رمان تو با منی به قلم نیلا
داستان دربارهی دختری به اسم آهو هستش که برای سفر کاری اقدام کرده ولی بهش خبر میدن که باید متاهل باشه و در همین حین هم کارمند جدیدی به شرکت میاد که اونم همین مشکل رو داره. علی رغم اختلافاتی که با هم دارن یه ازدواج صوری میکنن اما با برگشتن پسر خالهی آهو که تازه از خارج اومده....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۶ دقیقه
-هنوز معلوم نيست...
گفتن قبلش يه ماهي رو بايد برامون كلاس بذارن .... بعد از اون افراد واجدو شرايطو مي برن
احمد- مگه قرار نبود ببرنت .....پس واجد الشرايط چه صيغه ايه؟
-نمي دونم احمد...تا چند روز ديگه همه چي معلوم ميشه
احمد- نگران ايني؟
-اره ....
احمد- مي دونم خيلي زحمت كشيدي ...نگران نباش.... كسي بهتر از تو نيست ..بي خود مي كنن نبرنت...
-ممنون بايد دلگرمي جانانت
احمد- خواهش ...خوب اينا رو بي خيال.... ...اهو يه دختري رو ديدم ..ببينيش به انتخابم مي گي ايولا
يكي از ابروهامو انداختم بالا ...برو بيرون
احمد- ای بابا هنوز كه درباره اش برات نگفتم
-احمد جان بيرون....
احمد- نمي خواي درباره زن برادر ايندت بشنوي؟...
-تا الان درباره 99 تا شون شنيدم بسه
احمد- خوب بزار اينم بگم كه بشه 100 تا
-احمد بيرون
احمد- هي بزن تو ذوقم .. دختره چشم گوساله ای ...
با ارامش خم مي شم.... و گلدونو برمي دارم و سرو تهش مي كنم..
احمد- نه...... نه..... همون 99 تا بسه تو اروم باش عزيز دلم ...چرا انقدر خودتو ناراحت مي كني ...اروم باش........ اروم ...
در حالي كه دستاش به نشانه تسليم بالا برده به طرف در مي ره .. و درو باز مي كنه ...
احمد- اسمشو هم نمي خواي بدوني ؟
گلدونو كمي بالاتر مي برم
احمد- باشه.... باشه..........
از اتاق خارج مي شه و درو كمي مي بنده و دوباره سرشو مياره تو ...
احمد- فقط يه چيزي چشاش عين خودت گوساله ای
ديگه گلدونو پرت مي كنم كه سريع سرشو مي قاپه ...
گلدون به چندين تيكه تبديل مي شه و هر تيكه اش ...گوشه ای مي يو فته
مادرم با فرياد
احمد بلاخره نيشتو زدي ... چقدر سر به سر این دختر مي زاري
احمد با خنده سرشو مي ياره تو ....
احمد- هنوز نشونه گيريت خوب نشده ...من 100 تا زن گرفتم تو هنوز نشونه گيريت كوره ....
ليوان رو ميزو برداشتم...
احمد- نه به جانت .....ديگه این يكي رو نيستم و قبل از پرتاب من در و بست و رفت
صداي خندشو از پشت در مي شنوم ..... ليوانو محكم مي كوبم به در....كه از ترس جيغش در مي ياد...
وبعد از كمي مكث دوباره شروع مي كنه به خنديدن
بدون صبحونه از خونه خارج شدم...فريبا تو ماشينش منتظر م بود...
با دلخوري رفتم و سوار شدم...
فريبا- عليك سلام به روي ماه نشستت
فريبا- عليك سلام به روي ماه هارت
فريبا- عليك سلام به روي ماه ...
-خوب سلام ....
فريبا-...صبحت بخير اژدها...من نمي دونم مامانت اينا درباره ات چه فكر كردي كه اسم به این قشنگي روي تو حروم كردن ...حيف اهو كه به تو مي گن.......
-مي ري يا پياده شم...
ماشينو روشن كرد..
فريبا- چرا انقدر ناراحتي.؟..
-تو جاي من بودي ناراحت نمي شدي؟
فريبا- زياد مهم نيست اهو نشد كه نشد...جونت سلامت شايد قسمت يه چيز ديگه ایه...
-اخه چرا حالا..... حالا كه نوبته منه ....
فريبا با خنده - عزيزم اينم از شانس مزخرفته ....
-امروز مي رم پيش مهندس فلاح ...
فريبا- برو مثلا مي خواد برات چيكار كنه؟...هيچي جز اينكه بگه خانوم مهندس فرزانه برو شوهر كن..ديگه مشكل حله
-فريبا از ديروز اعصاب خرده تو هم هي داغمو تازه كن
فريبا- جدي مي گم چرا شوهر نمي كني
-كي مياد به این زودي شوهر من بشه ...بقالي نيست كه بگم من شوهر مي خوام.... اونم بگه چه مدليشو مي خواي اونو بهت بدم
فريبا- عزيزم قانونشون همين شده...و اولويت با متاهلاست ..
فريبا- مهندس كبيري كه خيلي خوش شانس بود ...خيلي نفهمي اهو اگه به اون ايكبيري بله رو گفته بودي الان دوتايي باهم مي رفتيد.
-اهان همونه.... كه با داشتن خانوم نجم.... اونو داره مي زاره...كه خودش بره
فريبا- اره ديگه يادم نبود اونا تو خانوادشون مرد سالاري حرف اولو مي زنه
..
۱۳ ساله 00چرا با عاطفه ازدواج کرد عاطفه کیه؟ 😳😳
۱ سال پیشنرگس
۱۶ ساله 00عاطفه خواهر عماد بود
۲ ماه پیشAna
00رمان خوبی بود ولی چقدر فاطمه آویزون بود با این که عماد ازدواج کرده باز بهش چسبیده بود از اینجور شخصیت ها متنفرم
۷ ماه پیشطناز
۱۹ ساله 00داستان رمان تکراریه
۱۰ ماه پیشمعصومه اخوان
۱۳ ساله 00رمان خوبی بود من در یک روز تمومش کردم دست نویسنده درد نکنه رمان خیلی خوبی بود من که عاشقش شدم به شما هم پیشنهاد میکنم این رمان رو بخونید
۱۱ ماه پیش،،،
۲۱ ساله 00عالی بود مرسی از نویسنده عزیز😍💖
۱۱ ماه پیشسحر 34
00قشنگ بود خیلی
۱ سال پیشWinter
10از اول رمان معلوم هست که قلم نویسنده ضعیف،بچگونه وبی منطقه کارایی که شخصیت اصلی دختر رمان انجام میده یا میگه فقط از دست یه بچه 5 ساله نپخته برمیاد البته کلا مشکل از قلم و بی تجربگی نویسنده هست
۲ سال پیشالهه
10اصلا معمایی نبود ولی قشنگ بود
۲ سال پیشماری
00خیلی خوب بود
۲ سال پیشرضایی
11من رمان عبور از غبار این نویسنده را خونده بودم و عالب بود او قلمشون را دوست داشتم اما این رمان نسبت به اون خوب نبود وقت حروم کردن بود
۲ سال پیشالین
10خوب بود☺☺
۲ سال پیشدیانا
۱۸ ساله 20به نظر من رمان خوبی بود اما اولش یکم مسخره و حوصله ی ادم و سر میبرد اگر آهو دختر شیطون و بازیگوشی بود قطعا رمان خیلی جذاب تر می شد مخصوصا بخاطر چشاش که نویسنده گفته بود درشته اما ممنون از نویسنده❤
۲ سال پیشباران
00عالی بود
۲ سال پیشش واقفی
۵۴ ساله 21خیلی جالب وتقریبا طنز نوشته شده دست نویسنده درد نکنه آن شالله رمان های بهتر وهیجان انگیزتر
۲ سال پیش
شروق
۱۹ ساله 00عالی بود