رمان میشا دختر خوناشام به قلم محدثه فارسی
میشا دختری که خون آشامه...اما از شرقه...کلی فرق داره.
داستانش با همه خون آشاما فرق داره.
از جنس ایرانه و با خون و خونریزی مخالفه... ولی تقدیرش میشه خون خوردن و تغذیه کردن.
تو راهش دوستانش مثل خودش قربانی میشن.
بیشتر موقعها اگه دقت کرده باشید توی رمانها یا فیلمها غربیها خون آشام هستن... ولی من یه تصمیم گرفتم... این خون آشام رو به سبک ایرانی بنویسم. شخصیت اصلی داستان ما خون آشام هستش امیدوارم خوشتون بیاد... مثل همیشه به یاری خدا و همراهی شما دوستان میریم که شروع کنیم.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۹ دقیقه
دوباره یه پوزخند همراه بغض زدم؛ غذا به سختی از گلوم پایین میرفت، قسم میخورم یه روزی برسه که من، این سیما رو از کارایی که کرده مثل سگ پشیمون کنم.
سیما:والا به خدا ما آبرو داریم تو این محل.
قاشق و چنگال رو با تمام توانم فشار میدادم، ولی بابا هیچی نمیگفت، سیما هم ضایع شد و لال شد.
یکمی که گذشت گفتم:بابا من فردا میخوام برم تولد یکی از دوستام، گفتم در جریان باشید.
تینا که داشت چشاش در میاومد گفت: وا خوبه دیگه، لابد از این مهمونیهای دختر و پسریه؟
بابا:حق نداری بری.
عصبی قاشق رو کوبیدم تو بشقاب که شکست، بابا تعجب کرد از رفتارم.
من: مگه من بــرده و اسیـــر شمام، هر جا دلم میخواد میرم.
بعد غذا رو پرت کردم طرف سیما و گفتم: دستت درد نکنه سیما خانوم بابت آشغالی که درست کردی.
به جیغ جیغها و وحشیگریهای سیما و دعواهای بابا توجه نکردم و رفتم تو اتاقم، در رو قفل کردم و
رو تختم ولو شدم. سعی کردم به هیچی فکر نکنم، باید برم به ایـــن مهمونی... باید!
امروز کلاس نداشتم برای همین از صبح مشغول این بودم که برای پارتی امشب چی بپوشم، جلوی آینه
وایسادم. خب خداروشکر قیافه قشنگی داشتم؛ چشم و ابرو مشکی و چشمای وحشی و پاچهگیر، رنگ چشمام
عجیب بود، آبی و سبز قاطی بود و برق میزد، دماغم خوب و معمولی و دهنم مناسب صورتم، نه زیاد گنده
و نه زیاد کوچیک، موهام هم بلند بود تا سر باسنم میرسید... خب بهتره امشب یه تیپی بزنم که بتونم حسابی بترکونم. یه شلوار لی فوقالعاده تنگ پوشیدم که پارگی داشت، یه تاب سفید پوشیدم و روشم یه جلیقه لی پوشیدم. موهام رو هم دم اسبی بستم و آرایش چشمم هم یه خط چشم و ریمل و رژ هم یه رژ قهوهای زدم، رژ گونه آجری رو هم زدم و مانتوی خفاشی مشکیمو تنم کردم، شالم هم انداختم رو سرم و آدیداسای خوشگل سفیدم رو هم پام کردم. چهقدر جلف، اوف قربون خودم برم.
کیفمو برداشتم و از پلهها رفتم پایین، سیما خانوم که کونشو زده بود رو مبل یه نگاه به من انداخت و
گفت: نشنیدی بابات گفت حق نداری بری.
من: فضولیش به تو نیومده، تو بلند شو فعلا دختر خودت رو جمع کن معلوم نیست کدوم گوریه.
سیما:دختر من مدرسهاس.
