رمان رز سیاه به قلم پردیس نیک کام
رزسیاه قسمتی از داستان پردرد دختری از جنس مهر را به قلم میکشد.
تا ثابت کند قلبهای مهربان نیز میتوانند از درد سیاه و پر از نفرت شوند.
رز دختری از خانواده مشهور که با گره خوردن به گذشته شوم پدر و مادرش اتفاقات تازهای را تجربه میکند.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۳۳ دقیقه
_کجا میری؟
_دارم میرم بیمارستان.
_ صبر کن منم میام
بابا_ متوجه حالت نیستی تو بمون و نرو
_نمیتونم محمد نمیتوم خواهش میکنم
_باشه صبر کن باهم میریم
نگاهم به رز افتاد که کتشو رو تنش کرد و با عجله از بالای پله ها داد زد
_نهال صبر کن منم میام
مقابلم ایستاد چشمام قرمز بود و پلکاس متورم شده بود دستامو قاب صورتش کردم و گونشو بوسیدم.
_باشه بدو تا ماشینو روشن میکنم بیا
بینی شو بالا کشید و گفت
_من امادم بریم
خداحافظی بلندی کردم و از خونه خارج شدم
استارت زدم و حرکت کردم مثل همیشه شلوغ بود استانبول همیشه شلوغ بود پشت چراغ قرمز متوقف شدم و نفسم رو با صدا بیرون دادم. صدای پر بغض رز متعجبم کرد
_چرا این کارو کرد منکه نبودم باز اتفاقی افتاد؟
طبیعی ترین حالت ممکنو به خودم گرفتمو گفتم.
اره چطور مگه!
داد زد
_دروغ میگی یه اتفاقی افتاده چه دلیلی داره بیخودی رکسانا رگشو بزنه؟
اجزای صورتشو تک به تک نگاه کردم عصبی بود ناراحت بود حق داشت بع روبروم نگاه کردمو گفتم.
_بادانیال بحثش شد
با لحن اروم تری ادامه داد
_سرچی؟
_ سر تو
_من!
_اره دانیال گفت که دیر خونه اومدن و سرخود شدن رو از اون یاد گرفتی.
_ وای خدایا اخه چه ربطی داره
_نمیدونم رز عصابم داغونه تمرکز ندارم لطفا ساکت باش.
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۲]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت5
تمام راه با سکوت طی شد نگفتم چون نخواستم کدورت بین رکسانا و دانیال به رز هم بکشه اون رکسانا رو خیلی دوست داشت و دونیتن حقیقت باعث میشد که از دانیال متنفر شه.
ببخشید خانوم بیمار ما رو اینجا اوردن؟
_اسمشون؟
_رکسانا حاتمی کیا
رز به چهره زن دقیق شد موهای کوتاه خرمایی و صورتی ساده و بی ارایش بلوز استین کوتاه و شلوار ست ابی روشن به تن داشت که بی شک اونیفرم پرسنل بیمارستان بود زن دستان ظریفش را روی کیبورد کامپیوتر کشید و با لحن ترکی بسیار زیبایی گفت
_بله اینجا منتقل شدن چه نسبتی باهاشون دارید؟
نهال نگاهی به رز انداخت و گفت
_خواهراشیم.
_بسیار خب بفرمایید اتاق ۱۴ انتهای همین سالن میشه
_خیلی ممنون
استین رز را گرفت و همراه خود کشید رز گیج بود هنوز هم خودکشی خواهر جوانش را باور نمیکرد نگاهش به روی دستان نهال افتاد که اورا بدنبال خود میکشید نگاهش را بالا کشید نهال خواهر بزرگتر او بود موهای بلند مشکی رنگ تا شانه هایش داشت چهره ای مهتابی ابروانی ظریف و کشیده لب و بینی متناسب همه و همه او را به پدرشان محمد حاتمی کیا شبیه میساخت. چشمان خواهر جوانش خیس بود رز علتش را میدانست رکسانا!!
نهال در اتاق را باز کرد و وارد شد
رز نگاهش با نگاه دانیال قفل شد دنیال سرش را لبه تخت رکسانا گذاشته بود با صدای در تکانی خورد و نگاهش به دوخواهر جوانش در درگاه افتاد.
رز دلخورانه نگاه از او گرفت و دستش را از حصار دست نهال خارج کرد جلو رفت نگاهش میخ رکسانا بود صورت مهتاب اش رنگ پریده به نظر میرسید موهای صلایی رنگش با ان حلقه های درشت او را زیبا تر میکرد مژه های بلند او روی صورتش سایه انداخته بود لبهایی نازک و بینی متواضع خواهرش را هم جون یک فرشته زیبا کرده بود رکسانا مانند ایینه بود که خود را در ان میدید او و رکسانا بی نهایت شبیه به هم بودند درستش این بود که این دوخواهر شبیه مادرشان بودند.
نگاهش به مچ های باند پیچی شده خواهرش افتاد بغض به گلویش فشار اورد اما ان را کنترل کرد خم شد و بویه ایی عمیق بر گونه خواهرش زد.
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۲]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت6
ازتخت فاصله گرفت به دانیال نگاه کرد ناخود اگاه اخم میان ابروانش امد او مقصر حال خواهرش بود . در اتاق باز شد نگاه از دانیال گرفت و به درگاه انداخت مادرش بودلبخند به روی لبهایش امد او نیز مانند رز جلو رفت و گونه دخترش را بوسید.
