رمان آتش عشق من به قلم گیسوی پاییز
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
داستان آتش عشق من درباره ی دختریه که تو زندگیش ضربه می خوره ولی سعی می کنه راهش رو ادامه بده و بشه همون آدم سابق با تجربه های جدید و خدا هم یه آدم خوب رو سر راهش قرار میده . داستان از زبون تمنا و مهبد گفته میشه….
تمنا
چشمامو باز نکرده درد تو تنم پيچيد. دلم، کمرم، سرم، چشمام، پاهام حتي دستهام.
به قدري که از شدت درد اخمام رفت تو هم و ناله اي کردم. اونقدر کم جون که بيشتر شبيه صداي کسي بود که از ته چاه حرف مي زنه. ولي همون ناله باعث شد دستي به حالت نوازش روي سرم حرکت کنه.
مي خواستم چشمامو باز کنم اما يه چيزي باعث مي شد نتونم راحت اين كار رو انجام بدم . انگار پايين پلکام چوب کبريت گذاشتن که کامل باز نشه. با اين حال به همون اندازه که تونستم چشمامو باز کنم اکتفا کردم.
اولين چيزي که ديدم چشماي سرخ از گريه ي مامان بود.
به زور لبخندي زد.
مامان _ بالاخره چشماتو باز کردي عزيزم؟
چقدر صداش بغض داشت!!! لباش از زور بغضي که تو گلوش بود مي لرزيد. اما همچنان لبخندش رو حفظ مي كرد .
به زحمت لبامو حرکت دادم.
من _ ما..ما..ن.آ..ب
مامان _ باشه عزيزم. صبر کن دکترت رو صدا کنم. اگه اجازه داد بهت آب مي دم.
و رفت بيرون تا دکتر رو صدا کنه.
تازه يادم افتاد چه اتفاقي برام افتاده.
تازه ياد نوازشاي پيام افتادم.
دستي رو شکمم کشيدم. قطعاً ديگه وجود نداشت. با اينکه هنوز حسش نمي کردم ولي حالا که وجود نداشت جاش خالي بود. چند ثانيه بيشتر نگذشته بود يه دکتر مسن و چند تا پرستار اومدن تو اتاق.
فشار خونم و دماي بدنم چك شد . دكتر از وضعم شرح حالي گرفت كه به زور جواب دادم . بعد از معاينه رفتن از اتاق بيرون.
هنوز جند دقيقه اي از رفتنشون نمي گذشت که در اتاق باز شد و تبسم با چشماي از گريه پف كرده اومد تو و پشت سرش قيافه هاي نگران و تو هم سه مردي ظاهر شد که هر کدوم به تنهايي خيلي برام ارزش داشتن.
اولي بابا بود عصبي و نگران. اونم مثل مامان و تبسم گريه کرده بود. پشت سرش عمو و آخر سر هم شايان.
تبسم کنارم رو تخت نشست و دستمو گرفت تو دستش.
تبسم _ خوبي خواهري؟ الهي بميرم برات درد داري عزيزم؟
سرمو به عنوان جواب مثبت تکون دادم.
از گوشه ي چشمش اشکي سر خورد و اومد پايين رو گونه هاي قشنگش. چشماي سبزش پر اشک بود. دستش رو که تو دستم بود فشار دادم.
من _ گريه نکن خواهري.
تبسم _ چطوري گريه نکنم؟ الهي دستش بشکنه. الهي خير نبينه.
عمو _ مطمئن باش خير نميبينه عمو. خدا جاي حق نشسته. ببين با دسته گلمون چيکار کرده؟!
چشمام رو بستم و ياد نوشته اي افتادم که نمي دونم کي و کجا خوندم ولي شرح حال من بود.
يک روزي هست که خدا چرتکه دستش مي گيرد و حساب و کتاب مي کند
وآ ن روز تو بايد تاوان آنچه با من کردي را بدهي
فقط نمي دانم
تاوان دادن آن موقع تو
به چه درد من مي خورد؟
واقعاً تاوان اون روزش به چه دردم مي خورد ؟
كسي مي تونست اين بلاي به سرم اومده رو رفع كنه يا غمش رو از رو دلم برداره ؟ دردش به كنار ، زندگيم رو كي مي تونست درست كنه ؟
تجربه ي كمي نبود !
دستي رو سرم کشيده شد . چشم باز كردم .
عمو كنارم بود . با لبخند مهربوني گفت.
عمو _ بهتري عمو؟
من _ درد دارم عمو.
عمو _ عمو بميره برات. بهتر ميشي عمو. صبور باش.
به معناي تأييد حرفش پلك روي هم گذاشتم .
چشم باز كردم كه نگام افتاد به چشماي پر از اشک بابام. هيچوقت دلم نمي خواست اينجوري ببينمشون. بابا وقتي ديد نگاش ميکنم اومد کنارم و دستمو گرفت تو دستش و بوسيد.
بابا _ دمار از روزگارش در ميارم.با دختر من اينکارو کرده؟ غصه نخوري بابا ! من پشتتم. بلايي به سرش بيارم که......
و سکوت کرد.
نگام افتاد به شايان که کنار تبسم ايستاده بود.
نگام افتاد به شايان که کنار تبسم ايستاده بود. در حالي که مهربون نگام ميکرد لبخندي زد.
شايان _ نبينم خواهرزنم رو تخت بيمارستان افتاده باشه!! به دکترت سفارش کردم يه کمي از اون زبونتم کوتاه کنه.
