دوست داشتی؟

رمان سه دخیه شیطون بلا

  • 72.8K 👁
  • 164 ❤️
  • 252 💬

سه تا دختر تنها که هر کدوم با اتفاق هاییه بدی خانواده هاشونو از دست دادن و به خاطر اینکه پول دربیارن از ادماییه پول دار دزدی میکنن و خیلی شلوغ هستن این سه تا دوست، دوست که نه خواهر که تو یه اتفاق با سه تا پسر آشنا میشن و…..

بیشتر...
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    10

    نویسنده عزیز رمانت دیگه از بعد اینکه با پسرا کورس گذاشتن ابکی شد ادم انقدر ازدواجو شل نمیگیره ک😐

    ۲ روز پیش
  • ریحانه

    00

    رمان خوبی بود ولی تا جایی که مونا و رادین اولین بار کنار دریا بودند ولی به بعدش اصلا بدرد نخور به بعدش اگر یکم دیگه طولش میداد به نظرم رمانه خییلی خوبی میشد ولی برای اولین بار خوب بود تشکر از نویسنده عزیز

    ۲ هفته پیش
  • مهسان نادری

    20

    حاجی خوب بودا ولی ارزش خوندن نداره

    ۴ ماه پیش
  • یونس

    00

    سرگرم باشم

    ۲ ماه پیش
  • یونس

    00

    سرگرم باشم

    ۲ ماه پیش
  • Priya

    00

    وای عاشقش شدم رمان گروهی بیشتر بزار

    ۲ ماه پیش
  • مریم

    00

    میخوام بخونم و بنظرم جذاب باشه

    ۳ ماه پیش
  • رومینا

    00

    عالی ترین رمان

    ۵ ماه پیش
  • رها

    00

    خیلی مسخره بود

    ۵ ماه پیش
  • هستی

    20

    خیلی داستانش خلاصه شده بود ،و همه چی خیلی تند تند اتفاق افتاد که این داستان رو کمی بچگانه کرده بود. به هر حال ممنون از نویسندش

    ۶ ماه پیش
  • دختری از دیار اسمان

    10

    وای قلم داغون هیچی نمیفهمی ازش خلاصه که کلا اشتباه نویسنده عجله داشت رمان و گذاشته دور تند بیست خط بیشتر نخوندم چون گند زد به اعصابم. ناموسا بخونین اول ببینین چه چیزی و میخواین نشر بدین. بدون تشکر

    ۷ ماه پیش
  • اتی

    10

    اقا اینا فقط سه روز باهم اشنا شدن چطور ازدواج کردن واقعا خیلی باحال بود فقط اونجایی که سارا داشت به حسام نگام میکر خخخخخخخخ

    ۷ ماه پیش
  • نفس

    10

    همه چی یهویی اتفاق افتاد زیاد جالب نبود

    ۱۲ ماه پیش
  • ماهور امیری نسب

    10

    فقط یه چیزی ... نوشته بودین تفنگ جرسه ولی اون ژسه هستش ولی به نظر من یکم باید بیشتر روش کار می کردی همه چی یهو اتفاق افتاد سعی کن رمان های بعدیتو بهتر بنویسی ❤

    ۸ ماه پیش
  • الناز

    10

    خیلی خیلی گیج کننده بود همه چی یهویی شد کی میاد با یه پسر که یه روزه شناختش بره ازدواج کنه آخه

    ۸ ماه پیش
  • b. m

    10

    بدک نبود ولی ای کاش یکم بیشتز کار میکردی

    ۸ ماه پیش
  • یلدا

    10

    به نظر من بد نبود برای رمان اول اما همه چی خیلی تند تند انجام شد یکم دیگه روش کار کنی عالی میشه😉

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.