رمان ریتم خیانت به قلم یکتا گودرزی
دختری که روز عروسی اش متوجه اشتباه همسرش میشود و فرار میکند ولی در راه تصادف میکند و حافظه اش را از دست میدهد.
او با پسری به اسم شهیاد آشنا میشود که مسیر زندگی اش را تغییر می دهد.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴۵ دقیقه
شایان- خوشبختم..وایسا ببینم .مدوسا اسم مغازه ..شهیاد نبود؟
با خنده گفتم اره اما من اسمم مدوسا
شایان- چه جالب خوش بختم ببخشید من یه لحظه برم کارمدارن
شیدا- باشه دادش برو
شیدا- خوب.. میخوای چیکار کنی
من- من کهخ مسی رو نمیشناسم جز تو ..شهیاد.. و شایان ما شا ا... شما خانوادتن همتون اول اسمتون ش داره
شیدا خندید و گفت
-اخه اسم همه ما به سلیقه با با بزرگ مون انتخاب شده چون اول اسم مادر بزرگم ش داشت وقتی مرد بابا بزرگم گفت همه نوه هام یه اسمی بزارید که شبیه اسم مامان شاه دختشون باشه بقیه هم قبول کردن اما..شهیاد خیلی خوش سلیقس ها..مدوسا ..من که خیلی خوشم اومد
شیدا گفت من برمو منم تنها نشسته بودم تو سالن یه دختر ه اومد ب*غ*لم ویساد مو هاش بلند بود و یه لنز گزاشته بود سبز از صورتش ارایش میریخت یعنی اسید میپاشیدی هیچیش نمیشد ایزو گام دلیجان بود ارایش نبود که با غرور کاذب گفت
-سلام
من- سلام
دختره- فامیل دورین چون ..من تا حالا ندیدمتون.. بجا نمیارم
من- دوست شیدا ام
دختره –اها من رویام ...اسمت؟
-مدوسا
دختره- چه اشنا ..وایسا ..ببینم..تو شهیادومیشناسی
من- بله (یهو از دهنم در رفت)با هم تو خونش زندگی میکنیم
دختره-چی... ببینم ..چه جالب رشتت چیه .. موزیکه
من- رشتم... ..ام.... یاد...یادم نمیاد
دختره –چطور ممکنه چون فکر نکنم شهیاد الکی بگه بیا تو خونه من بشین مگر این که با هم کار کنید درست حدس زدم
من- من چیزی یادم نیست...نه ..یادم ..نیست
دختر دستشو به نشونه تهدید گرفت جلو
-دختر خانوم.. بینم زیادی به شهیاد نزدیک شی دمتو میچینم ها
دیدم زیادی داره پرو میشه با حرص گفتم
-نیاز نیست شما زحمت بکشی ... شما این غرورو کاذب خودتو جمع کن.. گندشو در اوردی .. به تو چه من شهیاد چیکار میکنیم.. منحرف برو بابا ..من با شهیاد چیکار داریم ...
دختره- ببینم تو ..تو چه خانواده ای بزرگ شدی؟
من- گفتم که ..یادم نیست .. بابا یادم نیست
قلبم تند تند میزد نفسم بالا نمیومد یه چیزی رو قفسه سینم سنگینی میکرد سرم گیج رفت دویدم بیرون اشکام مثل بارون روی صورتمو خیس میکرد .. اخه .. چرا من .. نباید الان ...ندونم .. صدای.. سازدهنی ..دستمو کردم تو کیفم ساز دهنی ابی رنگمو که روشیه ام قر مز داشتو برداشتم و شروع کردم زدن .... چشای ابیم به اسمو.ن تیره ذل زده بودن یه صدایی شنیدم
-مدی...مدوسا..چی شده چرا گریه میکنی
شهیاد بود در حالی که از سرما میلر زیدم گفتم
من-اون.. اون .. دختره ...
شهیاد کدوم؟
من- رو یا
شهیاد –وای دختر ..کوچولومونو ببین .. من از طرف اون معذرت میخوام اون همینجوریه انگار از دماغ فیل افتاده نبینم بخاطر حرفای اون خودتو اذیت کنی .. تقصیر تو نیست ..که
من- اره ..اما من واقعا چیزی یادم نیست
شهیاد- بهت کمک میکنمخانوادتو هویتتو گذشتتو پیدا کنی از هیچی نترس بعدشم تو الان مدوسایی تو الان یه زندگی جدید داری شاید تو گذشتتت امیدی برا ادامه دادن نبوده... شاید این بهتره که الان اینجا باشی تو قراره کلی چیزا یاد بگیری که هنوز نمیدونی شاید ..قبل از این.. زندگی جذابی در پیش نداشتی .. شاید اینجوری بهتر باشه حالا هم اشکاتو پاککن برو صورتت بشور یکی از چیزا یی که باید یاد بگیری این که شیشه ای نباشی این نشونی پاکیه اما سریع نشکن قوی باش باشه ...!
من- باشه...ققق...قول میدم
شهیاد با لبخند گفت- افرین دختر خوب پاشو ببینم
بالا خره اون مهمونی مسخره تموم شد و رفتیم خونه تلفن زنگ خورد شهیاد برداشتیه دادش بلند شد
-خوب جواب بده دیگه
دویدم پاین
-بازم اون بود
شهیاد- اره همشم با تلفن عمومی زنگ میزنه وگرنه شمارشو میدادم حالشو بگیرن
من- یعنی کیه!؟
شهیاد- نمیدونم
***
ساعت شیش بود یهو زنگ در اومد دیدم این پسره روحان مغازه ب*غ*لی لباس فروشیه دم دره او اوه چه تیپیم زده گل چیه دستش یا امام غریب خودت کمک کن
من-بله
-اقا شهیادو صدا میکنین
شهیاد اومد بی حرف درو باز کرد اقا این اومد نشست تو من که خشکم زده بود یهو هیچی نشد پرو پرو گفت
-من اومدم خواستگاری مدوسا خانوم
اقا شهیاد کی غیرطی شو کی نشو انگار بابامه
شهیاد- نخیر ..بفرما بیرون.. اختیار مدوسا دست من ..نیست ..نمیشه برو بیرون ..
روحان- اما ..اخه شهیاد ..من که جرم نکردم بعدشم تو چیکارشی
یهو مشت شهیاد شپلغ اومد تو صورتش
شهیاد- گمشو بیرون ..مگه من روز اول بهت گفتم ..دور مدوسا خط بکش حالا انقدر پرو شدی اومد ی خواستگاری برو بیرون تا نزدم ش و پلت کنم من همکارشم یا ا... زود باش
من گوشه حال با ترس نشسته بود م سرو گزاشته بودم رو پام و پاینو نیگاه میکردم شهیاداومد بالا
-استغفرالا ..نفهمن ملت بهش میگم ..ای خدا
هانا
۱۸ ساله 00حتی نتونستم ۵ دقیقه بخونمش انقدر افتضاح بود همه چیز سریع بود و نویسنده حتی نمی دونست که حافظه کوتاه مدت که پاک میشه یعنی چی 🤦🏻 ♀️
۸ ماه پیشMaryam
00خیلی ابکی و کلیشه ای بود زندگیش رو دور تند بود زود فرار کرد عاشق شد به خانوادش گفت دزدیدنش..
۱ سال پیشفربد
11خوب و سرگرم کننده............
۲ سال پیشD
11بدترین رمانی ک توعمرم خوندم
۲ سال پیشفرشاد
01سعی کن بیشتر مطالعه کنید که کمتر مورد انتقاد قرار بگیری............
۲ سال پیشمیترا
00خیلی ابکی بود یعنی چی برای بچه نوشتی قلم که ضیف ابکی چی بگم
۲ سال پیشم
30مگه میشه یکی یه نفری که از قضا تصادف کرده بدون اینکه پلیس با خبر شه و پیگیر کنه همینطور الله بختکی طرفو برداری ببری خونت مگه داریم مگه میشه سطح رمان برای سن بچه هاست
۲ سال پیشم
01اه لوس چرت آبکی بلد نیستین ننویسین دو سه سطرو خوندن اولش اینطوریه وای به بقیش
۲ سال پیشپوکر""&quo
20فوقالعادع چرت ، انگار ک تخیلات ی بچع ۵ سالع رو در قالب رمان دراوردن ، پر عز غلط املایی و ... خلاصع مزخرف ترین رمانی بود ک تاحالا خوندم 🤧😬😑
۲ سال پیشترانه
۱۸ ساله 30وای دمت گرم🤣💔...! چاخانش واقعا ضایع بووووود😂🙌🏿
۳ سال پیشسارا
۱۴ ساله 30نه خوب نه بد🙄🤷 ♀️
۳ سال پیشمقدس
۱۴ ساله 00رمان های خیلی زیادی است که خیلی دوستشون دارم و خیلیی ممنون بابت ساخت چنین اپلیکیشنی منم سه تا رمان عاشقانه نوشتم میخام اینجا انتشار کنم من افغانم ولی تموم رمان هام ایرانیه
۳ سال پیشملودی
۱۵ ساله 22این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
یلدا
۱۳ ساله 25من رمان های بسیار زیادی خوندم بیشتر از 400 تا اما این رمان رتبه دوم چرت ترین و افتضاح ترین رمان از نظر من رو گرفت میتونست بهتر باشه موضوع بدی هم نداشت اما خود نویسنده گفته بیام یا چرتی بنویسم و برم😏
۳ سال پیش
Elham
00خیلییییی مزخرف بود واقعا نتونستم تا اخر بخونم احساس میکنم نویسنده ۵ سالش بوده اومده یه فیلم ترکی نگا کرده بعد شروع کرده ب نوشتن