دختری پر از درد روزگار، محکوم به زندگی شده که او را در منجلاب قرار داده! زندگی با پدری بی رحم و بی عاطفه او را بیشتر در فقر فرو برده و او در پس رهایی است رهایی از چنگال دیوی که او را محاصره کرده. در پی این اتفاقات به جشن تولدی دعوت می شود و این شروع ماجراست و آشنایی با افرادی که حتی فکرش را هم نمی کرده، راهی برای نجات هست؟!

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۵ دقیقه

مطالعه آنلاین وداع با تنهایی
نویسنده : پریسادارابی(طلوع)

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

دختری پر از درد روزگار، محکوم به زندگی شده که او را در منجلاب قرار داده!

زندگی با پدری بی رحم و بی عاطفه او را بیشتر در فقر فرو برده و او در پس رهایی است رهایی از چنگال دیوی که او را محاصره کرده.

در پی این اتفاقات به جشن تولدی دعوت می شود و این شروع ماجراست و آشنایی با افرادی که حتی فکرش را هم نمی کرده، راهی برای نجات هست؟!

نگاهم رو به پاندول ساعت دوختم، تیک تاک، تیک تاک!

چشم ها و پاهام رو با هر تکون پاندول حرکت می دادم، صدای فریادی سکوت اتاق رو شکست:

-یسناااا، کجایی دختر؟!

این همون اژدهای خشمگین شرک بود؟ یا جادوگر شهر اوز؟!

با بی حالی از روی تخت پایین اومدم و از اتاق بیرون رفتم.

با صدای گنگ و زیری با حالت نعشه ای گفت:

-دُختتتر ژووون، یه چایی بده ما!

اخمی کردم:

-خودت نمی تونی؟

دستی به ریش کثیف و موهای ژولیده اش کشید:

-مَـــن، مرد این خونه ام!

نیشخند زدم:

-دم از مردونگی نزن سنگینه سرفه ات می گیره.

حسابی بهش برخورد:

-بلبل زبونی نکن، بجمب دخترِ عوضی!

بدون این که جوابش رو بدم به سمت آشپزخونه رفتم و چای رو دم کردم، حینی که برگشتم پشت سرم دیدمش:

--مثل اینکه بدنت میخاره ها؟!

بدون اینکه جوابش رو بدم به سمت آشپزخونه رفتم که موهام از عقب کشیده شد:

-دختره ی احمق حالیت میکنم!

صورتم از درد جمع شد، تمام تنم به لرزه افتاد و آب دهنم خشک شد! بعد هلم داد و اینقدر با پاهاش کوبید بهم که دیگه نا نداشتم بلند شم.

حالم از خودم ،از زندگی که داشتم بهم می خورد، آخه این پدر ِ !این که زنده زنده سلاخیت می کنه!

بعد رفت و واسه خودش چای ریخت و رفت بیرون، با درد بلند شدم بدنم و دست و پاهام کبود شده بود.

هیچ وقت من رو بچه ی خودش ندونست و میگفت تو ناخواسته اومدی و بچه من نیستی، مگه حق من چی بود؟ مگه من خواستم که توی این دنیای لعنتی پا بذارم؟! کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومد!

بلند شدم لنگان لنگان به سمت اتاقم رفتم.

روی تخت نشستم و از ته دل اشک ریختم، اشک هایی که نباید همه جا خرج می شد! بی کسی و فقر همه رو وادار به اشک و حزن می کنه.

صورتم از اشک خیس شده بود و هق هقم گوش دنیا رو کر کرده بود!

خدایا من رو ببین ، یه یسنایی هم وجود داره ، خدایا من هیچکس رو ندارم، نه خواهری نه برادری دیگه خسته شدم از این همه بد بختی، از این همه کتک خوردن بی دلیل!

البته قبلا ها مامانمم کم کتک نمی زد، مامان چراا تنهام گذاشتی چرا من رو با این زندگی که سراسر بدبختیِ گذاشتی و رفتی، خدایا منم ببر پیشش تا از دست این گرگ صفت که فقط فکر موادشِ نجات پیدا کنم.

نمی شه این جا موند، اصلا بمونم چی کار؟ بزنم بیرون تا کمتر ببینمش! تا کمتر بتونه به فحش ببندم و کلی کتک ازش بخورم.

سریع بلند شدم و لباسای نیمِ کهنه ام رو پوشیدم و با پاک کردن اشک هام از اتاق زدم بیرون.

بعدازظهر ها تا هشت شب توی مغازه بودم و یه پول ناچیزی هم بهم می دادن.

سریع سوار اتوبوس شدم و به مردم نگاه کردم هرکسی مشکلی رو داشت و غرق در افکار خودش بود، انگار دنیا جایی نبود برای یه زندگی آروم!

با مکثی از اتوبوس پیاده شدم و سمت مغازه دوییدم.

فروشنده مغازه یه پسر جوون بود به نام آقای صالحی!