به زور لبخندي زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ نگران نباش بادمجون بم آفت نداره . زبونمم کامل سر جاشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشايان _ خوشم مياد تو اين حالتم کم نمياري؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن _ صبر كن حالم خوب شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش بيشتر شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشايان - منتظرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم مدت شايان و عمو سعي مي کردن جو سنگين تو اتاق رو عوض کنن. خودمم دلم نمي خواست مامان و بابا و تبسم رو اونجوري ببينم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقت ملافات که تموم شد هرچي تبسم اصرار کرد پيشم بمونه مامان قبول نمي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتبسم _ مامان شما برين خونه. اين چند روز شما پيشش بودين. امشب من مي مونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان _ نه مادر خسته نيستم. خودم ميمونم. تو برو به زندگيت برس. درست نيست شب شوهرت تنها بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتبسم _ وا مامان ! بچه که نيست. نهايتش ميره خونه ي مامانش اينا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان _ مادر درست نيست. تو برو ، تمنا که مرخص شد رفتيم خونه بيا اونجاد بهم کمک کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره مامان تونست تبسم رو راضي کنه که بره خونشون و خودش پيشم موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مسکني که توي سرمم زده بودن دردم کم شده بود. مامان به قدري خسته بود که خيلي زود کنار تختم خوابش برد. ولي من بعد از چند روز بيهوشي ديگه خوابم نميومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اينا از موضوع بچه خبر نداشتن . يعني من چيزي بهشون نگفته بودم . اما مطمئناً تو بيمارستان خبردار شده بودن ولي هيچکدوم به روم نياوردن. نميدونستم چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرفي نميدونستم قيافم چه شکلي شده بود که همشون وقتي نگام مي کردن تو چشمشون پر از اشک ميشد. هرچي که بود معلوم بود پيام خوب به صورتم صفا داده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ پيام ..... کاش اون روز زبونم لال مي شد و جوابشو نمي دادم..... اون روز تو باغ..........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اصرار عمه و عمو قرار بود بريم باغ آقاجون بزرگ، پدربزرگم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون خونواده ي برادرش رو هم دعوت کرده بود. گرچه که نه ما نه عمو و عمه از اين دعوت خوشحال نبوديم، ولي به احترام آقاجون کسي حرفي نزد. دليل اين ناراحتي هم مربوط به گذشته بود. يعني اون زماني که هنوز هيچکدوم از بچه هاي آقاجون ازدواج نکرده بودن و رابطه ي آقاجون و برادرش خيلي خوب بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر عموي بابام ،شهرزاد، عاشق عموم بوده و هرکاري مي کرده تا بتونه تو دل عموم جا باز کنه. تا جايي که مياد و به آقاجون ميگه که عاشق پسرش شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون هم رو دل سوزي با عموم صحبت ميکنه اما عموم که عاشق دختر شريک پدربزرگم بوده قبول نمي کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اصرارهاي دو خونواده بالاخره مجبور مي شه بره خواستگاري دختر عموش و خيلي زود عموم و دختر عموش نامزد ميشن. اما عموم طاقت نمياره و آخرسر نامزدي رو به هم ميزنه و مي ره خواستگاري زن عمو پري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين ميشه يه کينه تو دل خونواده ي عموي بابام که ما بهش عموجان مي گفتيم. يه کينه ي سخت و طولاني که از بزرگترا به بچه هاشون هم سرايت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طوري که نوه هاي عمو جان با نوه هاي آقاجون بزرگ که ما باشيم رابطه ي خوبي نداشتن. ما هم از اونا خوشمون نمي اومد. با اينکه دختر عموي بابام ازدواج کرده بود و بچه داشت ولي هيچوقت با هيچکدوم از بچه هاي آقاجون بزرگ رفتار دوستانه اي نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز تو باغ طبق معمول نوه هاي عموجان و ما دور ازهم نشسته بوديم. بارها از آقاجون بزرگ شنيده بودم که دوست داره بين خونواده ي خودش و برادرش در اصل بين نوه ها وصلتي صورت بگيره تا شايد اون کينه ي قديمي تموم بشه. ولي نه ما به اين کار راضي بوديم و نه نوه هاي عموجان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروابط سرد بين ما در اصل مانعي بود براي به وجود اومدن عشق و علاقه. البته همه ي نوه هاي عمو جان با ما بد نبودن فقط چندتاييشون ، مثل پيام پسر پسر عموي بابا يا نگين دختر دختر عموي ديگه ي بابا چشم ديدن ما رو نداشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزاد دخترعموي بابا سه تا بچه داشت، دوتا پسر و يه دختر. دخترش رضوان ازدواج کرده بود و سر خونه زندگيه خودش بود. دوتا پسراش هم واقعاً آدماي خوبي بودن. با اينکه مادرشون با کل خونواده ي ما بد بود ولي خودشون هيچوقت بي احترامي نمي کردن. و از همه جالبتر نگاه هاي خاص پسربزرگش مهرشاد به من بود. نگاه هايي که فقط من متوجهش بودم و دختر عموم بهناز که هميشه با من بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرشاد طوري نگاه مي کرد که کسي متوجه نشه. خودمم خيلي دير متوجه نگاهاش شدم اما سريع به خاص بودنش پي بردم. برعکس مهرشاد ، پيام اصلاً آدم درستي نبود. يه حرفه اي که همه نوع رابطه اي رو با جنس مونث تجربه کرده بود و به اين کاراش افتخارهم مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهممون اين رو مي دونستيم براي همين سعي مي کرديم زياد باهاش همکلام نشيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخود پيام هم رغبتي به ما نشون نمي داد.هميشه ما دخترا رو مسخره مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز هم مثل هميشه با ديدن من و بهناز و دختر عمم گلاره يه نيشخند رو لباش سبز شد. طبق معمول ما سه تا داشتيم با هم حرف مي زديم و از کل آدم و عالم و هستي براي هم تعريف مي کرديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتبسم هم کنار بزرگترا بود از وقتي ازدواج کرده بود ديگه تو جمع ما نمي اومد. سه سال از من بزرگتر بود ولي براي خودش خانومي بود. خونواده ي شوهرش عاشقش بودن. الحق هم که دوست داشتني بود. به قول شايان که مي گفت ((عاشق همين متانت و خانوميش شدم)). زيباييش هم بي نظير بود چشماي سبز تيره و موهاي طلايي تيره. برعکس من که چشمام سبز روشن بود و موهام طلايي روشن ، فقط قد و هيکلمون شبيه به هم بود. هميشه من اونو زيباتر از خودم مي دونستم و اون منو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز تو باغ من و بهناز و گلاره مي گفتيم و مي خنديديم. از وقتي وارد باغ شده بوديم پيام طوري قرار مي گرفت که درست رو به روي ما باشه. انقدر نگامون کرد و انقدر پوزخند تحويلمون داد که عصباني شديم. آخر سر هم گلاره که دو سال از ما کوچيکتر بود نتونست تحمل کنه و با حالت طلبکارانه رو کرد به پيام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره - چته زوم کردي رو ما؟ آدم نديدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام با همون حالت پوزخند و تمسخر جواب داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - آدم چرا ديدم اما سه تا ترشيده ي پر مدعا نديده بودم که به لطف شماها ديدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره - ترشيده اون خواهرته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - خواهر من مثل شما بي خواستگار نمونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره - آره ميبينيم همه دارن براش غش و ضعف مي کنن!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - ديدن اين چيزا چشم بصيرت مي خواد که شما ندارين.شما دخترا عادت دارين فقط جلو پاتونو نگاه کنين که يه وقت زمين نخورين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز - اونوقت شما تا کجا رو نگاه ميکنين؟ البته بقيه رو نمي دونم ولي تو معلومه کجاها رو نگاه مي کني!