رمان ملکه مافیا (جلد اول) به قلم DENIRA
رمان درباره ی یک ملکه است که اصلاً لقب ملکه برازندش نیست . یه دختر عادی که می تونست مثل همه هم سن و سالاش، به راحتی زندگی کنه ؛ امّا انتقام یک مرد همه چیز زندگی اون رو عوض کرد. انتقامی که اگه نبود بانو، دلسا نمی شد و…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۰ دقیقه
- این چش شده بود؟
تلفن را سر جایش گذاشت و به سمت تختش حرکت کرد ؛ آن قدر خوابش می آمد که حتی نمی توانست به دلیل هول شدن یاسمن فکر کند.
************
ساقی بچه یک روزه را داخل گهواره گذاشت و رو به ساحل، خواهرش، کرد و گفت:
- خیلی خوشگله، نمی دونم به کی رفته.
ساحل با کمی دقت به بچه نگریست و بعد گفت:
- به منصوره خانم خدابیامرز نرفته؟ هرچند که تا چهل روزگی معلوم نمی شه رنگ چشماش چه رنگیه ولی انگاری چشماش سبزه.
ساقی ابرویش را بالا انداخت و گفت:
- منصوره خانم رو که من تا حالا ندیدم ؛ خوب اون سه سال قبل از ازدواج منو پیمان فوت کرد.
- آها اصلا حواسم نبود ، خب تو عکس ها رو که دیدی؟
- آره ولی کیفیت عکس ها کجا و این که از نزدیک ببینی کجا؟
ساحل آرام گفت:
- خب اینم هست...
ساقی آرام انگشتانش را روی لپ بچه کشید و گفت:
- پوستش حتی از پوست بلور هم نرم تره.
ساحل پرسید:
- وزنش چقدر بود؟
- چهار کیلو.
ساحل با تعجب پرسید:
- چهار کیلو؟!
- خوب چهار کیلو هم که نه ؛سه و نهصد ،البته قدش هم بلند بود :
ساحل زیر لب گفت:
- الهی! هم به بیمارستان دیر رسیدی ، هم وزن بچه زیاد بود، هم یه حاملگی پر خطر بود، هرچی بلا بود که سر تو اومد ساقی.
ساقی ابرویش را بالا انداخت و به ساحل نگریست. ساحل لبخندی زد و گفت:
- خوب راست می گم دیگه!
و بعد ادامه داد:
- باز جای شکرش باقیه که بچه سالمه.
ساقی بدون هیچ عکس العملی به کودک نگاه کرد ؛ آن قدر ناز و خوردنی بود که ساقی نمی توانست حتی یک لحظه هم نگاهش را از رویش بردارد.
- حالا اسمش رو چی می خوای بذاری؟
ساقی شانه ای بالا انداخت و گفت:
- نمی دونم.
- می ذاری بانو؟
ساحل و ساقی هینی کشیدند و به سمت در برگشتند. ساقی با دیدن بلور پوفی کشید و گفت :
- بلور! تو این جا چی کار می کنی؟
بلور با قدم های آرام آرام به سمت بچه رفت و گفت:
- می شه اسمش رو بانو بذاری ؟
ساقی نگاهی به تورج انداخت و گفت:
-اگه آقاجون راضی باشن !
تورج نگاهی به بلور کرد و گفت:
-من که کاره ای نیستم،به پیمان بگو دخترم.
ساحل آرام به ساقی گفت:
- آخه بانو هم شد اسم؟
ساقی خانم چشم غره توپی به ساحل رفت و گفت:
- وا! اسم به این قشنگی،معنیشم که خیلی قشنگه.
هرچند که خودش هم دقیق نمی دانست معنی اسم بانو یعنی چه،حتی معنی اسم بلور و بنیامین را هم نمی دانست،اسم بلور را نیلوفر انتخاب کرده بود و اسم بنیامین را هم که تورج،بلور با همان قدم های آرام و زیبایش به سمت دختربچه یه روزه رفت و گفت:
- چه قدر خوشگله مامان.