سمتش رفتم و سلام کردم ..اون هم جواب داد و یه چشمک زد، آدم جالبی نبود همیشه به فکر برقرار کردن رابطه با دخترهای متفاوت بود، تنوع طلبی تا چه حد!

پسری سی ساله با پوست برنزه و چشم های سبز بود که موهاش رو با حالت خاصی بالا داده بود که با دیدن دختر های داف چشم هاش مثل وزق بزرگ می شد، اخمی بهش کردم و کیفم رو گذاشتم توی کمد و آروم روی صندلی نشستم.

پارت۲

یعنی روزی می رسه که منم از این مانتو های خوشگل رنگی بپوشم؟!

تو فکر و خیال بودم که یکی از مشتری ها وارد شد! یک دختر تقریبا بیست و دو ساله با یه مانتوی قرمز آتشین شلوار و شال سفید و رژ قرمز ،عجب چیزیِ لامصب!

نگاهی به صالحی انداختم دهنش اندازه اسب آبی باز کرده بود و چشم هاش داشت از کاسه بیرون می زد دخترَ رو کامل قورت داد لعنتی.

جلوی صالحی رفت و با ناز گفت:

-جدیدترین مانتو هاتون رو میشه نشونم بدین؟!

صالحی به خودش اومدو دستی به موها و یقه ی پیرهنش کشید گفت:

-چشم، شما با من بیاین راهنمایی تون میکنم.

هر وقت یه دختر خوشگل و جلف می اومد خودش پیشقدم میشد ،زمانی هم که یه زن می اومد می گفت تو برو جلو، یه آدمیِ که دومی نداره، این کی می خواد آدم بشه رو فقط خدا می دونه خداکنه یه کار بهتر پیدا کنم بزنم به چاک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ملایمت و لبخند چندشش همه ی طرح های جدید رو نشونش داد و با ذوق و چشم خریدارانه به هیکل دخترِ خیره می شد و ابروهاش رو خیلی خاص بالا می انداخت، ولی یه چیز توی صورتش به چشم می خورد یکم تیک عصبی داشت انگار، چشمش چند ثانیه یک بار می پرید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترِ که از صالحی بدتر کرد یکی بره اون رو بگیره، وای وای ببین چطور عشوه می آد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا نوبره، خوب دارن دل میدن و قلوه میگیرن، یکی نیست به من بگه تو چته؟ واقعا خنده ام گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشوه خرکی های دختره بی جواب نموند و صالحی یه کاغذ جلوش گرفت و دخترِ هم با کمال میل گرفت.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی خدایی صالحی خوب بلده مخ بزنه ولی مخ من رو تا حالا نتونسته بزنه که خیلی هم بابت این مسئله راضیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترِ دوتا مانتو انتخاب کرد و باهم اومدن سمت میز، اینقدر با صالحی سر پولش چونه زدن که نگو آخر صالحی موفق شد و بدون اینکه از دختره پولی بگیره دوتا مانتو رو بهش داد،دختره ام یه لبخند زد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که دهنم شبیه تمساح باز مونده بود و خیره به صالحی نگاه می کردم! متوجه نگاهم شدو بهم زل زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروم رو بالا دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب دست و دلباز شدین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندید و با ژست خاصی لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه کشیدن دخترا سمتت باید دست و دلباز باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-البته نه هر دختری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورم رو فهمید و هیچی نگفت و مشغول گوشیش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه پسر ها چی فکر کردن که همه دختر ها شبیه همن، اگر سیاهی هست سفیدی هم هست پس جامعه ای که ما حضور داریم همه جور قشری هست هیچ وقت نباید جمع ببنیدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز چند نفر دیگه اومدن و من رفتم واسه راهنمایی و قیمت دادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هشت شب بود،که دیگه از صالحی خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خیابون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم میزدم و به ماشین ها نگاه میکردم ، ماشین هایی بودن که خونواده ها باهم می گفتن و می خندیدن، موزیک گوش میدادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین های مدل بالا تا ماشین هایی که قدیمی و داغون بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا و چی و چطور بودن مهم نیست، هر کجایی این کره ی خاکی که می خوای باش فقط خوشبخت باش، از زندگیت لذت ببر و خودت رو لایق بهترین ها بدون تا رشد کنی و بالا بری، زندگی چیز کمی نیست یک بار به دنیا میای پس لذت ببر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها چیزی که من رو خوب می شناخت سنگ فرش های عابر پیاده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغ های خیابون چشمک میزدند و آقای ماه توی سیاهی شب مثل مروارید می درخشید و به نظر می اومد خوشحاله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار تنها کسی که تو این شب خوشحال نیست منم! از جلوی ویترین مغازه ها رد می شدم و به لباس ها نگاه می کردم، حسرت داشتن یکی از اون لباس ها رو همیشه داشتم و دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیِ من پر از حسرت های ناتمامیِ که هیچ وقت تمامی نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محو تماشای ویترین فروشگاه بودم که یکی از پشت سرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه خانوم چرا انقدر زل زدی به ویترین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا شوکه شدم، هستی این جا چی کار می کنه، وای چقدر غافلگیر شدم! سریع افتادیم تو بغل هم ،می خواستم جیغ بکشم ولی تو خیابون نمیشد فردا می گفتن این دخترِ دیوونه است، دیگه همه چیزم تکمیلِ دیوونگی هم اضافه شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق دستی به صورتش کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستی دختر کجایی؟ از سال سوم دبیرستان دیگه ندیدمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و با اون صدای جیغ جیغوش لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یسنا خیلی خوشحالم میبینمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم همینطور دیونهههه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوهام رو محکم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی اینجا چکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من اینجا که نه چهار مغازه اونطرف تر کار میکنم....تو چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با طنازی خاص خودش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم با خونوادم به خاطر بابام رفتیم اصفهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ااا پس بگو غیبت زد! پس دیگه خونتون اینجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ،راستی یسنا شمارتو بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بنویس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمارم رو دادم که روبهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یسنا جون دیگه مزاحمت نمی شم من اینجا ها کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه برو بای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی که رفت منم به ایستگاه رسیدم و سوار اتوبوس شدم، تو فکر بودم که خیلی خوبه هستی اومده یکم از تنهایی در میام حداقل شاید بتونه جای خالی خونواده نداشته ام رو پر کنه ولی هیچ چیز تو دنیا نمی تونه این کمبود های درونم رو برطرف کنه چون سال هاست که من یه یسنای پوچم همونی که بدون هدف زندگی می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت۳

