رمان حجاب من به قلم (زینب) zeinab z
زینب یه دختر گیلانیه یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که ………
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۳۷ دقیقه
پسر بی ادبه یه نگاه بهم کردو گفت_ آستینتو بزن بالا
اخمام رفت تو هم
_ چرا اونوقت؟
پسر بی ادبه_ برای اینکه میخوام رو دستت بهت نشون بدم
با اخم بیشتر _ متاسفم من نمیزارم میتونید رو عروسک امتحان کنید
و از تخت پریدم پایین که یهو حس کردم قلبم یه جوری شد یه درد پیچید توش میدونستم الانه که دردم بیشتر بشه
اون پسره همونجور داشت حرف میزد انگار داشت سرزنشم میکرد ولی من یه کلمه هم نمیفهمیدم هر لحظه دردم داشت زیاد تر میشد اخمام از درد زیاد بیشتر تو هم رفتنو با دستم محکم به قلبم چنگ زدم
نمیدونم چقدر گذشت یک دقیقه یا بیشتر فقط میدونم برای من یک قرن گذشت که صداشو نزدیکم شنیدم
نگران شده بود انگار چون هی میگفت چی شد چت شد تو که الان خوب بودی
اما من نمیتونستم عکس العملی نشون بدم
فقط یه دفعه حس کردم دیگه پاهام توانی برای موندن ندارن و افتادم روی زمین
اروم چشمامو باز کردم یکم به اطرافم نگاه کردم اا منکه تو اتاق همون دکتر بی ادبم ایش یه چشم غره هم تو دلم براش رفتم چون حتی نای تکون دادن پلکامم نداشتم
اه چقدر تشنمه
ناله کردم _ آب
یه هو دیدم اومد بالای سرم
اه عین جن میمونه پسره
بهش نگاه کردم یه لحظه حس کردم صورتش غمگینه
اه ولش بابا اصلا به منچه
یه لیوان آب برام اورد خواستم بلند شم اما نمیتونستم بی رمق دوباره افتادم رو تخت و غمگین چشم دوختم به زمین بغض کردم از ضعفم
حس کردم زیر سرم یه چیزی تکون خورد. نگاه کردم....
دستشو از روی تخت برده بود زیر بالشم طوری که اصلا دستش بهم برخورد نکردو فقط حرکت بالشو حس کردم .... همونجور یه دستی کمکم کرد بلند شم بعد بالشو گذاشت کنار دیوار و اروم بهم گفت تکیه بده
یه جوری شدم با دیدن اینکارش خصوصا وقتی ابو اوردو سر به زیر گفت
دکتره_ حالت خیلی بد بود هم به خاطر اینکه خیلی ضعیفی و هم به خاطر مسکنی که بهت زدم فعلا توانایی نداری خیلی تکون بخوری باید اثر مسکن بره تا بعد
آره راست میگفت حتی دستمم تکون نمیخورد
یاد آب افتادم اه حالا چطوری بخورمش خیلی تشنمه
پسره_ بیا بخور
با تعجب نگاهش کردم آبو گرفته بود جلوی دهنم
پسره_ بخور دیگه مگه تشنت نبود
سر به زیر گفتم _ چرا
بیشتر آوردش نزدیک لبم
آروم بدون اینکه نگاهش کنم شروع کردم به خوردن آب
هر چند ثانیه مکث میکردمو دوباره میخوردم چون نه دوست داشتم و نه میتونستم یک سره سر بکشمش ....حین خوردن چشمم افتاد به اسمش روی لباس پزشکیش طاها شمس ...هوف بالاخره تموم شد
سرمو بلند کردم
داشت نگاهم میکرد
_ ممنون
یه لبخند زد _ خواهش میکنم
فکر کنم قیافم شده بود علامت سوال که خندش گرفت و زد زیر خنده
طاها_ چیه چرا اینجوری نگاه میکنی خنده کردن بهم نمیاد؟
همینجور با دهن باز و چشمای گشاد شده از تعجب داشتم نگاهش میکردم
وقتی قیافمو دید دوباره زد زیر خنده حالا نخند و کی بخند
یه دفعه به خودم اومدم
وایسا ببینم این داره به من میخنده؟ اخمام رفت تو هم
_ به من میخندی؟
چند ثانیه دیگه خندید و وقتی دید دارم با اخم نگاهش میکنم خودشو یکم جمعو جور کرد ولی هنوز آثار خنده تو صورتش معلوم بود انگار داشت به زور خودشو کنترل میکرد اما قیافه ی جدی به خودش گرفت
طاها_ من میرم یه چیزی بیارم بخورم تو هم اینجا بشین تا خوب بشی تا من بر نگشتم حق رفتن نداری یادت باشه
با اخم به رفتنش نگاه کردم
_ پسره ی سه نقطه ،بی ادب ،بی تربیت ،بی نزاکت .......خر هشت پا ،بیتی تور
همینجور داشتم اینارو پشت سر هم بهش میگفتم که یهو دیدم صدای قهقهه خنده ی یه نفر میاد. برگشتم سمت در دیدم این پسره طاها با خوراکی های تو دستش هی بالا و پایین میره و داره غش میکنه از خنده
با جدیت گفتم _ بسه دیگه
ساکت شد و قیافه ی عادی به خودش گرفت اومد جلوتر و یه نایلون که فکر کنم توش خوراکی بود گذاشت رو میزش
اومد کنار تخت ایستاد و گفت میخواد معاینم کنه... بعدشم دستگاه فشارسنجو اورد و فشارمو گرفت
طاها_ خب حالت بهتر شده بیا اینارو بخور چیزه دیگه ای اینجا پیدا نمیشه دیگه به همین قناعت کن. یه کیکو آب میوه پرتقالی اورد بازشون کرد گرفت طرفم یکی هم خودش برداشت
_ ممنونم
طاها_خواهش میکنم
طاها_ از کی قلبت اینجوریه؟
نگاهش کردم بعد سرمو با ناراحتی پایین انداختم
_ چند سالی هست نفس تنگی دارم دکترا تشخیص نمیدادن ولی الان چند ماهی میشه که دارو میخورم
طاها_ باید یه نوار بگیری میخوام خودم وضعتو کامل بررسی کنم
ارسال نظر برای این رمان قفل شده است
زهرا
۱۴ ساله 17953واقا رمان عالیی بود من بع عنوان کسی که دینش اسلامه به همیچین ادم هایی افتخار می کنم واقا خوشحالم که این رمان رو خوندم واقا عالی بود دم نویسنده گرم واقا
۴ سال پیشدوفرشته
۳۰ ساله 26522عالی بود 👌حجاب فقط به چادر سر کردن نیست بلکه بایدخیلی چیزهای دیگه هم رعایت کرد فقط هم برای زنها نیست بلکه باید اقایون هم رعایت کنند
۴ سال پیشنیایش
۱۰ ساله 4818سلام این رمان عالیه من قسمت اول صفحه ی ۷۲ هستم تا اینجا عالیه ترجیح میدم این رمان زیبا را بخوانید ۱۰
۴ سال پیشراضیه
13824من با نظر آقا آرتام موافقم حجاب شامل مردا هم میشه نه فقط زن. اما خوب چادر پوشش کاملیه حجاب کامل میکنه. مردا هم نباید لباسای تنگ وبدن نما بپوشن
۴ سال پیشراضیه
۲۴ ساله 15414سلام من خیلی خوشم اومد از این رمان. خودم خیلی چادر دوس دارم ولی متأسفانه فقط ماه محرم و تو حسینیه ومسجدا میپوشم از خدا میخوام واقعا بهم کمک کنه تصمیم کاملی بگیرم دودل نباشم برای همه آرزوی سلامتی دارم
۴ سال پیشطناز نجفی
۱۶ ساله 4837بهترین رمانیه که تو عمرم خوندم واقا عالیه به همه پیشنهاد میکنم این رمان و بخونین
۴ سال پیشسمیرا اس
3337سازنده به نظرم این رمانو بردار نویسنده ترکوند با این رمانش ما ایرانیان با این بحث ها به هیجا نمیرسیم این رمانو دو ماه گذاشتن هنوز دارن بحث میکنن واقعا متاسفم
۴ سال پیشتارا
1026هیچکی با توهین و بی احترامی حرفشو به کرسی نمیشونه فقط ارزش خودشو میاره پایین 😏🙇
۴ سال پیشباران
693دقیقا موافقم با حرفتون {رفتار ادم ها نشونه شخصیت خودِ ادمع}
۴ سال پیشتارا
192ممنونم باران جان❤
۴ سال پیشسحر
۱۸ ساله 11620اینکه حجاب یکی ازضروری ترین نیازهای زن مخصوصاتواین دوره وزمونه هستش درش شکی نیست امااین دلیل نمیشه افرادبی حجاب رومتهم به بدبودن بکنیم دوست عزیز
۴ سال پیشسحر
۱۸ ساله 493عزیزم لطفا فقط ب فکرعواقب وکارهای خودتون باشین باحجاب یابی حجاب همه حساب پس میدیم ولی فقط ب خداپس بی حجابی یاباحجابی روملاک خوب یابدبودن قرارندید. اینجابایدفقط نظراتمون رودرباره رمان بگیم باخودمم هستم
۴ سال پیشسارا
۱۹ ساله 986خیلیا هستن با حجاب باطن خوبی ندارن و بعضیا بدون حجاب باطن خیلی بددارن در کل ما از هردو گروه خوب و بد داریم نیازی به جنگ و دعوا نیست باید به هم وعقایدهم احترام بزاریم.
۴ سال پیشسارا
۱۹ ساله 3212بنظرم اینهمه جنجال سر حجاب و بی حجابی مقصر نویسنده اس که نتونسته خواننده روراضی کنه بعدش حجاب و بی حجابی فقط یک عنوانه اصل باطن ادمه خیلیاهستن باحجاب و بی حجاب انسان هستن وجدان دارن وخیلی ..ادامه دارد
۴ سال پیشملینا
۰ ساله 535حجاب هر***به خودش مربوطه شما حق توهین به کسی رو ندارین سرتون به کار خودتون باشه اونی حجاب نداره حق نداره به کسی که حجاب داره توهین کنه کسیم که حجاب داره حق نداره به کسی که بی حجاب توهین کنه
۴ سال پیش......
141ما قاضی نباشیم بهتره فقط سعی کنیم اگه دیگران قابل پذیرش برای ما نیستن وطبق باورهای ما رفتار نمیکنن حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که قضاوت نکنیم
۴ سال پیش
زهرا
۱۲ ساله 43135به نظرم پوشش هرکسی به خوش مربوطه یکی چادری یکی مانتو یی من از بین این دوتا چادر انتخوابم بوده به نظرم خوشگلی یه دختر به شعور،شخصیت،وطرز حرف زدنشه بقیش بایه دستمال مرطوب پاک میشه