رمان ملکه مافیا (جلد اول) به قلم DENIRA
ژانر: #اجتماعی #عاشقانه #پلیسی #معمایی
خلاصه:
رمان درباره ی یک ملکه است که اصلاً لقب ملکه برازندش نیست . یه دختر عادی که می تونست مثل همه هم سن و سالاش، به راحتی زندگی کنه ؛ امّا انتقام یک مرد همه چیز زندگی اون رو عوض کرد. انتقامی که اگه نبود بانو، دلسا نمی شد و…
مقدمه:
ما هردو اشتباه کردیم...
هردو باهم سوختیم...
باهم بردیم....
باهم زندگی کردیم...
و باهم عاشق شدیم...
هر دو ما چیزی را خواستیم...
که برای به دست آوردنش باید هم دیگر را فدا می کردیم...
و حالا....
درست زمانی که هردوی ما به آن چیز رسیدیم....
یک طوفان....
یک اتفاق....
یک اشتباه....
باعث می شود که هردویمان نابود شویم....
تو می روی...
و من می مانم...
با یک دنیا غم....
من ملکه بودم و هستم....
وقتی تاج را روی سرم قرار دادند...
قسم خوردم که عاشق هیچ پادشاهی نشوم...
اما تو پادشاه نیستی....
تو رعیتی....
و من ماندم....
یک دنیا تردید و غم...
چه کنم؟؟؟؟؟؟
وقتی تو پادشاه نیستی و من ملکم....
به نام خدا
سال 1370
بیست و پنج سال و چندماه پیش...
پیمان داخل راهروی بیمارستان راه می رفت و زیر لب به خودش و محسن بد و بیراه می گفت ، الناز تسبیح گران قیمتش را در دستانش می فشرد و هرچه دعا بلد بود را زمزمه می کر ، .پیمان کمی از اشک چشم هایش را پاک کرد و گفت:
-اگه بلایی سر ساقی بیاد خودم رو هیچ وقت نمی بخشم.
نیلوفر که در کل خاندان به گستاخ بودن معروف بود از جایش بلند شد و گفت:
-اگه بلایی سر ساقی بیاد با همین دستای خودم خَفَت می کنم...فقط اگه بلایی سرش بیاد...
الناز بازوی نیلوفر را گرفت و گفت:
- بشین ببینم ؛ هیزم نریز رو آتیش !
با باز شدن در اتاق عمل همه به سمت دکتر بدبخت و فَلک زده هجوم بردند.دکتر که از دیدن آن همه آدم وحشت کرده بود ، سریع گفت:
-هم حال بیمار هم حال بچتون خوبه ،خدا یه دختر بهتون داده !
و سریع به سمت اتاقش رفت.نیلوفر با تعجب گفت:
- وا!چرا رفت؟
الناز چشم غره ای رفت و گفت:
- وا نداره دختر ؛ همه مثل این آدم ندیده ها پریدیم سر دکتر بی چاره،منم بودم فرار می کردم !
با باز شدن دوباره در اتاق عمل ، پیمان به سمت پرستار رفت و گفت:
- خانم پرستار، حال زنم چطوره؟
پرستار نگاهی به پیمان کرد و گفت:
- اسم همسرتون رو لطفاَ بگید؟
الناز سریع گفت:
-ساقی ؛ساقی شمس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار نگاهی به تخته کوچکی که در دستش بود کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالشون خوبه،خدارو شکرهمسرتون رو دیر نرسوندین به بیمارستان و این باعث شد مشکل چندانی به وجود نیاد،تا چند دقیقه دیگه هم می رن داخل بخش،دو یا سه ساعت دیگه هم می تونید ؛ هم بچه رو ببرید و هم همسرتون رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان نفسی کشید و نیلوفر با خیالی راحت روی صندلی های بیمارستان نشست و پایش را روی آن پایش انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من که گفته بودم حال ساقی خوبه ! شما الکی شلوغش کرده بودید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان روی صندلی و به تابلوی روبه رو اش نگاه کرد. یک دختر با چشمان آبی که علامت هیس را به او نشان می داد.الناز خانم دفترچه کوچکی که همیشه در کیفش بود را برداشت و به سمت نیلوفر گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه عالمه نذر کردم.باید همش رو ادا کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد خودکار را به سمت نیلوفر گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بنویس دختر؛ سی تا بسته نمک برای امام زاده صالح ، سه دیگ قیمه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر ابرویش را بالا انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله جان ! فکر نمی کنید سه دیگ یکم زیاد باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز چشم غره ای رفت و با دست محکم بر پشت نیلوفر کوباند و جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بنویس حرف نزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر پوفی کرد و دفترچه مشکی رنگ را باز کرد و با خط زیبایی بالای آن نوشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسی بسته نمک برای امام زاده صالح ، سه دیگ قیمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلامت تعجب را آنقدر خنده دار گذاشته بود که خودش هم خنده اش گرفته بود. الناز روی صندلی آبی رنگ فلزی بیمارستان نشست و با تشّر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به چی می خندی دختر؟ بنویس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشید و زیر لب زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم خاله الناز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد با خودش فکر کرد "بیچاره ساقی که مامان بزرگی مثل الناز داره"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز پایش را روی آن پایش گذاشت و به در شیشه ای بیمارستان خیره شد که با خط بزرگ و قرمز رنگ رویش نوشته بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"ورود ممنوع"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر نگاهی زیرزیرکی به الناز کرد و ریز خندید . دیشب آنقدر ناگهانی ساقی دردش گرفته بود که الناز نفهمیده بود چطوری لباس پوشیده بود. دامن گل گلی صورتی و سفید و یک پیرهن نازک نخی سبز، هرچند که چادر گل گلی سفید الناز باعث می شد نیلوفر نتواند به دقت لباس های الناز را ارز یابی کند، روسری سبزش را که قسمت گره اش درست در جای گوشش بود، باعث شد که نیلوفر ناگهانی بزند زیر خنده ؛ پیمان با تعجب به نیلوفر نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیلوفر آبجی ! حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر بریده بریده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره داداش ! آره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما آنقدر خنده دار بود که نمی توانست خنده اش را مهار کند.پیمان رد نگاه نیلوفر را دنبال کرد تا به گره روسری الناز رسید ؛ با چشم های درشت شده به قسمت گره روسری که درست کنار گوش راست الناز بود نگاه کرد ، به سمت نیلوفر برگشت و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به الناز خانم می خندیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر با صورتی قرمز از شدت خنده سری تکان داد و به سمت دستشویی دویید تا بتواند قشنگ خنده اش را تخلیه کند.پیمان خنده آرامی کرد و به سمت الناز برگشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بی بی! بی بی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز به سمت پیمان برگشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صدبار بهتون گفتم بهم نگید بی بی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش را از شدت حرص فوت کرد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی بهم می گید بی بیاحساس پیری بهم دست می ده ؛ مگه چند سالمه؟ شصت سال...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر روبه روی الناز روی صندلی آبی رنگ نشست و جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلاً می دونی بی بی ؛ اصل اینه که دل جوون باشه، شما هم که دلت جوون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز چشم غره ای به نیلوفر رفت. پیمان سرفه ای کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بی بی گره روسریتون رو کج بستید !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز بی هیچ حرکتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه،خوبه! همین مونده که شماها بیاید به من بگید گره روسریم رو چه جوری ببندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر دست به سینه گره روسری الناز را تماشا کرد. پیمان از جایش بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من می رم پیش دکتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر با تعجب پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دکتر؟ چرا دکتر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درباره وضعیت ساقی. می دونی که...هم حاملگی پر خطر بود و هم دیر رسونیدمش بیمارستان. می رم ببینم مشکلی چیزی که نداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز از جایش بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر نکنم به بودن من نیازی باشه. من می رم خونه نیلوفر با آقا تورج . شما هم وقتی ساقی مرخیص شد بیاید اونجا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر هاج و واج به الناز نگریست. با بهت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من با شما بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز باز چشم غره ای رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد آرام تر ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بذار یکم این دوتا با هم حرف بزنن ؛ شاید زن و شوهری بخوان دعوا کنن ، یا هر حرفی بزنن ، خوب نیست کسی پیششون باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد دست نیلوفر را کشید و به سمت در خروجی حرکت کرد. نیلوفر با غر غر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله جان. ساقی ناراحت می شه که نرفتیم پیشش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساقی همچین اخلاقی نداره دختر! الکی عیب رو نوه من نذار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر با غر غر گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله جان! یه زن باید همراه ساقی باشه، آقا پیمان که نمی تونه تو بخش زنان باشه...من و تو که بریم خونه اونوقت کی پیش ساقی بمونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز پوفی کشید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساحل میاد، الان پشت سر ما ساحل می رسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر زیر لب با خودش گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای خدا! این دیگه چه آدمیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر از کنار گوسفند مرده رد شد و زیرلب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صدبار گفتم این کثافت کاریا رو نکنید ؛ کو گوش شنوا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد حیاط عمارت شد. نگاهی به گل های آبی رنگ انداخت و سوت زنان از کنارشان رد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکل حیاط را بوی گل یاسمن و محمدی و بنفشه فرا گرفته بود ، در بعضی از جاهای باغچه گل نیلوفر هم پیدا می شد که تورج برای نیلوفر کاشته بود. تورج داخل ایوان نشسته بود و کتاب می خواند ؛ نیلوفر با صدای بلند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا ؛ ساقی و پیمان تا نیم ساعت دیگه می رسن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتورج خان زیر لب غرغر کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صدبار به این دختر گفتم صداتو بالا نبر، نامحرم بشنوه گ*ن*ا*ه می کنی، ولی انگار که نه انگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر دوباره فریاد کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فهمیدی بابا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتورج نفسش را از شدت حرص فوت کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فهمیدم نیلوفر! فهمیدم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب حافظش را باز کرد و مشغول خواندن شعر های زیبا و دلنشین حافظ شد. نیلوفر وارد ویلا شد و دست هایش را محکم به هم کوباند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سریع باشید، تند تند، زود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز که با صدای دست و جیغ نیلوفر نتوانسته بود چرتش را کامل کند با بی حوصلگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر جان چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر با خوشحالی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاشو بی ب ؛پاشو، الان میان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز از جایش بلند شد و سری به علامت تاسف تکان داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر جون بیست و شیش سالته ؛ ولی اندازه یه مورچه حیا نداری،من وقتی هم سن تو بودم جرات نمی کردم حرف بزنم، اون وقت تو هوار می کشی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر بدون کوچک ترین توجه ای از پله های سفید رنگ زیبای عمارت بالا رفت و وارد اتاقش شد ؛ در را بست و قفل کرد ، تلفن را برداشت و شماره یاسمن را گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای خسته یاسمن اشک از چشمش جاری شد. با بغض زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آجی یاسمن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای شکسته و خسته یاسمن؛ غم عالم را در دلش می ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم آجی نیلوفر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر سعی کرد بغضش را قورت دهد ؛ به سختی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر پیمان و ساقی به دنیا اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خسته یاسمن، خوشحال شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا؟ اسمش چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر پشت دستش را محکم بر روی چشم هایش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هنوز اسم نذاشتن ، شما نمیاید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسمن آهی کشید که دل نیلوفر کباب شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ؛ خودت که اخلاق فرامرز رو بهتر می شناسی، یه دنده و لجباز، از اون روزی که با بابا دعواشون شد دیگه حتی نمی تونم اسم شماها رو بیارم، معصومه خیلی بهانه شما رو می کنه ولی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر سرش را پایین انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درک می کنم یاسمن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای هول شده یاسمن، شوکه و مبهوت به تلفن نگریست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیلو من باید برم، بعدا باهم حرف می زنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد تماس را قطع کرد. نیلوفر با تعجب زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چش شده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن را سر جایش گذاشت و به سمت تختش حرکت کرد ؛ آن قدر خوابش می آمد که حتی نمی توانست به دلیل هول شدن یاسمن فکر کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی بچه یک روزه را داخل گهواره گذاشت و رو به ساحل، خواهرش، کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خوشگله، نمی دونم به کی رفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل با کمی دقت به بچه نگریست و بعد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به منصوره خانم خدابیامرز نرفته؟ هرچند که تا چهل روزگی معلوم نمی شه رنگ چشماش چه رنگیه ولی انگاری چشماش سبزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی ابرویش را بالا انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منصوره خانم رو که من تا حالا ندیدم ؛ خوب اون سه سال قبل از ازدواج منو پیمان فوت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آها اصلا حواسم نبود ، خب تو عکس ها رو که دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره ولی کیفیت عکس ها کجا و این که از نزدیک ببینی کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل آرام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب اینم هست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی آرام انگشتانش را روی لپ بچه کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پوستش حتی از پوست بلور هم نرم تره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وزنش چقدر بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چهار کیلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل با تعجب پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چهار کیلو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب چهار کیلو هم که نه ؛سه و نهصد ،البته قدش هم بلند بود :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الهی! هم به بیمارستان دیر رسیدی ، هم وزن بچه زیاد بود، هم یه حاملگی پر خطر بود، هرچی بلا بود که سر تو اومد ساقی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی ابرویش را بالا انداخت و به ساحل نگریست. ساحل لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب راست می گم دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باز جای شکرش باقیه که بچه سالمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی بدون هیچ عکس العملی به کودک نگاه کرد ؛ آن قدر ناز و خوردنی بود که ساقی نمی توانست حتی یک لحظه هم نگاهش را از رویش بردارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا اسمش رو چی می خوای بذاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی شانه ای بالا انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می ذاری بانو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل و ساقی هینی کشیدند و به سمت در برگشتند. ساقی با دیدن بلور پوفی کشید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بلور! تو این جا چی کار می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور با قدم های آرام آرام به سمت بچه رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می شه اسمش رو بانو بذاری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی نگاهی به تورج انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه آقاجون راضی باشن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتورج نگاهی به بلور کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که کاره ای نیستم،به پیمان بگو دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل آرام به ساقی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه بانو هم شد اسم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی خانم چشم غره توپی به ساحل رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا! اسم به این قشنگی،معنیشم که خیلی قشنگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچند که خودش هم دقیق نمی دانست معنی اسم بانو یعنی چه،حتی معنی اسم بلور و بنیامین را هم نمی دانست،اسم بلور را نیلوفر انتخاب کرده بود و اسم بنیامین را هم که تورج،بلور با همان قدم های آرام و زیبایش به سمت دختربچه یه روزه رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه قدر خوشگله مامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی نگاهی به دختربچه یک روزه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شبیه تو دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در دلش به حرف خودش خندید،بلور اصلا شبیه این دختر بچه یه روزه نبود.بلور با خوش حالی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی من این قدر خوشگلم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چی؟ تو خوشگل ترین دختر دنیایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر پوفی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من می رم پایین پیش داداشام ؛ این جا حوصلم سر می ره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به سمت پله های زیبای عمارت رفت.ساحل زیر لب جوری که فقط ساقی بشنود ، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی می شد زودتر می رفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره چشم غره ساقی رو به جون خرید.ساقی به بلور که بی حوصله در و دیوار را نگاه می کرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بلور،داداشت کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور شانه ای بالا انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم،فکر کنم بالا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی دختر بچه یه روزه را در آغوش گرفت و بلور گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان،اسمشو می ذاری بانو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل با بی حوصلگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی این اسم رو بهت گفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور با شوق گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسم نوه اکرم خانم بانو،اکرم خانم می گفت معنی اسمش می شه ملکه،خیلی خوشگل بود،مثل پرنسسا راه می رفت و همه دوسش داشتن،منم دلم می خواد اسم آجیم بانو باشه،می خوام مثل نوه اکرم خانم هرکی دیدش بگه این عروس منه،این عروس برادرزادمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی از شدت خجالت سرش را پایین انداخت و ساحل از شدت خنده سرخ شد.تورج با اخم به بلور گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اکرم خانم رو کجا دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور با شیرین زبانی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی من و مامانم می ریم دعا اونم میاد،البته بعضی روزا میاد،خاله ملیحه می گفت که خیلی فیس و افاده داره واسه همین طاقچه بالا می ذاره و یکی درمیون میاد،چند روز پیش هم که اومده بود با دخترش ونَوَش اومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی از شدت خجالت آرزو می کرد که زمین دهن باز می کرد و اون رو می بلعید،ساحل هم که سرش رو روی زانوهاش گذاشته بود و می خندید.تورج با اخم به ساقی نگاه کرد و رو به بلور کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیل خب بلور،می تونی بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور به سمت ساقی برگشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان!حالا اسم آجیم رو می ذاری بانو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی سری به علامت مثبت تکان داد و برای این که بلور سریع تر از آن جا به رودگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره آره می ذارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور شاد و خندان به سمت پله ها رفت و برای خودش شعر زمزمه کرد.ساحل با لحنی که خنده توش نمایان بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این بچه هم همه چیز یادشه ها،بیچاره ملیحه خانم یه بار از دهنش در رفته بود،حالا خوبه به اکرم خانم نگفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما ساقی فقط آرزو می کرد که ای کاش زمین او را ببلعد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز نگاهی به بچه انداخت و دوباره تسبیح گران قیمتش را در دستش فشار داد. چایش را از روی سینی برداشت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بچه وقتی به دنیا میاد اسمش رو هم با خودش میاره، من که می گم بذارید طلوع.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل با تعجب پرسید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- طلوع؟ اونوقت چرا طلوع بی بی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز طبق عادتش چشم غره ای رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این قدر به من نگو بی بی دختر جون، این دختر درست موقع طلوع آفتاب به دنیا اومد،یا اسمشو بذارید طلوع، یا آفتاب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد چایی اش را هورت کشید. ساحل ابرویش را بالا انداخت و زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آفتاب؟ طلوع؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش را از شدت حرص فوت کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربون سلیقتون برم بی بی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز دوباره چشم غره ای به ساحل رفت و مشغول خوردن چایی اش شد. ساقی بچه را در بغلش تکان می داد و برایش لالایی می خواند. هرچند که بچه خواب بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل از الناز پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بی بی! شما کی بر می گردید بروجرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز استکان را روی سینی نقره ای رنگ گذاشت و جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی دوست داری برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل هول شده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه نه، فقط برام سوال بود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز حالت متفکرانه ای به خود گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین روزا می رم،اون جا خیلی کار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل از جایش بلند شد و زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من می رم پایین پیش رادین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به سمت پله ها حرکت کرد. دستش را روی نرده های قهوه ای رنگ گرفت و آرام آرام از پله های سفید رنگ پایین رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آخرین پله رسید که نیلوفر جلویش ایستاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیزی شده ساحل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساحل پوفی کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم دنبال رادین، وقت شربتش شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شربت چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت نیلوفر بود، دوست داشت از همه چیز سر در بیاورد، همیشه این اخلاق نیلوفر مثل خار در چشم ساحل بود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرما خورده. برای همین بهش شربت سرما خوردگی می دم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیلوفر چشمانش را درشت کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرما خورده؟ چرا؟ نکنه مواظبش نبودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم چه سوالایی می پرسما، اگه مواظبش بودی که سرما نمی خورد ؛به هرحال، توی حیاط داره با گُلا بازی می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در مقابل چشمان متعجب ساحل از پله ها بالا رفت. ساحل زیر لب زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خدا این دختر یه مشکلی چیزی داره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا پیمان نگاهی به دختر بچه یک روزه انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب،اسمش رو چی بذاریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور سریع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابایی ؛ اسمش رو بذار بانو،باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی خانم رو به آقا پیمان کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا پیمان هر چی خودتون می گید،این بچه است سرش باد داره به حساب حرف این نباشید !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا پیمان نگاهی به بلور انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همون بانو می ذاریم،هم به بلور و بنیامین میاد،هم دل دخترم نمی شکنه،مگه نه عزیز دل بابا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور هورایی گفت و به سمت بنیامین رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بنی!بنی!بیا بانو رو ببین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنیامین با اخم های درهم به بلور نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباد بلور خالی شد،زمزمه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا بنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنیامین با بدخلقی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی خوام ؛از این بچه بدم میاد،بدم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته هیچ کس به حرفش توجه نکر؛ ،چون همه در حال و هوای دیگری بودند،بنیامین با اخم به بلور گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیگه نمی خوام با این بچه حرف بزنی ؛ وقتی من ازش بدم میاد توهم باید ازش بدت بیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور شوکه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه چی شده بنی؟مگه بانو چیکارت کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنیامین دست به سینه نگاهش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هنوز یه روز نشده توجه همه رو به خودش جلب کرده،به مامان و بابا نگاه کن،چقدر دوسش دارن،به خاله ساحل نگاه کن،به عمه نیلوفر،عمو پیروز، بابابزرگ، بی بی ،همه توجهشون سمت اونه،هیچکی به من و تو توجه نمی کنه،بعد می گی چرا؟خب واسه همیناست دیگه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور به بچه نگاه کرد که همه دورش جمع شده بودند،او خواهرش را دوست داشت،اجازه هم نمی داد که بنیامین این گونه در مورد خواهرش حرف بزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور با مهربانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بنیامین تو نباید این رفتار رو با بانو داشته باشی. اون یه بچه یه روزست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنیمامین با اخم های درهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب هرچی باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور به بانو اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین بنیامین.بانو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بنیامین بدون اینکه به حرف بلور اهمیتی بدهد با اخم های درهم از جمع فاصله گرفت و به سمت پذیرایی حرکت کرد،روی مبل سلطنتی قهوه ای رنگ نشست،لوس بود، همیشه به او توجه می شد. چون نوه دوم و پسر دوم خاندان شمس بود ؛ اما حالا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال 1374
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیست و یک سال و چند ماه پیش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی کلافه از شدت سروصدا با صدای بلند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بانو،بلور،ساکت باشید ببینم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور با همان صدای جیغ جیغویش که از ساحل به ارث برده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان ؛بانو کتابام رو پاره کرده،فردا معلممون دعوام می کنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی پوفی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بده بنیامین برات چسب بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور با جیغ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی شه،نمی شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی دستانش را روی گوش هایش گذاشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چته حالا،انگار سگ گازت گرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان چشم غره ای به ساقی رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساقی؛هنوز یاد نگرفتی نباید این حرفا رو جلوی بچه ها بزنی،مخصوصاً بلور که قند توی دهنش خیس نمی خوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی شرمنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید ،ولی بلور واقعا بهونه گیر و لوس شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان روزنامه را باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ان دیگه،سرشون باد داره،دو روز دیگه که بزرگ شدن و رفتن سر خونه زندگیشون درست می شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدا از دهنتون بشنوه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان کمی روزنامه را مطالعه کرد و بعد گفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می گم ساقی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی میوه ها را روی میز گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمایید چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان نگاهی به چشمان مشکی رنگ ساقی انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من فردا باید برم ماموریت،عسلویه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغم عالم وارد دل ساقی شد.چشمان خوش رنگش پر از اشک شد ولی سریع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انشاالله به سلامت برید و برگردید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان نگاهی به چشمان زیبای ساقی که پر از اشک شده بودند کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می دونی دیگه،باید برم،مثل اینکه یه باند مواد مخدر کشف کردن،باید برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی همه این ها را می دانست،وقتی که پیمان به خواستگاری اش آمد پی همه چیز را به تن مالید؛ ساحل گفته بود که زندگی با پلیس جماعت دردسر دارد،آن هم زمانی که برای بخش مواد و مخدر باشند،اما ساقی عاشق بود و حاضر بود تا پای مرگ با پیمان باشد، و حالا دوازده سال گذشته بود و هنوز که هنوزه بدن ساقی با آمدن اسم مأموریت می لرزید،حتی زمان تولد بنیامین پیمان نتوانست خود را از اراک به تهران برساند و همین باعث شد که تورج دعوای مفصلی با پیمان داشته باشد،با صدای جیغ بلند بلور و بعدش گریه بانو، ساقی سریع از جایش بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای خدا!نکنه بلایی سر هم دیگه آوردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به سرعت از پله ها بالا رفت. پیمان هم به دنبال او از پله ها بالا رفت.بنیامین از اتاقش بیرون آمد و خواست حرفی بزند که با دیدن سر پر از خون بلور حرف در هانش ماسید.ساقی دست و پایش را گم کرد و پیمان سریع به سمت بلور رفت.بلور با جیغ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بانو هولم داد،بانو هولم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان به بانو که با چشم های سبز و درشتش به بلور نگاه می کرد، نگاه کرد و با داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو این کار رو با بانو کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانو با ترس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من کاری نکردم،من هولش ندادم،خودش سرشو زد به دیوار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلور با جیغ گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دروغ می گه بابا ؛ دروغ می گه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی سریع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیمان الان وقت این چیزا نیست.بلور رو ببرید بیمارستان ؛ بچم سرش خون میاد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان بلور را که مانند پر کاه سبک بود بلند کرد و از پله ها پایین رفت.بنیامین به سمت بانو رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا بلور رو انداختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانو با چشمانی لبریز از اشک گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من ننداختم به خدا،خودش سرشو زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی رو به بنیامین کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا توهم داد و بیداد نکن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به بانو نگاه کرد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توهم برو توی اتاقت ؛ تا زمانی که بابات برنگرده حق بیرون اومدن از اتاقت رو نداری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانو به سمت اتاقش رفت و بنیامین و ساقی از پله ها پایین رفتند.بانو در اتاق را باز کرد و بدون اینکه وارد اتاق بشه در و بست،دوباره به سمت پله ها رفت،صدای بنیامین را به وضوح می شنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای بابا.مامان باز دارید از بانو طرفداری می کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی نگاهی به چشمان قهوه ای روشن پسرش انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بانو چهارسالشه پسرم ؛ از این اتفاقا ممکنه بیفته دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنیامین به ساقی نگاه کرد،هنوز هم که هنوزه دلش نمی خواست بانو را خواهر خودش بداند،از همان بچگی که همه فقط به فکر بانو بودند.