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی هدف زندگی کردن یعنی همون اوج بدبختی یعنی دیگه به رفتنت راضی، ولی بعضی موقع ها یه چیزی درونم می گه هر طور شده بجنگ تو می تونی موفق بشی، الان هم به خاطر اون ندا زنده ام و کار می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خیابون نگاه می کرد و دلم قنج می رفت برای دسته جمعی رستوران رفتن و یه غذای توپ خوردن، بعدش هم مثل پرنسس ها بیای خونه و توی تخت نرم و گرمت با آرامش بخوابی و هیچ ترسی برای فردات نداشته باشی! فردایی که بدونی تضمین شده است پدری داری که تو هر شرایطی پشتت باشه یا مادری داری که با دست های پر محبتش دلت رو گرم کنه! یا برادر و خواهری داری که بشه مرحم درد هات، ولی هیچ کدوم قسمت من نبودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوبوس از حرکت ایستاد، سریع پیاده شدم و راه افتادم سمت خونه، این خونه تو جنوب تهران بود، ولی هنوزم می شد بهش گفت خونه! چون جایی رو جز این جهنم نداشتم که برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدم های بلند از تو کوچه های باریک گذشتم و به درب آهنی خونه رسیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید داشتم انداختم به در و رفتم داخل ،طبق معمول مواد می کشید و سرخوش از این دنیا کیف می کرد و هیچ وقت فکر نمی کردم این دختر نیازی به چیزی داره نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که سلامی بکنم دندون قروچه ای کردم و رفتم سمت اتاقم ،لباسام رو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه تختی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی دوسش داشتم چون اینو با پولی که می گرفتم قسطی خریدم، توفکر بودم که صدای گوشیم بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه گوشی دکمه ای که دیگه میگفتی هر چی دکمه داره الان می ریزه بیرون، اصلا دارای چند تکنولوژی فوق العاده بود این لعنتی ولی هنوزم خوب بود، چی کنم دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستیِ که یعنی چرا زنگ زده؟ به این زودی کارم داره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماس رو وصل کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو سلام هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام یسنا جونم خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربونت خوبم ،کاری داشتی زنگ زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره راستش تولدمِ میخوام دعوتت کنم ،توهم حتما بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستی جان نمی تونم بیام یه عالمه کار ریخته سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه بهونه نیار حتما فردا شب میای، آدرس خونمونو واست اسمس میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه هستی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگذاشت ادامه حرفم رو بدم بزنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه، اما، اگر نداره باید بیای، اومدم حرف بزنم که قطع کرد.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا مثل دوران مدرسه لجباز و یه دنده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدایا حالا چکار کنم، نه لباسی واسه رفتن دارم نه چیزی ،کادو هم باید بگیرم، گاوم بد زایید اونم دوقلو، حالا چی کار کنم من؟ از یه نظر خوبه تنوعه ولی از یه نظر آه تو بساط ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دست تو دختر، آخه این چه کاری بود نرم ناراحت می شه ،بخوام برم پول ندارم ولی خب هنوزم خوب بود صد و پنجاه تومن توی حسابم داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صالحی پولام رو هر ماه می ریخت حسابم الان هم چاره ای نیست باید فردا برم چیزی بخرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه چکار کنم! کنار تختم یه بسته بیسکوییت بود اون رو برداشتم و خوردم تا این که چشم هام گرم شد و خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور آفتاب توی چشمم می خورد، ساعت نه رو نشون می داد سریع بلند شدم و بع سمت حمام رفتم و یه دوش حسابی گرفتم و آب گرم از سر و صورتم پایین می اومد و احساس خوشایندی بهم می داد یه آرامش محض یه چیزی که سال هاست دنبالشم ولی فقط چند دقیقه برام اتفاق می افته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مکثی از حموم درومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام توی اتاقش بود سریع لباس هام رو پوشیدم و به سمت آشپزخونه رفتم و یه ذره چای خوردم آخه به این میگن صبحونه؟ من فکرکنم با هوا زنده، دیدید می گن طرف خدانگهدارِ دقیقا منم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس های تقریبا نیمه کهنه دیروزم رو پوشیدم با اتوبوس به سمت مرکز خرید هایی که اجناسشون زیاد گرون نبود رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادقت به ویترین ها نگاه می کردم، پیرهن هاش یا خیلی باز بود یه خیلی کوتاه،تا اینکه یکی از پیرهنا چشممو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پیرهن آستین سه ربع که نیم تنه بالاش صورتی بود و یه دامن مشکی از جنس بالا تنش بهش چسبیده بود و دور یقه اش هم نگین نقش زده و تا بالای زانوهام می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد مغازه شدم یه خانم مسن چشم رنگی بود که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید میشه اون پیرهن صورتی مشکیه رو واسم بیارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمی گفت و آورد رفتم پرو پوشیدمش ،خیلی بهم میومد کاملا تو تنم نشسته بود، کلی ذوق کردم و دستی به لباس می کشیدم و ریز می رقصیدم، دقیقا حرکتی که خیلی از دختر ها موقع خرید لباس نو انجام می دن، دوست نداشتم لباس رو دربیارم همیشه چیز هایی تنم بوده که به لعنت خدا هم نمی ارزیده ولی این حسابی جا خوش کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی دل کندن از پیرهن خوشگله لباس های قبلیم رو پوشیدم و رو به خانومِ گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چقدره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پنجاه تومن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکم ارزون تر حساب کنید ساق مشکی هم میخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه حالا باهات را میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ساق پا مشکی واسم آوردم اونم برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا بهش ۴۸دادم، آخه پولم کجا بود؟ باور کن بعد این مهمونی نون هم گیرم نمی آد بخورم! خدا کمکم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفتم سمت یکی از فروشگاه های بدلیجات فروشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سرویس گردنبند و گوشواره برداشتم ۴۰تومن...گفت رنگ تغیر نمیکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا هیچ بغالی نمیگه ماستم ترشه، همه همین حرف رو می زنن ولی وقتی می خریش میبینی چقدر تغییر کرده! می خواستم از پاساژ بیرون بیام که چشمم به یک مانتوی کرمی خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت۴

