ماجرا از اونجایی شروع میشه که سه دوست، به نام های بهار، نفس و نیلوفر که در دوران شیرین دانشجویی به سر می برن، تصمیم می گیرن سریک لجبازی بچه گانه، به سفر برن.سفر به ویلایی نفرین شده در شمال کشور. همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه کم کم ویلا، اون روش رو بهشون نشون می ده. در همین حین، دو برادر به نام های هیراد و بهار هم پاشون به اون ویلا باز میشه و همگی تا سی و دو روز، اسیر ویلای طلسم شده می شن.

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۴ دقیقه

مطالعه آنلاین سفر بی پایان (جلد اول ساعت بیست و پنج)
نویسنده : نرگس نعمت زاده

ژانر : #عاشقانه

خلاصه:

ماجرا از اونجایی شروع میشه که سه دوست، به نام های بهار، نفس و نیلوفر که در دوران شیرین دانشجویی به سر می برن،

تصمیم می گیرن سریک لجبازی بچه گانه، به سفر برن.سفر به ویلایی نفرین شده در شمال کشور.

همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه کم کم ویلا، اون روش رو بهشون نشون می ده.

در همین حین، دو برادر به نام های هیراد و بهار هم پاشون به اون ویلا باز میشه و همگی تا سی و دو روز، اسیر ویلای طلسم شده می شن.

توجه کنید : جلد دوم این رمان فروشی است و باید برای خرید به آیدی نویسنده که در قسمت اول و آخر رمان قرار داده شده است رجوع کنید

توجه کنید : جلد دوم این رمان فروشی است میتوانید برای خرید به آیدی نویسنده رجوع کنید (@miss_artist70)

قیمت رمان فعلا 15000 تومان هست.

اگه بگین از برنامه دنیای رمان بهشون مراجعه کردین یک تخفیف 20 درصدی ( 3000 تومان ) هم به شما میدن

!#

link==تلگرام نویسنده جهت خرید جلد دوم==https://t.me/miss_artist70

!#

_خب،داشتی میگفتی.

زل زدم به گلدون روی میز و شروع کردم:همه چیز از اولین باری که تو آینه پشت سرم دیدمش شروع شد!

***

چشام رو به زور باز نگه داشته بودم. یه صدایی هی دم گوشم می گفت ولش کن ،جمع کن بخواب.گور بابای استاد و نمره و کلاس.اما وقتی به این فکر می کردم که کل زحمت های این ترمم بستگی به همین طرح داره شیطونو لعنت می کردم و ادامه می دادم...

نزدیکای چهار صبح بود که تمومش کردم.چشمام اونقدر تار می دید که اصلا ندیدم چی شد.مداد و خط کشم رو پرت کردم رو میز .عینکم رو در آوردم و بی معطلی پریدم رو تخت.................

یه صداهای گنگی میومد.خیلی شبیه صدای مامانم بود.هی می خواستم چشامو وا کنم اما نمی شد.بیخیال صداهاشدم و بیشتر زیر پتو خزیدم.

یهو با صدای دادی که تو اتاق پیچید چسبیدم به سقف و برگشتم...

مامان:بــــهـــــــار،حنجره نموند واسم پاشو دیگه.

گیج و منگ نگاش می کردم.ضربان قلبم رو هزار بود.به خودم که اومدم آتیشی گفتم:مادر من بخدا این داد هایی که می زنی آخرش دخترتو جوون مرگ می کنه.بیا دست بذار رو قلبم ببین چه جوری داره می زنه.

_اگه بدونی ساعت چنده که تند تر می زنه.مگه بخاطر همون طرح کوفتی تا صبح بیدار نموندی؟

دو دستی کوبیدم تو سرم و گفتم:یا جد السادات ساعت چنده؟

نگاهی به بالا سرم انداخت و گفت:فکر کنم نیم ساعتی میشه کلاست شروع شده.

_ای خدا منو گاو کن.

با سرعت جت خواستم از تخت بیام پایین که پام لای پتو گیر کرد و با مخ اومدم کف پارکتا.

مامان سریع دوید سمتم و با نگرانی گفت:چی کار می کنی تو دختر؟پاشو .پاشو دست و پا چلفتی.

با آه و ناله بلند شدم.گونم بدجور درد می کرد.اهمیت ندادم و شروع کردم به حاضر شدن.

کلا یکم سر به هوا و به شدت ترسو بودم.

تند تند موهامو شونه زدم و با کلیپس بالای سرم جمع کردم.دم دستی ترین مانتو شلوارم رو پوشیدم.مقنعه ام رو هم سرسری پوشیدم.

طرحی رو که هشت ساعت واسش زحمت کشیدم رو با احتیاط لوله کردم .وسایلم رو انداختم تو کیفم و از اتاق پریدم بیرون.

هراسون دنبال سویچ بودم که مامان گفت.

_نگرد نیست.بابات ماشینش پنچر بود ماشین منو برد.

_وای نه مامان من الان چه خاکی تو سرم کنم؟

_زنگ زدم آژانس برو پایین الاناس که برسه.

با ذوق رفتم سمتش.محکم گونش رو بوسیدم و گفتم:الهی قربونت برم که به فکرمی.

_اه تف مالیم کردی.برو خدا به همراهت.

_یعنی احساساتت منو کشته.بیچاره بابا.

_برو تا قابلمه نیومده تو سرت.

خندیدم و گفتم:رفتم رفتم.

کفشامو کردم سر پام و رفتم پایین.ماشین رسیده بود.نشستم عقب و سلام کردم و مشغول بستن بند کفشام شدم.

اینقدر هول بودم که طرحمو تو ماشین جا گذاشتم.راننده بیچاره تا جلوی در دانشگاه دنبالم اومد و بهم دادش.کلی تشکر و معذرت خواهی کردم و رفتم داخل.

تا برسم جلوی در کلاس نفس برام نموند.چند ثانیه وایسادم تا نفسم بیاد سر جاش.یکم که بهتر شدم در زدم و رفتم داخل.

کلاس سوت و کور بود.همه داشتن به حرفای استاد گوش می دادن.تا من رفتم داخل ،استاد حرفش رو قطع کرد.

سلام کردم و گفتم:ببخشید استاد.خواب موندم.

اخم همیشگیش رو روی چهره ی مسن و مهربونش نشوند و گفت:خداببخشه.چه روزی هم خواب موندین خانوم سهرابی.

_تا صبح داشتم پروژم رو تموم می کردم.

_ببخشید،می شه بپرسم یک ترم کامل چی کار میکردین که تا صبح مشغول بودین؟

سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم.نمی تونستم بگم درگیر ددر دودور و عروسی و مسافرت بودم که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسیار خب.بفرمایید بشینید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب تشکر کردم و روی اولین صندلی جلوی کلاس نشستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا نمی فهمیدم استاد چی میگه.یکی دیگه از ضعفامم این بود که روی خواب خیلی حساس بودم.تا یکم خوابم بهم می ریخت همه چیم نابود می شد.به زور به تخته نگاه می کردم که استاد بهم گیر نده.لحظه شماری می کردم که کلاس تموم شه و کارمو تحویل بدم و شر این ترم از سرم باز شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمرم درد گرفته بود.یه چرخ زدم تا قولنجم رو بشکنم دیدم دو سه تا از پسرا دارن بهم اشاره می کنن و می خندن.ناخوداگاه اخم کردم و چرخیدم.آینم رو از تو کیفم در آوردم تا ببینم چمه که بهم می خندن.وقتی چشم به موهام افتاد محکم لبم رو گاز گرفتم.نصفش عین شاخ زده بود بیرون.خیلی افتضاح و شلخته بودم.سریع مقنعه ام رو کشیدم جلو و موهامو درست کردم.روم نمی شد دیگه سرمو بچرخونم.وقتی به این فکر کردم که با این قیافه اومدم جلوی استاد کلا آب شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقشم رو باز کردم و دادم دستش.عینکش رو زد و دقیق نگاهش کرد.هی این طرف و اون طرفش می کرد.دل تو دلم نبود.یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت و گفت:خانوم سهرابی!من واقعا همچین چیزی ازتون خواسته بودم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:چی شده مگه استاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرح رو چرخوند سمت مو گفت:واقعا این اندازه ها همون اندازه هاست؟کلش اشتباهه خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون لحظه دلم می خواست از ته دل داد بزنم.بهار خانوم کل زحمتات برباد رفت.یه ترم دیگه هم مهمون همین کلاسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت گریم می گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجز گفتم:استاد واقعا راه نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسره که اونجا وایساده بود گفت:آخی استاد گناه داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری نگاهش کردم که حساب کار دستش بیاد.ریز ریز خندید و سرشو انداخت پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد:نه خانوم سهرابی.تازه یک هفته از ترم بعدی عقب موندین شما.این فرصتم بهتون دادم تا تلاشاتون واسه این ترم از بین نره.ایشالا جلسه بعد می بینمتون.با اجازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه منتظر جوابی بشه رفت.بچها هم دورشو گرفتن.اگه کسی اونجا نبود می زدم زیر گریه.خودم رو کنترل کردم و رفتم سمت وسایلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کلاس که اومدم بیرون شماره ی نفس رو گرفتم.جواب نداد.با حرص قطع کردم و زنگ زدم به نیلوفر.همیشه در دسترس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو سلام بلد نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخ هی یادم می ره سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبی جیگر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اواع.چرا؟کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دانشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو همون جای همیشگی الان با نفس میایم پیشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کردم و رفتم زیر درخت بید،روی چمنا نشستم.جای همیشگیمون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و نفس و نیلوفر سه تا دوست هفت ساله بودیم.هرجا می رفتیم با هم بودیم.اگه یکیمون نمیومد کلا برنامه بهم می خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس کنترل زبونش رو نداشت.نیلوفرن کلا خیلی شیطنت می کرد.بینشون من از همه آرومتر بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وقتش،مخصوصا وقتی با هم بودیم خیلی شیطون و شرخر می شدم.اما بیشتر اوقات بی سر و صدا بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور دیدمشون.نفس تا منو دید،همینجور که نی آبمیوش گوشه ی لبش بود شروع کرد به دویدن.عین بچه های دبستانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم که رسید مقنعش هم در اومد.خودم سرش کردم گفتم:نی نی کوچولو خجالت بکش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:کشیدم دادم رنگش کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هرهر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کرد و چیزی نگفت.نیلوفرم رسید و جمعمون کامل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا نشست محکم زد پشتم و گفت:نبینم غمتو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفت و یه نیشگون اساسی از بازوش گرفتم و باعث شد جیغ بنفش بکشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تا پسر داشتن رد می شدن که توجهشون بهمون جلب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس تا دیدشون ،به یکی که تی شرت صورتی پوشیده بودگفت:جون پیرهن صورتی دل منو بردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره ها یه لحظه کپ کردن و به ثاتیه نکشید که غیب شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود از این بچه مثبتا بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تشر گفتم:نفس زشته خجالت بکش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:گفتم که کشیدم دادم رنگش کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم کوبیدم تو پیشونیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:نکن،اون نیمچه مخی هم که داری می پره بی بهار می شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:الهی بی بهار بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:چی شده اینقد شکاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استادم کارمو قبول نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس خیلی غلیظ گفت:تف تو ذاتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه چرا توهین می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:خب چی بگیم؟