رمان میشا دختر خوناشام به قلم محدثه فارسی
میشا دختری که خون آشامه...اما از شرقه...کلی فرق داره. داستانش با همه خون آشاما فرق داره. از جنس ایرانه و با خون و خونریزی مخالفه... ولی تقدیرش میشه خون خوردن و تغذیه کردن. تو راهش دوستانش مثل خودش قربانی میشن. بیشتر موقعها اگه دقت کرده باشید توی رمانها یا فیلمها غربیها خون آشام هستن... ولی من یه تصمیم گرفتم... این خون آشام رو به سبک ایرانی بنویسم. شخصیت اصلی داستان ما خون آشام هستش امیدوارم خوشتون بیاد... مثل همیشه به یاری خدا و همراهی شما دوستان میریم که شروع کنیم.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۹ دقیقه
ژانر رمان: #طنز #هیجانی #ترسناک.
خلاصه:
به نام خداوندی که در همین نزدیکی است.
میشا دختری که خون آشامه...اما از شرقه...کلی فرق داره.
داستانش با همه خون آشاما فرق داره.
از جنس ایرانه و با خون و خونریزی مخالفه... ولی تقدیرش میشه خون خوردن و تغذیه کردن.
تو راهش دوستانش مثل خودش قربانی میشن.
بیشتر موقعها اگه دقت کرده باشید توی رمانها یا فیلمها غربیها خون آشام هستن... ولی من یه تصمیم گرفتم... این خون آشام رو به سبک ایرانی بنویسم. شخصیت اصلی داستان ما خون آشام هستش امیدوارم خوشتون بیاد... مثل همیشه به یاری خدا و همراهی شما دوستان میریم که شروع کنیم.
کی فکرش را میکرد؟ روزی برسد که نتوانم انسان بمانم؟
تمام احساسات انسانی من کشته شود و من هم بشوم عضو همانهایی که انسانهای زیادی از آنها وحشت دارند.
کی فکرش را میکرد که روزی برسد و من پا بگذارم روی تمام نقاط احساساتی روحم و اما روحم به آسمان برود و جسم ترسناک من روی زمین بماند و باتمام سختیها زندگی کند؟
آری این منم... دختری از جنس شرق... ولی انسان نیست! اون یک خون آشام است!
یه بار دیگه آدامسم رو باد کردم و ترکوندمش... رها قیافهای کج کرد و گفت: اه حالمو بهم زدی، من موندم
این آدامسو تو چهجوری انقدر باد میکنی؟
چشمکی زدم براش و با لحن بامزهای گفتم: حرص نخور جوجو... خشک میشه!
چشم غرهی توپی بهم رفت و نگاش رو ازم گرفت؛ یهو پرید و گفت: اوناهاشن... دارن میان.
من: هیـس، بابا آبرومون رو بردی.
ماشین جلومون ترمز کرد و قیافه جواب امیر نمایان شد، چشمکی زد و گفت: بپرید بالا که دیره!
زدم تو سرش و نشستم تو ماشین، شایان با اون نیش بازش که نشسته بود پشت فرمون گفت: چهطوری جیگر؟
لبامو غنچه کردم و گفتم: خوبم، زود برو دیگه بابا، اه دیر شد کلاس!
خندید و پاشو گذاشت رو گاز، طبق معمول رها داشت سکته میکرد و من و امیر جیـغ میزدیم.
البته امیر عـــربده میزد؛ عشـــق سرعت داریم دیگه بابا!
جلوی در دانشگاه وایسادیم، از ماشین پریدیم بیرون و کولمو پرت کردم سمت امیر، با اخم گفت: مگه خودت فلجی؟
من: تا حمالی مثل تو هست... نیازی به دستای خوشگل خودم نیست.
شایان زد بهش و گفت: زود باش پسر، یه تمرکز کن ببین استاد اومده یا نه؟
امیر: بابا به خدا من فقط حدس میزنم؛ چه گوهی خوردم به اینا گفتم من میتونم آینده و گذشته رو ببینما.
واقعیتش امیر یه جورایی عجیب بود، انگار جادوگر بود؛ ولی مسخره هست، من به این چیزا اعتقادی ندارم،
امیر میتونست گذشته و آینده رو ببینه ولی دلیل نمیشد ما اسمشو بزاریم جادوگر یا ساحره!
رها: اه امیر بدو دیگه.
امیر سری تکون داد و چشاشو بست؛ منم بهش زل زدم، چشاشو باز کرد و گفت: دقیقا دو دقیقه دیگه میره تو کلاس.
من: پس نتیجه میگیریم که باید با تمام سرعتمون بریم تو کلاس.
تا حرفم تموم شد با نهایت سرعت دویدیم، خیلی با حال بود امیر هم کوله خودشو حمل میکرد هم کوله منو!
ما یه اکیپ 4 نفره بودیم؛ من و رها و شایان و امیر... هممون هم همسن بودیم، 19 سال داشتیم ولی بزرگمون، شایان بود...از نظر ماه تولد!
هیچ رفاقت عشقولانهای هم نداشتیم؛ دوستای عادی بودیم و خل بازی در میآوردیم... شایان وضع مالی
توپی داشت، البته رها هم همینطور ولی من و امیر وضعمون بد نبود، نه مثل شایان و رها میلیاردر!
