رمان دختری که تلافی نکنه دخترنیست به قلم fatemeh eram
متاسفانه رمان مورد نظر با توجه به نظرات و آرای خوانندگان عزیز و همچنین نظر کارشناسان برنامه، مورد تایید قرار نگرفت. امید است نویسنده از نظرات خوانندگان برای اصلاح و بهبود رمان جاری و رمان های بعدی بهره ببرد.
سعی برنامه بر این بود که رمان خود را محک بزنید و عیب و ایرادها را از نظر خوانندگان و همچنین نویسندگان حرفه ای پیدا کنید و جهت بهبود آنها اقدام نمایید.
برای نویسنده آرزوی موفقیت و پیشرفت در این امر را داریم و امیدواریم رمانهای قویتری را دوباره برای ما ارسال کنند و افتخار ارائه رمان نویسنده عزیز را به دست بیاوریم.
شادی خاکزاد دختری که به زور خودش رو تا اینجا کشونده و مستقل که به همراه دوستاش که شیراز قبول شدن به شیراز میان شادی داره به عنوان یه سرهنگ ازمایشی یه جای کار میکنه به خاطر انتقامی که قسم خورده از طرف بگیره. و خب مطمئن هستش که به اون طرف میرسه و کامل انتقامش رو میگیره و خب چون دانشگاهیه اتفاقات زیادی براش میوفته هم برای خودش و دوستاش و با چند نفر اشنا میشن که میشناسیدشون طی خوندن رمان.
(خب دوستان از همین الان بگم این رمان بیشتر قسمت هاش واقعی هستش اما تمامی اسم ها و کاراکتر ها الکی و ساختگی هستش و اینکه اینم بگم کاملا ساختگی هستن کاراکتر ها و بی احترامی به هیچکس نمیشه و یک نکته اینکه من با چیز هایی که مینویسم هیچ ارتباطی با اون مشغله ها ندار"و کار هایی رو که خودم انجام میدم یا لباس هایی که انتخاب میکنم کاری به شغل ها نداره" ممنون میشم هیت ندید اخه این رمانه ساخته ی ذهنه خب هیچ ربطی به زندگی واقعی وبه خودتون نگیرید ممنون میشم)
تخمین مدت زمان مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
شنگولی ای شنگولی پاشو پاشو صب شده پاشو پاشو بدبحتیت شرو شد
ای پاشو ای پاشو
ای خفههههههه ای زهر خرررررر به زور ازبغل کلم گوشی سگ مصبو پیدا کردم و خفش کردم با میخواستم بخوابم که باز صداش بلند شد ای خدا لعنتت کنه شنگول کثافت(—_ —)که مجبورم به خاطرت ای موقعه پاشم(وجدان: خو حداقل نمیخواد دیه خودتو نفرین کنی به جاش پاشو یه اوهی بخور یادت بیار چرا از ای خواب ناز بیدارمون کردی کره خر) من: باش مرده شورتو ببرن
یه خورده چشامو مالوندم و دستامو از هم باز کردم و با یه داد جانانه توی جای خودم نشستم و بعد از یه خمیازه ی درست و حسابی تازه یادم افتاد که چه شکریو باید میخوردم و نخوردم مث این مرد غول پیکر اهنیخ بود توی اون انیمیشنه که بهش برق وصل میکنن مثل اون و یه ترکیبی از بروسلی خدا بیامرز بلند شدم و از توی پشه گیر اومدم بیرون و دیودم رفتم توی خونه بچه ها که توی اتاق توی هم پیچیده شده بودن از سرما رو نگا کردم ایچخدا لعنتتون کنه حلواتونو با زعفرون اضافه درست کنم اینا هنو خرناسشون به هواس اومدم درست بلندشون کنم دیدم نه خیر نمیشه رفتم جسی رو بیدار کنم که دیدم بعععله بیداره داره با رکسی بازی میکنه(اون یکی سگم حالا الان باید میگمیگو بزارم توی جیبم فرار کنم بعدا میگم کین چین) اقا صداشون زدم و اومدن وقتی اومدن بهشون گفتم: بچه ها شما برین بقیه رو بیدار کنین اونام با یه پارس رفتن(الکی نیستن که انوزش دیدن جفتشون قربونشون برم من) یه دبل رفتم و کارای مربوطه که انجام شد اومدم بیرون و رفتم که موهام رو شونه کنم همین که شونه دستم گرفتم صدای جیغ بچه هاکه یکی یکی با صدای جیغ یکی دیگه بلند میشدن رو شنیدم و با خیال راحت که بلند شدن شروع کردم موهام رو شونه کردن وایییییی خدا موی بلندم درد سره دهنمون سرویس شد بس که بستیمشو شونش کردم(خب اقا اول از همه اینو بگم که موهای من خیلی بلنده تا پایین زانوم هستو و بیش از بیش پره
"به خاطر دوتا چیز 1ژنتیکیه 2اخه از چهارم ابتدایی تا الان نچیدمش و تقویت کننده زدم اینجوری شده "
موهامم مشکیه مشکی) حالا باز برگردیم سر وقت بچها که الان مثل عزرائیل بالای سرم وایسادن خب 1. 2. 3 حالا بچه ها: خدا لعنتت کنه شادیییییییییی
من:ای جانننننننن بچه ها:خفه شو لطفا با یه خنده باز برگشتم سمت آینه قدی ای که از بس زیادیم برعکسش کردیم که جای هممون بشه برگشتم و شروع کردم به شونه کردن موهام وقتی که تموم شد سریع بالا بستمش گیسش کردم و گوجه ایش کردم و رفتم که لباس بپوشم امممممم خب چی بپوشمم خب اها یه مانتوی جلو باز خاکستری که تا روی زانو بود برداشتم یه زیری سفید هم برای زیرش که رگ های خیلی ریز خاکستری داخلش بود و یه شلوار لوله تفنگی مشکی نودی پوشیدم مقنعم رو سرم کردمو باز رفتم جلوی اینه و اون برق لب ویتامینیم رو برداشتم(چونکه لبام خشک میشه مجبورم بزنمشون) و یه کردم ضد افتاب ریملی که با وازلین درست کردم(ابتکار خودمه حال کنین خیلیم برای مژه و ابرو خونه یه فرچه بردارین سرش یه خورده وازلین بمالین و بعدشم هر موقعه خواستین برین بیرون خیلی خیلی کم بزنین به ابرو و مژهاتون واقعا خیلی خوبه) زدم به مژهام و یه خورده از برق لبیم که همینجوری خریده بودمش برداشتم و زدم که لبامو قرمز تر از اونیم که بود کرد و راه افتادم بیرون از اتاق جام رو که روی تخت داخل ایوون بود رو هنمونجا گذاشتم چونکه بهش افتاد نمیخورد و رفتم پایین کفشم رو برداشتم توی پله نشستم و پوشیدمش و رفتم از پله های بزرگ حیاط پایین وقتی رفتم توی حیاط که همین یه چند قدم جلو ترم ماشین خوشگل و عروسکم قربونت برم اونجا بود یه ماشین RX7اسپیرت ار قشنگ به رنگ مشکی بود پارک شده بود ولی به شدتتتتت کثیف شده بود وای باید وقتی اوندیم بشورمش(وجدان: خب کره ی نا ادم ببرش کارواش) من: از کارواش خوشم نمیاد خودم بشورم راحت ترم وجی:اصن هرجور راحتی به من چه من:والا
با ریموت درو باز کردم همینکه خواستم سوار بشم لباسم کشیزه شد جسی بود همچین مظلوم داشت میگفت نرو که دلم براش سوخت ولی خب نمیتونستم ببرمش ننیشد یعنی اروم وی پاهام نشستم و دست روی سر جفتشون کشیدم و گفتم:بچه ها من سریع برمیگردم خب ولی قول میدم برگشته براتون خوراکی بگیرم همچین تا اسم هوراکی رو اورزم خودشونو بالا و پایین انداختن که خندم گرفت یه خورده باهاشون بازی کردم که بچه ها اومدن میخواستیم سوار بشیم اومدم برم عقب که دیدم الی رفت سمت کمک راننده ساری و اریم رفتن عقب نشستن وا!پس کی رانندس (-_-) با صدای معترضی:وای بچه ها من دیه لگنم نمیکشه یکی دیه به جای من بشه راننده اه ساری:شنگول کی بود وقتی ماشینشو همین چار ماه پیش خرید گفت من تا اخر عمر خودم میبرم میارمتون هااااا؟؟؟؟من با حالت گریه:اوههههه خوردممممم(-_-)
اری:دیه نمیشه نهههه
من: ای خدا لعنتتون کنه (-_-;)
بچه ها خندیدن منم به بدبحتی رفتم جلو نشستم پشت فرمون وقتی پشت ماشینم نشستم کلا حسی کت داشتم پرید استارت زدم و دنده عقب پرفتم و از در رفتم بیرون بچه ها باپارساشون همراهیمون کردن باز ریموتو زدیم و در بسته شد و راه افتادیم همین که راه افتادیم
+بچه ها ساعت چنه؟
اری:وا شنگولی هنو سوار نشده ساعت برای چ..... اهااااا (وی تازه دوهزاریش افتاد)
+خاک
اری:ساعتم عرضم به درضت که نه و پنجاه
+خب خوبه
الی:مگه ساعت چن باید اونجا باشیم؟
+ساعت ده باید داخل کلاس باشیم
الی:اهااا ولی خب ما دور نمیرسیم؟
+عامو روز اولی ولشکنا
الی:راسم میگیا
دیگهکسی قحبتینکرد منم ضبتو روشن کردم و یه اهنگ قدیمی که البته هیلیم قشنگ بود به اسم "ای لا مرووت" از'مرتضی احمدی'بود پخش شد همه مون باهاش همخونی میکردیم و میرقصیدیم از اون موقعه ای که این باندا وصل شدن تا الان یه روز خوش نداشتن بدبختا (T_T)
خلاصه اقا بعد از ده دیقه که شد ده تموم رسیدیم در دانشگاه وا اینجاکه درش خیلی کوچیکه الان ما دوتا ماشینیم که باید از توی این دری که یه ماشین به زور از توش رد نیشه رد بشیم ولی کیه که اهمیت بده؟
میخواستم رد بشم که یه بنز s500سفید تنیزاشت اقا حالا اون بوق بزن من بوق بزن
اون نیرت منم نمیرفتم اقا منم که اعصابم داشت خط خطی میشد یه دنده عقب تیز گرفتم ترمز زدم و گاز دادم جلو که صدای لاستیکای بدبخت در اومد(برای وی این از شکنجه با صندلی برقیم دردناک تره)اونم چونکه از او ماشین بدبختش ترسید رفت عقب منم رد شدم و رفتم داخل کلا هفت هشتا ماشین بیشتر تو نبود منم چون جا باز بود ننیدونم چرا ولی دور ترین نقطه ی حیاط پارک کردم "دانشگاه روزانه ی ارم" خیلی واقعا توش قشنگ بود یعنی هرچی بگم کم گفتم یه قسمت داشت که احتمالا این چیه اسمش کافش بود که خالی بود ولی یه چن نفری داخل حیاط بودن و کلا منظرش جالب بود حالا میگم بهتون همین که ما از ماشین اومدیم پایین اقا اون ماشینه هم اومد مام بدون گذاشتن محل سگ بهشون ازماشین پیاده شدیم و راه افتادم نمیدونم چرا ولی خیلی دوست داشتم ببینم اونا کین که اومدن اینجا البته نه اینجه هامنظورم اینه که چرا هرجا میریم دنبالمون میان تاخه مثلا اگه ما باید میرفتیم کلاس ده الف اینام میومدن فک کنم کلاسامون یکیه ولی بازمهمون یه ثانیه ام که دیدمشون برام اشنا اومدن چراشو خدا داند
وجی:خو شاید باهاتون همکلاسن فلا فلان شده
من:ایم میشه بله
بعد از ده سال و اندی
(وجی اوه میخوره کلا شد ده دیقه یا کمتر)
بالاخره کلاسو پیدا کردیم میخواستیم بریم تو که دیدیم صدای یه مرد میاد که داره صحبت میکنه احتمالا استاده ولی عجب صدای داشتااااا ماشالله ماشالله زده بود روی دست کلاغ (لامصبببب صداش شبیه صدای این اهنگ کهنه هایی بود که بلنگوشون خرابه(-_-) ) اقا همین که ما اومدیم درو باز کنیم چار نفر مث عجل اومدن پشتمون وایسادن یا خدا اینا کین دیه همین که برگشتم با همونایی که از ماشین پایاده شدن رو به رو شدم اوووووو جذبی عینکش منو کشته
+جناب افتاب بیارم؟؟
پسره:بله؟
+گفتم افتاب بیارم خدمتتون؟
پسره که عصبی شده بود گفت:خانوم میشه درست صحبت کنین؟
لبامو گاز گرفتم تا نخندم و همونجوری گفتم:اخه ایجا که جاش نیست جناب میخوایین عینک بزنین به پشتش اشاره کردم که میرسید به حیاط با افتاب شدت خر پزون اونجا جاشه
یه سیسی گرفت که مثلا یه جمله ی هارمانم دار بگه(همون اهنگ هارمانم بابا نرده چارچافم کهیه زمانی ترند شده بودا) که یهو صدای اخ اون وریش در اومد یه نگاهی کردم که دیدم اقا چشمتون ایشالله بادمجون بشه ولی این روزو به جای پسره نباشه اری همیشه کفش اسپرت از این سنگینا میگیره حالام یکی از همونا پاش بود نمیدونم چی شده بود که کوبیده بود بدبختو همچین با این پاشنه زده بود که من که منم به جای بنده خدا دردم گرفتم پسره همینجوری داشت تویمشتش فوت میکرد و به اری فوش میداد که دوستان فوادارشم داشتن قهقه میخندیدن ولی بعدش که متوجت ما شدن خندشونو جمع کردن و رفتن کمک دوستشون مام از فرصت استفاده کردیم در کلاسو باز کردیم و واردش شدیم و درو پشت سرمون بستیم....
متاسفانه رمان مورد نظر با توجه به نظرات و آرای خوانندگان عزیز و همچنین نظر کارشناسان برنامه، مورد تایید قرار نگرفت. امید است نویسنده از نظرات خوانندگان برای اصلاح و بهبود رمان جاری و رمان های بعدی بهره ببرد.
سعی برنامه بر این بود که رمان خود را محک بزنید و عیب و ایرادها را از نظر خوانندگان و همچنین نویسندگان حرفه ای پیدا کنید و جهت بهبود آنها اقدام نمایید.
برای نویسنده آرزوی موفقیت و پیشرفت در این امر را داریم و امیدواریم رمانهای قویتری را دوباره برای ما ارسال کنند و افتخار ارائه رمان نویسنده عزیز را به دست بیاوریم.
بگم میشناسی؟
۱۸ ساله 00به نظر من چون اولین رمانشه بد نیست بزارید اگه کسی خواست بخونه و شاید کم کم بهتر بظه این فقط نصف رمانم نبود چطور فهمیدید بدرد نمی خوره لطفا بزاید تو برنامه باتشکر
۱ سال پیشMahsa T
۱۸ ساله 00خوب بود
۲ سال پیش---
27رمان اولی بودن اصلاااا دلیل نمیشه چرا بعضیا هی میگن چون دفعه اولته. بدعادت نکنین ملتو. یه همچین اثری اصلا هنر نویسندگی نیاز نداره و ما خیلی وقته از اینجور رمانا به عنوان مبنا و نقطه ی صفر گذر کردیم.
۳ سال پیشمبین
۱۶ ساله 10گل گفتی👏🏻👏🏻
۲ سال پیش....
۱۳ ساله 22خیلی عالی بود منم کم کم بعد امتحانا رمانمو شروع میکنم و مینویسم که از رمان دیگه ای به اسم &....;وانیا ملکه خواب ها&....; که دو جلد هست الهام گرفتم
۳ سال پیشواییی رمان وانیا عال
۱۰ ساله 00رمان وانیا عالیههههههههه
۲ سال پیشاسرا
00اول نوشت وافعی اسمهاتخیلی بعدنوشت همش تخبلی غلط نوشتاری گفتاری هم داشت امیدوارم همه اینا درست کنه
۲ سال پیشمینو
00الان من نفهمیدم پیش نمایش رمان وارد کلاس نشدن تموم شد گفت بقیشو باید تو اصلی بخونی خب عزیز دلم شما ها چطوری از روی چند خط برا رمانش نظر دادین آخرش هم گفتین بدرد نمیخورههههههه
۲ سال پیشمن
۱۸ ساله 20خوب نبود !
۳ سال پیشAysa
۱۶ ساله 20عالی بود ادامه اش رو لطفا بزارید
۳ سال پیشفاطمه
۱۶ ساله 10خوبه
۳ سال پیشارغوان
۱۸ ساله 60واسه اولین بار میشه گفت بد نبود قبل از اینکه بخوای بقیه بخونن و نظر بدن بهتره خودت چندین بار بخونی و درمورد رمانت نظر بدی و برخی از اشکالاتتو اصلاح کنی... بیشتر تلاش کن
۳ سال پیشایسو
10موضوعش که عالی درسته تخیلی ولی خوب سرهنگ آزمایشی یکم نمیسازه با این داستان و بهتر بود مثلا سروان یا سرگردی بود اونموقعه داستان بهتر هم میشد ولی در کل عالی ادامه بده
۳ سال پیشF
00لطفا بقیشو بزارید ممنون
۳ سال پیشآیریک
21با سلام وخسته نباشی خدمت نویسنده عزیز والا یکم زیاد جملات توهینی گزاشتی شخصیت اصلی که ماشاالله پاچه گیر که به خودشم رحم نداره ولی برای بار اول هست بد نیست بازم ممنون بخاطر تلاش و زحمتت😅🌹🌹👍
۳ سال پیشهانا
۱۶ ساله 41واسه اولین بار خیلی هم بد نبود فقط اینکه سرهنگ ازمایشی دور از واقعیته و این رمان و خوب جلوه نمیده اسم رمانم خیلی طولانیه به شخصه از اینجوری رمانا خوشم نمیاد
۳ سال پیشParvane
10خوب بود
۳ سال پیش
لیلی
۱۴ ساله 00از نظر من خوب نبود چون اشتباه نوشتاری داشت واینکه از همین اولس پیس بینی شده است برای این می گم که پیس بینی شده است که ۴دختر و۴پسر هستواین هامثل تمامی رمان ها به هم می رسن