بگیم دستش درد نکنه خوب کاری کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه طاقت نیاوردم و زدم زیر گریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:عه یعنی چی بهار.به درک که قبول نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور که اشک می ریختم گفتم:شما که چیزیتون نمیشه.من بدبخت یه ترم دیگه هم باید سر اون کلاس نکبتی بشینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:یادت رفته منم ترم پیش اخراج شدم؟عین خیالمم بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو فرق داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:آره من از مریخ اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیلو من رو این چیزا حساسم.حوصلمم نمی کشه یه ترم دیگه بمونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:حالا غصه نخور یه کاریش می کنیم.فعلا پاشین بریم یه چیزی کوفت کنیم مردم از گشنگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر به آبمیوه و کیک نفس اشاره کرد و گفت:پس اینو عمه ی من میل کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:این پیش غذا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:ای درد بگیری که هرچی می خوری چاق نمیشی.من بدبخت صبح تا شب رژیمم از ترسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس دستمال داد دستم و گفت:دیوونه ای دیگه.بخور بابا دنیا دو روزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من گفت:دیگه نبینم گریه کنیا.پاشید.پاشید بریم نیم ساعت دیگه کلاس بعدیمون شروع می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه با هم بلند شدیم.رو بهشون گفتم:امشب چی کاره این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:من که خوابم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:منم عمه جانم داره میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم ادای اوق زدن در آورد.خندیدم و گفتم:الان وقت نمیشه.می خواستم ببینم اگه بیکارین بریم بام باید یه چیزی رو واستون تعریف کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگم چی باید تا تهش بگم.الانم خورده تو ذوقم اصلا حسش نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:گور بابای خواب.من هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:منم هستم دیگه.ایول عمه جان را می پیچانیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:به نفع تو شد نیلو.بابا بریم گشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:بریم بهار این الان ما رو می خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و با هم رفتیم سمت سلف سرویس.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته و کوفته ساعت پنج رسیدم خونه.هی یاد طرحم میفتادم و اعصابم می ریخت بهم.مامان همینکه قیافه توهمم رو دید دیگه ولم نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:چی شده چرا پنچری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خستم مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره منم باور کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم.اونم دنبالم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه بین چارچوب در وایساد.خودم رو مشغول تعویض لباسام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:نمیگی چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان جان گفتم که خستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی من می دونم داری الکی می گی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه حرف می زدم باز گریم می گرفت.حالم از این ضعفم بهم می خورد.خیلی دلم می خواست نسبت به این مسائل بیخیال باشم اما همیشه جواب نمی داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روی تخت و با بغض گفتم:استاد کارمو قبول نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:نگام کن بهار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه با ترس نگاش کردم.گفت:واقعا بخاطر این داری آبغوره می گیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیالم راحت شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان دو ماه دوباره باید بشینم سر کلاسش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب فدا سرت.تو که این ترم به زور سر کلاسا بودی.یه دوره هم می شه واست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم.اومد گونم رو بوسید و گفت:حالا هم گریه نکن.پاشو دست و روت رو بشور.یکم استراحت کن تا بابات بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم:چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه از اتاق بره بیرون گفتم:مامان میشه من امشب با بچها برم بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بام.قبل ده خونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من نمی دونم.به بابات بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت بیرون و درم بست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو تختم دراز کشیدم.هدفونم رو گذاشتم رو گوشم تا یکم ذهنم آروم شه و از فکر و خیال در بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که اومد،سریع به استقبالش رفتم.رابطم بابا بابام خیلی خوب بود.جونمون به هم بسته بود.دختر لوس و تیتیش مامانی نبودم اما بیش از حد بابایی بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل هر روز بغلش کردم و بهش خسته نباشید گفتم.اونم با خوشرویی جوابم رو داد.به مامان گفتم بشینه تا خودم چای بریزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تا چایی ریختم و برگشتم تو سالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود خسته شده.سینی رو گذاشتم جلوش و گفتم:بابایی خیلی دمقیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:آره بابا امروز ارباب رجوع زیاد بود.خسته شدیم همه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام کارمند بانک بود.خداروشکر دستمون به دهنمون می رسید و مشکل مالی نداشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خسته نباشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلامت باشی بهار بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خانوم امروز کلی گریه کرده که چرا استادم طرحمو قبول نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ابرویی بالا انداخت و گفت:چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طرحم با چیزی که استاد می خواست همخونی نداشت.ردش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:عجب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت.اوج هیجان یا ناراحتیش همین عجب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:چرا می خندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:بله دیگه خنده هاش مال باباشه،غم و غصه و گریه هاش واسه من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم بغلش و گفتم:الهی فدات شم مامان.ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا نکنه.ای بابا بشین خفه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم سر جام.بابام گفت:اشکال نداره.این درس عبرت شد تا دفعه ی بعد کارتو با دقت انجام بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله درسته.میگم بابا.می ذاری انشب با نفس و نیلوفر برم بیرون یکم آب و هوام عوض شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای پدر سوخته.پس بگو چرا اینقدر مظلوم نشستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعتراض گفتم:عه بابا من که همیشه آروم و مظلومم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیرون خونه بله.اما تو خونه که خودت خوب می دونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دندون نمایی زدم و گفتم:حالا می ذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو.ولی زود برگرد.مواظب خودتون باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمی گفتم و بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نفس و نیلوفر پیام دادم و گفتم تا نیم ساعت دیگه می رم دنبالشون.چیزایی که بابا واسم تعریف کرد خیلی جذاب بود.می تونست سوژه ای بشه تا حسابی با بچها با هم گپ بزنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتوی بنفش بلندم رو با شلوار و شال سفید پوشیدم.یه رژ صورتی ملایمم زدم.کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سویچ رو از بابا گرفتم و و بعد از شنیدن توصیه هاشون.خدافظی کردم و از خونه بیرون رفتم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول رفتم دنبال نفس،بعد هم نیلوفر.از خصلت های خوب هرسه تامون این بود که سریع حاضر می شدیم.تا برسیم بام نفس و نیلوفر کلی مسخره بازی در آوردن و منم فقط می خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو یه جا پارک کردم و پیاده شدیم.با هم رفتیم بالا،جایی که همیشه دور هم جمع می شدیم.وسطای مهر بود و هوا به خنکی می زد.نفس سریع روی نیمکت نشست و شروع کرد به به به چه چه کردن:به به عجب هوایی.عجب ویویی.آخ من چقدر اینجا رو دوست دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و نیلوفرم کنارش نشستیم.گفتم:مگه بار اولته میای اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نه ولی یه ارادت خاصی به اینجا دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:عجب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:مش رجب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر الکی ادای خنده در آورد و گفت:چقد تو بانمکی آخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:به گرد پای تو هم نمی رسم عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با داد من جفتشون ساکت شدن:ای بابا بسه دیگه.خیر سرم اومدم من حرف بزنما.یه لحظه هم به اون فک مبارک استراحت نمی دن که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:باشه چرا می زنی.اصلا ما لال می شیم.بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ژست این فیلسوفا رو به خودم گرفتم و شروع کردم:دو شب پیش،بابا یهو هوس کرد خاطرات تلخی رو مرور کنه که هیچ وقت تا حالا نشنیده بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با هیجان گفت:من میمیرم واسه خاطرات تلخ .خب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چش غره ای بهش رفتم و ادامه دادم:موضوع بر می گرده به زمان پدر بزرگ بابام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:اووو من حوصله ی شنیدن قصه ی پیرپاتالا رو ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم: نیلوفر لال شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پدر بزرگ بابام سه تا بچه داشته.دو تا پسر و یه دختر.اسم پسر هاش حسن و حسین بوده و دخترش سارا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسین همون پدر بابای من یا پدر بزرگمه،حسن هم عموی بابامه که من تا حالا از وجودش خبر نداشتم.پدربزرگ بابام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس پرید وسط حرفم:ببخشید میون کلامت،اما پدر بزرگ بابات اسم نداشته؟تا بیای نسبتا رو بگی صبح شده که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:خب پدر بزرگ بابام یا همون مِهدی،با بچه هاش توی یه ویلا نزدیک یکی از شهر های شمال زندگی می کردن.اون زمان کلا دو تا ویلای معروف واسه دو تا خان اونجا بوده که یکیش مال مهدی بوده.از شهر هم تا ویلاهاشون یه ربع بیشتر راه نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وضعشون هم توپ بوده.خلاصه زندگی خوبی داشتن.تا اینکه حسن،پسر بزرگ آقا مهدی عاشق میشه.حالا بگو عاشق کی.عاشق یه دختری که حتی به نون شبش هم محتاج بوده.نه کس و کاری داشته نه هیچی.مهدی هم که حسابی به خودش و خاندانش مغرور بوده وقتی می فهمه مخالفت می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسن هم بدجوری دلش واسه دختره رفته بود ونمی تونست ازش دست بکشه.خلاصه مهدی می گه یا اون دختره یا ارث و خانواده .اونم خیلی راحت عشقش رو انتخاب می کنه و از پیششون می ره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پس اندازی که داشته یه خونه ی کوچیک می گیره و با دختره ازدواج می کنه.از اون روز به بعد هم دیگه حسن و خانوادش هم دیگه رو نمی بینن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسین،یعنی همون بابا بزرگمم واسه سربازی عازم تهران میشه.بعد از تموم شدن سربازیش،توی همون نظام مشغول میشه و کارش میگیره.اونم همون تهران ازدواج می کنه و موندگار میشه.البته با رضایت خانواده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:خب باز جای شکرش باقیه.میگفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه فقط سارا می مونه و پدر و مادرش.سارا اون زمان که داداشاش رفته بودن،18سالش بود.کلا اون زمان هم زیاد نمی ذاشتن دخترا درس بخونن و قبل دیپلم درسش رو ول کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این سارای قصه ی ما،هر روز به خواست مامانش تاشهر می رفت و نون می گرفت.گاهی هم اگه خرید داشتن خودش انجام می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز که مثل همیشه رفته بود نونوایی،تو راه برگشت داشت واسه خودش شعر می خونده و میومده.کلا غافل از دنیا و اطرافش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه با یکی برخورد می کنه و می خوره زمین.هرچی خریدم کرده بود پخش زمین میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون سرش محکم خورده بود به طرف،دردش میگیره و می زنه زیر گریه.بالاخره دختر خان بوده و تیتیش مامانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون مرده هم با کلی عذر خواهی مشغول جمع کردن میوه ها و نون و بقیه وسایل میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه که می گذره،وقتی چشم سارای ما به جمال آقا روشن می شه،دلش هری می ریزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا درد و خرید و همه چی یادش می ره.حالا این طرف هم هی صداش می زده که بفرما اینم وسیله هاتون،ولی انگار اصلا نمی شنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره به خودش میاد و با دستای لرزونش پلاستیکارو می گیره و می ره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خود خونه همش حواسش پیش اون مرده بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون یه نگاه کافی بود تا سارا دلشو ببازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز به بهونه ی نون خریدن و چیزای دیگه می ره شهر تا بلکه بتونه یه بار دیگه ببینش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون زمان شهر ها هم کوچیک بودو همه همو می شناختن.بالاخره بعد از دو هفته تو مغازه پیداش می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نظرش مردی با جذبه تر از اون وجود نداشته.وقتی می بینش قلبش تند تند می زنه و خلاصه حالتایی که عاشقا داشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:اسمش چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فکر کردم و گفتم:محمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دادم:سارا اون روز تعقیبش می کنه تا خونش رو پیدا کنه.و می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا به جای اینکه بره و کل شهرو بچرخه،هر روز می رفت نزدیک خونشون پشت یه درخت وایمیسه تا محمد بیاد و ببینش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز محمد می فهمه و وقتی می بینه این دختر هر روز کارش شده آمار گرفتن از اون،می ره پیشش و ازش دلیلش رو می پرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر بیچاره هم که تا اون سن نه پا پسری حرف زده نه چیزی هول می شه و سکوت می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد هم که از نگاهای سارا و رفتارش قضیه رو فهمیده بود،بهش میگه نامزد داره و قراره تا چند وقت دیگه ازدواج کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو و میگه و میره.سارا بعد از شنیدن اون حرف کلا نابود میشه.حتی از به دنیا اومدنش هم پشیمون میشه.دلش بدجور واسه محمد رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون روز به بعد،اون سارا دیگه سارای قدیم نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نه خرید رفت،نه به حیاط می رفت تا به گلا و درختا آب بده،نه دیگه کسی صدای شعر خوندنش رو شنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین آدمای افسرده،فقط تو اتاقش می نشست و دفتر خاطراتش رو پر می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر و مادرش وقتی می بینن سارا چه حالی داره،نگران می شن و واسه برگشتش به زندگی عادی هرکاری می کنن.اما هیچ اثری نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر سارا ،یه روز از یکی می شنوه که یه رمال ماهر هست و با ورد هایی که می خونه هر دردی رو دوا می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم که خیلی نگران دختر یک ی یه دونش بوده،آدرس و نشونی اون شخص رو می گیره و میارتش تو خونش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اینکه اون شخص،تازه وارد بوده و وقتی داشته اون ورد و دعاها رو می خونده،یه چیز رو کامل نمی گه و.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس و نیلوفر دقیق زل زده بودن به من.وقتی دیدن ساکت شدم همزمان گفتن:و.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:کار اونا با اجنه و شیاطین بوده.ورداشون هم همینطور.و وقتی یه چیز رو اشتباه یا ناقص میگه،سارا اسیر اون ورد میشه و کلا حالت طبیعیش رو از دست می ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون شب به بعد،جن ها و ارواح و نمی دونم این چیزا به جونش میفتن و دیگه نه پدر و مادرش یه روز خوش می بینن نه خودش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو مثل دیوونه ها،چه شب چه صبح شروع می کرده به جیغ کشیدن و به یه نقطه ای اشاره می کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا اینقدر خودشو می زده تا غش کنه و بیهوش شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی هم یک روز کامل به یه جا خیره می شده و هیچ حرکتی نمی کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی در و دیوار هم یه چیزایی می نوشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه وقتایی هم یه چیزایی با خودش زمزمه می کرده که هیچ کس نمی فهمید چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر سارا دیگه نمی تونه اون مرد رو پیدا کنه.چند هفته ای به همین روال،با اشک و ناله و نفر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند هفته ای به همین روال،با اشک و ناله و نفرین های پدر و مادرش می گذره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکاری هم کردن نتونستن دردش رو دوا کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.یه روز مادرش توی آشپزخونه مشغول آشپزی بوده،پدرش هم وقتی می بینه چند ساعته که خبری از دخترش نیست،می ره تو اتاقش تا ببینه داره چی کار می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورودش به اتاق همانا،و دیدن دخترش غرق خون،بالای طناب دار همانا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا با چاقو یه سری چیزا روی بدنش هک کرده بود و بعدم خودشو دار زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس هین بلندی کشید و گفت:به همین راحتی مرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره.به همین راحتی.وقتی پدرش سارا رو تو اون وضعیت می بینع،حمله قلبی بهش دست می ده و همونجا میفته و میمیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره مادرش ،چون هم با جنازه ی دخترش و هم شوهرش رو به رو میشه.اونم زبونش تا چند سال بند میاد و یه کلام هم حرف نمی زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو روز بعد حسین میاد تا بهشون سر بزنه.تو اون دو روز جنازه ها تو خونه مونده بودن.مادرشون تو شوک بوده و نتونسته هیچ کاری کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسین هم به سختی با این قضیه کنار میاد و جفتشون رو تو حیاط پشت خونشون دفن می کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادره رو هم از اون خونه می بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون روز به بعد.هیچ کس نتونسته پاش رو تو اون خونه بذاره.می گن روح عمه ی بابام هنوز اونجاست و در عذابه.اون وردی هم که خونده شد بی تاثیر نبوده.انگار اون خونه کلا تسخیر شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر با دهن باز گفت:جل الخالق.عین این فیلم خارجیاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:چه ترسناک.خب حسین پدر بزرگته دیگه؟چرا تا الان هیچ حرفی نزده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمی دونم.شاید یادآوری خاطرات واسشون عذاب آوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:یعنی تو تا الان عموهای باباتو ندیدی?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:نه.میگم کلا از وجودشون بی خبر بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:چه باحال و خفن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:خاک تو سرت کجاش باحاله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:همینو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:یه چیز بگم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:دو چیز بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:من می خوام برم اون خونه رو از نزدیک ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو نیلوفر از خنده ترکید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم به خنده ی اون خندم گرفت.نفس قیافشو جمع کرد و گفت:هرهرهر.جوک گفتم مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر همینجور که از خنده ریسه می رفت گفت:نه ولی یه چیزی فراتر از جوک بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:بی مزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:عمته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا بس کنین.نفس می فهمی چی میگی؟میگم اون خونه نفرین شده.هیچ کس نتونسته پاشو اونجا بذاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:ولی من می خوام برم.مگه نمی گی شماله؟هم یه گردشه هم سیاحت و تفریح.خودتون می دونین که من عاشق هیجانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:بشین سر جات.زده به سرت کلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:ترسو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:نفس واقعا ترسناکه.من که حاضر نیستم همچین ریسکی کنم.جواب ننه باباهامونو چی بدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:میگیم داریم واسه پروژه درسی می ریم اردو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی قاطع گفتم:من هیچ وقت به بابام دروغ نمی گم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:خیلی ترسویی بهار.همیشه هروقت حس کردی خطری تهدیدت می کنه یا ممکنه چیزی پیش بیاد که به ضررت باشه می کشی عقب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:اسکل خب احتیاط شرط عقله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نه.بهار ترسوئه اینو هممون می دونیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من ترسو نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت گفتم:آره من ترسو ام.هیچ وقت هم همچین کاری نمی کنم.رفتنمون با خودمونه اما برگشتمون نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:اینا همش چرته.هیچ بلایی قرار نیست سرمون بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:کوتاه بیا نفس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نوچ.شما اگه می ترسین نیاین.خودم می رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی یهویی با حرص گفتم:باهات میام که بهت ثابت کنم نمی ترسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس لبخند پیروز مندانه ای زد و نشست سر جاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر با تعجب گفت:بهار مطمئنی می خوای بری؟به عواقبش فکر کردی؟اگه جدی جدی اون خونه حن و اینا داشته باشه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلشوره گرفته بودم.اما نمی خواستم جلوی نفس کم بیارم.قیافه مصممی به خودم گرفتم و گفتم:به درک.هرچی شد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:جفتتونم دیوونه این.من که نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نیا.تو هم ترسویی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:هرچی می خوای بگو من تحریک نمی شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:ما تا حالا هیچ جا بدون هم نرفتیما نیلوفر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر هیچی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نیلو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:درد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس خندید و گفت:بخدا خوش می گذره.می خوایم بریم شمال.یکی دو روز تو اون خونه می مونیم.چند روزم می ریم ویلای عموم لب دریا.حسابی کیف می کنیم و میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر داشت وا می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نیلو جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:باید اول با بابام حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس لبخند دندون نمایی زد و گفت:ایول پس حله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:کی بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وقت گل نی.صبر کن ببینم بابام آدرس اونجا رو می ده یا نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:آدرس نمی خواد که.مگه چند تا ویلای متروکه تو شمال هست؟تو فقط شهرشو پیدا کن،خودمون پیداش می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر با تهدید گفت:نفس یعنی وای به حالت اگه بلایی سرمون بیاد.بخدا بغل همون سارا چالت می کنم برمیگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:باشه بابا.هیچی نمی شه نترسین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روی خودم نمیاوردم ولی از همون لحظه استرس افتاده بود به جونم.شب اولی که بابام این قصه رو تعریف کرد تا دم دمای صبح بهش فکر می کردم و خوابم نمی برد.باورم نمی شد قبول کردم که برم اونجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر زد به بازوم و گفت:سیندرلا کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت داشت بهم میگفت سیندرلا.گفتم:همینجا.بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نگاهی به ساعتش کرد و گفت:آره دیره بریم.تا فردا مخ خانواده رو بزنین پس فردا صبح راهی شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:با چی بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:با ماشین من می ریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:اینم حل شد.بریم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز کامل طول کشید تا تونستم مقدمه چینی کنم و به مامانم بگم باید برم اردوی درسی توی شمال.به زور و خیلی نامحسوس از بابام شنیدم که اون ویلا توی یکی از روستاهای گرگانه.دیگه وارد جزئیان نشدم.به قول نفس مگه چند تا ویلای متروکه اونجا هست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل روز رو از استرس تو خونه قدم زدم و هزار جور فکر و خیال کردم.هی خودمو لعنت می کردم که چرا اصلا بهشون گفتم.هم عذاب وجدان داشتم که به مامان بابام دروغ گفتم،هم اینکه می ترسیدم بریم اونجا و واقعا اتفاقی واسمون بیفته.اگه تمام چیزایی که شنیدم راست باشه رفتنمون به صلاح نبود.اما چون حرف زده بودم باید پاش وایمیسادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب به نفس و نیلوفر زنگ زدم.اونا هم خانوادشون رو راضی کرده بودن.مادر نفس و پدرش خیلی زود موافقت می کردن.کلا خیلی روی رفت و آمد های نفس حساسیت نشون نمی دادن.اما مادر نیلوفر یکم حساس بود و سخت راضی می شد.پدر مادر من هم با کلی سفارش و آمار گرفتن اجازه می دادن برم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیر سرمون 24سالمون بود اما بازم همه چیمون ریز به ریز کنترل می شد.هرچند پدر و مادرن و حق دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب با کلی دعا و صلوات دلمو آروم کردم و بعد از یک ساعت و نیم این پهلو و اون پهلو شدن خوابم برد.قرار بود هفت صبح نیلوفر بیاد دنبالمون و راهی شیم....................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم از اضطراب بود یا چی که شیش صبح خودکار بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حوصله دست و روم رو شستم و حاضر شدم.بابامم همون موقع ها بیدار می شد و می رفت سر کار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانمم به هوای من بیدار شد.خودش کامل صبحونم رو آماده کرد.بابام وقتی میز صبحونه رو دید گفت:خداروشکر یه بار به بهونه ی بهار ما میز صبحونه رو دیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم با اعتراض گفت:عه مسعود؟!مگه خودت نگفتی دیگه نمی خواد صبح ها بلندشی؟من با همکارام صبحونه می خورم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام خندید و گفت:خانوم شوخی می کنم.شما که تاج سری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دیدم جوشون عاشقانس تند تند دو تا لقمه چپوندم تو دهنم و بلند شدم و گفتم:مامان الاناس که نیلو بیاد.من می رم دم در.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانمم گفت:صبر کن چادر سر کنم بیام باهات.تو که چیزی نخوردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوردم مامان.تا اونجا هم با بچها هله هوله می خوریم سیر می شیم.نمی خواد بیای دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:بهار،بابا فست فود و غذای مونده و اینا نخوریدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم گونه ی بابام رو بوسیدم و گفتم:چشم بابا جون حواسم هست.خب خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم واسم قرآن آورد.از زیرش رد شدم.یه بار دیگه با جفتشون رو بوسی کردم.مامانم چشاش پر اشک بود.اخم کرد و گفتم:عه مامان.مگه بار اولمه بدون شما می رم یه شهر دیگه.نکن دیگه دلم می گیره دم رفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:نمی دونم نگرانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نگران نباش.به جاش دعا کن واسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خانوم بچه رو ناراحت نکن.برو دخترم مواظب خودت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم.شما هم همینطور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خواست باهام بیاد که نذاشتم.گفتم بشینه صبحونه بخوره تا دیرش نشده.تا رسیدم پایین نیلوفرم رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول اومده بود دنبال من.همینکه ساکموگذاشتم صندوق و نشستم کنارش گفت:پیش به سوی مرگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:همین مونده تو تو دلمو خالی کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت کرد و گفت:والا من که از ترس کل دیشبو بیدار بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر نگاهم کرد و گفت:مگه من با تو شوخی دارم؟!آی نفس خدا بگم چی کارت کنه که تا بدبختمون نکنی ول کن نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره واقعا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده دیقه بعد رسیدیم دم خونشون.جلوی در منتظر بود.سریع نشست عقب و گفت:جون جون بریم شمال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جفتمون برگشتیم سمتش.گفتم:سلامت کو با ادب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوا سلام.ببخشید خیلی ذوق دارم یادم رفت.نیلو راه بیفت.اون ضبطم بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر حرکت کرد و گفت:بشین جان مادرت.هفت صبح حس آهنگ نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس تا کمر خم شد و دکمه ی ضبطو زد.یه آهنگ بندری شروع به پخش کرد.نفس ماشینو گذاشته بود رو سرش.هی هو می کشید و خودشو تکون می داد.با خنده دادم زدم:عقده ای حداقل بذار بیفتیم تو جاده بعد شروع کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نمی تونم،قر تو کمرم فراوونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:قر داری یا wc؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس زد تو سرشو گفت:بیشعور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:دمت گرم نیلو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:والا عین این عروسکای چینی هی تکون می خوره.من اگه خونه بودم الان داشتم خواب زیبای خفته رو می دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس دست به سینه نشست و گفت:بی ذوقا.اصلا من دیگه حرف نمی زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم و گفتم:تو؟!آخه یه چیز بگو با عقل جور در بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:بهار خیلی نکبتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_می دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعتی گذشت.وقتی دیدم نفس هیچی نمی گه آهنگ مورد علاقش رو گذاشتم و صداشو زیاد کردم.من و نیلو هم یه چشمک به هم زدیم و شروع کردیم به خوندن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگی عاشقم از تو بدتر اگه عشق تو باشه کمتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوونه میشه قلبم بگو بشنومت بلندتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگم با تو تمومه کارم مگه جز تو کسی و دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی به دل نگیری فقط سر به سرت میزارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی به دل نگیری فقط سر به سرت میزارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اینجاش که رسید طاقت نیاورد و همراهمون شروع کرد به خوندن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ یه دل دارم یه دلدار شدم عاشقت ای یار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فقط لب تر کنی من می میرم روزی صد بار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا آخرش با هم خوندیم و خندیدیم.یه ماشین اومد کنارمون.دو تا پسر سر نشیناش بودن.وقتی دیدن ما دختریم شروع کردن به بوق زدن و تیکه انداختن.راننده گفت:جون بابا کجا می رین؟پیاده شین با هم بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم که ماشالله از زبون کم نمیاورد سرشو از شیشه کرد بیرون و گفت:نه شرمنده ما با دخترا جایی نمی ریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونی که بغل راننده بود گفت:ما دختریم شما چی این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_والا یه نگاه به ابروها و دماغ عروسکیتون بندازین می فهمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و نیلوفر زدیم زیر خنده.راننده رو به نفس گفت:گوش تلخی خوشم نیومد ازت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر حرصش گرفت و گفت:گمشین نکبتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم پاشو گذاشت رو گاز.نفس شروع کرد به قربون صدقه رفتن نیلو:آفرین آبجی دمت گرم کیف کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:چاکریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم گفتم:جلوی زبونتونو بگیرین اینجوری نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:چشم حاج خانوم.بابا مردم از گشنگی.یه چیز بیارین بخوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:من خوردنی هام تو صندوقه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:منم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:منم به امید شما اومدم هیچی نیاوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلو:عجب.بذار یکم دیگه می زنم بغل یه چیزی بخوریم.یکی دو ساعت دیگه مونده تا برسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده دیقه یه ربع بعد،زد کنار.خودش پیاده شد.کیسه خوردنی های من و خودشو آورد.نیلوفر واسه هممون ساندویچ درست کرده بود.منم نوشابه همراهم بود.خیلی ریلکس غذامونو خوردیم و دوباره حرکت کرد.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول جاده ای که وارد گرگان می شدیم،نیلوفر گفت:از اینجا به بعد هرکی رو دیدین بپرسین ویلا رو پیدا کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:فکر خوبیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم استرس افتاد به جونم.با اینکه تنهانبودم،اما با چیزایی که از بابا شنیده بودم دلم آروم نمی گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس یهو زد پشتم.هین بلندی کشیدم و با غضب برگشتم سمتش.بلند زد زیر خنده و گفت:چیه ترسیدی؟نترس خواهر من هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:بیشعور نکبت.همش تقصیر توئه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:دیگه واسه توبیخ دیره گل بهار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس یهو گفت:اوناهاش یه آدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر خندید و گفت:آدم ندیده ای مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:باهوش آدرس بپرسین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر رفت کنارش.شیشه رو زدم پایین و گفتم:آقا ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مرد نسبتا مسن برگشت سمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسیدم:شما توی این شهر ویلای متروکه می شناسین؟چند سالی می شه که مونده و کسی توش رفت و آمد نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه شرمنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قیافه ای آویزون تشکر کردم و حرکت کرد.از دو نفر دیگه هم پرسیدیم ولی چیزی نمی دونستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناامیدی گفتم:تا کی می خواین از این و اون بپرسین؟می بینین که کسی نمی دونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:اینقدر می پرسیم تا بالاخره یکی بدونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو یکی تا اطلاع ثانوی حرف نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیلوفر:اه یه لحظه خفه شید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره زد رو ترمز و این بار خودش از یه پیرزن که داشت رد می شد سوالمون روپرسید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.