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيش کلام بهناز کاملاً معلوم بود. پيام هم فهميد منظور بهناز نگاه هاي هيزشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - اصولاً من به هر دختري به اندازه ي تاريخ مصرفشون نگاه مي کنم. مثلاً خود تو تاريخ مصرف نداري از اونايي هستي که بايد قبل از مصرف بندازنش دور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نگاه خريدارانه اي به سرتاپاي بهناز کرد و با پوزخند ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - حتي ده دقيقه هم به درد نمي خوري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفرمون در اومد . حرفاش واقعاً زشت و پر از توهين بود.گلاره با تمام حرصش يه قدم به طرفش برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره - خودت چقدر مي ارزي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام با اعتماد به نفس هميشگي جواب داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - من کلاً يه تيکه جواهرم.جواهر که ديگه تاريخ مصرف نمي خواد ؛ هميشه ارزش داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلجم در اومد ديگه نتونستم جلوي خودمو بگيرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه نتونستم جلوي خودمو بگيرم و ساکت باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - اتفاقاً تو بي ارزش ترين آدمي هستي که ديديم جواهر بدلي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم نگام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - تو ديگه چي مي گي يه بار مصرف؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - يه بار مصرف خودتي. در ضمن تو کودني و منو يه بار مصرف ميبيني مشکل خودته وگرنه ارزش من از اين حرفا بالاتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - عزيزم تو کاملاً مصداق کلمه ي يه بار مصرفي. مي خواي بهت ثابت کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان نگاهي به سرتاپام انداخت که حالت چندش آوري بهم دست داد. يه لحظه حس کردم حتماً لخت هستم و اون داره از ديدن بدنم لذت مي بره. مي خواستم بهش يه خفه شو بگم که با صداي مهرشاد سکوت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرشاد - خجالت نمي کشي پيام؟ اين چه طرز حرف زدنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد در حالي که سعي مي کرد به خاطر شدت عصبانيت صداش بالا نره از لاي دندوناش غريد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرشاد - بهتره گورتو گم کني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما پيام به جاي اينکه بترسه يا لحنش تغيير کنه تو چشاش زل زد و با همون پوزخند جوابشو داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - اِ اِ حواسم نبود تو خواطرخواه ايني!!!!! آخ آخ ببين عشقت چقدر عصبانيه؟؟؟!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه نيم نگاهي به من انداخت.. بعد به مهرشاد نگاه کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - تو هنوز عرضه نداري به مامانت بگي تمنا رو مي خواي؟؟؟؟ اين که خيلي بده!! اگه مامانت بفهمه؟؟؟؟؟؟؟ ولي نه براي اينکه نه عمه ناراحت بشه و نه ميونه ي تو و مامانت شکراب بشه من از خودگذشتگي مي کنم و .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد انگار که يه چيزي يادش افتاده باشه چشماشو تنگ کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - يادته رفتي به بابام پشت سرم چيا گفتي و باعث شدي بابام ماشينمو ازم بگيره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرشاد - من به نفع خودت کارکردم. داري تو منجلابي که خودت درست کردي غرق مي شي!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - نه ديگه پسر عمه . حالا بشين و مرگ آرزوهاتو ببين. تمنا مال منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چشمکي به من زد و ازمون دور شد. نگام افتاد به صورت سرخ از خشم مهر شاد. انگشتاشو مشت کرده بود و دندوناشو رو هم فشار مي داد. اونم خيلي سريع با يه ببخشيد رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما سه تا هم بهت زده به هم نگاه مي کرديم. آخرين حرف پيام مثل ناقوس تو سرم زنگ ميزد. بعد از اون روز خيلي طول نکشيد که معني حرفاشو بفهمم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهبد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابي خسته بودم. بعد از بيست و چهار ساعت شيفت و دوتا عمليات ديگه جوني برام نمونده بود. به خصوص ديدن اون صحنه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديدن آدمي که داشت وسط آتيشا مي سوخت و ما نمي تونستيم براش کاري بکنيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه کارخونه ي مواد پلاستيکي آتيش گرفته بود. چندتا کارگرم وسط آتيشا گير کرده بودن.همه رو نجات داديم غير از يه نفر.يعني قبل از نجات کاراز کار گذشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خونه رو باز کردم و وارد شدم. مامان طبق معمول اسپند به دست اومد جلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان طبق معمول اسپند به دست اومد جلو. همونجور که دود اسپند رو تو صورتم فوت مي کرد زير لب دعا مي خوند.خندم گرفت ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت داشت هر وقت برام يه دختر پيدا مي کرد اسپند دود کنه. نمي دونم مي ترسيد چشم بخورم يا اينکه چشم بد رو ازم دور مي کرد تا شايد اين دفعه از دختره خوشم بياد و بله رو بگم؟؟؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچي که بود هردفعه اميد رو تو چشماش مي ديدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلامي کردم که مامان لبخندي زد و دعايي که خونده بود رو به سرتاپام فوت کرد و جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام به روي ماهت مادر. خسته نباشي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم در حالي که بغض کرده بود ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدارو شکر که سالم برگشتي خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - اِ مامان دوباره شروع کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت دستشويي تا دست و صورتم رو بشورم در همون حال هم با مامان صحبت مي کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب حالا اين دختري که پيدا کردين چشاش چه رنگيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - کي گفته من....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم حرفشو تموم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب مادر من کاملاً معلومه ، شما هر وقت از يکي خوشتون مياد و قرار خواستگاري ميذارين اينجوري چشاتون برق مي زنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - واي اگه بدوني چه دختر خوبيه؟!! از سرتا پاش متانت ميريزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - اِ يعني متانت خانوم ( پيرزن همسايمون ) رو سرش نشسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه اخم مامان صداي خنده اي تو خونه پيچيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - زلزله تو باز اينجايي؟ گرچه که مگه ميشه خواهرشوهر واسه فضولي نياد؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا - خيلي دلتم بخواد!!! بده از راه مي رسي همه ي خونواده رو يه جا مي بيني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - کل خونواده يعني تو و مامان؟ پس بابا و حسام کي هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا - خودتو لوس نکن!!.. منظورم اينه که ما ناهار اينجاييم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - اين يعني خونه خرابي.پس تا ناهار خدافظ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با التماس نگام کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تورو خدا نرو اون بالا خودتو حبس کن... بذار حداقل يه چند ساعت ببينمت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - مگه سفر قندهار رفته بودم. سرکار بودما!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد براي اينکه ناراحت نشه ادامه دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ميرم لباس عوض کنم. زود ميام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبقه ي بالا رو چند سالي ميشد که ساخته بوديم. يه خونه ي کوچيک با دوتا اتاق.يه خونه که خونه ي آرزوهاي من بود. خونه اي که قرار بود يه روز با زنم اونجا زندگي کنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسمو که عوض کردم رفتم پايين. مامان پاي تلفن بود... مهسا هم يه گوشه نشسته بود ...تو فکر بود... تا منو ديد اومد طرفم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر مامان رو اذيت ميکني؟؟ خوب برو اين دختره رو ببين شايد خوشت اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - آهان پس اومدي مأموريت... اومدي منو راضي کني؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا - اصلاً حرف حساب تو چيه مهبد؟ پاي کس ديگه اي در ميونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - نه...ولي اصلاً از اين دختراي چشم رنگي که مامان راه به راه برام پيدا ميکنه خوشم نمياد...من نمي دونم چرا مامان گير داده به چشماي رنگي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا بده دختراي به اين خوشگلي برات پيدا مي کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهميدم کي مامان تلفن رو قطع کرد و اومد پشت سرمن ايستاد که حرفاي مارو شنيد ولي با ذوق ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خدا اين يکي موهاش مشکيه... توبيا ببين...واسه فردا شب قرار گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - مامان باز بدون هماهنگي با من قرار گذاشتين؟ من فردا کار دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلاً دلم نمي خواست باهاشون برم...از اينجوري ازدواج کردن خوشم نميومد.... دلم مي خواست بهونه بگيرم واسه همين گفتم کار دارم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ابرويي بالا انداخت و حق به جانب نگام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - تو که فردا شيفت نيستي!!!! کارت کجا بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - با بچه ها قرار گذاشتيم بريم بيرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - کم همديگه رو ميبينين که بازم باهم بيرون قرار ميذارين؟.. اصلاً من نمي دونم تو که مهندسي چرا بايد بري آتش نشان بشي؟.. به خدا من بايد هر دفعه که ميري سرکار دلم بلرزه و کلي نذرو نياز کنم تا تو سالم برگردي....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره بغض کرد....بعدهم اشکاش سرازير شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهميشه همين بساط بود...هر وقت بحث ازدواج من به جايي نمي رسيد و حريف من نمي شدن گير مي دادن به شغل من..بعد هم آه و ناله و گريه......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دونستم بازم مثل هميشه اين بحثا به جايي نمي رسه و من بازنده ي اين بحث هستم.... پس ترجيح دادم سکوت کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق به هيجان ، عشق کمک به هم نوع ، مني رو که فوق ليسانس کامپيوتر داشتم به طرف آتش شان شدن کشوند. با اينکه نيازي نبود دنبال کار بگردم چون تو شرکتي که پدرم و عموم مديراش بودن برام کار بود ، اما رفتم دنبال کاري که عاشقش بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرچه که هيجان اين کار به ديدن صحنه هاي دلخراشي که مي ديديم نمي ارزيد...ولي من کارمو دوست داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستاي خوبي هم پيدا کردم...اميرعلي، آرش، ماهان... خيلي زود شديم اتحاد چهارگانه ي مستطيلي ... اسمي که بچه ها و ارشدا برامون کذاشته بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبين ما فقط اميرعلي ازدواج کرده بود..يه دختر پنج ساله هم داشت به اسم ياسمين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقد با هم صميمي بوديم که تو عملياتا جونمون به هم بسته بود ...اگه براي يکيمون مشکلي به وجود ميومد يا يکيمون وسط آتيشا گير ميکرد تا اونو نجات نمي داديم و از سالم بودنش اطمينان پيدا نمي کرديم آروم و قرار نداشتيم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره مامان و مهسا برنده شدن و ما رفتيم خواستگاري اون دختر مو مشکيه چشم آبي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمش کامليا بود و خيلي هم مغرور... انقدر با غرور رفتار مي کرد که يه لحظه احساس کردم اگه من آدمم پس حتماً اون فرشته ي مقرب درگاه الهيه که اينجوري فخرفروشانه رفتار ميکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اينکه با اجازه ي بزرگترا!!! باهم حرف زديم با نگام به مامان فهموندم که اصلاً از اين دختره خوشم نيومده و اينبار هم مامان مأيوسانه سري تکون داد و ما برگشتيم خونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خونه هم که حسابي از خجالتم در اومدن...مهسا و شوهرش حسام که فقط يه سال از من بزرگتر بود و بابا برام دست گرفته بودن و مامان هم مدام غر مي زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي همين ترجيح دادم بيشتر طبقه ي بالا باشم، خونه ي خودم....خونه اي که تصور من از خانومش يه دختر بود با چشم و ابروي مشکي...مثل من و مهسا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمنا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون روز تو باغ مهمترين صفحه از کتاب زندگي من ورق خورد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام و خونوادش خيلي زود اومدن خواستگاري و هر دفعه هم جواب منفي من کارساز نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونا اصرار و از ما انکار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهزار بار رفتن و اومدن اما بازم جواب من منفي بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام هزارتا ترفند زد. به هرکي مي تونستن رو انداختن تا واسطه بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام انقدر خودشو عاشق و شيفته نشون داد که کم کم خودم هم داشت باورم ميشد که عاشق شده ...که اين عشق و عاشقي مصلحتي ، براي رو کم کني نيست...براي انتقام از مهرشاد نيست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهميدم چي شد....چطور شد که بين اصرار ديگران ، مامان و بابا راضي شدن و من براي خلاصي از حرف اطرافيان و اخم و تخم آقاجون بزرگ ، جواب بله دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصميم داشتم يکي دو ماه بعد به بهانه ي کاراي پيام نامزدي رو به هم بزنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينکه مامانش مي گفت پيام عوض شده و خيلي سربه راه شده ..من باور نمي کردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همين حرفاشون بابا رو راضي کرده بودن . ولي من خام اين حرفا نمي شدم...کلاً نمي تونستم باور کنم آدمي که دائم با دختراي جورواجور بوده و به اين کار عادت داشت دست از کاراش برداشته باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه ميشه ذات کسي رو که درست نيست يه شبه درست کرد؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم اولين بار کي اين حرف مزخرف رو گفته که مردا وقتي ازدواج کنن سر به راه ميشن؟؟..... آخه مگه ميشه کسي که به زنها و روابط ناجور عادت کرده يهو بشه امامزاده؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردا هميشه براي اين کاراشون بهونه داشته و دارن و کلاه شرعي مي ذارن که ما حق داريم چهارتا زن داشته باشيم و چهل تا صيغه!!!!!.... اما حرف من هميشه يه چيز بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشت اول چون نهد معمار کج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا ثريا مي رود ديوار کج........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از جواب مثبت مصلحتي من فشار از طرف خونواده ي پيام بيشتر شد.... يه چيزي اين وسط درست نبود.....اصرار داشتن عقد کنيم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام بهونه مي آورد بايد به هم محرم بشيم...ولي من که خوب مي دونستم اينا همش بهانه ست... اون که به محرم و نامحرمي اهميت نمي داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي با اصرارهاي آقاجون بزرگ و عمو جان نتونستيم مقاومت کنيم و با وجودي که بابا و من ناراضي بوديم يه عقد محضري ساده انجام شد.....و قرار عروسي براي چند ماه بعد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم پيام اون همه دورويي رو از کجا آورده بود که جلوي همه نقش يه آدم عاشق پيشه رو بازي مي کردو وقتي کسي نبود مي رفت تو جلد همون پيام هميشگي....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصميم به جدايي همون روز تو محضر در من قوت گرفت... وقتي که پيام بعد از بله گفتن من و کل کشيدن همه زير گوشم گفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره از حالا به بعد مراقب زبونت باشي وگرنه همچين زبون درازت رو قيچي مي کنم که زبون درازي يادت بره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من فقط نگاش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردي رو نگاه کردم که ديگه شوهرم بود ولي آماده بود تا تلافي هر چيزي رو سرم در بياره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط به خودم دلداري مي دادم ... که تموم ميشه .. خيلي زود تموم ميشه ... فقط بايد بهونه جور کنم .. بايد يه دليل منطقي براي بابا بيارم تا اسم اين آدم کثيف از تو شناسنامم پاک شه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزاي خوبي نبود ... پيام که به خواستش رسيده بود و به من توجهي نمي کرد ... بگذريم از زمانهايي که بهش زنگ ميزدم و هر دفعه يه صداي خنده ي جديد از کنارش ميومد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ي زنايي که خنجري بود به قلبم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحت مي شدم نه براي اينکه پيام رو دوست داشتم يا حسوديم مي شد که با يه زن ديگست ... نه ..... ناراحت مي شدم از اون همه کثيفي .. اون همه نجاست .. ناراحت مي شدم از آدمي که آدم نبود ولي اسمش روي من بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا قيامت هم خيانت کنم باز حسابمان پاک نمي شود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستارت بدبختي من شبي زده شد که داشتم تو گوشيش دنبال مدرک براي جدايي مي گشتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب به اصرار مامان شام اومده بود خونمون ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از شام رفت تا دستاشو بشوره منم از فرصت استفاده کردم و شروع کردم به زير و رو کردن گوشي موبايلش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دفتر تلفن گوشيش پر بود از اسماي دختر ... الهه .. نازي ... زيبا ... سحر ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم به يادداشت شماره هاشون تا باهاشون تماس بگيرم و بذارم تا بابا صداشونو بشنوه ... مطمئن بودم اکه بابا بفهمه پيام فقط با يکي از اينا رابطه داره طلاقم رو مي گيره ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دوتا شماره يادداشت نکرده بودم که سر رسيد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - چيکار مي کني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگم پريد .. اگه مي فهميد !!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي فهميد درکش زياد مشکل نبود من تو گوشي اون کاري نداشتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - هيچي هيچي مي خواستم عکساتو ببينم که موفق نشدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه از قسمت شماره ها خارج بشم گوشي رو از دستم کشيد بيرون .. چشمش که به صفحش افتاد اخماش رفت تو هم .. بعدهم برگه ي تو دستم رو کشيد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسخ شده نگاه مي کردم .. با ديدن شماره هاي يادداشت شده نگاهي بهم کرد که ترس تموم وجودمو گرفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خونسردي گفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چيه؟ مي خواي اينا رو به کي نشون بدي؟ به مامان و بابام؟ اونا که مي دونن..به پدربزرگت؟ اونم که برادرش و روابط خونوادگي براش مهمتره .. به کي؟ هان؟ به خونوادت؟ مي خواي چيو ثابت کني؟ همشونو صيغه کردم ... خلاف که نيست ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم سعي کردم مثل خودش خونسرد حرف بزنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اکه فکر کردي من باهات عروسي مي کنم کورخوندي .. فقط کافيه به بابام بگم هنوز همون آدمي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - نکنه فکر کردي واقعاً عاشقتم و حاضرم يه لحظه از وقت عزيزم رو صرف تو کنم؟؟؟؟؟؟ توهم زدي اگه فکر کردي يه ريال هم خرج تو مي کنم .. بهتره اصلاً به عروسي فکر نکني...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - تو هم بهتره منتظر احضاريه ي دادگاه باشي...چون منم حاضر نيستم با تو زير يه سقف زندگي کنم ... با آدم عوضيي مثل تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - بهتره جلوي زبونتو بگيري وگرنه کار دستت ميده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - منو از چي مي ترسوني ؟ عددي نيستي.هيچ غلطي نمي توني بکني ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - اِ اينجورياست ؟؟...پس بچرخ تا بچرخيم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چرخيدم . بدجور هم چرخيدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چرخيدم ولي چرخ اين روزگار خلاف جهت من چرخيد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر منو پيچ و تاب داد که له شدم .. که شدم اوني که ازش مي ترسيدم ... شدم ايني که رو تخت بيمارستان خوابيده ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم دنبال مدرک بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته اگه به بابا مي گفتم پيام هنوز همون آدم قبليه و عوض نشده بابا يه لحظه هم نمي ذاشت زنش بمونم... ولي نمي خواستم فقط حرف زده باشم...مي خواستم خودم مدرک رو کنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي خواستم نشون بدم برعکس اونچه که پدر و مادر پيام گفتن نه تنها پسرشون به خاطر من سربه زير و درست نشده بلکه بدتر هم شده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن بودم به اسم بيرون بودن با من حسابي به عشق و حالش با زناي ( ... ) مي رسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي خواستم زودتر طلاق بگيرم...نمي خواستم بهم بگن من بي عرضم که نمي تونم شوهرمو از تو بغل زناي ديگه جمع کنم.... بايد بهشون ثابت مي کردم پيام چه جور آدميه....و هيچ علاقه اي هم بين ما نيست...تو اين راه ناچار بودم صبور باشم و سکوت کنم تا به اونچه مي خوام برسم...که اي کاش ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزها داشت تندتند مي گذشت و وقت من کم بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز بيشتر از ماجراي اون شب نگذشته بود....سرکار بودم..داشتم براي مشتري درباره ي لباسي که خودم طراحش بودم توضيح مي دادم...که گوشيم زنگ خورد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو صفحه اسم پيام روشن و خاموش مي شد...يه جورايي تو دلم آشوب شد..عادت نداشت به من زنگ بزنه..مطمئن بودم موضوع مهمي پيش اومده که با من تماس گرفته....براي فرار از نگاه هاي خانوم محسني ، صاحب مزوني که اونجا کار مي کردم ناچار شدم جوابشو بدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - زود بيا اين آدرسي که ميگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلوم بود عجله داره...البته طبق عادتش سلام نکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چي شده پيام؟ اتفاقي افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - نه... چيزي نشده...بيا دنبالم..من زياد حالم خوب نيست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونده بودم چي شده كه ياد من افتاده ! زيادي مشكوك بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر حرص گفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب به مامان يا بابات بگو...اصلاً به يکي از دوست دخترات بگو...توکه دوست و آشنا زياد داري؟!!!...راستي ، مگه خودت ماشين نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - اَه تمنا ...قصه مي گي؟....مي گم بيا دنبالم....من مستم....اگه تو راه پليس گير بده بدبخت ميشم...به مامانم هم چيزي نگو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من بيام پليس گير نمي ده؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - مثل اينکه زن و شوهريما....تازه تو باهاشون حرف ميزني ميگي من مريضم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا کجايي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - من لواسونم... آدرس رو بنويس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدرس رو يادداشت کردم...بعد از قطع کردن پوفي کشيدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم نمي خواست برم..يه لحظه با خودم گفتم ولش کن ...به من چه اونقدر اونجا بمونه تا مستي از سرش بپره!!!....ولي اگه براش اتفاقي بيفته چي؟.... نکنه حالش بده مي خواد من ببرمش بيمارستان؟....يه لحظه از اين فکر تنم لرزيد...اگه براش اتفاقي مي افتاد و بقيه مي فهميدن من خبر داشتم و نرفتم سراغش بايد چه جوابي بهشون مي دادم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع وسايلم رو جمع کردم...و از خانوم محسني اجازه گرفتم و رفتم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راه دعادعا مي کردم که فقط نوشیدنی خورده باشه و از مواد و قرصاي اکس و کريستال و چيزاي ديگه خبري نبوده باشه....دعا ميکردم تا برسم ديگه از اون زهرماري نخوره که حالش رو بدتر کنه...وقتي رسيدم با باغ بزرگي روبه رو شدم که يه ويلا وسطش قرار داشت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلوم نبود با کي اومده بود لواسون....يه لحظه از فکر اينکه شايد با يکي از دوست دختراش اومده دلم گرفت..سعي کردم خونسرد باشم....زنگ رو زدم...خودش درو باز کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها بود اين رو از سکوت ويلا فهميدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس آرامش کردم....يه لحظه از فکرم گذشت...آخه دختر بي عقل اون گفت بيا توهم بايد زود بياي؟...اگه با چندتا پسر ديگه اينجا منتظرت بود چيکار مي کردي؟....آخه اون عقل رو خدا برا چي بهت داده؟....تو اين فکرا بودم که ديدمش....يه کنار ايستاده بود و داشت منو نگاه مي کرد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - چرا ايستادي؟ بريم ديگه....من کلي کار دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند هميشگي رو لبش ظاهر شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - کجا؟؟؟؟..هستيم حالا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - يعني چي؟؟...گفتي مستي ..حالت خوب نيست بيام دنبالت...منم اومدم...ديگه کاري نداريم که!...بدو که کلي کار دارم به زور از خانوم محسني اجازه گرفتم اومدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رفت تو هم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - اِ..که کار داري؟....واسه من وقت نداري..نه؟...واسه من زبون درازي مي کني؟...مگه نگفتم زبون درازي نکن؟...هان؟...نگفتم؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد سمتم و دستشو کرد تو موهام که زير شال بسته بودمشون... مبهوت حركاتش شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام رو چنان محکم کشيد که گيره ي موهام باز شد و موهاي بلندم پريشون شد...با نامردي موهامو دور دستش پيچوند و کشيد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - دنبال مدرکي براي طلاق؟ آره عزيزم؟مگه ميذارم به اين راحتي طلاق بگيري؟..دست نخورده؟...حيفه که؟..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو گرفتم تا مانع كشيده شدن موهام بشم . به قدري دردم گرفته بود كه باهاش به سمت جايي كه مي رفت كشيده شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما ول كن نبود . غريدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - ولم كن عوضي !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خنده ش بلند شد . همونجور که موهام تو دستش بود منو مي کشيد به طرف يه در که وقتي بازش کرد يه اتاق بود...يه اتاق که هيچي توش نبود غير از يه فرش نه متري...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون موهامو مي کشيد و من ازش ميخواستم که ولم کنه....اما دست بردار نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - حالا ديگه واسه من زبون درازي مي کني؟ گفته بودم کوتاهش ميکنم، نگفته بودم؟....امروز مي خوام يه بار مصرف بودنتو بهت نشون بدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو پرتم کرد تو اتاق رو فرش که از برخورد زانوم با زمين درد بدي پيچيد تو پام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - مي خواي چه غلطي بکني عوضي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - هيچي عزيزم.. يه کوچولو عروسي مي کنيم...اين لفظ ادبيشه مي خواي لفظ غير ادبيشو هم برات بگم ؟...اسمش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجيغ زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - خفه شو...خفه شو...تو غلط مي کني دست به من بزني....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون مي اومد جلو ولي من حرکتي نمي کردم... آخه تو يه اتاق دوازده متري که هيچي توش نبود کجا فرار مي کردم؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد جلو و شالم رو با شدت از سرم کشيد...شروع کردم التماس....شوهرم بود ولي من نمي خواستم بينمون اتفاقي بيفته...ازش بدم ميومد...چندشم ميشد برم تو آغوشي که صدتا زن قبل از من توش خوابيده بودن... واسه همين بهش التماس کردم... مطمئن بودم به راحتي دست از سرم بر نمي داره پس التماس كردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي كو گوش شنوا ؟ به تنها چيزي كه توجه نداشت التماساي من بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروم نشسته بود و داشت لباسامو در مي آورد...و من تقلا مي کردم و التماس....گريه مي کردم و التماس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - پيام تو رو به اون خدايي که مي پرستي نه...الان نه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - چرا عزيزم...اتفاقاً وقتش الانه...منم که شوهرتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - پيام تو رو خدا...مگه خدا رو قبول نداري؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - خدا؟ کدوم خدا؟....من که نمي بينمش...اگه ديديش سلام منم بهش برسون...حالام به جاي زر زر کردن بهتره کارتو بکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه اين بشر خدا رو نمي شناخت..اگه خداشناس بود اين کارا رو نمي کرد...ديگه التماس فايده نداشت...فقط همراه گريه تقلا مي کردم.... و اون کارشو مي کرد...جواب هر تقلام کشيدن موهام بود و با هر کدوم از کاراش صداي جيغ منم بلند مي شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي نفسهاش حالم رو به هم مي زد...از بوسه هاش حالت تهوع بهم دست مي داد....نمي خواستمش....حتي اون نجواهاي پر حرارت رو و اون حرفاي قشنگ که مي دونستم به خاطر اينکه تو حال خودش نيست داره ميگه ، هيچکدوم منو نرم نمي کرد.... من پيام رو نمي ديدم حيووني رو مي ديدم که هيچي حاليش نيست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن زجر كشيدم و اون لذت برد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اشك ريختم و اون خنديد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هق هق كردم و اون از لذت چشم بر هم گذاشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن جيغ زدم و اون پر شورتر شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي کارش تموم شد به جاي اينکه ناز و نوازشم کنه..به جاي اينکه منو تو آغوشش بگيره ، در گوشم با صداي خش دارش گفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تاريخ مصرفت تموم شد...ديگه به درد نمي خوري....بهتره تا قبل از اينکه دوستام بيان گورتو گم کني...اگه تو رو اينجا ببينن نمي تونم جلوي اونا رو بگيرم ديگه هرچي بشه پاي خودت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من با اون حال خرابم نشستم پشت ماشين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خيابونا مي روندم و گريه مي کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حال خودم گريه مي کردم...گريه مي کردم چون اين رابطه با رضايت من نبود...رابطمون غير شرعي نبود ولي با رضايت من نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گسي نبود که دوستش داشته باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدتر از همه حرفي بود که زده بود...که قلبم رو به درد آورده بود...که روحمو زخمي کرده بود با تيزي حرف نا عادلانش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چيزي که خيلي زجرم مي داد ، به سخره گرفتن اعتقاداتم از طرف پيام بود.... همين چيزا باعث شد چنان تو خودم فرو برم که لب از لب باز نکنم و به مامان و تبسم نگم چه اتفاقي افتاده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمش تو فکر بودم که بايد چي کار کنم...فکر کردن به طلاق حالم رو بد مي کرد چون با نامه اي که بايد از پزشکي قانوني مي گرفتم معلوم مي شد بين من و پيام چي گذشته...و من اصلاً دلم نمي خواست خونوادم چيزي بدونن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دونستم بهم چيزي نمي گن...ايرادي نمي گيرن چون من و پيام زن و شوهر بوديم....ولي تو خونواده ي ما تا حالا همچين اتفاقي قبل از عروسي گرفتن نيوفتاده بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزا مي گذشت بي وقفه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل گذشته ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين تفاوت که من سر يه دو راهي مونده بودم...نمي دونستم بايد چيکار کنم؟....با اتفاقي که افتاده بود ديگه يه زن بودم که اگه طلاق مي گرفتم کلي حرف پشت سرم زده مي شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدتر از همه ي اينا بيوه شدن تو جامعه اي بود که هيچ ديد درستي به يه زن بيوه نداشت....بايد چيکار مي کردم؟...زندگي؟ اونم با پيام؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نه ...اين خارج از حد توانم بود...پيامي که بعد از اون جريان وقتي بهش زنگ مي زدم حتي مراعات نمي کرد و مي گفت که پيش دوست دختراشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومن هر بار بيشتر مي شکستم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي ترسيدم به مامان چيزي بگم....مي ترسيدم از شنيدن جمله ي معروف بساز و بسوز.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي ترسيدم از شنيدن بايد هايي که من ازشون سر در نمي آوردم.... اينکه زن بايد زندگيشو حفظ کنه....اينکه زن بايد با مردش کنار بياد....چرا؟...واقعاً چرا فکر نمي کنيم اين زني که داريم ازش حرف مي زنيم يکي مثل خودمونه....مي تونه خواهرمون باشه يا مادرمون ....شايدم خودمون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارم شده بود نشستن روي سجاده و ذکر گفتن....سجده کردن و التماس به خدا که يه راهه جلو پام بذاره....سرگردون بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به چرخ اين دنيا مي چرخيدم که يهو سرعت چرخشش رفت بالا و من تو اين چرخش با سر سقوط کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ماه از اون اتفاق مي گذشت....من کاملاً درمونده بودم..حالتام مشکوک بود...مشکوک که چه عرض کنم معلوم بود....معلوم بود از حالت تهوع هام که به زور کنترلش مي کردم...معلوم بود از عقب افتادگي سيکل ماهيانم که هيچ وقت در حالت عادي امکان نداشت...کاملاً معلوم بود يه موجود کوچولو داره تو وجودم پا ميگيره و جواب آزمايش خونم مهر تأييدي بود بر حضور پر رنگش.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيريني حس مادرانه اي که داشتم پيدا مي کردم زير سايه ي يه چيزي کم رنگ ميشد ...اونم اسم پيام به عنوان پدرش........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه نمي تونستم به طلاق فکر کنم....بزرگ کردن يه بچه بي پدر؟.......نه نمي شد.....فکر کردم شايد به قول فديميا که ميگفتن مردا با بچه دار شدن بيشتر به طرف زن و زندگيشون جذب ميشن پيام هم به خاطر پدر شدن درست مي شه......ولي زهي خيال باطل...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پيام زنگ زدم ...بهش گفتم داره پدر ميشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولش خنديد بعد هم تلفن رو روم قطع کرد...ديگه هم جواب تلفن هام رو نداد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر روز چند بار بهش زنگ مي زدم ولي اون همچنان سرش به دوست دختراش گرم بود و جواب من رو نمي داد......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي کشيدم.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبريده بودم.....دلم مي خواست مي مردم و اينجوري سرگردون نبودم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند روز دوباره شماره ي پيام رو گرفتم...انقدر بوق زد تا برداشت...اومدم حرف بزنم که نذاشت و زودتر از اينکه چيزي بگم تو گوشي داد زد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببين ه....ر...ز..ه ! کثافت کارياتو پاي من نذار.....برو ببين اون توله ي کيه........انقدرم خودتو آويزون من نکن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمي شد . شنيدن اين حرف برام گرون بود و غيرقابل تحمل .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش كه ديده بود تا اون روز دخترم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون كه مي دونست خودش دخريم رو ازم گرفته . چه جوري مي تونستم با شخص ديگه اي باشم و به اين زودي نطفه ش رو تشخيص بدن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينبار به معناي واقعي كم اوردم . كاش خدا از روي زمين محوم مي كرد . كاش ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرد پاهايم را پاک مي کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کسي نگوييد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن روزي در اين دنيا بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا مي شود استعفا دهم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن کم آورده ام.........؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگريه مي کردم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچکس خونه نبود و من با صداي بلند گريه مي کردم....زار مي زدم به حال بچه اي که پدرش قبولش نداشت......بايد چيکار مي کردم؟.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد باهاش حرف مي زدم.....پشت تلفن نمي شد....رو در رو.........باي بهش ثابت مي کردم اين بچه ي خودشه .....حالا با هر راهي که مي شد......حاضر بودم انواع آزمايشارو بدم ولي ثابت کنم اين بچه ، بچه ي پيامه.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز بعدش کل خونواده ي آقابزرگ و بچه هاي عمو جان خونه ي عمو جان شام دعوت داشتن.....تصميم گرفتم قبل از رفتن با پيام حرف بزنم......عصرش وقت دکتر داشتم..دکتر سونوگرافي کرد و من اون موجود کوچولو رو ديدم.......قلبش رو ديدم.....ضربان قلبش رو شنيدم.....چه حس خوبي داشت شنيدن صداي قلبي که داره تو وجودت زندگي مي کنه و حياتش بسته به حيات توئه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرش بيشتر به دلم افتاد.....با جواب سونوگرافي رفتم سمت خونه ي پيام اينا.......مي دونستم تنهاست...مامان و بابا و خواهرش رفته بودن خونه ي عمو جان ......خودم برنامه ريزي کرده بودم.....بهش گفته بودم صبر کنه با هم بريم..راضي نبود ولي چاره اي نداشت.....بايد جلوي ديگران نقش بازي مي کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونشون تو يه آپارتمان پنج طبقه بود و اونا طبقه ي چهارم........وارد خونشون که شدم بي مقدمه شروع کردم به حرف زدن.........وقت نداشتم..... و اون دست به سينه با حالت تحقيرآميزي نگاهم مي كرد ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پيام بايد واقعيت رو قبول کني.....اين بچه ي توئه....بايد مسئوليتش رو بپذيري...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - اين بچه ي من نيست....معلوم نيست با کي بودي که تقصير من ميندازي........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببين من سونوگرافي کردم....سن بچه مشخصه........دقيقاً معلومه من کي باردار شدم....غير از تو کي مي تونه پدرش باشه؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - حالا که چي؟...خودت حامله شدي خودتم بزرگش مي کني.......اصلاً برو سقطش کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - يعني چي؟....تو پدرشي!.....باي پاي کاري که کردي وايسي.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - ببين کثافت ! به من ربطي نداره مي خواي چه غلطي بکني...تاريخ مصرف تو براي من تموم شده....ديگه برام هيج ارزشي نداري....بچه و چيزاي ديگه رو هم بهونه نکن که بخواي خودتو بهم بندازي....انقدر دور و برم دختراي خوشگل ريخته که تو بينشون عددي نيستي...فهميدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعاً اين مرد شوهر من بود؟...کسي که داشت به من به زنش توهين ميکرد؟ و در عوض من هيچ توهيني بهش نمي كردم ! زياديش نبود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحترام من نسبت به تو به تنت زار مي زند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نمي شد با زبون خوش باهاش حرف زد....تهديدش کردم که اي کاش نمي کردم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه....پس من ميرم به همه ميگم...امشب همه دور هم جمعن....بهشون ميگم من حاملم ببينم چي مي گن؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم که از در برم بيرون که صداش بلند شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام - مي خواي چه گوهي بخوري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم يه لگد زد تو کمرم که باعث شد بيفتم زمين.....و شروع کرد لگد زدن تو شکمم و پهلوهام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي مي کردم با دستام مانعش بشم.. جلوي لگد هاي به طرفم اومده رو بگيرم ..ولي نمي شد....همونچور که ضربه مي زد هوار مي کشيد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مي خواي بري بگي حامله اي؟...برو بگو....دِ برو ديگه...چرا بلند نمي شي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه هاش به قدري بد بود که نفسم رو بند مياورد.....نفس كم آورده بودم . تند تند نفس مي كشيدم تا شايد ريه هام پر بشه ولي فايده نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس گريه نداشتم... سعي ميکردم خودم رو ازش دور کنم....فقط به بچم فکر ميکردم...به اينکه بايد سالم بمونه....به اينکه اون قلب کوچولوش بايد به زدن ادامه بده....به فکر اون کوچولويي بودم که بي دفاع تر از هر کسي بود.....به اينکه ممکن بود حکم مرگش با پاهاي پدرش امضا بشه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه ....نبايد ميذاشتم.....بچم بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه هارو يکي در ميون با دستام دفع مي کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که لگد مي خوردم سعي مي کردم خودمو به در خونه نزديک کنم....اگه از در بيرون مي رفتم ديگه نمي تونست کاري کنه....چون همسايه هاشون مي فهميدن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسيدم به در.....با آخرين تواني که برام مونده بود بلند شدم.....ضربه هاش هنوز ادامه داشت....درو باز کردم....مي خواستم برم بيرون که با ضربه اي که بهم زد نتونستم تعادلم رو حفظ کنم....مگه يه زن حامله چقدر جون داره؟.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها پرت شدم پايين....رو پله ها قل مي خوردم و پايين مي رفتم...تيزي پله ها هر دفعه يه قسمت از بدنم رو نشونه مي رفت.....ديگه نمي فهميدم سرم به کجا ميخوره و صورتم به کجا؟.....صداي جيغم تو کل آپارتمان پيچيده بود.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرين چيزي که يادم مونده اينه که روي يه سطح صاف پهن شدم و بعد سياهي....تا اينکه چشمم رو تو بيمارستان باز کردم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه که رسيديم احساس آرامش کردم....با اينکه تو بيمارستان بابا و مامان کنارم بودن ولي آرامش خونه چيز ديگه اي بود......تبسم هم اومده بود کمک مامان......خستگي از سر و روي بابا و مامان مي ريخت ولي هيچکدوم شکايتي نمي کردن.......همه مثل پروانه دورم مي چرخيدن ولي هيچکس از اتفاق بين من و پيام نمي پرسيد....هيچکس منو سرزنش نمي کرد و اين برام دردناک بود....سکوتشون نشون مي داد فکر مي کنن اين رابطه با رضايت من بوده و اين برام مثل مرگ تدريجي بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب که مامان اومد تو اتاقم تا قرصامو بده دستشو گرفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا چيزي بهم نمي گين مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - چي بايد بگيم دخترم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زد و موهامو نوازش کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - چرا به روم نميارين که من....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم ادامه بدم...خجالت کشيدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرم داشتم از اسم بردنش....ولي مامان فهميد مي خوام چي بگم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - چيزي که نشده دخترم...بالاخره شما به هم محرم بودين...خوب اونم مرده....حتماً نتونسته جلوي خودشو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزاشتم ادامه بده.....پريدم وسط حرفش....نمي تونستم تحمل کنم اينجوري فکر کنن... بايد مي گفتم من هيچ گناهي نداشتم و به زور ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - نه مامان.....اونجوري که فکر مي کنين نبوده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم....چه جوري بايد مي گفتم که پيام باهام مثل حيوون رفتار کرده....خدايا چرا منو تو اين موقعيت قرار دادي....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قدري گفتنش سخت بود که عضله هاي صورتم منقبض شده بود...نفسم به سختي بالا ميومد....دلم مي خواست راه فراري داشتم ....فرار از گفتن اونچه بهم گذشته....فرار از يادآوريش....فرار از گفتن حس تحقيري که تو اون لحظه ها داشتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم مي خواهد بالا بياورم هر چي را که روزگار به اسم تقدير به خوردم داده تا پاک شه معده ي وجودم از هرچي دلزدگيه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همش اجبار بود مامان.... به خدا اجبار بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - چي ميگي تمنا؟....اين حرفا يعني چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام سرازير شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - به خدا پيام منو با نقشه کشيد توي ويلاي دوستش....بعد هم بدون رضايت من....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه نتونستم ادامه بدم....مامان با بهت نگام ميکرد....انگار داشت سعي مي کرد هضم کنه حرفام رو....انگار چيز غريبي شنيده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان - يعني....يعني اون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن - آره....اون مثل يه حيوون باهام رفتار کرد.....اون به من ، به زنش ، به کسي که رو تموم کاراش چشماشو بسته بود تجاوز کرد.....من نمي خواستم....به خدا راضي نبودم مامان....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هق هق افتادم....مامان سرمو گرفت تو آغوشش....ادامه دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خدا همون يه بار بود....به خدا با همون يه بار حامله شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان منو تو آغوشش بيشتر فشار داد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لرزش شونه هاش فهميدم داره گريه مي کنه...منم شروع کردم به تعريف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چيز رو گفتم....از روزي که به ناچار زن پيام شدم تا روزي که کتک خوردم....گفتم و اشک ريختم.....با هر کلمه انگار يه بار از رودوشم برداشته شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم و گفتم تا رسيدم به اون روز تلخ.........به روزي که اون نامرد با مشت و لگد افتاد به جونم......گفتم اون بچشو نمي خواست....گفتم حتي قبول نداشت اون بچه ي خودشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو بغل مامان بودم.....و ميگفتم از هر ثانيه اي که زير مشت و لگد پيام حس مرگ داشتم....که با صداي " يا خدا " به سمت در اتاق برگشتيم.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتبسم با چشماي سرخ ما رو نگاه مي کرد....از كي اومده بود نمي دونم.....ولي به طور يقين همه ي حرفامو شنيد که اونجور چشماش قرمز شده بود ........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهبد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول زودتر از بچه ها رسيدم ايستگاه....لباسم رو که عوض کردم بچه ها هم يکي يکي رسيدن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir