و مادر نیاز به پوشیدن ندارند آنها را به صورت دم اسبی بستم و از اتاق خارج شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت پنجم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی پدر و مادر واقعیم نشستم چشمام از خستگی خمار شده بود با فکری پلید لبخندی بر لب نشاندم مستقیم به چشمان مادرم نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مامان زری میگه شما از اقوام دور ما هستید خوشحالم که میبینمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبانش قفل شده بود و با پشیمانی و ناراحتی نگاهم میکرد ، پدرم به حرف آمد ـ بله دخترم ما هم از دیدن شما خوشحال شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تا به حال شما رو ندیدم شما کی هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر ـ بزار خودم رو معرفی کنم من محمد رشیدی و ایشون هم همسرم رها کیان هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به پسری که کنارش نشسته و شباهت عجیبی به من داشت اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ایشون هم پسرم آرسام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر شباهت زیادش بهم خیلی به دلم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد به دختری که کنار آرسام بود و ایشون هم دخترم دُرسا و نامزدش اهورا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته برادر زادم هم هست و ایشون هم برادرش بردیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسا دختری زیبا با چشمان قهوای بود نامزدش هم خوش تیپ و خنده رو بود بردیا شخصی جدی و اخمو بود فقط به گفتن خوشحالم از آشنایتون بسنده کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان زری ـ دخترم چرا بچه ها رو نمیبری کنار رودخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این یعنی برین دنبال نخود سیاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باشه اگه دوست دارین بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بلند شدن و دنبالم راه افتادن آرسام خودش رو به من رسوند و با من هم قدم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام ـ واقعا جای زیبایی زندگی میکنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی بهش زدم ازش خوشم اومده بود ـ آره مخصوصا جنگلش عالیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست بدونم اونم چیزی میدونه یا نه ولی نمیتونستم مستقیم ازش بپرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نزدیکیِ رودخونه رسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ رودخونه خیلی عمیقِ هوس شنا نکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا بدون توجه به کسی روی تخته سنگی نشست و اخمی عمیق روی چهراش نشاند دقیق و موشکافانه نگاهم میکرد یک لحظه دلم خواست ذهنش رو بخونم درسا کنار اهورا ایستاد و سعی کرد نگاهش که مستقیم به چشمان من بود را منحرف کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر به انها توجه نکردم نگاهم را به طرف آرسام تغییر دادم طوری با نیش باز خیره ی چشمانم بود انگار موجودی جدید کشف کرده اخم هایم را در هم کردم و گفتم ـ تا به حال چشم قرمز ندیدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا خنده ای کرد و به آرسام گفت ـ خوردیش بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام با پر رویی گفت ـ به تو چه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شباهتت باهام برام عجببه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام به لکنت افتاد ـ ها نه نه کی گفته شبیهیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا ـ راست میگه آرسام خیلی شبیهین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا ـ این شباهت نمیتونه تصادفی باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسا ـ نکنه زری زن دوم بابا باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ افرین ایکیو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس فقط آرسام موضوع رو میدونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی عجیب از داخل جنگل توجهم رو جلب کرد و منوبه سمت خودش میکشوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به بچه ها گفتم ـ الان میام شما اینجا باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف درختا حرکت کردم چند دقیقه ای راه رفتم اما چیزی نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفس کشیدن عجیبی از پشتم باعث شد که به سرعت به سمت عقب برگردم و صورت گرگی رو درست بیست سانتی صورتم ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزی که دیدم وحشت کردم و برای دفاع از خودم تنها کاری که تونستم انجام بدم کوبیدن ساعد دستم به گردنش بود ولی در کمال نا باوری گرگ از شدت ضربه چند متر آن طرف تر به درختی برخورد کرد صدای شکستن استخوان هاش را شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاه و بزدگ بود تا به حال گرگی به این بزرگی و ترسناکی ندیده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترس و خوشحالی حس هایی بود که تو اون حالت داشتم ولی به همین زودی دست به کار شدن ؟ خدا کنه به اطرافیام کاری نداشته باشن با این فکر به سرعت دویدم و خودم رو به بچه ها رسوندم خبری نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام ـ کجا رفتی یهو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ صدایی از جنگل شنیدم رفتم سرکی کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا ـ حتما چیز های خوبی داره که شبا هم ولش نمیکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرش هم یه پوزخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ی عوضی فکر کنم بدم هام بخوردش یه کم دلم آروم میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام ـ این چه طرز حرف زدنِ بردیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا ـ مگه دروغ می گم چه صدایی که ما نشنیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو یه حرکت غیر منتظره مچ دستش رو گرفتم و ذهنش رو خوندم سریع دستش رو عقب کشید اخم وحشتناکی کرد و گفت ـ چه کار میکنی دختره ی احمق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بهتره زیاد تر از کپنت حرف نزنی میترسم تو یه لحظه دود شی من خیلی چیزا میدونم که تو نمیدونی فکر کردی چون دوست دخترت همزمان با تو و یه پسر دیگه بوده همه مثل اونن اگه جنگل موندم دلیل خودش رو داره که اصلا به تو مربوط نیست مفهوم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشای هر دو شون پر از تعجب شده بود بردیا دندوناش رو از شدت عصبانیت به هم میسایید ـ تو این چیزا رو از کجا میدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای جیغ درسا به گوشم رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ درسا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر جواب نموندم و به سمت صدا دویدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت ششم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسا لبه رودخونه وایساده بود اهورا هم تو آب داشت دست و پا میزد عجیب نیست چون عمق اینجای رودخونه خیلی زیاده کمتر کسی میتونه خودش رو نجات بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون معطلی خودم رو تو آب انداختم و به سمتش شنا کردم اهورا یه باره تو آب فرو رفت به زیر آب شیرجه زدم گرفتمش و کشیدمش بالا راه نفسش باز شد و نفس عمیقی کشید به لبه رودخونه کشیدمش و با یه حرکت از آب انداختمش بیرون درسا خودش رو به اهورا رسوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم هم لبه رودخونه نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا نفسی تازه کرد و گفت ـ زورت خیلی خوبه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام و بردیا هم رسیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام در حال که نفس نفس میزد گفت ـ دختر چقد تند میدویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش لبخندی زدم و چیزی نگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا ـ اهورا تو آب چه میکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا ـ پام لیز خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام ـ خیلی فرزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسا کارت بیسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا ـ خوب علتش گشتن زیادی تو جنگله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام ـ بردیا تمومش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا تمومش کنه راست میگه یه دوست پسرم دارم از خانواده ی محترم اجنه اگه دوست دارین بریم باهاش آشناتون کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه به جز بردیا شروع به خنده کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من میرم لباس عوض کنم شما هم اینجا نمونید دوست پسرم میاد سراغتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر نکنم دندونی تو دهن بردیا مونده باشه از بس فشارشون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهورا با خنده گفت ـ منم خیسم میام ولی مشتاق شدم دوست پسرت رو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ میدونی آقا اهورا به همه افتخار نمیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خونه برگشتیم بعد از جواب پس دادن به مامان زری اجازه ی تعویض لباس صادر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار یه تیشرت هم رنگ چشام پوشیدم با شلوار سیاه موهام خیس بود شال سیاهی برواشتم و رو سرم انداختم دو طرف شال رو از زیر موهام رد کردم و گره ای زدم و هر دو سر شال رو جلوم انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاقم خارج شدم مامان زری داشت سفره میکشید به کمکش رفتم و برنجا رو کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهی های شکم گرفته رو تو ظرف چیدم و تو سفره گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا محمد ـ زری خانم چه بوی خوبی به را انداختین دستون درد نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان زری در حالی که لیوانا رو می چید گفت ـ نوش جانتون آقا محمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسا و اهورا نگاه مشکوکی به هم کردند به فکری که تو سرشون بود پوزخندی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نهار در بین تعارف تیکه پاره کردن صرف شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلشوره عجیبی داشتم کاشکی زودتر از این جا میرفتن اگه به خونه حمله کنن چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه فقط مامان زری باشه میتونم یه کاری کنم ولی از این همه آدم چطور محافظت کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکری به سرم زد باید پیش هام برم !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت بیست و نهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از نشون دادن لباسا به مامان به اتاقم رفتم لباسا رو تو کمدم چیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سراغ کتابام رفتم ریاضی رو برداشتم و روتخت نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخی دلم براتون تنگ شده بود ولی نمی دونم چرا دیگه دوس ندارم بخونمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتاب ـ دلت میاد من به این گلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره چرا نیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجی ـ حالا من یه چیزی با کتاب هم حرف میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چی فکر کردی من با ترک دیوار هم حرف میزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق زده شد ـ بفرمایشین داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد مهرانی اومد تو کنارم رو تخت نشست ـ مهسا چیزِ عمو اینا دارن میان اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوب بیان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ خوب شاید مهرداد هم باشه شایدم قضیه نامزدی رو پیش بکشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پس تو اینجا چکاره ای ؟ اگه حرفی از نامزدی زدن دهنشون رو سرویس میکنی اگه نمیتونی بگو خودم انجامش میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ نه نه خودم درستش میکنم یه وقت به عمو بی احترامی نکنیا اون مقصر نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مهران تو منو این جور شناختی؟ کی به عمو بی احترامی کردم که بار دومم باشه؟ تازه مطمعنم عمو حق رو به من میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ فدات شم منظوری نداشتم همه چیز رو بسپار به خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باشه مهرانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ میبینم که میخوای درسات رو شروع کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه بابا داشتم بهش میگفتم دوس ندارم بخونمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ به کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کتاب دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران دستش رو رو پیشونیم گذاشت ـ تبم که نداری پس چرا هزیون میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هزیون چیه؟ مگه تو با هیچی حرف نمیزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ مثلا چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مثلا وجدانت یا حس ششمت یا اصلا با بالشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هیچی بابا میگم من امشب چی بپوشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ یه لباس پوشیده ولی قشنگ که چش مهرداد دراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست مهران رو گرفتم و به سمت کمد رفتم ـ بیا خودت انتخاب کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران کمی گشت و یه پیرهن گلبهی که جنسش حریر بود رو در آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به لباسه کردم جلوش مهره دوزی بود دامنش پُرچین تا زیر زانوم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ وای سلیقت عالیه مهرانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران ـ فدای آجی خوشگلم راستی شالت هم سرت کن جوراب هم بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بابا غیرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران رفت بیرون منم بیکار شدم رفتم سراغ گوشیم سیمکارت جدیدم رو انداختم رو گوشی خوب اول از همه به کدوم بیشعور زنگ بزنم اها شراره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمش رو از رو گوشی لمس کردم یه بوق دو بوق سه بوق بوق بوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه مثبت قطع کرد دارم برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براش پیام دادم خانم خوشگله چرا جواب نمیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی زنگ خورد ایول جواب دادم ـ سلام شری پرپروکِ خودم خانواده خوبن مامان بابا خوبه اون داداش کلاغت خوبه احوالی نمی پرسی نمیگی مهی زندس مُردس منتظر بودی بیای خاکم کنی؟ کور خوندی تا حلوات رو نپزم نمی خوابم یعنی نمی میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا چرا حرف نمیزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا ـ اگه اجازه بدی حرف میزنم خوشحالم به هوش اومدی مهسا خانم الان گوشی رو میدم شراره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان این پسره دیگه کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستان خوشحال میشم نظرتون رو در مورد اون رمانم هم بدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«دختری با چشمان سرخ»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت هفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقعی که همه سرگرم صحبت شدن از خونه زدم بیرون باید تا قبل از تاریک شدن هوا برگردم وارد جنگل شدم چقدر من این جنگل رو دوست دارم خونه ما نزدیک جنگل بود تقریبا از اهالی ده دور بودیم دلیلشم معلومه برای اینکه من تو چشم مردم نباشم برای همین سرگرمی من فقط جنگل بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یه ربع به کلبه رسیدم کسی نبود با صدای بلند اسمش رو صدا زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هـــام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هـــام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از داخل کلبه اومد بیرون البته به شکل آدمیزاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ برای مشکلت راه هل دارم نترس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو بهش رسوندم دیگه ازش نمی ترسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ راست میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ این نوشته رو در خونتون چال کن دیگه نمیتونن وارد خونه بشن ولی اونا گیر افتادن دیگه نمیتونن از اون خونه برن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ یعنی خانوادت رو دیدن و الان دشمنشون حساب میشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد جلو و دستام رو گرفت احساس کردم نیرویی داره وارد بدنم میشه ولی دردی نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چیکار میکنی چرا درد نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ کاری میکنم که بتونی نیرو هات رو به بقیه انتقال بدی ولی اونا نمیتونن زیاد قوی بشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه درد ندادی هم دلیلش قوی شدنته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پس دوست پسرت اینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت صدا برگشتم هنوز دستم تو دست هام بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا با پوزخندی عمیق نگام میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ی فضول تعقیبم کرده چرا هام چیزی نفهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ من فهمیدم خودم خواستم تا اینجا بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی شیطانی بر لباش نشست همه چیز رو از نگاهش گرفتم با لبخند و چشمایی که از شادی برق میزد به بردیا نگاه کردم لبخندم رو که دید پوزخندش محو شد و تعجب تو چهرش نمایان شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ اون دیر یا زود همه چیز رو میفهمه چه بهتر که الان بهش بگیم باید شکل واقعی من رو ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی ترسیدم ولی نه به اندازه ی دفعه قبل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ برای خودت هم بهتره باید بتونی به ترست غلبه کنی الان من به شکل اصلیم در میام تو هم باید باهام بجنگی در واقع یه نوع تمرین محسوب میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از من دور شد وبه شکل اصلی خودش در اومد ترسم خیلی کم شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بردیا نگاه کردم نبود کجا رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی اون طرف تر روی زمین افتاده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیف شد دلم میخواست غش کردنش رو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت هام برگشتم سعی کردم ترسم رو کنار بزارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببین احیانا به این فکر نکردی که من چه طور باید باهات بجنگم؟ خواهرتم هم قد خودته دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ تو باید برای جنگ با طرطبه تبدیل بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ها چطور ؟ اصلا به چی تبدیل بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ چشات رو ببند تو به یه خرس بزرگ تبدیل میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نمیشه به پلنگ تبدیل بشم من اونو بیشتر دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ نه زود چشات رو ببند و به خرس فکر کن و تبدیل شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام رو بستم و به خرس فکر کردم چشام رو که باز کردم قد هام بودم و تبدیل به یه خرس بزرگ شده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام ـ خوبه نمیخوام بجنگیم فقط می خواستم تبدیل شدن رو یاد بگیری و ترست بریزِ موقع جنگ به صورتش ضربه بزن تا عصبی بشه چون تو اون حالت شکست دادنش آسون ترِ ولی باید حواست رو جمع کنی چون ضربه هاش قوی تر میشه در اولین فرصت چاقو رو تو قلبش بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتظار نداشته باش به این زودی با طرطبه روبه رو بشی چون تا نیرو داره خودش جلو نمیاد بهترِ همه چیز رو به خانوادت بگی تا اگه خواستن بیرون برن تو باهاشون باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستان خواستم توضیحی در مورد هام بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« شحصیت و اسمِ هام و طرطبه واقعی هست در اصل هام تنها فرزند شیطانِ که توبه کرده و طرطبه هم یکی از دختران شیطانِ»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت هشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هام دوباره غیب شد من موندم و این پسر عمو ی فضول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تقصیر خودته اگه فضولی نمیکردی این طور نمیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بردیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اهای بردیا پاشو دیگه دوست پسرم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم تکون نخورد نمرده باشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبضش رو گرفتم میزد به اجبار بلندش کردم و رو دوشم انداختمش پاهاشم سفت گرفتم که از اون وری نیفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ وقت فکر نمیکردم همچین گوریلی رو بزارم رو روشم وزنش راحت دوبرابر من بود ولی حمل کردنش اصلا روم فشار نمی آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا چی کار کنم ببرمش خونه یا صبر کنم به هوش بیاد؟ اصلا به مامان چی بگم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم برم کنار رودخانه و آب بریزم روش تا هوش بیاد پا تند کردم و تو پنج دقیقه خودم رو رسوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو زمین کنار رودخونه گذاشتمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بردیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پاشو دیگه اَه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مشت آب رو صودتش پاشیدم که از جا پرید و به اطرافش نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو که دید کمی خودش رو جمع کرد و با همون اخم همیشگیش گفت ـ کی من رو اینجا آود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوب معلومه هام جونم آوردتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یه پوز خند بهش زدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه پوزخند اینقد جیگرم رو حال بیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حالا هم پاشو بریم اینجا خطر ناکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و با همون اخلاق نچسبش گفت ـ لازم نکرده توبه من دستور بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ به خاطر خودت میگم هر جور راحتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو تر راه افتادم ولی دنبالم نیومد به من چه بمونه تا گرگا تیکه پارش کنن فاصله زیادی ازش دور شده بودم به پشت سرم نگاه کردم نبود پسره ی کله شق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر جام وایساده بودم که صدای دادی بلند شد بردیا مثل جت به طرفم میومد و داد میزد ـ گـــــــــرگ فرار کن بدووووووووووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از کنارم دور شد دو گرگ بزرگ خودشون رو به من رسوندن یکیشون با پَرشی خودش رو روم انداخت با پا لگدی به شکمش زدم و از خودم دورش کردم به طرف گرگ بعدی دویدم و با پا به گرنش کوبیدم فقط با یک ضربه از پا در اومدن ولی جالبش اینجا بود که وقتی رو زمین میافتادن غیب میشدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت خودم رو به خونه رسوندم و وردِ رو در حیاط چال کردم تا نتونن وارد خونه بشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چی بود چالش کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف صدا برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا ـ اینجا چه خبرِ ؟ شما چه طور اینجا زندگی میکنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بیا تو بیرون خطرناکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حیاط شدم این بار به حرفم گوش گرفت و سریع وارد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حال رو باز کردم و وارد شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان زری به طرفم اومد و گفت ـ کجا بودین شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا خودش رو روی مبل انداخت و گفت بزارین من براتون تعریف کنم زری خانم دخترتون با یه جن در ارتباطِ خودم جنه رو با چش خودم دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان زری یکی زد تو صورتش و گفت خدا مرگم بده راست میگه دخترم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا دوباره دهنش باز شد ـ معلومه راست میگم تازه الان چند تا گرگ هم دنبالم میکردن شما چه طور اینحا زندگی میکنید؟بهتره زودتر از اینجا بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان زری ـ اینجا که گرگ نداشت! آسا چرا حرف نمیزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چش غره به بردیا رفتم و گفتم ـ فکر خارج شدن از در به سرتون نزنه خارج شدن از اینجا برابرِ با مُرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف اتاقم رفتم و همه رو با دهنی باز تنها گذاشتم به حموم ته راهرو رفتم و دوشی گرفتم چون نمیتونستم با حوله بیرون برم همون جا لباس پوشیدم حوله رو دور موهام کردم و بیرون اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاقم رفتم خیسی موهام رو با حوله گرفتم و خشکشون کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه همش تو خونه باشم که نمیتونم باهاشون بجنگم بهتر به کلبه جنگلی برم و مدتی اونجا بمونم ولی مامان اجازه میده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و پیش بقیه رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان زری با اخم نگام میکرد ـ آسا بردیا چی میگه تو با یه جن دوستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ی دهن لق دیگه چی بش گفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ببینید باید یه چیزایی بهتون بگم کسی که من تو جنگل دیدم اسمش هامِ و دوست پسرم هم نیست فقط برای اینکه بهم نیروی جنگیدن با یه دشمن رو بده باهام دوست شد شما هم فقط تو این خونه در امانید تنهایی از خونه بیرون نرید من به جنگل میرم و باهاشون میجنگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام ـ چی میگی چه طور میخوای با حیونی مثل گرگ بجنگی؟ اصلا چرا دنبالتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ با نیرویی که هام بهم داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.