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حراج زده بودن سی تومن، برم؟ نرم؟ بابا یسنا بسه مانتو واسه چیته؟! وسوسه شدم و رفتم و همون مانتو کرمی رو پوشیدم خیلی بهم میومد، عالی شدم، لباس خیلیی می تونه آدم ها رو تغییر بده ولی این رو یادمون باشه، شاید بتونه تغییرت بده ولی تو هر لباسی که باشی باز هم خود واقعیت رو نشون می دی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم نخرمش، اصلا چشم هام بهش اتصالی کرده بود تا بلاخره حسابش کردم و با خوشحالی روانه خونه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش هیچوقت به اون خونه نمی رفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کوچه های باریک دوییدم و به خونه رسیدم، چه ذوقی توی دلم بود! این چندسال اینطوری با شوق نرفته بودم برای خرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید رو به در انداختم و در رو بازکردم، دیدم بابام عین شمر داره با خشم نگاهم میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمله کرد بهم و انقدر کتکم زد که جون نداشتم بلند شم، بین کتک هاش اشک می ریختم، دلم برای خودم به شدت می سوخت نه به ذوق و شوقم برای خریدن پیرهن نه به زدن های الانش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میون کتک هاش میگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختره ی عوضی کجا رفتی ها؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که واسه من صبحونه درست کنی ،کدوم گوری رفتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو ببین تمام فکر و ذهنش اون شکم لعنتیش بود، این صبحونه بهونه است من که می دونم از کشیدن اون زهرماری این طوری سگ شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک از گوشه ی چشمم سرازیر شده بود و هق هق میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرایی بودن که خودشون واسه دختراشون لباس می خریدن ،ولی من لباسی هم که واسم نمیگیره همیشه هم کتکم میزنم، نداشتن پناه توی زندگیت بد ترین دردِ روزگارِ این که بین یه مشت حیوون باشی و با بی رحمی تمام فکر رندگیت باشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا من رو از دست این دیو شاخ دار نجات بده که دیگه امونم رو بریده، خدایا نسیب گرگ بیابون هم نکن که گریه اش می گیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دردی که توی بدنم پیچیده بود بلند شدم و نایلون های لباسم رو برداشتم و سمت اتاقم رفتم و لباس های جدیدم رو یک گوشه پرت کردم و نشستم روی تخت، خدایا چرا انقدر باید کتکم بزنه و من هیچی نگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام بارونی بود و دلم پر از درد، سرم رو روی بالش گذاشتم و از ته دل زجه زدم برای این بی رحمی که تمام وجودم رو احاطه کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک هام رو باز کردم و کش و قوسی به کمرم دادم و بلند شدم و نگاهی به ساعتم انداختم سه بود سریع مانتوی لیمویی رنگم رو پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساق مشکیم هم پوشیدم و شلوارم هم که تازه خریده بودمش رو روش کشیدم. یک روسری سفید هم با یک کفش مشکی پاشنه بلند که قبلا تو یکی از حراجی ها خردیمم پوشیدم و یه رژ صورتی و مداد چشم داشتم اون هم توی کیفم گذاشتم البته زیاد اهل آرایش نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کادومم برداشتم و از خونه زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد فروشگاه شدم و سلامی کردم و از کنارش رد بشم که آقای صالحی سرش رو بالا آورد که سلام کنه میخ شد روم و با یه لبخند کج گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی بهش کردم و روی صندلی نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نگاهش کردم دیدم با همون حالت قبلی داره نگاهم میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا تقصیرهم نداشت، همیشه با لباس های کهنه رنگ تیره قهوه ای یا سورمه ای میومدم، بعد الان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم خنده ام میگیره، با اخمی که کردم به خودش اومد ،ولی اون لبخند کجش رو داشت، که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم نیک نژاد ،چی شده خوشتیپ کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید حتما توضیح بدم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحن حرفم حسابی جا خورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اگه مایلید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروم رو بالا دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب مایل نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی بدش اومد همیشه دخترا رو خام خودش می کرد ولی نتونست روی من اثر کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز هم مثل بقیه روزا گذشت، ساعت هشت بود، از آیینه نگاهی به خودم کردم،کیفم رو براشتم برم که با حرفی که زد ایستادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم نیک نژاد جایی میرید میرسونمتون البته اگه کسی نخواد بیاد دنبالتون..بعدشم به نیش خند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش بر گشتم سمتش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آب بکش اون دهن کثیفتو دیوونه دختر باز!..بعدم سریع از فروشگاه بیرون رفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار تاکسی شدم و آدرسو بهش دادم، دیگه باید قید این کارهم بزنم برم یه جای دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی یه ویلای بزرگ تو بالا شهر نگه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوهو ویلا رو ببین، محو ویلا بودم که مرده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم همین جاست، پول تاکسی رو حساب کردم و رفتم سمت ویلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ در رو فشار دادم که در باصدای تیکی باز شد و رفتم داخل، وایی چه باغ خوشگل و سرسبز و پر گلی!توی محوطه جلوتر میز چیزه بودن،که یهو در ویلا باز شدو هستی دویید سمتم، دقیق نگاهش کردم یک پیرهن دکلته ی قرمز که پایینش بلند بودو روی زمین کشیده میشد پوشیده بود و یه آرایش نازهم از صورتش انجام داده بود و واقعا خوشگل شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسمتی از موهاش هم بالا بسته بود و نصفی از اون روی شونه هاش پخش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم رسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای سلام یسنا جونم خوش اومدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزیزم ،مرسی ،تولدت مبارک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بغلش کردم و همراهیم کرد به داخل ویلا، از بین مردم زدیم و رفتیم تو اتاق تا آماده شم بعد کسی هستی رو صدا زد رفتم و مانتوم رو درآوردم وآماده جلوی آیینه ایستادم رژ و مدادم رو زدم و منتظر هستی شدم که واردشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهم انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یسنا چقدر خوشگل شدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی چرا اینقدر کم آرایش کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زیاد اهل آرایش نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت۵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی چیو اهل آرایش نیستی بیا بشین اینجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اجبار روی صندلی نشوندم که رو به روش آیینه بزرگی داشت و گفت پشتت رو به آیینه کن که نبینی چقدر تغییر می کنی بعدم مشغول آرایش کردنم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونش رو در میاورد و به طور خنده داری بهم خیره می شد، انگا داره کوه می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وااای خدا نکشت هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم خیلی باحال ادا درمیاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش هم خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای آره همه میگن عادی باش بابا، ولی خب دست خودم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به بازوم کوبید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا تو به من نگاه نکن تا خوشگلت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشگل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط خدایی شبیه این زن های مصر باستانم نکنی خط چشم می کشیدن تا شقیقه اشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتفاقا قشنگه باش پس همینو میکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه میکشمت آ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه اوکی، الان عروسکت میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هرکی نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی صدا نشسته بودم و نگاهش نمی کردم که نکنه بخندم بعد که کارش تموم شد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای جااان یسنا ببین خودتو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و نگاهی به خودم انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شدم؟! عالی بابا، چشم های آبیم با سایه ی مشکی زیبا تر از همیشه بود و مژه هامم بلند تر شده بود،یه رژ صورتی براق هم برام زده بود، ای جان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از روی صندلی بلند شدم و محکم گونه اش رو بوسیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای جانم عزیزم مرسی قشنگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی توی آیینه به خودش انداخت گونه اش رژی شده بود، لب ورچید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت یسنا صورتم رژی شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی دندونی زدم که چشم هاش رو ریز کرد و همونطور که دستمال رو به لپش می کشید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای ای بلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا تمدیدش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی خوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی چیو نمی خوام پاک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رژم رو به اجبار تمدید کرد، دستی به پیرهن و موهاش کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه وایس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام خیلی بلند بود و تا زیر باسـ ـنم میومدم شونه زدم و دم اسبی بستمش بالا، جلوی آیینه چشمکی واسه خودم زدم که هستی خندید و از اتاق بیرون رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن شدیم، از پیر و جوون دور میز ها ایستاده بودن و حرف میزدن،منم با هستی رفتم سمت یه میز، همه می اومدن و به هستی تبریک میگفتن ، منم باهاشون دست می دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم شربت می خوردم که متوجه سنگینی نگاهی روی خودم شدم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بلند کردم، یه پسر تقریبا بیست و چهار ساله با چشم های سبز و پوست گندمی بهم زل زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش خیلی سنگین بود و کلافه ام کرد، این کیه دیگه! روبه هستی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستی جان دستشویی تون کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از سالن برو بیرون توی راهرو سمت راست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سریع راه افتادم برم سمت دستشویی که دستم از پشت کشیده شد، سریع برگشتم همون پسره بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه خریدارانه ای بهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای دختر تو چقدر خوشگلی،بیا مال من شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو گم شو ولم کن، دیوونه! و...با خشونت دستم رو بیرون کشیدم و وارد دستشویی شدم و درو قفل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی آیینه نگاهی به خودم انداختم،سیـ ـنه ام از فرط هیجان بالا و پایین می شد، این کیه دیگه؟ من رئیس شاهم بشم بازم یکی هست اذیتم کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا آخه تو تولد دوستمم چرا؟ خیر سرم اومدم بهم خوش بگذره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مکثی سرم رو بیرون بردم کسی نبود، حتما رفته! در دستشویی رو بستم و راه افتادم که دستبندم باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول بستنش بود که یهو خوردم به چیزی آروم سرم رو بلند کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو ببین! با چشم های مشکیش جوری نگا هم کرد گفتم الان از وسط نصفم می کنه که با اخم لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم حواستونو جمع کنین راهرو جای این کاراست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد چیزی بهش بگم که گذاشت رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا این چه بیشعوره، ولی خدایی خیلی ترسناک بود، بعد رفتم سمت سالن ولی هیچکس نبود، وا پس اینا کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از این طرف به اون طرف می رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که صدایی از پشت سرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زیادی نگردید، اذیت می شین ، تو باغن..و یه نیش خند زد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش حرصم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اذیت شدنم به خودم مربوطه نه به شما. ابرویی بی خیال بالا انداخت و رفت، بهتر که رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقیقه منم بیرون رفتم که دیدم تو باغ جمع شده بودن و موزیک در حال پخشِ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت هستی که با دیدنم تعجب کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای یسنا عزیزم یادم رفت بهت بگم بیای باغ ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه عیب نداره، فهمیدم اومدید باغ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم آره جون عمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یسنا این مامانم ،و روبه مامانش گفت،مامان اینم یسنا دوستم.. بعد باهم دست دادیم و سلام کردیم ،مامانش یه لبخند مهربون زد که یاد مامانم افتادم و آهی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که از چشم هستی دور نموند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عجب آهی کشیدی دختر هرکی ندونه میگه ببینم چی میکشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم و چیزی نگفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی از خونواده ام چیزی نمیدونست، فقط می دونست که با بابام زندگی می کنم، چون همه چیز رو نمیشه به همه کسی گفت، بعضی حرف ها باید نزده باقی بمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای موزیک بلند شدو همگی دونفر دونفر ریختن وسط، جشن تولد این ها جشن عروسی ماهاهم نمی شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و هستی به جمع نگاه می کردیم که یه پسر جوون و خوشتیپ اومد و به هستی پیشنهاد رقص داد اونم از خدا خواسته قبول کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی دختر آخه چقدر هولی تو یه ذره ناز می کردی بعد! ای بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا قبلا هم این مدلی بود، جرئت نبود بهش تعارف کنی سریع قبول می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط سالن قرار گرفتن و شروع به رقص کردن با لبخند بهشون چشم دوختم ، واقعا چه خانواده هایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا خوشبحالشون چقدر از زندگی لذت می برن، این ها میلیارد واسشون پول خورده بعد من درگیر دو یا سه هزار تومنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاصله طبقاتی چقدر می تونه باعث اختلاف در روند زندگی بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو بین جمع می چرخوندم که همون پسر رو دیدم، اه چندش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت به سمتم می اومد ،خودم رو به کوچه علی چپ زدم تا این که کنارم اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه افتخار رقص با منو بدید مادمازل؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی عطر تندش بینیم رو سوزوند، این گفت مادمازل؟ چقدر لوس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هاش حسابی توی هم رفت ولی زود به حالت اولش برگشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-افتخار بدین بانو منتظرم نذارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه این چقدر سیریشه؟! اینقدر واستا اینجا تا علف زیر پاهات سبز بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاهش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهتون گفتم نه، لطفا هم دیگه مزاحم نشین و...صورتم رو برگردوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفس های عصبیش رو می شنیدم تا این که با قدم های بلند عقب گرد کرد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخیش خوب بود شرش کم شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لیوان شربت از روی میز برداشتم و یه قلوپ ازش خوردم با لبخند به بقیه نگاه می کردم که همون پسره که بهش برخوردم موشکافانه نگاهم میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا از دست این خلاص میشی گیر این یکی میوفتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول رقص بودن، بعضی از نگاه ها کلافه ام می کرد و صدای موزیک خیلی بلند بود و حس می کردم محیط اون جا کمی آزارم می ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق نگاهی به کناره ویلا انداختم و نوشیدنیم رو روی میز گذلشتم و چرخیدم و به پشت ویلا رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گل های رز خیلی خوشگلی داشتن تازه و سر زنده، خم شدم و بوشون کردم حس تازگی و طراوت بهم دست داد اصلا چی بود تو اون شلوغی! من به تنهایی عادت کردم چون از اول عمرم یه آدم تنها بودم و هستم و تا آخر عمرم تنها می مونم، مشغول بو کردن گل ها بودم که سایه ای توجهم رو جلب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس برگشتم و حینی کشیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دستش یه بطری شـ ـراب بودو ازش می خورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس بهش خیره شدم که با حالت مستی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دست رد به سینه ی کامران صفوی میزنی خوشگل؟حالیت میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم خشک شد و قلبم دیوانه وار می کوبید، عرق سرد روی پیشونیم نشسته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند یه قدم اومد جلو که یه قدم عقب رفتم ،انقدر جلو اومد که از پشت به دیوار برخوردم! دست چپش رو سمت راستم و با دست قرار داد و با دست راستش قلوپ قلوپ مشروب میخورد، از ترس زبون بند اومده بود، خدایا چکارکنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک صورتم رو خیس کرده بود با تمام قدرتم هلش دادم و دوییدم که از پشت از موهام رو گرفت و کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه خانوم کوچولو میخوای از دست من فرار کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه مشـ ـروب رو روی زمین انداخت و با دوتا دستش کشیدم پشت ویلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تورو خدا کمکم کنید، تو رو خدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای فریاد من توی اون همه همهمه و رقص و پای کوبی گم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت۷

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه مشـ ـروب رو انداخت روی زمین و با دوتا دستش کشیدم پشت ویلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تورو خدا کمکم کنید، تو رو خدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هق می کردم که کوبوندم به دیوارو سرشو مقابل سرم قرار داد و با لذت سر تا پام رو از نظر گزروند، دست هام عرق کرد بود و از ترس می لرزیدم، آب دهنم خشک شده بود و حرف زدن واسم سخت شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنش بوی گند مشـ ـروب میداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هام رو محکم گرفت و انداختم روی زمین و روم خیمه زد، دستش رو سمت موهام برد و با یکی شون بازی کرد، حالم ازش بهم می خورد و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به من دست نزن حالم ازت بهم می خوره. برو اونطرف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی داد می زدم هلش می دادم کار ساز نبود و هیچ توجهی نمی کرد، خدایا کمکم کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو سمت پشت پیرهنم برد و زیپ لباسم رو کشید، کم کم داشت لباسـ ـم رو درمی آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یکی از دست هاش دوتا دست هام رو گرفته بود و با اون یکی داشت بدبختم می کرد! هق هق میکردم، از همه دنیا نا امید شدم و ترسی وجودم رو احاطه کرده بود که تمام بدنم از ترس می لرزید، عرق از صورتم پایین می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدترین اتفاقی که می تونه برای یک دختر اتفاق بیوفته همینه، خدایا کمکم کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم هلش بدم ولی دریغ از یکم تکون خوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست راستش کمرم رو گرفته بود و فشار می داد. حالت تهوع گرفته بودم. دستی روی لب هام کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خوشگلی تووو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اشک پسش زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بذار من برم، تورو خدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا بری هستی حالااااا، مگه میشه از دستت بدم... و پیرهنم رو کمی پایین کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدرتش خیلی زیاد بود به هق هق افتاده بودم، چنان محکم نگهم داشته بود که نمی تونستم کاری کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شهوت بهم خیره شده بود، این هجم از گرگ صفت بودن واقعا شرم آور بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بند بند تنم از ترس می لرزید، نمی خواستم تنم رو از دست بدم من همه چیزم رو باخته بودم ولی نمی خواستم تمامم رو ببازم، اون هم توء کشوری که دختر بودن سراسر عجز و ناتوانی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست راستش روی تنم کشید، مورمورم شد، با جیغ تکون می خوردم، ولی طوری احاطه ام کرده بود که خودم رو ناتوان ترین آدم روی کره زمین می دیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هوس نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جووون چه دختری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان داد و فریاد زده بودم که صدام در نمی اومد، گلوم از درد تیر می کشید و صورتم از اشک خیس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو جلو آورد که چشمم رو بستم و جیغ کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولم کن دیوونه، راحتم بذار !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو حس کردم از روم بلند شد، با تعجب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو باز کردم و به رو به روم خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامران رو روی زمین انداخت و شروع به زدنش کرد، این کی بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت به اون ها خیره شده بودم و قدرت تکلمم رو از دست داده بودم، این که همون پسره بود که تو راهرو دیدمش، از زور خشم قرمز شده بود و با مشت کامران رو می زد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مات بهشون نگاه می کردم و گوشه ای توی خودم جمع شده بودم و سریع لباسم رو می پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی به خودم اومدم، پسرِ به قصد کشتن کامران رو می زد، نکنه یک وقت بمیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع بلند شدم و به سمتشون رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولش کن، ولش کن، ارزششو نداره که دستت به خونش آلوده بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم به مشت های پی در پی اش ادامه داد، صدای نفس زدن های عصبیش رو می شنیدم، کامران هم بی حال روی زمین افتاده بود و صورتش غرق در خون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوش رو گرفت و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم بسهههه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتش روی هوا ثابت موند و سرش رو برگردوند و نگاهم کردم، واقعا وقتی عصبانی می شد حشتناک می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیدم و یه قدم عقب رفتم و با لکنت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ آقا و ولش کُ کن کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و روبه روم ایستاد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدی اینجا چکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من من از صدای..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگذاشت ادامه حرفم رو بزنم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه ، اگه من نیومده بودم که..حرفش رو خورد و دستی بین موهای پرپشتش کشید و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه اش رو به دیوار داد و خسته به کامران نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه حرومزاده بیش نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسم رو محکم گرفته بودم که نیوفته، دستم نمی رسید زیپ پشت لباس رو بکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرِ دستش رو روی صورتش کشید و عرقش رو پاک کرد و کتش که یک طرف افتاده بود رو با ژست خاصی بلند کرد و تکوندش، هاج و واح نگاهش می کردم که اخم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بجمب بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه لباسم شدم و این پا و اون پا کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امم، خب لباسم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون چشم های گیراش که کمی قرمز شده بود اخم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لباست چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست پاچه و خجالت زده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زیپ لباسم پایینِ نمی تونم ببندمش.. و سرم رو ریز انداختم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابهت به سمتم اومد و پشت سرم ایستاد، قلبم دیوانه وار می کوبید، با مکثی دست چپش رو روی کمرم قرار داد و با دست راستش آروم زیپ رو بالا کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همنطور سر جاش ایستاده بود و تکون نمی خورد، سریع به خودم اومد و برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون از این که کمکم کردید، این لطفتونو هیچ وقت فراموش نمی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های مشکی و گیراش لبخند محوی زد و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامران همونطور روی زمین افتاده بود، با نفرت نگاهم رو ازش گرفت که پسرِ راه افتاد و منم مثل جوجه ای که مامانش رو پیدا کرده دنبالش می رفتم...لباس هام خاکی شده بود، توء راه سر و وضعم رو درست کردم و وارد شدیم همه مشغولرقص بودن، هستی با نگرانی اومد جلو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر کجا بودی تو چرا لباست خاکیِ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم مشکوک به پسرِ نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست بعدا بهت میگم..و بدون این که چیزی بگم به سمت ویلا قدم برداشتم، هستی دنبالم می اومدم و منتظر جوابم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله وارد ویلا شدم، فعلا نمی خواستم درمورد امشب چیزی به هستی بگم و شبش رو خراب کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق رفتم که پشت سرم اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا میری؟ چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست، نه دیگه باید برم ساعت یازدهِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من مهمونمو شام نخورده نمیفرستم بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش رفتم و مقابلش ایستادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خدا اصلا میل ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشده؟ اصلا مگه دست خودته پاشو بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور بردم توی آشپزخونه غذا بهم داد، البته میلی نداشتم چند قاشق خوردم که می دونم ناراحتم شد ولی اگر بفهمه چه اتفاقی واسم افتاده درکم می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوله ام رو برداشتم و زیر چشم هام که سیاه شده بود رو پاک کرد و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه واسم آژانس بگیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا آژانس چرا خودم میبرمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت۸

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه تو تولدته بلندشی بیای دنبال من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره چرا که نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از پشت سرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من میبرمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این همون فرشته نجاتم بود؟! برگشتم و لبخند زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مرسی با آژانس میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم می برمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.