یه دختر شیطون همراه دوست و خواهر بزرگش، یه شب متوجه‌ی برادراش میشن که به طرز مشکوکی بیرون میرن پس دخترا هم تصمیم می‌گیرن اونا رو دنبال کنن تا اینکه...

ژانر : طنز، هیجانی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۱ دقیقه

مطالعه آنلاین ورود دختران ممنوع
نویسنده : rOya9800

ژانر : #طنز #تریلر

خلاصه :

یه دختر شیطون همراه دوست و خواهر بزرگش، یه شب متوجه‌ی برادراش میشن که به طرز مشکوکی بیرون میرن پس دخترا هم تصمیم می‌گیرن اونا رو دنبال کنن تا اینکه...

اتریسا:اتش گون،مانند آتش،زیبا رو

با دهن باز زل زده بودم بهش!

وای خدا... نیشا و ازدواج؟اصلا باورم نمیشه

نیشا لبخند به لب همون طور که دستش دور بازوی داماد بود از ماشین عروس اومدن بیرون وهمین که چشمش به من افتاد اون یکی دستشو با نیش باز برام تکون داد!

ای خدا با این که باورم نمیشه و این ازدواج کرده ولی هنوز هم ادم نشده...بیخود نیست که اسمش نیشا هستا!

تند تند میومد طرفم،منم که تو شوک بودمو خشکم زده بود...

یه دسته گل با رز های قرمز هم دستش بود و لباس عروسش هم که محشر بود!

بهم رسید و منو بغل کرد و ماچ ماچ! صورتمو بوسید

فکر کنم جای لباش هم رو صورتم موند!

ولی واقعا عجیب بود،من حتی نمیتونستم صورت داماد رو ببینم...

صورتم به شدت سوخت جوری که چسبیدم به سقف!

وای خدا،همه ش خواب بود؟اوف منو باش،گفتم الان نیشی رفت خونه ی بخت،من اینجا تو خونه ترشیدم!

البته من فقط 18سالمه ها!فکر بد نکنین

سرمو تکون دادمو نگاهی به بالا سرم انداختم ببینم چی بوده خورده تو صورتم

اه این که رامتینه؟...پسرعموم که با هم کاردو پنیر بودیم...

نمیدونم اخه کی اینو فرستاده بلندم کنه...هی ببینم؟...یعنی این توگوشی به من زده؟!

اخمام رفت تو هم،پا شدمو در حالی که میرفتم طرف آیینه ی قدّی م(که کنار تخت و کمدم بود)

تا موهامو شونه کنم،نگاش کردم...

با اخم نگام میکرد!

موهامو که مثل جنگل شده بودنو شونه کردمو به زور با کش بستم

و برگشتم دیدم هنوزم داره دیدم میزنه!

با حرص اشاره کردم که بره بیرون ولی حواسش نبود!عصبانی شدم و تا خواستم دمپاییمو در بیارم پرید هوا!

-هی هی چته دختر؟ بابات منو فرستاد بیدارت کنم...به جای دست بوسی الان داری بهم دمپایی پرت میکنی؟

-نه بابا؟معمولا بقیه پسرعموشون مثل ادم دخترعموشونو بلند میکنن نه اینکه با تو گوشی

-بیدار نمیشدی تازه من اگه با ناز بیدارت میکردم هم الان با لگد منو شوت میکردی...نه؟

-معلومه!شکی درش نداشته باش!

-حالا بیا این مارتا داداش فسقلت هم منتظر...

پریدم وسط حرفش:درمورد داداش مارتام درست حرف بزن رامتین خودت میدونی...

اونم مثل من پرید وسط حرفمو هر دو دستشو بالا اورد:

-باشه باشه تسلیم من میرم

-اره برو

شیطون شد!:اصلا...میخوای بمونم تماشا کنم...؟

دمپاییمو پرت کردم سمتش که جاخالی داد و دوید بیرون

نفس عمیقی کشیدم...واقعا بابا حواس نداره ما نامحرمیم ...اونوقت میاد اینو میفرسته که منو بیدار کنه...یه وقت نمیگه من وقتی میخوابم چیزی سرم نیستا...ای خدا!...

اتاقم ساکت شده بود...فقط صدای تیک تاک ساعت میومد...

از سکوت خسته شدم و تو آینه نگاهی به خودم انداختم...اومم بد نبودم...راستش تقریبا همه چیزم خوب بود...لبام متعادل...بینیم هم برامدگی کوچیکی داشت که زیاد معلوم نبود راستش بقیه هم بهم امید میدادن که دماغم قلمیه البته خودم میدونم اصلا اینجوری نیست...!قد متعادلی داشتمو میشه گفت لاغر بودم...موهامم که خرمایی بود تقریبا...

یه اتاق جمع و جور با کلی خرت و پرت ، تختم هم وسط اتاقم،بالاش چسبونده بودم به دیوار ،و کمد لباسام هم کنار تختم بود ...در کل...اتاق به هم ریخته ای داشتم ولی از نظر خودم که همینش هم سعادته!همون طور که به اطراف نگاه میکردم چشمم افتاد به ساعت...7ونیم صبح...اوه چه خبره این رامتین کله ی صبح چجور بیدار مونده؟

لبخند بنا گوشی زدم وجوگیر، پریدم روی تخت

گوشیمو دراوردم و یه اهنگ خشن خارجی گذاشتمو خودم هم میپریدم...

اول صبحی ادم جو گیر بشه دیگه اعتمادی بهش نیست والا!

همون طور که میرقصیدم کش موهامو هم باز کردم که سیخ شدن!

یهو اهنگ قطع شد وصدای زنگش دراومد...خنده ام گرفته بود...اهنگ حسنی بود!

صدا بلند و بلند تر میشد...هل شدمو تند تند دنبال گوشیم گشتم که از روی تخت افتاده بود پایین و بین پتو و خرت و پرت های اتاقم گم شده بود!

دنبالش بودم که یهو استینم به دستگیره ی کمد کنار تختم گیر کرد و از تخت پرت شدم پایین...حالا این یه جا...در کمد هم باز شد و همه ی لباس ها ریخت رو سرم!

دستم هم پیچ خورد لامصب...بد شانسی از این بدتر؟من به این مرتبی!

یه چیزی زیرتختم چشمک زد...تا فهمیدم گوشیه ، حمله بردم سمتشو ساکتش کردم و بدون نگاه کردن به شماره

با حرص داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت درد! خدا محوت کنه روی زمین من راحت شم الهی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ زد:چرا فحش میدی خواستم بیدارت کنم که دیر نکنیم یالا اون ماشینو بردار بیار منو برسون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نفس عمیقی کشیدم...بازم نیشای ورپریده بود..ای خداا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من اژانس خصوصیتم خودت یه تاکسی بگیر برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایش جون هر کسی که می پرستی بیا من حوصله بحث ندارم اتریس اول صبحی دهنمو به حرف های بد باز نکن لطفا عزیزم حالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینم چی بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه فرصت حرف زدن رو پیدا کنه سریع گوشیو قطع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو مرتب کردمو یه مقنعه ی سرمه ای هم سرم کردمو کلاسورمو برداشتم رفتم پایین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرا داشتن غذا میخوردن آتوسا هم حتما تا الان حتما رفته بود سرکار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا تا منو دید اخماش تو هم گره خورد و گوشیو اورد سمتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر چرا اینقدر دیر کردی بیا مارتا پشت خط تلف شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیر نشده که هنوز نیم ساعت وقت دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداخت که گوشیو ازش قاپیدمو با ذوق گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام داداشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خواهری چجوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی داداش ولی این چه موقعه زنگ زدنه الان باید برم دانشگاه اولین روزمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای شرمنده من اصلا نفهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:اشکالی نداره اونور اب خوش میگذره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جای خواهری کوچولوم خیلی خالیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا دیدی خودم هم پاشدم اومدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:خیلی خب دیگه لوس نشو فقط خواستم صداتو بشنوم یالا بدو دیرت نشه تموم امید مامان به تو هست و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو قطع کردم:باشه باشه خیلی خب من رفتم بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیو قطع کردمو گذاشتم روی میز آشپزخونه و بی توجه به پسرا که مشکوک نگام میکردن تند تند لقمه ی نون و پنیرگرفتمو همون طور که هلش میدادم توی دهنم،کلاسورمو زیر بغلم جا به جا کردمو رفتم سمت در:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا و ماهان و رامتین و...در کل همه من رفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرا بی تفاوت به خوردن ادامه دادن که بابا زد پس کله ی ماهان که پرید هوا و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایارت دخترم ایشالا با خبر خوش بیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدمو رفتم بیرون و سوییچ رو از توی جیبم در آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوبه ته تغاری باشی...البته یه جورایی هم سخته...چون داداش ماهانم خیلی بهم زور میگه و داداش مارتام هم که خارج از کشوره و اتوسا خواهر یک سال از مارتا کوچیکتر،هم بیشتر اوقات توی خونه نیست و صدا وسیما بخش طراحی لباساست...اونوقت من بیشتر اوقات رو خونه تنهام اونم خونه ای به این گندگی...البته اونقدرا هم گنده نه...از نظر من با اینکه ساختمونمون یه دوطبقه ی ساده است ولی از پهنا کمی بزرگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو حیاط که پژوم بهم چشمک زد!به به مردم فراری دارن ها...ولی مال من از همه فراری ها بهتره فقط کمی هیز شده چشمک میزنه!البته این بر اساس علاقه اس دیگه من میدونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استارت زدمو یه اهنگ ملایم گذاشتمو به سمت خونه ی نیشا راه افتادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من...آتریسا سپهری از تهران...دوتا برادر و یه خواهر بزرگتراز خودم دارم،یه سال جهشی خوندمو الان هم برای رشته ی پزشکی میخونم البته با کلی دنگ و فنگ...و امروز هم اولین روزیه که وارد دانشگاه میشم...بهترین دوستم نیشا کریمی هم مثل خودم خونده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه چشمم افتاد به نیشا و زدم رو ترمز...نزدیک بود زیرش کنم دختره ی...الله اکبر! آخه چرا وسط جاده ایستادی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد تو و بینیمو کشید که دادم رفت بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ دیوونه بینیمو رو فرم در آوردی حالا خودت بینیت روفرم نیست تصمیم به قاچاق گرفتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:تو کل تهرانو بگردی بینی به خوشگلی بینی من پیدا نمیکنی آتریس!تازه بینی تو که فرم نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم حرفی بزنم که با کسلی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانو بابام رفتن شهرستان...وای خدا از این به بعد تو خونه تنهام آتریسا میگم میشه امروز بعد از ظهر بیای خونمون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لم داد به صندلی و زل زد بهم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه خوشگل ندیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مثل تو...اون آهنگوعوض کن دلم گرفت اول صبحی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو بردم تو موهاشو پریشونشون کردم که داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی دیوونه نکن دو ساعت گرفتارشون بودم این شکلی برم پسرا که سهله...مراقبا هم نگام نمیکنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردمو وقتی رسیدیم پیاده شدیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی میگم حداقل یه سرمه ای چیزی میریختی تو اون چشمت که اینقدر ضایع نباشه...آخ ببین خدا هر چی پسره دارن بهت یه جوری نگاه میکنن سرتو بنداز پایین...بنداز پایین آبرومونو بردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش یکی زد پس کله اش...برگشتیم دیدیم دوستای قدیمیمونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوشحال شدم...نیلا و آرام بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلا با استرس گفت:آه سلام اره ازم معلومه چقدر خوبم...اونقدر شارژم که دارم ویبره ی باتری پر است میرم نمیبینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا خنده ای کردو که آرام پرید وسط!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایی بچه ها فهمیدین چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه همزمان گفتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق نیشش باز شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امسال جیگرا بیشتر از پارسال شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصی شدیم ریختیم سرش که بزنمیش یهو یه پسر جلومون رد شد که همه مون به حالت عادی برگشتیمو و دخترا با قر وعشوه راه رفتن...پسره هم عین جن دیده ها فلنگو بست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم تو حس دخترا که به پسره نگاه میکردنو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اَه اَه آب دهنتونو بجمعین یه وقت نرین تو دیوار بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا:این چش شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بابا وحشت کرد بیچاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلا:وا مگه ما چی مون وحشتناکه؟دختر به این ماهی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عشوه هاتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام خواست بزنه پس کله ام که جاخالی دادمو دستش خورد تو سر نیشا که جلوتر از من راه میرفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم زیر خنده نیشا هم چشم غره ای رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم توی کلاس که آرامو نیلا گفتن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ما دیگه بریم...خودتون که میدونین ما مثلا متخصصیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب دیگه کلاس نذار برو رد کارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آتری خیلی ضدحالی میفهمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مرسی خبرم کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا:خیله خب ما رفتیم تا جنگ جهانی سوم رو به پا نکردین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو نیلا خط و نشونی برای هم کشیدیم که نیشا حلم داد تو کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن کلاس وحشت کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا فکر کنم اشتباه اومدیم اینجا که پر از پسره!فقط سه تا دختر میونشون دیده میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی انداختم...با اینکه کلاس بزرگی بود ولی تقریبا 5 تا پسر و سه تا دختر بودن البته خدا رو چه دونیم شایدم هنوز بقیه تو راهن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جای خالی پیدا کردمو کلاسورمو گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا هم خواست بشینه کنارم که یه پسره ی جوجو!جاشو گرفت و نشست کنارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطونه میگه بزنم لهش کنما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نهایت اخم وحشتناکم روبهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید اینجا جای دوستمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرمنده حالا جای منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا ببین خودش خواست ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ی عصبی به خودم دادمو از جام بلند شدم و همون طور که به همه طرف نگاه می کردم تقریبا به حالت داد زدن گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرسام؟آرسام بیا این آقا داره مزاحمم میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ابروهاش رفت بالا نیشا هم همون جا ماتش برده بود به من که از چی حرف میزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم چته همینه که هست فکر نکن با اومدن دوست پسرت هم از جام بلند بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزنم چشمشو درارم پسره ی پررو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتی ببینیش نظرت عوض میشه...تو در مقابلش مورچه هم حساب نمیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست حرفی بزنه ولی وقتی دید بحث بامن فایده ندارهترجیح داد ساکت بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به نیشا انداختم که نزدیک بود از خنده منفجر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدمو جوری که بشنوه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا ببین اگه یکی از اینا نصیبت نشد من اسمم آتریسا نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روی صندلی کناریشو شروع کردم به حرف زدن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه پسر خل و چل و بی قواره وبی ریخت به اسم قلی میاد کنارت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز ادامه ی حرفم تموم نشده بود که صدای یه نفردقیقا پشت سرم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید اگه اینجا نمیشینین من بشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر شوک بهم وارد شد که از روی میز صندلی نزدیک بود با کله بیفتم ولی تونستم تعادلمو حفظ کنم وگرنه تو دانشگاه میشدم سوژه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتمو با همون حرصم نگاش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جنابعالی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلیلی نمیبینم معرفی کنم...اگه میشه بلند شین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزنم...الله اکبر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم حرفی بزنم که استاد اومد تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم نشستم سرجامو رو به نیشا کردم که لبخندش تا بنا گوش رسیده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به من انداختو چشمش برقی زد که با حرص کلاسورمو برداشتمو زدم تو سرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تق تق تق...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودکارش ضرب گرفته بود روی میز...داشت رو مخم اسکی میکرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری که بشنوه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درگیری اعصاب داره پسره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی بهم انداخت و جوری که من بشنوم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درگیری روحی داره دختره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصی شدمو پا شدمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درست حرف بزن اقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد:خانوم سپهری...چه خبره سر کلاس هستین بشینین سر جاتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه بهش پسره روشو از من گرفت و جوری که بشنوم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختره ی بی همه چیز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز واقعا از کوره در رفته بودم خودمم نمیدونستم چرا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن بلندی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بی همه چیز عمته پسره ی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار خودش بلند شد و تو روم وایساد و با لحن محکمی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسره ی چی هان؟تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه تمومش کنین...برای اولین وآخرین بار میگم...اگه میخواین این ترم حذف نشین باید دورشیطنت و دعوا رو خط بکشین اینجا دانشگاهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم اعتراض کنم که پسره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هیچ کاری نکردم این توهین کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی خودتم بهم توهین کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی اول تو شروع کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه الان بهتون چی گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا بفرماید برین بیرون یه ابی به سرو روتون بزنین کلاس رو بهم ریختین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستیم بریم که پسره پا پشت پام کرد و نزدیک بود با مخ بیفتم که خودمو با دستگیره ی در گرفتمو داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وحشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم سپهری...آقای کیانفر...همین الان اخطار آخر رو بهتون دادم خیله خب...این ترم هر دو حذفین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها همه خیره به ما که هردو همزمان گفتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشینو محکم به هم کوبیدم و به نیشا اس زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت بیا من دیگه نمیام دنبالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استارت زدمو راه افتادم سمت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کردم که فریاد ماهان بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا تیشرت سبزه کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کشو یکی مونده به آخریه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون حال داغونم خواستم برم بالا که سد راهم شدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشد زود اومدی؟هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدمش کنار:برو حوصله ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب از مامان اجازه گرفتمو رفتم خونه ی نیشااینا و براش همه چیزو تعریف کردم و شب هم همون جا خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چیزی مثل تنگ آب روسرم خالی شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم هوا و دیدم نیشا بالاسرم ایستاده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا صبح ازت کلی کتک خوردم حداقل بلند شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو مالشی دادمو نگاهی به ساعت گوشیم انداختم...اوه خدا ساعت دوازده اس چرا این منو صبح به این زودی بیدار کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو جمع و جور کردم همون جا رو تخت و با کش بستم و رفتم دستشویی و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیشا جای حساسش بودا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و اومد سمتم و گوشیمو بهم داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا داره ویبره میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا شماره ی مامانو دیدم با لوسی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان جون خوب هستین؟چه خبرا؟قربونت برم من اینروزا سرم شلوغه نتونستم بهتون زنگ بزنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرید وسط حرفم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اَه آتری اینقدر شیرین زبونی نکن تازه مامان که حضور ذهن نداره چه جور به این همه سوال جواب بده هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَه ماهان بود،اون داداش یک سال از خودم بزرگتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو نرفتمو ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ مامان این چه حرفیه؟شما که ماشالا جوون تر از منی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اَخ اَخ دختره ی ننر مثل آدم جواب بده بینم...گوشیم شارژ نداشت با گوشی مامان زنگ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه خواستم اول صبحی کمی مثل آدم باهات حرف بزنم ولی انگار آدم بشو نیستی تو...یالا حرفتو بزن می خوام صبحونه بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با بزرگترت درست حرف بزنا مثلا یه سال ازت بزرگترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه نزنم چی میشه؟...نه اصلا فضولش کیه؟حالا یه سال پیشرفت کردی شدی قُلدُر واسه من؟تو یه سال از من بزرگتری ولی عقل من چند سال از تو بزرگتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی! امروز معلوم میشه...همگی می خواستیم بریم مازندران تو ویلامون این مامانم که گوشیشو به زور کرده تو دست من میگه به دخترم خبر بده...دخترم دخترم می کنه یکی نگه میگه اگه نباشه چی کمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرف دهنتو بفهما درمورد اون این طور حرف نزن وگرنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه باشه...حالا میایی یانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ببینم چی میشه...فرصتشو دارم یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از نظر من همون جا بمونی واست بهتره وگرنه اگه مامان بفهمه حذف شدی پوستت کنده اس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی؟اون از کجا می دونست؟فقط منو نیشا می دونستیم که... نکنه برامون جاسوس گذاشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکرم خنده ام گرفت...سرمو تکونی دادمو اعتماد به نفسمو حفظ کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی حرکت می کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی نیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوی گفتم کی حرکت می کنین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به عجب آتویی پیدا کردم نه؟...مشکلی نیست...بیا بهتر...حداقل این مامان جان ما اینقدر دخترم دخترم نمی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-7ونیم فرداصبح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم باز موند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دهنتو ببند یه وقت پشه نره توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفری شدم...خودش می دونست که من دیر پا میشما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل اینکه جوابشو بدم ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی اگه خدایی نکرده!اومدی آبرو داری کنو هی خمیازه نکش چون کل اقوام نزدیک میان الآنم رامتین کنارم نشسته داریم با هم نقشه ی قتلتو می کشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وزد زیر خنده...پسره ی روانی...من همیشه با این دو تا کل کل دارمو دلم میخواد سر رو تن هیچ کدومشون نباشه...به خدا حیف نیس؟خدایا تو که آتوسا و مارتا رو به مامان دادی...ومن!...پس این قلچماق بی خاصیت از کجا پیدا شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایش دهن من یه ملک خصوصیه دلم می خواد به تو هم هیچ ربطی نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار صدای خندیدنشون اومد که با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدامو گذاشتی رو آیفون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواستم صدای ملیحتو بقیه هم بشنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه هه نیفتن یه وقت اونوقت مجبوری بری پیش بابابزرگ منت کشی که دندوناشو بهت بده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش قطع شد وگوشی رو برداشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا بیا اونوقت من می دونمو تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیو قطع کردم و نفس عمیقی کشیدم.اول صبحی ده کیلو وزن کم کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به نیشا انداختم که دودستی زد تو سرش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایـ...این الآن مامانت بود اینقدر فحش بارش کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا این یه نره خر دیگه بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مزاحم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا ماهان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اها معمولا لقب مقباش همینا بودن یادم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست سر جاشو مشغول خوردن شد که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیشـــــا میشه تو هم باهام بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همه میخوان این تابستونو برن شمال...میایی با هم بریم و منم جلو این ماهانو رامتین کم نیارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امم...باید فکر کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این که فکر کردن نمی خواد...میدونم که میای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه میام...فقط دانشگاهو چی کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب...برا دوهفته مرخص شو در هفته که فقط دو جلسه داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آتری؟چهار جلسه نرم خیلی عقب میمونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ببین خودمم خیلی دوست دارم بیام خودت که میدونی تابستون هم همه اش درس امسالو میخوندیم کمی هم بایست تفریح کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفت...تابستونو کلا گذاشته بودیم برای خوندن...اخه رشته ی پزشکی که آسون نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند بنا گوشی تحویلش دادم و لباسامو عوض کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از صبحونه تا ساعت 3 ظهربا هم حرف زدیمو بعد دوتایی خونه رو تمیز کردیم و نیشا به خونواده اش هم خبر داد...ماشالا مامان باباشم گویا سرشون خیلی شلوغ بود چون تلفن زدنِ نیشا بهشون دو دقیقه هم طول نکشید که رضایت دادن!همه ی وسایل من هم که مورد نیازم بودن رو با خودم آورده بودم چون دوروز ناسلامتی قرار بود خونه شون بمونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ نیشا بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آتری پاشو دیگه تا کی می خوای اینجا مثل نعشه رو تخت آویزون باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از چشمامو به زور باز کردم که نور مستقیما خورد تو چشمم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای خش داری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ااخ چته داد میزنی سرم رفت بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت هجومی اومد جلو نور ونگام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه خودت نگفتی ساعت 6و نیم باید آماده باشیم؟الآن ساعت شیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا نمیشه یه خواب درستو حسابی کنم..اون از دیروز که اونقدر زود(ساعت 8 زوده مثلا)بیدار شدم...اینم از امروز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشدمو به زور نشستم رو تختو در حالی که خمیازه می کشیدم اعتراضم بلندشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ بابا من چه می دونستم؟ گفتم حتما باید دوساعتو به بلند کردن تو بگذرونم چه می دونستم تو این همه ذوق زده ای؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم دستشویی و آبی به سرو روم زدمو تو آیینه به خودم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امروزو خدا خودش بخیر بگذرونه...باید کاری کنی که همه شون کف کنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حوله صورتمو خشک کردمواومدم بیرون که دیدم رو شکم خوابیده روی تخت وبا لب تابش ور میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اووهه نگفتم اونقدر بی خیال که ...پاشو برو به چندتا پسرای همسایه بگو بیان این چمدونامونو ببرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا من؟خودت برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهامو انداختم بالا واشاره ای به خودم کردم که یه شلوارک قرمز پام بودو تاپ بنفش...موهامم که وحشتناک شده بودن مثل جنگل آمازون! چشمامم از قضا خاکستری بود...حالا حتما میگید چرا از قضا؟...بااینکه باباو عموم و یکی از پسرعموهام خاکستریه ولی چشم های من خیلی بیش از حد روشنه وشبیه شبک شیطوناست !وقتی هم از خواب بلند میشم بهم میگن روح سرگردون...یا چشم سفید!کلا از چشمامم راضی نیستم!درسته که رنگیه ولی نبود بهتر بود...بعضی وقتا سر همین چشمام پسرا متلک های بدی بهم میندازن...!هوففف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا با یادآوری سرووضعم پوفی کردو لپ تاپو بستو رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو آیینه ویه آرایش همیشگی کردمو موهامو انداختم سمت چپمو از میون لباس هایی که با خودم اورده بودم اونی که عاشقش بودمو پوشیدم...یه مانتو تنگ و چسبون خاکستری که از جنس کتون بودو کمربند یاسی که به شکل پاپیون می بستمشو چهارتا جیب داشت که هر کدوم خیلی قشنگ رو پهلوهام می افتادنو بالاشون جمع می شد...یقه های آرشالو کلاه دار یاسی وپایین مانتو هم جمع می شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوار یا بهتره بگم ساپورت مشکی پوشیدمو کفش اسپورت مشکیو سفید و شال یاسی وهمیشه چروک...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالمو کردم تو مانتوم وکیف قرمزی که تازه خریده بودمو مثل یه کیسه بکس بودو زدم به کولو خواستم در آخر کمی عطر بزنم که اونم مثل همیشه خالی بود...با اینکه هفته پیش خریده بودیمش ولی بازم نیشا خالیش کرده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم بیرون که دوتا از پسرای همسایه علی و تیرداد با خنده اومدن تو وبا دیدن من تیرداد زیر لب سوتی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که علی کشیدشو دو تایی چمدونامونو برداشتن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرداد:سلام خانوم سپهری شنیدم که قصد رفتن دارید ولی ما که تازه به هم عادت کرده بودیم...چرا انقدر زود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری برامون پیش اومد دیگه نمی تونیم بمونیم وباید از تهران بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:ایشالا به سلامت برسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم که تیرداد بازم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا کجامی خواستید برید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر خرمگس معرکه لعنت!میگن فضولو بردن جهنما...باشه خودتون خواستین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه کار خوب تو کاناداست...میخوایم بریم ببینیم اگه تایید کردیم که همون جا موندگار میشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهان کش داری گفتو چمدونا رو بردن بیرون.منم که خیالم جمع بود...حداقل این دروغ گنده برای رو کم کنی خوب بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا و من راهنمایی می کردیم که کجا برن و...خلاصه...آسانسور که نداشتیم...بی آسانسوری و بدبختیاش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از علی وتیرداد تشکر و خداحافظی کردیم و رفتیم تو ماشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه آهنگ ملایم گذاشتیم ولی همین که دور شدیم فلشمو زدمو تا خرخره بلند کردم...! نیشا هم تا جایی که می تونست از میانبر ها رفت که تو ترافیک نمونیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدیم به مقصد کلی حال کردیم ...در واقع اصلا نفهمیدیم کی به شمال رسیدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو نیشا با تعجب به جمعیت توی حیاط نگاه میکردیم...یا خدا اینجا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا فکر نمی کردم اینقدر شلوغ باشه.همه اومده بودن...اول از همه مامانو دیدم که مثل همیشه داشت سر ماهان غر میزد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنم با خوشحالی اومد به استقبالمو منو در آغوشش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستش چند روزی بود رفته بود خونه ی خاله ام...کمی تحت تاثیر قرار گرفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان هم از اون طرف دست به سینه غرمیزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بازم این آتری اومد و هندی بازیا شروع شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از روبوسی واحوال پرسی و در کل...بعد از اینکه مامان از کل شجره نامه ام خبردار شد(به غیراز دانشگاه)بالاخره دل از من کند و به بهونه ی این که خاله سانازم صداش میزنه رفت اونور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحمت بر پدر و مادر و امواتت سانی جونم!(خاله ام!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب حالا میشد دوکلام حرف با ماهان داشته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو به پهلو هام زدمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به ماهان خانوم خوب هستید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرمز شد درحد انفجار:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آتری بیبشتراز حدخودت حرف نزن وگرنه واست بد میشه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ریلکسی گفتم:مثلا می خوای چی کار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم اومد طرفم...منم که یه ذره ازش میترسیدم همین که اومد طرفم ، رفتم عقب که آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-موضوع دانشگاهو یادم نرفته ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی؟! این دیگه چه کوفتیه برای من اتو پیدا کرده...از این به بعد حتما برای اب خوردن هم باید از این اجازه بگیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت خواستم بهش حمله ور بشم!که یه چیزی دستمو از پشت گرفتو محکم پرت شدم تو آغوش یک نفر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا چند لحظه از شوک خشکم زده بود که صدای خنده اش منو به خودم آوردو سرمو بالا گرفتمو نگاش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا جونم ایـ...این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت:سلام خانومی...ببخشید شما خانوم آتریسا سپهری رو این اطراف ندیدید؟فکر کنم باز می خواد یقه ی داداششو بگیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشم رسید به بنا گوشم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ داداشی چه بزرگ شدی...خوشگل شدی...مثل یه دسته گل شدی؟کی اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ مگه نبودم؟ظاهرا شاعر هم شدی ما از اونور بی خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چی فکر کردی؟امم درمورد ظاهرت هم که باید با عکسای قبلیت مطابقت بدم که چه قدر تغییر کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایی ولی تو یکی تغیر نکردی ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم...خب...جون هر کی می پرستی منو ول کن دارم خاکشیر میشم این تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردو منو رها کرد و من تونتمدرست حسابی نگاش کنم...به به هیکل که قربونش برم...موهاشم که کوتاه بود و یه حالت خیلی قشنگ زده بود بالا،چشماشم که عسلی بود و صورت نرمالی داشت...خب دیگه زیاد تعریف نکنم همین الانش هم کم خواستگار نداره...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم که یه نفر که هیچ وقت دلم نمی خواست ببینمش اومد جلوی چشمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به آتریسا جون خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَه چه عشوه ای هم می کنه ایش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بذارید براتون تعریف کنم...ایشون المیرا خانوم هستن و از بدشانسی،نمی دونم داداش مارتام چی درِش دیده که عاشق این شده والآن هم دوست دختر مارتاست...البته من که نمیذارم به نامزدی وازدواج برسه وهمچنان در حال تحقیقاتم که بتونم هر جور شده این دختره رو از داداشم دور کنم...ظاهر قشنگی داره درست.ولی من ازش متنفرم...همیشه قبل از اینکه مارتا بره ترکیه واسشون نقشه می ریختم...ولی...چه بگویم؟هیچ کدوم بر طبق مرادم در نمیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه هم به بدترین تو ذهنی دنیا برخوردم...اونم وقتی بود که با یه پسر تو کافی شاپ دیدمشو ازشون عکس گرفتمو گذاشتم کف دست مارتا...ولی تازه فهمیدم من چه قدر خرم!...یارو داداشش بوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگذریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادمو خواستم برم طرف نیشا که سرش به یکی از دختر خاله هام گرم شده بود که یکی دستامو کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمیدونم چرا از میون این همه اعضا دستم رو به این شدت میکشن!...بابا کبود شد!رعایت کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم طرفش.وای آتوسا.عشق من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا کجا؟بلد نیستی به بزرگترت سلام بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اِ بابا انگار اینجا فقط من کوچیکما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بر اتو بخار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی خونواده تنها کسی که آتوسا رو مخفف می کرد من بودم که اتو صداش می زدم!اونم کلی حرص میخورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستش اون همه چیزش با من فرق داشت..یه دخترمغرور و سنگین بود از لحاظ ظاهری هم با من فرق داشت و یه جورایی مثل مارتا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوستش هم سفید و اندامش هم مثل خودم متعادل و در کل دختر شیک پوشی بود...ولی اخلاقش اون جور ها هم بد نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه متعجبی بهم انداختو همدیگه رو بغل کردیمو بعداز کلی حرف زدن!رضایت دادیمو رفتیم برا صبحونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب جونم براتون بگه که من بین خونواده ای به این پرجمعیتی ودر آغوش کشیدناشون کلا مچاله شدم!مخصوصا بابام که کمی احساساتی شده بود!مطمئنن اثراتی بوده که در نبود من، مامان روش گذاشته...ناسلامتی من ته تغاری خونواده ام و باید هم دُردونه شون باشم...بابام هم حتما توی این دو روز کلی بدبختی کشیده از دست این ماهان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوففف ببینید من نباشم...اصلا نمیشه فکرشو هم بکنی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان از پشت میز بلند شدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان...بابا...منو مارتا دیگه بریم اگه چیزی خواستید ما در خدمتیم ولی اونجا آنتن نمی ده ...تا سه هفته هم اونجاییم... خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی خاله هاو عمه و عمو هام که دور میز داشتند شام میخوردن نگاش کردن...امشب لباسی رو که دوسش داشتم پوشیده بود ...یه تیشرت سبزرنگ...البته من هیچ وقت تاحالا ازش تعریف نکردم پیش خودمون باشه!این تا همین الانش هم که هیچیزی نداره الکی برای ما ژست میگیره و قُلدر بازی در میاره وای به حال اینکه ازش هم تعریف کنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه چه شود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا داشت برام شام می کشید که گفتم نمی خواد و با شیطونی رو به ماهان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماهان کجا میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتو با همون اخم ضدحالش نگام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فضولو بردن جهنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دهنم پرید:آهان خب چرا رودرواسی داری داداش... دستشویی خوش بگذره...چند هفته هم اونجا باش جای ما باز ترشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا و اتوسا که کنارم نشسته بودن هر دو همزمان پاهاشونو خواستن به پام بکوبن که جاخالی دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا هم که چشماش شده بود مثل توپ بسکت!...مامان هم که عین خیالش نبود...مثلا من ته تغاریشونما!...برگ چغندر که نیستم؟به من میگن آتریسا!(خب دیگه حس نگیر!) ماهان بی توجه به حرف من دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان...بابا... خداحافظ همگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورفت...خدارو شکر مارتا بیرون بود وگرنه با این حرفی که زدم دیگه نگام هم نمی کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:بابا می خوای برات بکشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام پاشدمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا جون ببخشید یکی از دوستام خونه شون اینجاست دعوتم کردن به شام دیگه من نرم ناراحت میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بی چونو چرا پذیرفت...بابا هم که...زن ذلیل!مخالفتی نکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بقیه خداحافظی کردمو رفتم تو اتاقم که با آتوسا و نیشا یکی بودو تند تند لباسامو عوض کردم...مانتوی کلاه دار مشکی وشال خاکستری شلوار لوله تفنگی مشکی شالمو هم مثل همیشه کردم تو مانتومو کلا مانتومو انداختم روش...هه دقیقا مثل این رزمنده ها شده بودم!دیگه چیزی لازم نبود کیف لباسامو بیشتر وسایل هام هم هنوز تو ماشین درشون نیورده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم بیرون که نیشا واتوسا جلوم ظاهر شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتوسا دست به سینه گفت:پس میری خونه ی دوستات شام دعوتی هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بیرونو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها وقت ندارم اگه میاین غر نزنیدو بیاین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوتاشون با دو رفتن تو اتاقو منم رفتم تو ماشین ...پسرا هنوز حرکت نکرده بودن...یعنی المیرا نگذاشته بود و داشت سوال جواب مارتا می کرد که کجا میرن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من میدونم الی جون تو عمرش برای من همین یه بارو مفید بوده والا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترا اومدن تو ماشین...ماشاا...تا تونسته بودن هله هوله آورده بودن انگارمی خواستن برن سینما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشا هم که کیف آرایشش تو دستش جُم نمی خورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله ی اعتراض نداشتمو وقتی ماشین داداش مارتام راه افتاد ماهم راه افتادیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ربع ساعتی بود که حرکت کرده بودیم و هنوز هم به جایی نرسیده بودیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله ام وحشتناک سر رفته بود و کم کم داشتم نا امید میشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترا داشتن تخمه میشکستن و از یه طرف هم تو دهن من میکردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغ ماشین هم که خاموش بود تا یه وقت بهمون شک نکنن...خداییش واسه خودم یه پا کارگاه بودما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارچنگولی رو فرمون تمرکز کرده بودم ولی هی نزدیک بود خوابم ببره...اه اینا هم نگار نمیخوان برسن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که میرفتیم یهو ماشین مارتااینا پشت یه درخت غولپیکرترمز کرد که قلبمون اومد تو دهنمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترا ازاسترس تند تند تخمه میشکستن...المپیادی واسه خودشون راه انداخته بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته خودشون نمیدونن بعد ازعملیاتمون وادارشون میکنم پوسته ها رو از توی ماشین تمیز کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا که فکر کنم ماهان بود از ماشین پرید بیرون و پشت اون درخت ناپدید شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو دخترا همه محو تماشا بودیم که یه وقت شاید متوجه ی ما شده باشن...همون جا دست به دعا شدیم و هرکدوممون توی دلمون هزار نذر و دعا میکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامونو ریز کرده بودیم و زوم شده بودیم روی ماشین که راه افتاد و رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان با من دخترا هم نفس راحتی کشیدنو دوباره راه افتادیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینکه ازاون درخت بزرگ که رد شدیم با دیدن ویلای روبه رومون دهنمون از تعجب باز موند!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که خیره بهش نگاه میکردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای خدا جونم این جیگر وسط جنگل چی کار میکرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ویلای سه طبقه اون هم وسط جنگل...با نمای فوق العاده زیبا و طرح شکلاتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به بچه ها انداختم که نیششون رسید به بنا گوش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدیمو ماشینو کمی دور تر،پشت بوته ها پنهان کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته نه به این آسونی که گفتم! با هزار تا جک و جونوراز انواع مارمولک و قورباغه روبه رو شدیم و جیغمون نزدیک بود بره بالا!اونم توی اون تاریکی شب بدون چراغ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوار هم چندان بلند نبود که نتونیم با قلاب گرفتن ازش بالا بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ما باید مدال اسکارِ سه جاسوسِ بی باک بدن...ولی خب دیگه کیه که قدر بدونه...هی دنیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بالای دیوار پریدم پایین و به بچه ها اشاره کردیم.یعنی برید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.