بابای من کارخونه فرش داشت؛ همون فرش بافی، درآمدش بالا بود، خب خداروشکر. امیرم بابا و مادرش
تو یه حادثهی خیلی فجیعی مردن و پیش خالش بزرگ شده بود!
در کلاس رو شاپ باز کردیم که همه پریدن، بیتوجه به بقیه نشستیم سرجامون!
داشتیم شر میگفتیم و میخندیدیم که استاد دقیقا سر دو دقیقه اومد سر کلاس، البته با یه پسر خیلی جذاب،
یا امام حسین غریب... چهقدر خوشگله، ولی قیافش به ایرانیها نمیخوره.
استاد با لبخند اشاره کرد پسره بره بشینه، دقیقا کنار من...وای الان من غش میکنم.
سمت چپ من میز خالی بود؛ پسره خیلی مودب و با نظم اومد سمت میز، وای چشاشو!
یه نیم نگاه به من انداخت و لبخند نشست روی
لبش، حس کردم چیزی خورد تو پهلوم، دستای فلج شدهی امیر دربهدر بود.
من: چته وحشی؟
امیر: بابا خوردی پسره رو!
من: جون امیر زده به سرم تورش کنم.
خندید و گفت: خاک تو سرت
استاد زد به تخته تا لال بشیم، همه زل زدیم به استاد.
استاد: خب ما یه دانشجو جدید داریم، البته ایرانی نیستن و از آمریکا اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنم رو چرخوندم سمتش و با یه لبخند دلبرانهای گفتم:هِلـو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش عمق گرفت و گفت: سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاِاِ خاک تو سرم، این فارسی حرف زد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو کردم طرف استاد و گفتم:استاد ایستگامون رو گرفتی؟ از من فارسی قشنگتر حرف میزنه که.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه زدن زیر خنده، استاد که به این لحن و شیطنتای من عادت کرده بود با لبخند گفت: دختر امون بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم که استاد صداش زد: ریکی بیا اینجا و خودتو معرفی کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر خارجکیه، بلند شد و رفت کنار استاد وایساد، بابا چه جذبهای، چه قیافهای، موها بور، چشما عسلی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدماغ عملی، صورت گوگولی، دیگه من غش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره شروع کرد به حرف زدن ولی معلوم بود لهجه داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی: سلام، من ریکی فایترز هستم، اوم باعث افتخاره من بین شمام، خانوادهام به خاطر کارشون مجبور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مهاجرت در ایران شدن، امیدوارم منو به عنوان دوست خودتون قبول کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا منم که مثل همیشه دلقک، داد زدم: بـزن دست قشنگــه رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان و رها و امیر شروع کردن دست زدن و بقیه هم با خنده شروع کردن دست زدن، منم اون وسط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهار پنج تا سوت زدم که استاد بدبخت انقدر خندیده بود که بوش تا اینجا میاومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی هم فقط یه لبخند زد و زل زد به من، یا الله، تورش کردم رفت؛ رو کردم طرف امیر که زل زده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ریکی یه جور عجیب. زدم بهش و ابرومو انداختم بالا و گفتم: عملیات با موفقیت انجام شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر خندهای کرد و دوباره زل زد به ریکی... ریکی اومد نشست سرجاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه لالمونی گرفتم و گوش سپردم به درس، به قول یه عزیزی که می،فرماید ز گهواره تا گور دانش بجوی؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم داشتم همون کار رو میکردم، تمام مدت ریکی زل زده بود به من، منم خوشحال از اینکه تورش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد دفترشو بست و گفت: خب بچهها میتونید برید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفمو دوباره پرت کردم سمت امیر که گفت: اه میشا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهای کردم و گفتم:جون میشا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان: نگاش کن عوضی چهجوری امیر رو خر میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها:بیا منم تو رو خر کنم، مگه اینکه کیفمو بیاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان چپ چپ نگاش کرد و گفت: خفه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی بلند شد و من رفتم سمتش، وای بسم الله، خب میخواستم تفریح کنم چیه مگه بابا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اگه دوست دارید میتونید بیاید تو جمع ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره لبخندی زد و گفت:اوه حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر اخم کرد: نگاش کنا، شیطونه میگه یه هلیکوپتری پیاده کنم رو صورتش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها که ذوق مرگ شده بود، شایان هم نیشش باز، فقط امیر بد رفته بود تو هم، از کلاس زدیم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم به امیر و گفتم: چته بابا؟ نبینم کشتیهات غرق شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: میشا حس خوبی به این پسره ندارم، گذشته خوبی نداره؛ نمیتونم اطلاعات زیادی ازش بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم: برو بابا، ولش کن گذشتهها گذشته، الان رو باش که چهجوری میخوایم بخندیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: خواهشا زیاد دور و برش نباش، انرژی منفی میده به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرومو انداختم بالا و گفتم: اوه انرژی منفی رو باش؛ باشه بابا، هر چی تو بگی ایس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو انداخت دور گردنم و گفت:خیلی گلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم سلف و ساندویچ سفارش دادیم. ریکی با لبخند گفت:خب خودتون رو معرفی نمیکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: خب، خب من میگم، ایشون شایان ساجدی هستن 19 ساله، ایشون رها امیری هستن 19 ساله،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایشونم امیر جهانی 19 ساله و منم که میبینی خیلی گل و گلاب و خوشگل و ناز و جوجو، میشا فرهمندی هستم 19 ساله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان: اه اه حالم بهم خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها: اعتماد به سقف بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: یه اسپند میخوای برات دود کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی خندید وگفت: خوشبختم رفقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع گوشی شایان زنگ خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: گیرل فرندته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان: خفه بابا، سعیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو گذاشت دم گوشش و گفت:جانم سعید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب؟ جون من؟ ایول داری به مولا، حتما، حتما به بچهها هم میگم، قربونت... یاعلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن پریدم رو سرش و گفتم:چی گفت چی گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:اه خفم کردی، هیچی بابا اگه بری اونور بهت میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ریلکس نشستم سر جام که همشون زدن زیر خنده، یعنی انقدر فضولما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان: سعید زنگ زد و گفت فردا شب یه جا پارتی خیلی توپیه، میگه کله گندههای تهرانم دعوتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها: یوهو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: من که پایهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی:منم میتونم بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:آره، حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش برگشتن سمت من و یه نگاه ناراحت به من انداختن. لبخندی زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: یعنی تو نمیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: بابامو نمی!شناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها پوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها: تو که به اجازه بابات نیازی نداری، بیا دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان: بدون تو خوش نمیگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: باشه، حالا ببینم چیکار میتونم بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز کلی با ریکی حرف زدیم، امیر هنوزم بهش احساس خوبی نداشت؛ ولی به نظر من ریکی یه پسر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجیب بود، یه پسری که آروم و مرموز بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: دمت جیـــــز شایان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها بوسم کرد و گفت: امیدوارم بیای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: اومدنی شدی یه تک به من بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: باشه بابا، خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازشون خداحافظی کردم و در خونه رو باز کردم، این خونهی ویلایی لعنتی، که من ازش متنفرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورودم فضول خانوم اومد جلوم، پوفی کردم و گفتم: برو اونور تینا حالت رو اصلا ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و گفت: تنت میخاره نه؟ ببینم بابا میدونه تو با پسرا میری و میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش حمله کردم و گفتم: این به تو مربوط نیست فهمیدی آشغال؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو سیما از آشپزخونه اومد بیرون و گفت: چه خبرتونه دوباره؟ میشا دنبال دردسری؟ باید به بابات بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: خفه تو یکی، من رو از بابام نترسون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشمگین خیره شد بهم، کولمو جابهجا کردم و از پلهها رفتم بالا و رفتم تو اتاقم، در رو محکم بستم. تا وقتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تو این خونم اعصاب ندارم، مقنعمو کندم و به عکس روی میز خیره شدم، چه زود رفتی هه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما زن بابام بود؛ وقتی 4 سالم بود با دختر 2 سالش که از شوهر قبلیش بود، خودشون رو انداختن به بابام،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب کی از بابام بهتر؟ پولدار، خوشگل و خوشتیپ، من فقط دو سالم بود مامانم رو از دست دادم و بابام بعد دو سال زن گرفت. سیما آدم فوقالعاده آشغالی بود، همیشه یا خودش یا دخترش منو مینداختن زیر دست بابام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه روز خوش باهاشون نداشتم و همیشه ازشون متنفر بودم؛ اما بابام تینا رو خیلی دوست داشت با اینکه بچه خودش نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها امید و خانوادهام امیر وشایان و رها بودن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسم رو عوض کردم و رو تخت ولو شدم؛ باید فردا شب حتما میرفتم پارتی، شده لج سیما رو در بیارم تا فکر نکنه خبریه تو این خونه. صدای در اومد و صدای تینا: میشا افتخار بده بیا شام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: باشه تو گورتو گم کن من میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت و منم موهام رو بستم و از اتاق رفتم بیرون، بابا هم اومده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: سلام بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا یه نگاه بهم انداخت و با لبخند گفت: سلام دخترم خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و گفتم: خوبم، خسته نباشید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا: ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستیم پشت میز، نمیدونید چهقدر سخته با یه مشت آشغال البته دور از جون بابام بشینی و تو یه سفره غذا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخوری؛ بابام با اینکه بیشتر وقتا دعوام میکرد ولی دوستش داشتم، بالاخره بابام بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط غذا خوردن بابا گفت: میشا چه خبر از دانشگاه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: هیچ، خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا پوزخندی زد و گفت: با دوستایی که میشا داره معلومه خوش میگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاش کردم، که سیمای آشغال گفت: حمید کی میخوای میشا رو جمع کنی؟ هر روز داره با این دو تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرا میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا یه نگاه تیز بهم انداخت پوزخندی زدم و یه نگاه تاسف بار به سیما انداختم وگفتم: متاسفم برات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:بسه میشا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره یه پوزخند همراه بغض زدم؛ غذا به سختی از گلوم پایین میرفت، قسم میخورم یه روزی برسه که من، این سیما رو از کارایی که کرده مثل سگ پشیمون کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما:والا به خدا ما آبرو داریم تو این محل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاشق و چنگال رو با تمام توانم فشار میدادم، ولی بابا هیچی نمیگفت، سیما هم ضایع شد و لال شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکمی که گذشت گفتم:بابا من فردا میخوام برم تولد یکی از دوستام، گفتم در جریان باشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا که داشت چشاش در میاومد گفت: وا خوبه دیگه، لابد از این مهمونیهای دختر و پسریه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:حق نداری بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی قاشق رو کوبیدم تو بشقاب که شکست، بابا تعجب کرد از رفتارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: مگه من بــرده و اسیـــر شمام، هر جا دلم میخواد میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد غذا رو پرت کردم طرف سیما و گفتم: دستت درد نکنه سیما خانوم بابت آشغالی که درست کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جیغ جیغها و وحشیگریهای سیما و دعواهای بابا توجه نکردم و رفتم تو اتاقم، در رو قفل کردم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو تختم ولو شدم. سعی کردم به هیچی فکر نکنم، باید برم به ایـــن مهمونی... باید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز کلاس نداشتم برای همین از صبح مشغول این بودم که برای پارتی امشب چی بپوشم، جلوی آینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوایسادم. خب خداروشکر قیافه قشنگی داشتم؛ چشم و ابرو مشکی و چشمای وحشی و پاچهگیر، رنگ چشمام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجیب بود، آبی و سبز قاطی بود و برق میزد، دماغم خوب و معمولی و دهنم مناسب صورتم، نه زیاد گنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نه زیاد کوچیک، موهام هم بلند بود تا سر باسنم میرسید... خب بهتره امشب یه تیپی بزنم که بتونم حسابی بترکونم. یه شلوار لی فوقالعاده تنگ پوشیدم که پارگی داشت، یه تاب سفید پوشیدم و روشم یه جلیقه لی پوشیدم. موهام رو هم دم اسبی بستم و آرایش چشمم هم یه خط چشم و ریمل و رژ هم یه رژ قهوهای زدم، رژ گونه آجری رو هم زدم و مانتوی خفاشی مشکیمو تنم کردم، شالم هم انداختم رو سرم و آدیداسای خوشگل سفیدم رو هم پام کردم. چهقدر جلف، اوف قربون خودم برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفمو برداشتم و از پلهها رفتم پایین، سیما خانوم که کونشو زده بود رو مبل یه نگاه به من انداخت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: نشنیدی بابات گفت حق نداری بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: فضولیش به تو نیومده، تو بلند شو فعلا دختر خودت رو جمع کن معلوم نیست کدوم گوریه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما:دختر من مدرسهاس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد مو گفتم: جدی؟ کدوم مدرسهای تا ساعت 6 غروب بازه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی داشت حرص میخورد و منم لذت میبردم، یه پوزخند دیگه هم زدم و از خونه رفتم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین جرسیس خوشگل شایان جلو در بود، امیر یه سوت زد و گفت: واو چی شدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرومو انداختم بالا و گفتم:مثل همیشه عالیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم تو ماشین و در کمال تعجب ریکی رو هم دیدم، بهش سلام کردم که با خوشرویی جوابم رو داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر با کنایه گفت: آقا ریکی بنده خدا با تهران آشنایی نداشت گفتیم بریم دنبالش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی خندید و گفت: باید ممنون باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام افتاد به رها، یه سوت بلند زدم که ریکی با تعجب نگام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:رها چهقدر جلف شدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد آدامسمو باد کردم و ترکوندم، رها ایشی گفت و روشو کرد اون طرف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای جون من این پارتیه؟ یه عروسی میگرفتن دیگه، باخوشحالی من و رها جلوتر از پسرا راه افتادیم، هممون حسابی از تیپ ترکونده بودیم؛ زنگ رو زدیم که صدای یه پسر با آهنگ دوپس دوپسی اومد بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر: کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان اومد جلو و گفت: منم سعید باز کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز شد و همه رفتیم تو، آخ چه کیفی کنیم، وای خدا اینجا رو، چه رقص نوری، چه آهنگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که از همونجا قرم گرفته بود، یه پسر جیگول میگول اومد سمتمون و گفت: خوش اومدید، من سعیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه به، آقا سعید پس اینه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشاره کرد بریم تو یه اتاق و لباسامون رو عوض کنیم، منو رها رفتیم تو اتاق پرو، من مانتو و شالم رو در آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها گفت: ایول چه تیپ اسپرت با حالی زدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرومو انداختم بالا و گفتم: عوضش تو خیلی جلف شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهای کرد و با هم رفتیم بیرون، نگاهها همه رو من بود. اوف چه آهنگی، دیدم امیر اسکل هنوز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیومده وسطه، ریکی هم با خنده داره به امیر نگاه میکنه.، با آهنگی که گذاشته شد دیگه نه من و نه رها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نه شایان طاقت نیاوردیم و رفتیم وسط، یه آهنگ که مخصوص ما بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(آهنگ LMFAOبه نامSORRY FOR PARTY ROCKING)یه آهنگ فوقالعاده توپ !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاتون خالی اون وسط کلی مسخره بازی در میآوردیم و مرده بودیم از خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه حلقه زده بودیم تا یکی یکی بیان وسط و یه حرکت پیاده کنن، نوبت امیر که رسید مرده بودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خنده. یهو ریکی رو فرستادن وسط، یکی بیاد فکای ما رو جمع کنه، چه رقص خفنی داره؛ چه هلیکوپتری رفت. من رو فرستادن، خب منم رقص پام عالی... پا به پای ریکی شروع کردم و یه جای آهنگ دستامو بردم بالا و با قیافه بامزهای جیغ زدم:SORRY FOR PARTY ROCKING