پوزخندی زد مو گفتم: جدی؟ کدوم مدرسهای تا ساعت 6 غروب بازه؟
خیلی داشت حرص میخورد و منم لذت میبردم، یه پوزخند دیگه هم زدم و از خونه رفتم بیرون.
ماشین جرسیس خوشگل شایان جلو در بود، امیر یه سوت زد و گفت: واو چی شدی!
ابرومو انداختم بالا و گفتم:مثل همیشه عالیم.
نشستم تو ماشین و در کمال تعجب ریکی رو هم دیدم، بهش سلام کردم که با خوشرویی جوابم رو داد.
امیر با کنایه گفت: آقا ریکی بنده خدا با تهران آشنایی نداشت گفتیم بریم دنبالش.
ریکی خندید و گفت: باید ممنون باشم.
نگام افتاد به رها، یه سوت بلند زدم که ریکی با تعجب نگام کرد.
من:رها چهقدر جلف شدی؟!
بعد آدامسمو باد کردم و ترکوندم، رها ایشی گفت و روشو کرد اون طرف.
وای جون من این پارتیه؟ یه عروسی میگرفتن دیگه، باخوشحالی من و رها جلوتر از پسرا راه افتادیم، هممون حسابی از تیپ ترکونده بودیم؛ زنگ رو زدیم که صدای یه پسر با آهنگ دوپس دوپسی اومد بیرون.
پسر: کیه؟
شایان اومد جلو و گفت: منم سعید باز کن.
در باز شد و همه رفتیم تو، آخ چه کیفی کنیم، وای خدا اینجا رو، چه رقص نوری، چه آهنگی.
من که از همونجا قرم گرفته بود، یه پسر جیگول میگول اومد سمتمون و گفت: خوش اومدید، من سعیدم.
به به، آقا سعید پس اینه؟
اشاره کرد بریم تو یه اتاق و لباسامون رو عوض کنیم، منو رها رفتیم تو اتاق پرو، من مانتو و شالم رو در آوردم.
رها گفت: ایول چه تیپ اسپرت با حالی زدی.
ابرومو انداختم بالا و گفتم: عوضش تو خیلی جلف شدی.
خندهای کرد و با هم رفتیم بیرون، نگاهها همه رو من بود. اوف چه آهنگی، دیدم امیر اسکل هنوز
نیومده وسطه، ریکی هم با خنده داره به امیر نگاه میکنه.، با آهنگی که گذاشته شد دیگه نه من و نه رها
و نه شایان طاقت نیاوردیم و رفتیم وسط، یه آهنگ که مخصوص ما بود.
(آهنگ LMFAOبه نامSORRY FOR PARTY ROCKING)یه آهنگ فوقالعاده توپ !
جاتون خالی اون وسط کلی مسخره بازی در میآوردیم و مرده بودیم از خنده.
همه حلقه زده بودیم تا یکی یکی بیان وسط و یه حرکت پیاده کنن، نوبت امیر که رسید مرده بودیم
از خنده. یهو ریکی رو فرستادن وسط، یکی بیاد فکای ما رو جمع کنه، چه رقص خفنی داره؛ چه هلیکوپتری رفت. من رو فرستادن، خب منم رقص پام عالی... پا به پای ریکی شروع کردم و یه جای آهنگ دستامو بردم بالا و با قیافه بامزهای جیغ زدم:SORRY FOR PARTY ROCKING
یهو صدای منفجـر شدن بلند شد، همه خشکمون زده بود؛ آب دهنم رو قورت دادم و رومو کردم اینور، عه ریکی کو؟ کجا غیبش زد؟
یا خدا چه همهمهای شد؛ صدای آهنگ خاموش نشده بود و با صدای بلند و کر کنندهای میخوند و صدای
جیغ بچهها هم بلند شده بود. دنبال بچهها میگشتم، جیغ زدم: امیــر... شایان.
یهو سه متر پرت شدم عقب، واقعا وحشت کرده بودم؛ ساختمون منفجــر شده بود و آتیش گرفته بود.
همه با جیغ فـــرار کردن بیرون، حس کردم داره چشمام بسته میشه، رو گلوم احساس سوزش میکردم.
یهو ریکی بالا سرم ظاهر شد، چشمام تار میدید ولی نمیدونم چرا حس کردم چشمای ریکی قرمز شده.
یهو دستش رو برد سمت دهنش و بعد دو دقیقه گذاشت تو دهن من، اه ایــن چیــه؟
مــزه خون رو حس میکردم، هر چی سعی میکردم دستشو بر دارم ولی اون بیشتر دستشو فشار میداد، نمیدونم چی شد و چه اتفاقی افتاد که چشمام بسته شد و جهانم سیاه شد.
با صدای جیغ پریدم، یا ابالفضل اینجا کجاست؟ آخ گلوم، دستمو گذاشتم رو گلوم، پرخون شده بود.
اینجا کجاست؟ به دور و برم نگاه کردم؛ یه اتاق خیلی بزرگ و تمیز با ترکیب رنگ قهوهای و کرمی!
همینطور داشتم اینور و اونور رو نگاه میکردم که در باز شد و ریکی اومد تو، یهو تمام ماجرای دیشب
اومد تو ذهنم، با نگرانی پریدم و گفتم:سمــت من نیا!بهت گفتم سمت من نیا!
دستاش رفت بالا و گفت:خیلی خوب، خیلی خوب آروم باش.
ملیکا
00میشا دختر جاودانه جلد دومشه
۸ ماه پیش.
۱۵ ساله 00همین جا هس منگول
۲ ماه پیشهانی
۱۶ ساله 00دمت گرم دختر♡
۳ ماه پیشARME
۱۸ ساله 00خیلی خوب بود خیلی خوشم اومد رمانت آرزو میکنم همیشه رمان های خوبی بنوسی
۵ ماه پیشbanoo
۲۴ ساله 00عالی بود ولی برگرفته از فیلم گرگ میش
۵ ماه پیشیگانه
۱۸ ساله 00جزو بهترین رمان های بود که خواندم😍 کاش فصل ۳ ۴ ۵ و...... داشته باشه😘
۷ ماه پیشغزل
۱۶ ساله 00یعنی اصلا نمی تونم توصیف کنم با زبونم که چقدر عالی بود محشررررررررررر👌👌👌واقعا از نویسنده جون ممنونم عالی بود
۸ ماه پیشدرسا
00عالییییی محشر
۸ ماه پیشفاطمه
۱۴ ساله 00خوبههههههه عالیههه
۸ ماه پیشحنا
00سلام ممنون واقعا خیلی زیبا است قفط میشه ادامش را همینجا بزارید؟ ممنون میشم
۱۰ ماه پیشمهسا
۲۵ ساله 10درود به نویسنده پرتلاش خفن تخیلی ما بالا دمت گرم خیلی خوشحالم کردی با این رمانت عاشقش هستم همین طور ادامه بده موفق باشی🙃
۱۰ ماه پیشدریا
۳۹ ساله 00خیلی عالی بود حال کردم معرکه بود ممنون از نویسنده اش❤❤❤
۱۰ ماه پیشzahra
30اونقدر این رمانو خوندم که نگو❤
۱۱ ماه پیشن
۵ ساله 00نسبت به بقیه تخیلی ها خوب بود
۱ سال پیشنازنین زهرا
۱۶ ساله 00این داستان به نظر من که بی نظیر بود و بسیار شگفت انگیز مچکرم بابت زحمتایی که برا این رمان ترسناک انجام دادید با تشکر نازنین زهرا غفوری
۱ سال پیشSana_nevi
32عالی بود من جلد دومش رو هم خوندم
۱ سال پیشبببب
10اسمش چیههععع جلد دومش
۱ سال پیش
Mahi
00عالیه هه واقعا ولی مشکل اینجاست جلد دومشو پیدا نمیکنم تو گوگل هم نمیتونم دانلود کنم