پدرش هم کمی بعد وارد اتاق شد گویی دانیال را میدید یا شاید دانیال جوانی های پدرش بود این درست تر بود!
نهال ساکت و حزون گوشه ایی از اتاق ایستاده بود و به زنین چشم دوخته بود رز با خود صفات او را مرور کرد نهال همیشه اینگونه بود ارام و نفوذ ناپذیر!
دانیال در دل خود را لعنت میکرد و با حرث لب هایش را میجوید روسانا را به اندازه جانش دوست داشت اما او با سادگی بسیارش دم به تله انسانی شیاد داده بود و خسارت جبران ناپذیری به تمام اعضای خانواده زده بود بارها و بارها دعوا کرده بودند اما این بار متفاوت بود دانیال این بار زیاده روی کرده بود شاید اگر پدر بر سرش فریاد نمیکشید باز هم رکسانا را خورد میکرد!
این دختر بیگناه بود او خود میدانست اما برای چه شکنجه اش میکرد خود هم نمیدانست!۰
کار ها سریع تر از انچه که فکرش را میکردند انجام شد و صبح روز بعد رکسانا بعد از سنیدن توصیه های دکترش به خانه بازگشته بود و محکوم به استراحت مطلق شد.
باز هم همه چیز روال عادی خود را در پیش گرفت اما رز هرگز نفهمید که رکسانا چه چیزی باعث شده بود که صبرش را به اتمام برساند و باعث شود که به زندگی اش پایان دهد.
نهال از مادرش خواهش کرد که کنجکاوی رز را سرکوب کند و مادرش هم در این مسئله موفق شد.....
دانیال رفتارش با رکسانا عوض شد انقدر که همه را متعجب کرد.
سارا
00واقعا عالی عالی بود مرسی از نویسنده
۴ هفته پیشملک محبت
00عالی عالی بود
۴ هفته پیشهلن
00به نظر من خیلی قشنگ بود من دوسش داشتم .نویسنده اش مغز متفکری داشته
۲ ماه پیشلیلا
۴۷ ساله 00خیلی جاها برام سوال بود.غلط املایی بسیار. و حتی مثلا اگر یه جا میرفت به ۳۰ سال قبل ولی تیکه و حرفهای امروزی زده میشد.اینکه فقط بدونی نازگل و نوشین دروغ گفتن و بعد ببینی نازگل پشتته و خفش کنی ؟
۲ ماه پیشدختری از دیار آسمان
10خیلی قشنک بود قلمش عالی بود داستان حرف نداشت در کل خیلی خوشم اومد
۴ ماه پیشزهرا
۳۰ ساله 02بچگانه بود
۵ ماه پیشهانیه
۱۵ ساله 10خیلی خوب چقد من با این رمان گریه کردم نشون داد ادم هر چقدر سختی که ببینه باید قوی باشع و با مشکلاتش بجنگع
۶ ماه پیشسامی
02کل رمان به جز اولش از روی فیلم خارجی اسکی شده بود در یک صورت این حجم چرت بودن قابل هضمه اونم درصورتی که نویسنده ۱۰ ساله باشه چون واقعا چرت بود داستان اسکی بودغلط املایی زیادداشت دوپارت خوندم چرت واقعی
۶ ماه پیشالی
10رمانش ارزش خوندن داره درسته غمگینه اما از صد تا رمان عاشقانه که بهم میرسن و تکراریه خیلی بهتره من که خوشم اومد ممنونم از نویسنده عزیز
۸ ماه پیشani
۱۹ ساله 20خیلیاتلاش میکنن رمانی باهمچین موضوعی بنویسن ونتیجه کارمیشه یه رمان بشدت بی معنیوچرت پرت ولی این رمان فرق داشت قلمواتفاقات داستان درحدی قوی بود که پوشش گذاشتروی موضوه تکراریو رمانو بدشت جذاب کرد:)
۱۱ ماه پیشخیلی عالی بود
۱۴ ساله 00لطفا جلد دوم رو هم بزارید ادم از خوندنش سیر نمیشه
۱۲ ماه پیشرز
۲۰ ساله 00وای پس تارا جیشددد
۱ سال پیشفریماه
۱۸ ساله 20من فصل دومشو خوندم اسم رمانش تاراست خلاصه بهتون بگم که تارا بالاخره به رز میرسه اما اتفاقای خیلییی زیادی واسش میوفته و اینکه یه پایان بد واسه ی رز داشت من اونجا خیلی حالم بد شد ولی درکل خیلی اوکی بود
۱۲ ماه پیشآرتمیس
۲۳ ساله 31سلام و درود و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز من خیلی از قلم تون خوشم آمد و امیدوارم جلد دومی هم در کار باشه موفق و سربلند باشید
۱۲ ماه پیشMOONCHILD
40به نظر من قلم فوق العاده زیبایی بود واقعا. من خیلی این رمانو دوسش داشتم. با این که غمگین بود، اما ارزش خوندن داشت. ممنون از نویسنده عزیز 😚❤️
۱ سال پیش
E
00بسیار عالی واقعا دوست داشتم این رمان رو. بی نظیر بود جلد دو هم بخوانید دوستان جلد دوم:تارا(جلد دوم رز سیاه)