ساقی نگاهی به دختربچه یک روزه کرد و گفت:
-شبیه تو دخترم.
و در دلش به حرف خودش خندید،بلور اصلا شبیه این دختر بچه یه روزه نبود.بلور با خوش حالی گفت:
-یعنی من این قدر خوشگلم؟
ساحل خندید و گفت:
-پس چی؟ تو خوشگل ترین دختر دنیایی.
نیلوفر پوفی کرد و گفت:
-من می رم پایین پیش داداشام ؛ این جا حوصلم سر می ره.
و بعد به سمت پله های زیبای عمارت رفت.ساحل زیر لب جوری که فقط ساقی بشنود ، گفت:
- چی می شد زودتر می رفتی؟
و دوباره چشم غره ساقی رو به جون خرید.ساقی به بلور که بی حوصله در و دیوار را نگاه می کرد گفت:
-بلور،داداشت کجاست؟
مریم
00شخصیت اصلیش و دوست نداشتم مقدمه وشروع خوبی داشت ولی....ادامش کمی تکراری و قابل پیش بینی بود
۷ ماه پیشزینب
۱۸ ساله 01من واقعا این رمانو دوست داشتم خیلی واقعا دردناک بود و ازتون ممنونم بابت این رمان ولی امیدوارم دلسا به شهریار نرسه و بجاش به رادینی که فک میکرد مرده برسه
۱ سال پیشماریا
۳۶ ساله 00جالبه ممنون از نویسنده عزیز
۲ سال پیشباران
۱۹ ساله 10خیلی پیچیده بود ،سرسریم از موضعی که پیش میومد رد میشد ،هرجمله ایو دوبار باید میخوندی تا بفهمی چی به چیه به هر حال خسته نباشی نوسنده💚
۲ سال پیشپوکر¡♧
40بعضی چیزا اضافی بود و هی کش دادع میشد ، دلسا خعل بی دستو پا بودنش رو مخ بود کاش شخصیت جدی و زیرک داشت اینجوری جذاب تر میبود در هر حال راز الود و هیجانی بود . قلم عالی نبود اما ب نحوع خدش خوب بود 💛🤧
۳ سال پیش.نمیگم
۱۷ ساله 40این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
مهسا
۱۶ ساله 41خیلی پیچیده بود شخصید های جدیدی درون بازی امدن و نمی شد فهمید کی دشمن و کی دوسته ولی اگه شخصیت هارو درست کرد و رمان رو به شکل دیگه بیان کرد می شه گفت رمان جالبی هست، پیچیده بودن رمان باعث بد بودن رمان
۳ سال پیشمهسا
42خیلی رمان قاطی پاتی... به نظر من نخونید بهتره
۴ سال پیشنیلوفر
04رمانتون عالیه .^ェ^.
۳ سال پیش☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
30رمان قشنگی بود و البته خیییلی پیچیده باید بگم با توجه به اسم رمان انتظار خییییلییی بیشتری از شخصیت دلسا داشتم و اینکه دلسا زیادی دست و پاچلفتی بود و به نظرم جلد دومش قشنگ تره در کل عالی بود❤
۳ سال پیشSky
00داستان خوبی داشت و اگه دقت میکردی همه چیز به هم مرتبط بود در اصل خیلی عاشقانه نبود اما بازم داستان آدم رو جذب میکرد فقط یه جا رو متوجه نشدم که مهراد یا همون ساحره کی رو با ماده جدید کشت خوب بود در
۳ سال پیشلردگونی
۱۴ ساله 02این رمان یه جلده یا دو تا اخه نوشته جلد دوم
۴ سال پیشپری
۱۸ ساله 20این رمان دو جلد که اسم جلد دومش استراتݫی تلخ است
۴ سال پیشفری
22پشمام چ باحال و گیج کنندع بود خوشم اومد
۴ سال پیشمعروف به شیطونک
03خوب بود:/
۴ سال پیش
پاشا
۴۰ ساله 00سلام داستان خوبی بود ولی زود تموم شد