رمان سفر بی پایان (جلد اول ساعت بیست و پنج) به قلم نرگس نعمت زاده
ماجرا از اونجایی شروع میشه که سه دوست، به نام های بهار، نفس و نیلوفر که در دوران شیرین دانشجویی به سر می برن،
تصمیم می گیرن سریک لجبازی بچه گانه، به سفر برن.سفر به ویلایی نفرین شده در شمال کشور.
همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه کم کم ویلا، اون روش رو بهشون نشون می ده.
در همین حین، دو برادر به نام های هیراد و بهار هم پاشون به اون ویلا باز میشه و همگی تا سی و دو روز، اسیر ویلای طلسم شده می شن.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۴ دقیقه
***
بابا که اومد،سریع به استقبالش رفتم.رابطم بابا بابام خیلی خوب بود.جونمون به هم بسته بود.دختر لوس و تیتیش مامانی نبودم اما بیش از حد بابایی بودم.
مثل هر روز بغلش کردم و بهش خسته نباشید گفتم.اونم با خوشرویی جوابم رو داد.به مامان گفتم بشینه تا خودم چای بریزم.
سه تا چایی ریختم و برگشتم تو سالن.
معلوم بود خسته شده.سینی رو گذاشتم جلوش و گفتم:بابایی خیلی دمقیا.
بابا:آره بابا امروز ارباب رجوع زیاد بود.خسته شدیم همه.
بابام کارمند بانک بود.خداروشکر دستمون به دهنمون می رسید و مشکل مالی نداشتیم.
_خسته نباشی.
_سلامت باشی بهار بابا.
مامان:خانوم امروز کلی گریه کرده که چرا استادم طرحمو قبول نکرد.
بابا ابرویی بالا انداخت و گفت:چرا؟
_طرحم با چیزی که استاد می خواست همخونی نداشت.ردش کرد.
بابا:عجب.
خندم گرفت.اوج هیجان یا ناراحتیش همین عجب بود.
بابا:چرا می خندی؟
_هیچی.
مامان:بله دیگه خنده هاش مال باباشه،غم و غصه و گریه هاش واسه من.
پریدم بغلش و گفتم:الهی فدات شم مامان.ببخشید.
_خدا نکنه.ای بابا بشین خفه شدم.
نشستم سر جام.بابام گفت:اشکال نداره.این درس عبرت شد تا دفعه ی بعد کارتو با دقت انجام بدی.
_بله درسته.میگم بابا.می ذاری انشب با نفس و نیلوفر برم بیرون یکم آب و هوام عوض شه؟
_ای پدر سوخته.پس بگو چرا اینقدر مظلوم نشستی.
با اعتراض گفتم:عه بابا من که همیشه آروم و مظلومم.
_بیرون خونه بله.اما تو خونه که خودت خوب می دونی.
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم:حالا می ذاری؟
_برو.ولی زود برگرد.مواظب خودتون باشین.
چشمی گفتم و بلند شدم.
به نفس و نیلوفر پیام دادم و گفتم تا نیم ساعت دیگه می رم دنبالشون.چیزایی که بابا واسم تعریف کرد خیلی جذاب بود.می تونست سوژه ای بشه تا حسابی با بچها با هم گپ بزنیم.
مانتوی بنفش بلندم رو با شلوار و شال سفید پوشیدم.یه رژ صورتی ملایمم زدم.کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون.
سویچ رو از بابا گرفتم و و بعد از شنیدن توصیه هاشون.خدافظی کردم و از خونه بیرون رفتم.....
اول رفتم دنبال نفس،بعد هم نیلوفر.از خصلت های خوب هرسه تامون این بود که سریع حاضر می شدیم.تا برسیم بام نفس و نیلوفر کلی مسخره بازی در آوردن و منم فقط می خندیدم.
ماشین رو یه جا پارک کردم و پیاده شدیم.با هم رفتیم بالا،جایی که همیشه دور هم جمع می شدیم.وسطای مهر بود و هوا به خنکی می زد.نفس سریع روی نیمکت نشست و شروع کرد به به به چه چه کردن:به به عجب هوایی.عجب ویویی.آخ من چقدر اینجا رو دوست دارم.
من و نیلوفرم کنارش نشستیم.گفتم:مگه بار اولته میای اینجا؟
نفس:نه ولی یه ارادت خاصی به اینجا دارم.
نیلوفر:عجب.
نفس:مش رجب.