آمدن بانو به خانواده اشان باعث شد که بلور و بنیامین فراموش بشوند،بنیامین ده ساله بود اما باز هم همان افکار یک بچه شش ساله را داشت،پسر بچه ای که خواهرش را تهدید می کرد و می گفت حق ندارد با بانو حرف بزند، بانو سریع به سمت اتاقش رفت و روی تخت نشست.زیر لب زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که کاری نکردم؟ پس چرا بابا دعوام کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد با پشت دست اشک هایش را پاک کرد. فردا باید به مهد کودک می رفت،پوفی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلاً دیگه مهدکودک هم نمی رم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوله پشتی اش را روی دوشش انداخت و زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامانی،بابا کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی نگاهی به چشمان سبز رنگ بانو انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابات رفته مسافرت،یه هفته است که هی می پرسی بابا کو، بابا کو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانو با ناراحتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه بابا از دستم ناراحته،واسه این رفته که دیگه نبینتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی با صدایی که رگه خنده درونش موج می زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی این ها رو بهت گفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بلور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی اخمی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بلور اشتباه گفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد دست بانو را گرفت و از عمارت زیبا بیرون آمدند،راننده از ماشین پیاده شد و در پراید سفید رنگ را برای ساقی باز کرد،ساقی سوار ماشین شد و بانو را کنارش نشاند .راننده از آیینه به ساقی که چادرش را تا جای دماغش کشیده بود نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برم مهدکودک خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی سری تکان داد و راننده که اکبر نام داشت ماشین را به سمت مهدکودک که تقریباً سه تا چهارراه فاصله داشت راند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی گونه بانو را بوسید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شیطونی نمی کنیا،خاله سیما رو هم اذیت نمی کنی تا من برگردم،خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما دستش را روی موهای قهوه ای روشن بانو که فر هایش مانند موج دریا بودند کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بانو جون اصلا شیطونی نمی کنه،خیلی دختر خوبیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانو به سیما نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله سیما،می شه من برم تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانو به سمت در دوید و سیما به ساقی نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اتفاقی افتاده؟خیلی آشفته به نظر میای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی خانم به سیما نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می شه حرف بزنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما با مهربانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا بشین،اتفاقی افتاده؟ با آقا پیمان دعوات شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی روی صندلی های چرم و نرم نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هم پیمان، هم بچه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما با استرس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده ساقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی با استرس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه هفته پیش یه چیز عجیب فهمیدم؛سیما از اون روز خیلی حالم خرابه،بانو، بلور رو هول داده و بلور سرش خورد به دیوار،می ترسم سیما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه چی شده حالا؟ از این اتفاقا اینقدر پیش میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می ترسم این رفتارای بانو ادامه پیدا کنه ؛ می ترسم دوباره بلور رو هول بده،می دونی که بچم بلور خیلی ضعیفه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از این اتفاق ها پیش میاد عزیزم،خودت رو اذیت نکن،از نظرم تو یکم زیادی وسواسی شدی! اتفاقی بوده که افتاده،خداروشکر بلایی سرشون نیومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساقی نفسی کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم سیما،جدیدا خیلی رو رفتاراشون دقیق شدم،بلور الکی دروغ می گه،می گه ریاضی بیست شدم و بعد می بینم شده ده،می گه مشقام رو نوشتم و بعد می فهمم که ننوشته،بنیامین هنوز بعد چهارسال با بانو کنار نیومده و الکی باهاش سر هیچ و پوچ دعوا می کنه،کلافه و سردرگمم به خدا،این ماموریت های پیمان هم یه طرف،آقا پیروز می گفت که این ماموریت خیلی مهمه ؛ دیروز زنگ زدم به پیمان،بهم گفت حواسم خیلی به بچه ها باشه،مثل اینکه لو رفتن،می گفت حواسم به بلور و بنیامین باشه،چون اونا رو راحت تر می تونن تهدید کنن تا بانویی که بیست وچهارساعته تو خونه ست،آقاجون هم خیلی می ترسه،هی خودخوری می کنه اگه من با فرهاد دوست نمی شدم و با منصوره ازدواج نمی کردم اینطوری نمی شد،توی خونه الکی می خندم تا بنیامین متوجه نشه ولی حالم خیلی خرابه ؛خیلی سیما،می ترسم که خدایی نکرده اتفاقی برای پیمان بیافته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیما دستمال کاغذی را به سمت ساقی گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا اشکات رو پاک کن عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir