رمان خیانت عسلی (جلد دوم دلارام) به قلم هکر قلب
انتقامی دنباله دار با حواشی و تلفاتی جبران ناپذیر، تلفاتی مانند عشق از دست رفته، حافظه ای پاک شده، قلبی تیره شده و سر انجام، دختری سیر شده؛ سیر شده از زندگی تکرار نشدنی!
خیانت همان خیانت است؛ اما با طعم عسل!
گاهی اوقات بعضی از خیانت ها به آدم تجربه میشه که به هیچ کس زود اعتماد نکنیم.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۷ دقیقه
_مگه چي کار کردي فريبا؟
فريبا گفت:
_بابام ميخواد به زور من رو زن ناصر کنه و منم فقط تو رو دوست دارم.
خلاصه، من و مادرت فرار کرديم و رفتيم شيراز. من خيلي پول نداشتم؛ فقط بيست هزار تومن داشتم و فريبا هم ده هزار تومن داشت. (سي هزار تومن اون موقع ميشه با هاش خونه اي اجاره کرد.)
خونه اي اجاره کردم و به سختي کار پيدا کردم و فريبا رو صيغه کردم؛ ولي عقدش نکردم، چون حضور پدر دختر الزامي بود. بعد از يک سال، دانيال دنيا اومد. من تو نيروی انتظامي استخدام شدم و حقوقم خوب بود.
يه روز دیر رفتم خونه و صداتون زدم:
_ فریبا؟ دانیال؟ دلارام بابا...
رفتم تو اتاق مشترک من و مادرت که روی میز یه نامه بود و روش نوشته بود:
-دیگه دنبال فریبا و بچه هات نگرد؛ وگرنه دلارام و دانیال رو میکشم، ناصر خان...
بعد از چند سال، خبر مرگ مادرت رو شنیدم که عاملش هم جدا شدن دانیال از مادرت بود.
(برگشت به حال)
با کنجکاوی پرسیدم:
_بابا، داوود و داریوش چی؟
بابا با لحن غمگینی گفت:
_داوود و داريوش، دوقلو هاي خليل پسر عموم هستن.
با کنجکاوی پرسیدم:
_عمويي، عمه اى ندارم؟
بابا با حوصله گفت:
_چرا، یه عمه دارى و يه عمو.
من که جریان دانیال که چه جوری رفت پیش بابا رو خیلی خوب نفهمیدم، پرسیدم:
_بقيه اش چی؟ چه طوري دانيال اومد پیشت؟!
بابا با لحن کلافه ای گفت:
_ بعد از دزديدن شما ها، رفتم تهران. بابام بهم سیلی زد که چرا فرار کردم و...
به عمه ات*ج*ا*و*ز شده بود و بابامم به خاطر حفظ آبروش، گفت باهاش ازدواج کنه. وقتي اين رو شنيدم، دلم ميخواست پسره رو بکشم، اما ديگه کار از کار گذشته بود. ميدوني چرا اسمت رو گذاشتم دلارام؟
با کنجکاوی گفتم:
_نه، چرا؟
بابا با مهربونی گفت:
_چون چشمات دلم رو آروم ميکرد.
اشکام پايين ريختن. چه قدر بابام سختي کشيده! بغض داشت خفه ام ميکرد. به خاطر عشقش ما رو ول کرد.
دانيال وارد شد و با ديدن من، با تعجب گفت:
_دلارام!
گفتم:
_چه قدر زود قضاوت کردم! چه قدر اشتباه کردم! دانيال، تو ديگه چرا ولمون کردي؟ مامان از دوري تو بود که دق کرد و مرد. (با هق هق میگفتم.)
دانيال که باورش نمیشد که من حافظه ام رو به دست آورده باشم، مجبور شد جوابم رو بده.
_ يه روز، ناصر داشت با تلفن حرف ميزد که فهميدم بابای واقعيم همونه که تو بچگي ديدم و اين من رو دزديده که به مامان برسه که رسيد و منم ديگه به دردش نميخوردم که از اون خونه ی کذايی زدم بيرون. بهم گفته بود اون بابامه و پدر واقعيم من رو دزديده.
دلم آغوش برادرانه اش رو ميخواست. با خجالت به دانيال گفتم:
_بغلم ميکني؟
دانيال با خوشحالي اومد و من رو بغل کرد.
بعد از چند دقيقه که از هم جدا شدیم، با یاد آوری عموم گفتم:
_عموم چي؟
بابا نفس عمیقی کشید و گفت:
_چرا، اسمش امير طاهره و چهار سال ازم کوچیکتره و تو شرق تهران زندگی میکنه. اون یه پسر داره و یه دختر که دخترش سه سال ازت بزرگ تره و اسمش پریسا ست و پسرش هم یه سال ازت بزرگتره که اسمش پریس هست.
با کنجکاوی گفتم:
_عمه ام چی؟
بابا با تردید گفت:
_عمه ات اسمش میناست که دو تا پسر داره و دو تا دختر. اسم دختراش شادی و شراره ست و اسم پسراشم شاهین و شهاب.
با شنیدن اسم شاهین، انگار یه سطل آب یخ روم ریختن. دستام یخ زده بود.
با ترس گفتم:
_شایان چی؟
بابا گفت:
_شوهر عمه ات دو زن داشت و زن اولش فوت میشه که شایان از اونه. بازجوییت تموم شد دلارامم؟
سرم رو انداختم پایین و گفتم:
_ نه، دوستت خلیل چی؟
بابا خندید و گفت:
_ عین مامانت، فقط سوال میپرسی! خلیل توی یه ماموریتی فوت شد.
با ناراحتی گفتم:
_خدا رحمتش کنه. بچه هاش میدونن تو باباشون نیستی؟
بابا با لحن غمگینی گفت:
هانیه
00رمان قشنگی بود ولی جلد دوم خراب کرد ولی بازم ممنون زحمت کشیدی
۳ ماه پیشنفس
۲۲ ساله 00چرت ترین رمان
۳ ماه پیشفاطمه
۱۶ ساله 00سلام خسته نباشیدمن اگر بجای شما بودم قبل شاهین بره خواستگاری دلارام بفهمه اشتباه کرده چون عشق اون چیزی نیست که ما میخوایم اگر کسی شکست بخره هرچی شده باشه به عشقش میرسه توهین نشه کاش پایان تلخ داشت💔💔
۴ ماه پیشنرگس
۱۵ ساله 00واقا بدترین رمانی بود که خوندم میتونست بهتر از این باشه لارام باید عاشق میشد اصلا نفهمیم یسنا چی شد که بود که خودشو به یسنا زده بود
۴ ماه پیشAram
۱۵ ساله 10خوب بود ولی اگه آخرش بهتر تموم میشد بنظرم عالی تر هم میشه ولی ای کاش دلارام تو فصل دوم مهربون بود بنظرم اینجوری عالی میشد باید بگم که عالی نبود خوب بود
۴ ماه پیشسارا
00مزخرفترین رمانیه ک تا حالا خوندم
۵ ماه پیشسمانه
۴۰ ساله 00متاسفانه خیای رمان بی سر و ته بود ارزش خواندن و وقت گذاری نداشت
۵ ماه پیشامبر
00خوشم نیومدخیلی الکی بود،آخرش خیلی مسخره تموم شد
۶ ماه پیشmarjan
۱۵ ساله 10اخرش اصلن خوب نبود چرا اخرش دلارام و شاهین ب هم نمیرسن؟! خیلی مسخره بود
۶ ماه پیشیسنا
00مزخرف بود
۸ ماه پیشAsra
10ولی اخرش نباید اینجوری تموم میشد😭😢
۸ ماه پیشتالیا
۱۶ ساله 10کاش همه از هم دور نمیشدن و دلارامم اینقد بد جلوه داده نمیشد
۸ ماه پیشمهم نیست
10خوشم نیومد ولی باز ممنون زحمت کشیدی
۸ ماه پیشYasna
00به نظرم اخرش خیلی مسخره تموم شد امیدوارم بودم قشنگ تر باشه
۹ ماه پیش
نازنین
00خیلیییی رمان مزخرفی بود