نیلوفر الکی ادای خنده در آورد و گفت:چقد تو بانمکی آخه.
نفس:به گرد پای تو هم نمی رسم عزیزم.
با داد من جفتشون ساکت شدن:ای بابا بسه دیگه.خیر سرم اومدم من حرف بزنما.یه لحظه هم به اون فک مبارک استراحت نمی دن که.
نیلوفر:باشه چرا می زنی.اصلا ما لال می شیم.بفرمایید.
ژست این فیلسوفا رو به خودم گرفتم و شروع کردم:دو شب پیش،بابا یهو هوس کرد خاطرات تلخی رو مرور کنه که هیچ وقت تا حالا نشنیده بودیم.
نفس با هیجان گفت:من میمیرم واسه خاطرات تلخ .خب.
چش غره ای بهش رفتم و ادامه دادم:موضوع بر می گرده به زمان پدر بزرگ بابام.
نیلوفر:اووو من حوصله ی شنیدن قصه ی پیرپاتالا رو ندارم.
با حرص گفتم: نیلوفر لال شو.
خندید و چیزی نگفت.
_پدر بزرگ بابام سه تا بچه داشته.دو تا پسر و یه دختر.اسم پسر هاش حسن و حسین بوده و دخترش سارا.
حسین همون پدر بابای من یا پدر بزرگمه،حسن هم عموی بابامه که من تا حالا از وجودش خبر نداشتم.پدربزرگ بابام...
نفس پرید وسط حرفم:ببخشید میون کلامت،اما پدر بزرگ بابات اسم نداشته؟تا بیای نسبتا رو بگی صبح شده که.
خندیدم و گفتم:خب پدر بزرگ بابام یا همون مِهدی،با بچه هاش توی یه ویلا نزدیک یکی از شهر های شمال زندگی می کردن.اون زمان کلا دو تا ویلای معروف واسه دو تا خان اونجا بوده که یکیش مال مهدی بوده.از شهر هم تا ویلاهاشون یه ربع بیشتر راه نبود.
وضعشون هم توپ بوده.خلاصه زندگی خوبی داشتن.تا اینکه حسن،پسر بزرگ آقا مهدی عاشق میشه.حالا بگو عاشق کی.عاشق یه دختری که حتی به نون شبش هم محتاج بوده.نه کس و کاری داشته نه هیچی.مهدی هم که حسابی به خودش و خاندانش مغرور بوده وقتی می فهمه مخالفت می کنه.
حسن هم بدجوری دلش واسه دختره رفته بود ونمی تونست ازش دست بکشه.خلاصه مهدی می گه یا اون دختره یا ارث و خانواده .اونم خیلی راحت عشقش رو انتخاب می کنه و از پیششون می ره.
با پس اندازی که داشته یه خونه ی کوچیک می گیره و با دختره ازدواج می کنه.از اون روز به بعد هم دیگه حسن و خانوادش هم دیگه رو نمی بینن.
حسین،یعنی همون بابا بزرگمم واسه سربازی عازم تهران میشه.بعد از تموم شدن سربازیش،توی همون نظام مشغول میشه و کارش میگیره.اونم همون تهران ازدواج می کنه و موندگار میشه.البته با رضایت خانواده.
نیلوفر:خب باز جای شکرش باقیه.میگفتی.
_دیگه فقط سارا می مونه و پدر و مادرش.سارا اون زمان که داداشاش رفته بودن،18سالش بود.کلا اون زمان هم زیاد نمی ذاشتن دخترا درس بخونن و قبل دیپلم درسش رو ول کرده بود.
این سارای قصه ی ما،هر روز به خواست مامانش تاشهر می رفت و نون می گرفت.گاهی هم اگه خرید داشتن خودش انجام می داد.
یه روز که مثل همیشه رفته بود نونوایی،تو راه برگشت داشت واسه خودش شعر می خونده و میومده.کلا غافل از دنیا و اطرافش.
شیرین
00چرا هست عزیزم
۲ ماه پیشخوشه
10وای وای وای بهترین رمانه هرکی نخونه ضرر کرده جلد دومشم رایگانه میتونید از اینترنت دانلود کنید هرچندکه اصلا جذابیت جلد اول رو نداره
۱ سال پیشFa
۲۱ ساله 10رمان خوبی بود اوایلش رو دوست نداشم ولی وقتی داستان اصلی شروع میشه جذاب میشه درکل عالی که نه ولی خوب بود پیشنهاد خوندن میدم😂 برم جلد دوم رو بخونم🚶🏻 ♀️امیدوارم که خوب باشه
۲ سال پیشIrsam
00متوجه نمیشم چرا باید بخونم از گله های ملت ک میگن چرا رمان پولیه؟ نویسنده ها زحمت میکشن. توی جامعه ما با 30 تومن آدامس میشه خرید؟
۲ سال پیشآریانا
60عالی بود کاش جلد دومش پولی نبود☹️
۴ سال پیشنرگس
۱۳ ساله 63دقیقامن موقعی که رمان رو پارت پارت میزاشتن خوندم و خیلی منتظر این بودم که جلددومش بیاد حالا که اومده پولیه؟ اخه 15000 یا 3000 تومن چیه همون رو مجانی میزاشت دیگه یااز سایتی کع رمان رومیزاره پول میگرف
۴ سال پیشZahra
70نویسنده زحمت کشیده و میتونست همه رماناشو پولی کنه تازه جلد دومش داره توی کانالش رایگان پارت گذاری میشه میتونید رایگان از اونجا بخونید فقط پی دی افش پولیه پس وقتی یه چیزیو نمیدونید الکی حرف نزنید
۴ سال پیشنرگس
۱۳ ساله 20خب عزیزم من خودم تلگرامم رو پاک کردم بعدش همون پی دی اف پولیه بده دیگه
۴ سال پیشZahra
20خب هر نویسنده ای عقیده ای داره. الان خیلی از نویسندع ها هستن که حتی پارت گذاریه رمانشون پولیه دیگه چه برسه به پی دی اف
۴ سال پیشآسمان ابری
10ببخشید پی دی اف فصل دوم رمان سفر بی پایان رو از کدوم سایت باید دانلود کنم؟
۴ سال پیشسحر
10فصل اول رمان که خیلی عالی بود.پی دی اف فصل دومش رو از گوگل دانلود کردم.برم بخونمش.امیدوارم اونم قشنگ و جذاب باشه.
۲ سال پیشغزل
10عالیه من فصل دومشم خوندم
۳ سال پیشملکه ئ تنهایی:-$
01میشه بگین از کجا خوندین 🙏
۲ سال پیشغزل
10عزززم تو گوگل بزنی رمان ساعت بیست و پنج میتونی ...رمان رو دانلود کنی
۲ سال پیشمصی
00بچه یعنی این خودش فصل اوله یا این فصل دومه و اونی که باید دانلود کنیم سومه یکی منو راهنمایی کنه لطفا
۳ سال پیشمحسن
20لطفا اگه میشه بگین نیلوفر چه عکس العملی وقتی دید عاشق هم شدن آراد و نفس نشون داد
۳ سال پیشZahra
00خیلی خوب بود فقط میشه بگید فصل دومش کجاست من تو تلگرامم نگاه کردم نبود ؟
۳ سال پیشهستی
۱۵ ساله 00عالی بود من بی صبرانه منتظر فصل دومش هستم ممنون
۳ سال پیشسازنده برنامه
آدرس کانال تلگرامی نویسنده داخل قسمت آخر برنامه قرار گرفت میتونید به صورت آنلاین جلد دوم رو مطالعه کنید
۴ سال پیشآسمان ابری
30ببخشید سازنده محترم کسانی که تلگرام ندارن باید چیکار کنن برای فصل دوم سفر بی پایان؟ و پی دی اف رو چجوری باید بگیریم از کدوم سایت؟
۴ سال پیشرها
20خب راست می گه. شاید ما به هر دلیلی نونیم از تلگرام استفاده کنیم. تکلیف چیه خو؟ خب اضافه کنید همین جا
۴ سال پیشکوثر
20من این رمان رو خوندم و واقعا عالیه... جلد دومش تو کانال کاملارایگان گذاشته شدولی من نرسیدم بخونم متاسفانه خیلی رمان عالی هست
۴ سال پیشنرگس
۱۳ ساله 40من دوبار این رمان و خوندم رمان خیلی قشنگه ای منتظرم پی دی اف فصل دومش بیاد خیلی دوست دارم عکس العمل نیلوفر رو موقعی که فهمید آراد و نفس عاشق هم شدن چیه چون نیلوفر عاشق اراد بود دیگه
۴ سال پیشستاره
40از این رمان عالیتر نخوندم تاحالا. حتماااااااا بخونید
۴ سال پیش
زهرا
00چرا جدل اول کاملش نیست فقط صوتیه چرا متنش نیست