رمان میشا دختر جاودانه ( جلد دوم میشا دختر خوناشام ) به قلم محدثه فارسی
در این قسمت از رمان ما ادامه ی زندگی میشا رو می نویسیم که اتفاقای جدیدی توزندگیش میفته … نیروهای ماورایی دیگه ای هست در این دنیا که اون با چشمش شاهد دیدن اونا میشه ! پایان خوش
خلاصه کنم ... حسابی براش زحمت کشیدم !
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱۵ دقیقه
آرمان _ اســتاد
من _ مرض ... خط کشت و بیار
سرش و تکون داد و رفت سمت خط کشش ... برش داشت و اومد سمتم
ازش گرفتم و گفتم :
من _ خوب دقت کن ... قرار بود دیوار کنار ساختمون 29 سانت باشه ...( خط کش و گذاشتم روش و ادامه دادم : ) ولی الان نگاه کن 5/28 هستش نه ؟
بادهن کف کرده و چشای باباغوری مشکیش زل زد بهم ... باهمون خط کش آروم زدم روکلش و گفتم :
من _ اون جوری هم نگاه نکن ... سریع درستش کن بیار
سرش و تکون داد و رفت نشست سرجاش ... بقیه رو هم دیدم ... چندتاشون ایراد داشتن ... بعد از اینکه دیدم شروع کردم درس دادن ... صدای خنده های ریز ریز صبا دختر جلف کلاس و می شنیدم ... !
وایسادم و سریع برگشتم طرفش و ماژیک و پرت کردم طرفش که خورد توسرش ... !
من _ صدای خندت رومخمه ... بلند شو برو بیرون
هراسون گفت :
صبا _ ببخشید استاد
من _ زود ... بلند شو
نشسته بود سرجاش و باالتماس می خواست ببخشمش ... ولی شورش و درآورده بود
من _ آرمــان ؟
آرمان _ بله استاد ؟
من _ بندازش بیرون ...
سرش و تکون داد و بلند شد و گفت :
آرمان _ برو بیرون
صبا پاهاش و کوبید رو زمین و بعد از کلاس رفت بیرون ... واقعیتش دل خوشی ازش نداشتم ... یه بار که هیرا اومده بود دنبالم داشت بانگاهش هیرا
رو قورت می داد ... آخ که من چقدر حرص خوردم ... تازه بهش شماره هم داد !
آرمان سریع رفت سمت ماژیک و برش داشت و آورد داد دستم
من _ مرسی دستمال
لبخند عمیقی زد و گله مند گفت :
آرمان _ استاد ؟
اخم شیرینی کردم و گفتم :
من _ بندازمت بیرون ؟
هول گفت :
آرمان _ نه نه استاد نوکرتم هستم ...
بچه ها خندیدن و منم بعد از خندیدن اخطار دادم که سکوت کنن و به ادامه درسم پرداختم
زنگ خورد ... پریا دویید سمتم و گفت :
پریا _ استاد ... یه نیم نمره ... خواهش استاد ... دلتون میاد ؟
بالبخند گفتم :
من _ نه دلم میره ... پریا بیست هزار بار اون شکل و آوردی گفتم غلطه برو خداروشکر کن ننداختمت !
پریا _ استاد ؟
من _ کار دارم پریا
و از کلاس زدم بیرون ... آرمان همراه سهراب دویید سمتم و گفت :
آرمان _ مرسی استاد که از کلاس ننداختینم بیرون
وای که چقدر خودشیرینه این سرم و باخنده تکون دادم که آدام خوشتیپ و دیدم ... دستم و براش تکون دادم ... نگاه آرمان و سهراب چرخید سمتش ! آدام باقدمهای آهسته و دخترکش اومد سمتم
آدام _ سلام خانوم معلم
لبخند زدم و سلام گفتم بهش و بعد روکردم طرف پسرا و گفتم :
من _ خوشحال شدم بچه ها ... هفته بعد امتحانه
ولی چیزی نگفتن و آرمان بااخم از سالن خارج شد
من _ چه خبر شده ؟ سراغی از دوست قدیمیت گرفتی ؟
آدام _ بی چشم و رو ...
خندیدم و در اتاق و باز کردم و گفتم :
من _ بیا تو ...
سرش و تکون داد و وارد شد ... نشست رومبل ...
من _ آدام ؟ موضوع مهمیه ؟
آدام _ نمی خوام نگرانت کنم ... اصلا ... ولی فکر می کنم شایعست ... گروه سایرس یه گروه از گرگینه ها پیغامی به من رسوند ... ( صداش و آورد پایین و ادامه داد : ) میگن که عموی من زندست !
من _ چــــی ؟
تــــق ... صدای برخورد یه چیزی با در بود ... باسرعت نور رفتم سمت در وبازش کردم ... ولی چیزی نبود ... جز ... جز ... وای خدای من بطری آبی که روزمین ریخته بود ولی قطره هاش رو هوا معلق مونده بودن ! ســـاحره یا خوناشام ؟ دارم کلافه می شم ... آدام پشت سرم قرار گرفت و گفت :
آدام _ اوپـس ... ساحره دارید اینجا ؟
من _ بهتره حرف نزنیم ... چون هرکی اینجاست یه فضوله
وبعد نگاهی به دور وبر انداختم و در و بستم !
دست به سینه وایسادم و گفتم :
من _ دارم دیوونه میشم آدام ... گاهی حس می کنم به جز خودم اینجا یه خوناشام دیگه هم هست
ابروش و انداخت بالا و گفت :
کیانا
۱۱ ساله 00هم.... کاش تموم نمیشد خیلی خیلی خیلی خوب بود اخه! 🥺
۴ ماه پیشرها
۱۳ ساله 10عالیییییییییی هم فصل اول هم فصل دوم عالی بود عزیزم محدثه جان ♥
۱ سال پیشایدا
۱۸ ساله 00چرا من نمیتونم جلد دومو بخونم نمیاره باری من ؟
۷ ماه پیشمهسا
۲۵ ساله 00سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده خلاق و زحمت کش عاشق رمان های شما هستم هم جلد اول هم دوم را دوست داشتم به امید اینکه جلد سومی هم وجود داشته باشه صلوااااات 😉 به هر حال دمت گرم خیلی خفن بود رمانت بای
۷ ماه پیشJeon
۱۷ ساله 00لطفاااااا جلد سه رو حتما حتما بنویس عزیزم واقعا رمان بی نظیری بود هم جلد یک و هم جلد دو،شخصیت پردازی و طراحی صحنات عالی بودنن من خودم برای بار ۳ دارم میخونم رمانتو،موفق باشی عزیزم🥰😊
۱۰ ماه پیشنازی
۱۳ ساله 00من بعد این رمان ۳۶ تا رمان دیگه خواندم ولی این رمان بهتری تعمید میکنم بهترین رمانیه که تا حالا خوندم ایول به نویسنده
۱۱ ماه پیشمینا
00درود بر نویسنده مورد علاقم عزیز دلم همه رمانتیی که ازت خوندم دوست داشتم اومدم بگم که کارت واقعا درسته دمتم گرم درمورد میشا و دختر خوناشام به قول خودت واقعا عشق ومتحدد شدن به تمام خواننده ها آموخت
۱۱ ماه پیشبه شما چه اسمم چی
12چی راس میگه حاجی اصن دقت نکردم دسشویی اینا خون یا دشویی زرد آه حلم به هم خورد چندش 😂🤣😂🤢🤮🤮
۱۱ ماه پیشیلدا
00عالی عالی عالی بودددددد ممنونم من این رمان رو خیلی دوست داشتم از نویسنده ممنونم از این رمان ها زیاد بزارید البته لطفا و اگه میشه
۱۱ ماه پیشک
00خخیلی خوب ولی اونجا که دختره بهشون میگه به شمامربوط نیست حقش بود چون به خاطر قدرت زیادشون تو کار همه دخالت می کردن
۱۲ ماه پیشنرگس
۱۴ ساله 01خیلی عالی بود ما جلد سومم میخایم و اینکه بعضی قسمتاش مثل مجموعه کیرا هادسون(شیفت خون اشام) بود مثلا رگد کوو و چندتا جای دیگش خلاصه که عالی بود
۱ سال پیشAni
00رمان خوبی بود ، اونجا که میشا داشت زایمان میکرد و با جانی میجنگید یاد گرگ و میش افتادم 🗿
۱ سال پیشماریا
۱۸ ساله 00عالی بود عالییییییی محدثه جونم دمت گرم
۱ سال پیششقایق
۱۴ ساله 10حاضرم برای این رمان جونمو بدم
۱ سال پیش....
10رمان خیلی خوبی بود من دوس داشتم
۱ سال پیش
Setayesh
۱۷ ساله 00خیلی خوبه دم نویسنده گرم👍🏻😃