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو صدای منفجـر شدن بلند شد، همه خشکمون زده بود؛ آب دهنم رو قورت دادم و رومو کردم اینور، عه ریکی کو؟ کجا غیبش زد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا خدا چه همهمهای شد؛ صدای آهنگ خاموش نشده بود و با صدای بلند و کر کنندهای میخوند و صدای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ بچهها هم بلند شده بود. دنبال بچهها میگشتم، جیغ زدم: امیــر... شایان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو سه متر پرت شدم عقب، واقعا وحشت کرده بودم؛ ساختمون منفجــر شده بود و آتیش گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه با جیغ فـــرار کردن بیرون، حس کردم داره چشمام بسته میشه، رو گلوم احساس سوزش میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو ریکی بالا سرم ظاهر شد، چشمام تار میدید ولی نمیدونم چرا حس کردم چشمای ریکی قرمز شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دستش رو برد سمت دهنش و بعد دو دقیقه گذاشت تو دهن من، اه ایــن چیــه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمــزه خون رو حس میکردم، هر چی سعی میکردم دستشو بر دارم ولی اون بیشتر دستشو فشار میداد، نمیدونم چی شد و چه اتفاقی افتاد که چشمام بسته شد و جهانم سیاه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای جیغ پریدم، یا ابالفضل اینجا کجاست؟ آخ گلوم، دستمو گذاشتم رو گلوم، پرخون شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا کجاست؟ به دور و برم نگاه کردم؛ یه اتاق خیلی بزرگ و تمیز با ترکیب رنگ قهوهای و کرمی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور داشتم اینور و اونور رو نگاه میکردم که در باز شد و ریکی اومد تو، یهو تمام ماجرای دیشب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد تو ذهنم، با نگرانی پریدم و گفتم:سمــت من نیا!بهت گفتم سمت من نیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاش رفت بالا و گفت:خیلی خوب، خیلی خوب آروم باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: دوستای من کجا هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و نشست رو صندلی و گفت: خونههاشون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: میخوام برم، وسایل من کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره خندید و به روی مبل کنار تخت اشاره کرد و گفت: اوناهاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و آروم آروم به سمت مبل حرکت کردم، تو سه سوت مانتوم رو تنم کردم و شالم رو انداختم رو سرم؛ خواستم برم که دستمو گرفت، داشتم سکته میکردم؛ چشماش خیلی وحشی شده بود، میتونم بگم ترسناک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی: قبل رفتنت باید یه کاری برات بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و گفتم:چه کاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت: بکشمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواستم جملش رو درک کنم یهو گردنم با یه درد فجیعی روبهرو شد و افتادم زمین و بعدش نفهمیدم چی شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم آروم چشمامو باز کــردم، آخ دهنم چهقدر درد میکنه وایسا ببینم من هنوز اینجام که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود بلند شدم، چرا رو زمینم؟ سرم رو بلند کردم و به ریکی که روی صندلی نشسته بود و با لبخند به من نگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکرد زل زدم، همینطور نشسته عقب رفتم و با در برخورد کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهی بلندی کرد و گفت: دخترهی احمق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی بلند شدم، نمیدونم چرا تمام بدنم درد میکرد، گلوم مخصوصا دندونام و لثههام! انقدر درد داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دلم میخواست کلم رو بکوبم به دیوار. زل زدم به ریکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: تو کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی: یه دوست، یه دوست که جونتو نجات داد، ولی متاسفانه تو الان مردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم داره چرت و پرت میگه، برای همین زود در رو باز کردم و از اونجا زدم بیرون، هر جا میرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونستم راه خروج رو پیدا کنم. تو یه راهرو پیچیدم، به عقب نگاه کردم هیچ خبری نبود. برگشتم که، هـین... دستم رو گذاشتم رو قلبم، ریکی با لبخند جلوم وایساده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: تو...ت...و ا... ین... جا... چیک...ار... میک...نی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ترسیده بودم و به جرات میتونم بگم زبونم بند اومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی دستش رو بلند کرد و به سمت راستش گرفت و گفت:خروجی این طرفه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمام توانم شروع کردم دویدن، راست میگفت، در رو باز کردم و رفتم بیرون، میدویدم و تا میتونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونجا دور میشدم. یهو حس کردم چشمام داره میسوزه، اه آفتاب داشت چشمامو در میآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه سرم رو کردم تو کیفم و دنبال عینکم گشتم، نبود. چشمام داشت در میاومد، بالاخره پیداش کردم و گذاشتمش رو چشمم! خدایا من چـم شده؟ چرا انقدر دندونام درد میکنه؟ لثههام؟ گشنمـه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سوار یه ماشین شدم، عین آدمای معتاد شده بودم، خیلی نیاز داشتم که یه چیزی بهم تزریق کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل آرامبخش. هرچی پول تو دستم بود دادم به راننده، در خونه رو باز کردم و با عجله وارد شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا که خونه بود با عصبانیت گفت: معلومه کدوم گوری هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم رو انداختم زمین و کلافه داد زدم: من گشنمـه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه با تعجب به من نگاه میکردن، با عصبانیت رفتم تو آشپزخونه و در یخچال رو باز کردم؛ هر چی خوراکی و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا بود رو ریختم رو میز و شروع کردم به خوردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا من چم شده؟ دندونام، دندونام خیلی درد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنه، بابا و سیما و تینا پریدن تو آشپزخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گذاشتم رو دندونم و داد زدم: دندونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:چته میشا؟ حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکم رو از رو چشمم برداشتم و گفتم: بابا... بابا من نمیدونم چمه! تموم بدنم درد میکنه! دندونم، لثههام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا زد تو سرش و گفت: نکنه بهت مواد دادن، دختر معتاد نشده باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ زدم: نـه، نمیدونم چمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما: روانی شده، ببریمش تیمارستان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت نگاش کردم. بابا این دفعه گفت: سیما ساکت، نمیبینی حالش بده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو زمین و جیغ زدم، نمیدونم چم بود ولی خیلی درد داشتم؛ نمیدونستم به کدوم در بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا کلافه گوشیش رو برداشت و زنگ زد به یکی...تمام مدت سیما و تینا با وحشت به من نگاه میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس خیلی عجیبی داشتم، دلم میخواست بلند بشم و جرواجرشون کنم و بخورمشون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو کشیدم رو گلوم، هیچ زخمی نبود، مگه میشه؟خدایا چه بلایی داره سرم میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نیم ساعت صدای زنگ اومد، هنوز تو آشپزخونه نشسته بودم. با دیدن امیر بلند شدم و رفتم سمتش،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو انداختم تو بغلش و گفتم: امیر، تمام بدنم درد میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمیق زل زد به چشمام، چشماش نگران بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: مگه نگفتم دور و بر ریکی نباش، هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم زیر گریه و گفتم: دیشب دیشب نمیدونم چی شد، قیافش خیلی ترسناک شده بود؛ یه چیزی داد خوردم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروزم تو خونش بودم، بهم حمله کرد و نمیدونم چی شد، فقط، فقط خیلی درد دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر رو به بابا کرد و گفت:میبرمش اتاقش، حالش خوب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اولین بار بابا اجازه داد، منو برد تو اتاقم و خوابوند رو تخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: دختر تو چیکار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: امیر من چم شده؟ من... من دارم میمیرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یه نگاه نگران بهم انداخت و زیر لب گفت: لعنتی، داری تبدیل میشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم: چی میگی امیر؟ منظورت چیه؟اصلا...اصلا دیشب چه اتفاقی افتاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر موهامو نوازش کرد و گفت: هیچی، هیچی نیست، الان دقیقا چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: نمیدونم، دهنم درد میکنه، بدنم کلا درد میکنه، گشنمه و بیاندازه تشنمه، هر چی آب میخورم تشنگیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر طرف نمیشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر سرش رو فشار داد و گفت:ریکی لعنـتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد سرشو بلند کرد و گفت: باید به حرفام خوب گوش کنی فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم، تمام مدت که امیر داشت حرف میزد با تعجب زل زده بودم بهش، عصبی شده بودم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوونه شده، این حرفا چیه به من میگه؟ خل شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهی هیستیریکی کردم و گفتم: شــر میگی؟خون آشــام؟امیر تو هم خل شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر خیلی جدی گفت: متاسفانه دارم راست میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خندهدار بود، همینطور که میخندیدم یاد یه چیزی افتادم، چشمای ریکی، خیلی ترسناک بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت چشماش واقعا تن آدمو میلرزوند، دندوناش، یادمه، همه اینا رو یادمه، با وحشت زل زدم به امیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به این چیزا اعتقادی نداشتم، اونجایی که ریکی جلوم سبز شد. وای نه، خدایا نذار باور کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: چی شد میشا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گریه گفتم: بگو دروغ میگی؟ بگو لعنتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر سرشو انداخت پایین، این چیزا اصلا وجود نداره، آره همینطوره، مگه الکیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه امیر نگاه انداختم، آروم و بیصدا نشستم رو تختم و گفتم: اگه این چیزایی که تو میگی راست باشه، خب،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب من باید چیکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بلند کرد و با یه لحن آرومی که تا حالا ازش نشنیده بودم گفت: باید... تو باید خون بخوری ولی نه خون حیوان، اونم انسان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: اگ... ه نخ... ورم چی ... می...شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که بهم زل زده بود گفت: در غیر این صورت میمیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت بهش خیره شده بودم، پشیمون بودم؛ از اینکه چرا به اون مهمونی رفتم؟ قطره اشکی ریخت رو گونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس بدی داشتم، وقتی امیر رو میدیدم تشنم میشد، آره حرفای امیر راست بود. به سختی گفتم: از اینجا برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: میشا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گریه گفتم:خواهش میکنم امیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزم با نگرانی بهم زل زده بود، بلند شدم و گفتم: برو...خواهش میکنم داداشی... برو از اینجا، به بچهها هم چیزی نگو، برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرم چشماش اشکی شده بود، به هر زور و اجباری بود بیرونش کردم، در رو بستم و لیز خوردم. هنوزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندونم درد میکرد، دستم رو گذاشتم رو دهنم و زار زدم. صدای پچ پچ به گوشم میرسید، اه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گذاشتم رو گوشم، ولی نه صداها داشت واضح میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا: چشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر:هیچیش نیست، از دیشب گشنه بوده، میدونید که ساختمون منفجر شده، اونم توسط خلافکارا، میشا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم فرار کرده بوده و راهش رو گم کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا: خیلی خوب میتونی بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: فعلا کسی نره تو اتاقش، حالش خوب نیست، به خواب احتیاج داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صدای تق در بود، خدای من، من... من صدای یه طبقه پایین رو هم میشنیدم، نمیدونستم باید چیکار کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا برام غیر باور بود. حس میکردم اینا یه شوخیه از طرف امیر و ریکی. ولی نه واقعیت داشت، چون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بیاندازه تشنم بود. یهو یاد یه چیزی افتادم؛ زود بلند شدم و گوشیم رو برداشتم و رفتم تو گوگل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چیزایی که میخوندم دهنم از تعجب باز مونده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی... یعنی اگه من ... اگه من خون انسان رو تا سه روز دیگه مصرف نکنم میمیرم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی خدایا، من نمیخوام همچین کاری کنم، ولی دلمم نمیخواد بمیرم، باچشمای اشکی به روبهروم زل زده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای تق و توق کلافم کرده بود، همینطور صدای نحس سیما و دخترش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما: معلوم نیست دختره چش شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا: اون از اولم دیوونه بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی بلند شدم، یهو یاد دیروز افتادم. به ساعت نگاه کردم، ساعت 9 صبح بود؛ امروزم دانشگاه نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری چیزی غمگین شدم، من حتی دیگه نمیتونستم برم دانشگاه، من خطرناک بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و رفتم دستشویی، ولی هیچی حس نمیکردم، حرفای دیروز ریکی یادم اومد: تو مردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفت من مردم، صورتم رو آب زدم و به آینه زل زدم، یه لحظه وحشت کردم؛ چرا... چرا قیافم این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکلی شده بود؟ رنگ پوستم به سبزی و سفیدی میزد، لبام خشک و ترک خورده شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی کشیدم لای موهام و اومدم بیرون، با همون وضع رفتم پایین، هیچی مهم نبود. تینا رو مبل نشسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آرایش میکرد؛ هه لابد با یکی از دوست پسراش قرار داشت، چشمش به من افتاد و جیغ زد، آینه از دستش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافتاد و دست پاچه بلند شد. پوزخندی بهش زدم و گفتم: حالت چطوره تینا؟ باز با کدوم دوست پسرت قرار داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتینا: تو...تو چرا این ریختی شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مرموزی زدم و گفتم: زشت شدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم سیما کدوم گوری رفته بود، بیاندازه تشنم بود و به نظرم الان بهترین فرصت بود برای انتقام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت تینا، آروم آروم... داشت گریهاش در میاومد، جیغ زد: نزدیک من نیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دویدم و گرفتمش تو بغلم و دندونام رو فرو کردم تو گردنش که جیغ کر کنندهاش خونه رو لرزوند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی سیراب شدم، ولش کردم رو زمین، بیهوش شده بود... جای دندونام مونده بود رو گردنش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونا رو از دور دهنم پاک کردم و گفتم: اینم یه درسی شد برای تو و این که من دیگه زنده میمونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی یه لحظه نگران شدم، این اگه به هوش بیاد چی؟ اگه اتفاقاتی که افتاد و یادش باشه چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع تلفن رو برداشتم و شماره امیر رو گرفتم، تمام ماجرا رو براش تعریف کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعا دعا میکردم حالا حالاها سیما نیاد خونه، با صدای زنگ پریدم و قیافه امیر رو که دیدم خیالم راحت شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو باز کردم و امیر با دو پرید تو خونه، یه نگاه نگران به من و بعد یه نگاه به تینا که رو زمین ولو شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر_این چه کاری بود دختر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_هم انتقام گرفتم...هم جون خودمو نجات دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر_میدونی اگه به هوش بیاد همه چیز یادشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_باید چیکار کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و کلافه گوشیش و از تو جیبش درآورد..از طرز حرف زدنش فهمیدم ریکیه..آشغال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون باعث شد من به این روز بیفتم...یه لحظه نگام به آیینه بوفه افتاد..رنگ و روم باز شده بود..یعنی من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشنم بود که اون جوری شده بودم؟باصدای زنگ درو باز کردم و چهره ی خونسرد ریکی نمایان شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت بهش زل زدم..پوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی_راه نمیدی منو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین طور که با خشم نگاش می کردم رفتم کنار...ریکی رفت بالا سر تینا و نبضش و گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی_باید ببریمش بیمارستان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو کرد طرف من و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی_خوب پس توهم به ما پیوستی..تازه متولد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهمیتی بهش ندادم ..امیر تینا رو گرفت تو بغلش و با دو رفت بیرون..منم رفتم بالا و مانتو شالم و تنم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پایین..ریکی با پوزخند داشت نگام می کرد...رفتم سمتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_حال تو رو بعدا جا میارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده بلندی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی_اوه ترسوندیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در زدم بیرون..به محض اینکه با آفتاب برخورد کردم حس کردم پوست بدنم داره آتیش می گیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ کشیدم و دوییدم تو خونه..به دستام نگاه کردم..جای سوختگی و تاول روش بود ولی..ولی داشت خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی شد..کم کم به حالت اولش برگشت..یا امام حسین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی باخنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی_بهتره خونه بمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_تو چطور می تونی بری بیرون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش و آورد بالا و به دستبندش اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریکی_با این!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دوباره پوزخند زد و سوار ماشین امیر شد...کلافه به ماشین خیره شده بودم تا اینکه از دیدم خارج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خونه رو بستم..شاید باورش براتون سخت باشه..هنوزم تویه شوکم که من به یه خوناشام تبدیل شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهــه حرف زدن در موردشم خنده داره..اگه برای یکی دیگه تعریف کنی بهت صد در صد می خنده و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوژت می کنه ...به خون های روی فرش خیره شدم...بازم تشنم شده بود...به سمتش رفتم و بوکشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوم .تازه بود..دوباره چهرم و تو آیینه بوفه دیدم..خیلی عجیب بود..سفیدی چشمام سرخ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آبی سبز چشام برق میزد..دور چشمام و حلقه ای تشکیل داده بود که رگه های خونی داشت...دندونای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوییم دراز شده بودن..میتونم بگم خیلی ترسناک شده بودم...سعی کردم نفس عمیقی بکشم...بلند شدم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود رفتم تو آشپزخونه...باید تا قبل از اینکه سیما برگرده جای خونا رو پاک می کردم..با دستمال و کف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و تا تونستم کشیدم ولی پاک نمیشد..لعنتی...وایتکس و برداشتم و کشیدم..داشت بهتر میشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب پاک شد ولی هنوزم یکمی قرمزی بود..به درک...اصلا کار خوبی کردم که این بلا رو سرش آوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمال و انداختم سطل آشغالی...پوفی کشیدم و همه جا رو از نظر گذروندم..دلم خنک شده بود...از اینکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتونستم بلاخره یجوری شده تینا رو اذیت کنم..حالا همه چیز دست من بود..ولی من نباید از این موقعیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسو استفاده می کردم...صدای کلید انداختن تو در اومد...وای نه...سعی کردم با تمام سرعت بدوام..تاپام و گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فرار یهو خوردم به در اتاقم...چــــــی؟من چجوری این همه پله رو اومدم بالا؟باتعجب به پله ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در اتاقم خیره شدم! زود به خودم اومدم و درو باز کردم و مانتو و شالم و کندم و رفتم تو تخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در اتاقم بلند شد....جواب ندادم..در باز شد و صدای پا شنیدم..صد در صد بابا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی روی گونم نشست...نــــــه...بابا توروخدا برو بیرون...آب دهنم و قورت دادم...بوی خون تازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو حــــس می کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_میشا؟میشا عزیزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم آروم چشامو باز کردم...بابا با لبخند بهم خیره شده بود...نگام رفت سمت گردنش ...داشتم تحریک می شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره آب دهنم وقورت دادم و چشامو بستم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_بله چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_بهتری دخترم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجرات نداشتم چشامو باز کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_پس سیما و تینا کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_نمیدونم..من الان بیدار شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چشامو باز کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_شما چرا انقدر زود اومدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_نگران تو بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم و بهش زل زدم...تشنم شده بود...خیلی افتضاح...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو صدای زنگ گوشی بابا بلند شد...رفت اونور تر و جواب داد...با بهت و تعجب و داد و بیداد حرف می زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلط نکنم فهمیده...برگشت سمت منو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_سیما بود..می گفت امیر زنگ زده تینا بیمارستانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم و قورت دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن_امیر از کجا می دونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_امیر گفته اومده به تو سر بزنه در باز بوده وارد شده دیده تینا افتاده بوده رو زمین..مثل اینکه پاش گیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرده بوده و افتاده بوده رو عسلی و گلوشو چنگ انداخته..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیق کشیدم..ولی اگه اون جای گاز رو ببینن چی؟ بابا با عجله رفت بیرون..رفتم کنار پنجره و پرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو زدم کنار که دوباره آفتاب خورد به پوستم...جیغ کشیدم و پرده رو انداختم...آخه یعنی چـــی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی من دیگه نمی تونم برم بیرون؟؟ حس خیلی بدی بود..به دستام نگاه کردم..چندوقت پیش دستم و بریده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی دیگه جاش نیست..زود لخت شدم و تمام بدنم و گشتم..عجیب بود..تمام زخمام خوب شده بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره لباسام و پوشیدم و از اتاقم رفتم بیرون...زود رفتم تو آشپزخونه و چاقو رو برداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفتمش بالا..اگه واقعیت باشه الان معلوم می شه...یه نفس عمیق کشیدم و چاقو رو آوردم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرو کردم تو شکمم...درد داشت ولی نه زیاد ..یه جیغ از سر درد کشیدم..زود در آوردمش و پیرهنم و زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir