رمان دختری با اسانس سیگار به قلم محدثه فارسی
داستان ما راجب دختری از جنس شرقه…دختری که از جنس سیگاره..!
دختری که مردونه بزرگ شد و مردونه زندگی کرد…ولی تنها مشکلش انتقامی بود که چشمانش را کور کرده بود!
و اما یک پسر…پسری که باچشمان سیاهش حسابی دل این دخترک راقلقلک میدهد..
میخوایم باهم این ماجرا رو دنبال کنیم تا ببینیم آیا دخترک موفق به انتقام گیری میشود یانه؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۲ دقیقه
همینطور که یه تای ابروم بالا بود لبخند مغرورانه ای میزنم و میگم:ممنون قربان
خنده ای میکنه و به سمت خودش اشاره میکنه تابشینم..
_امشب یه سوپرایز دارم برات..
خونسرد نگاش میکنم..پیپشو ازرولبش برمیداره و بالبخند میگه:به روبرو نگاه کن
عادی به سمت روبرو خیره میشم..مردی خوش پوش رو میبینم..پوست برنزه که بدخودنمایی میکنه و چشای
مشکی و موهای مشکی..ته ریش روی صورتش خیلی جذابش کرده بود..تیپ سرتاپا مشکی هم زده بود که
میدرخشید..تنها مرد حاضر تواین جمع..چهرش به غربی ها نمیخورد
من_اسمش؟
_هم وطنی خودته..مثل خودت بااطمینان..ازامروز اونم برای خودم کار میکنه
من_نگفتم قراره چیکار کنه اسمش و خواستم!
خنده ای کرد و گفت:کیارش ستوده...28 ساله..از 15 سالگیش آمریکا زندگی میکنه...کارش عین خودته
من_خوبه..پس دیگه حسابم ازت جداس
دوباره اخم کرد:نه اتفاقا شما دوتا کنار هم فوق العاده میشید..معروف و پرسروصدا
پوزخند میزنم و جام شراب و برمیدارم..زیرچشمی به کیارش ستوده خیره میشم..پسره خنده رویی بود
دخترای زیادی دورش جمع بودن..نگاش کشیده میشه سمت من.سرتکون میده..من هم به اتفاقش سرمو
تکون میدم...باچشم دنبال مهراد میگردم.امشب سپردم خیلی مراقبش باشن چون ممکنه برای جریح دارکردن
من بخوان صدمه ای بهش بزنن..باخنده داشت داستانی برای اطرافیانش میگفت..لبخند میزنم..خوشحالم
خوشحاله..
_حاضری؟
به سمتش برمیگردم..سرمو تکون میدم..عصاشو دستش میگیره و بلند میشه..
_آقایون و خانوم ها!
همه سکوت میکنن..شراب و مزه مزه میکنم..ومنتظر به ادامه حرفاش گوش میدم
_امشب میخوام ستاره این مجلس و بهتون معرفی کنم..کسی که انقدر توانایی داره که میتونه هروقت دلش
خواست هرکسیو نابود کنه..این شخص کسی نیست جز..
دستش و گرفت سمت من..و ادامه داد:مهرال رادمهر..دختر جوان و باتجربه شرقی
بلند میشم..همه دست و سوت و جیغ میزدن..لبخند مغرورانه ای زدم و سرم و کمی پایین اوردم به نشونه
احترام..
من_من مهرال رادمهر هستم..دختری که از جنس شرقه..دختری که سفت و محکمه...کسی نمیتونه باغرورم
بازی کنه چون دقیقا غرورشو هدف میگیرم و به آتیش میکشم..ممکنه خیلی ازشما قصد جونم یااموالم رو
داشته باشید..ولی من ازهمینجا اعلام میکنم برابری بامن مساویست با باخت..و یک موردی که خیلی روش
تاکید دارم..صدمه زدن و عصبی کردن من ازطریق اذیت و آزار خانوادم..مساویست با.....*مرگ*!
صدای همهمه بلند شد..همه مشغول صحبت شده بودن..انقدر جدی حرفام و میزدم که کسی جرات نفس
کشیدن نداشت..تمام مدت کیارش ستوده باکنجکاوی بهم خیره شده بود..حس خوبی به این نگاهاش نداشتم
ادامه دادم:فک نکنید چون یه دختر 20ساله هستم از انجام دادن هرکاری عارضم..اتفاقا برعکس..
فک کنم خبر مرگ تام ریچارد و شنیده باشید؟میدونم که بهتر از هرکسی میدونید که چه کسی اون شخص و
به قتل رسوند..میخوام کسایی که الان دارن نقشه نابودی منو توسرشون میکشن هشدار بدم که هرچه سریعتر
این نقشرو بهم بزنن چون حتما مرگ در انتظارشونه..
دوباره همهمه ایجاد شد..لبخند مطمینی زدم و بهش خیره شدم..برق تحسین و تو نگاش میدیدم ..سری تکون
داد منم نشستم سرجام..معمولا دوست نداشتم دور و برم شلوغ باشه..مهراد خستگی از سر و روش میبارید
به سمتم اومد و نشست بغلم..قیافش تو هم بود..این و خوب میدونستم
آه کشیدم مثل همیشه..کیارش ستوده رو دیدم به سمتمون میاد..خیلی ریلکس چشم ازش برداشتم و به طرف
دیگه ای خیره شدم..بالبخند به سمتش رفت...کنارش نشست..بااینکه نگام سمت دیگه ای بود اما خوب هواسم
بود..صدای خش دار مهراد بلند شد:کی این مهمونی کسل کننده تموم میشه؟
خوب میدونستم از سخنرانی هام ناراحت بود..لبخندی به صورتش زدم و گفتم:به زودی..
آهی کشید..ناراحت بود..عصبی شدم..میخواستم دنیا نباشه ولی برادرم ناراحت نباشه..
باصداش به طرفش برگشتم
_هــــــــــــــی دختر بیا میخوام به یه نفر معرفیت کنم
لبخندی زدم و به سمتشون رفتم..جلو شخص وایسادم..به زور به شونش میرسیدم..قیافه خیلی جذابی داشت
_ایشون آقای کیارش ستوده هستن..یکی از مهندسای خوب آمریکا
دستش و به گرمی فشردم..نگاش روتک تک اجزای صورتم چرخش داشت..یه جای کار این میلنگید!
همگی نشستیم..جام شرابی برداشتم..از دور مهراد و دیدم که بااخم نگام میکرد..به هیچ عنوان ویسکی
خوردن منو دوست نداشت..آهی کشیدم و جام و گذاشتم رومیز!
_مهرال فکر کنم بدونی که آقای ستوده افتخار دادن و قراره باما همکاری کنن؟
ابرویی بالا انداخت م وگفتم:چه خوب..اوووممممم
روکردم طرف کیارش و گفتم:شما درچه زمینه ای فعالیت میکنید؟
لبخندی زد و باصدای مردونه ای گفت:درزمینه ای که شما فعالیت میکنید
خنده ای کردم و گفتم:پس باعث افتخاره
کیارش رو کرد طرفش و گفت:آقای تایلر خوب میدونید که پلیسا دنبالم هستن..
ساحل
00مزخرف ترین رمان دنیا
۱ هفته پیشYeganeh_782
۲۱ ساله 00خیلی باحال بود به مولا عشق کردم کلا باهات حال میکنم چند تا از رماناتو خوندم فک کنم با سبکت حال کردم ما پشتتیم همینو ادامه بده😜💋❤️
۳ ماه پیشترانه
00چیز خاصی نداشت. بشدت ساده و قابل پیش بینی بود.
۳ ماه پیشزهرا
00برای یه بار خوندن خوب بود
۶ ماه پیشخیلی خیلی خوب بود
۱۳ ساله 00خیلی خیلی خوب بود دست سازندش درد نکنه
۶ ماه پیشکیانا
۱۲ ساله 00خعلی گشنگ بوددد😘 فقط اون تیکه پارت اخر بعد عروسی سیراب نبود ... سیر بوسه بود😗
۶ ماه پیشپری ماه
۲۳ ساله 00عالییییی بوددد
۶ ماه پیشaynaz
21جلو چشم پلیسا زده ادم کشته تو یه مهمونی با ۴۰۰نفر جمعیت جلو چشم همشون متیو رو زده کشته بعد ازاده یعنی چی😐 نویسنده خودت خندت نگرفت؟ چرت بود چرت چیه مزخرف ترین رمانی بود که خوندم
۱ سال پیشکیانا
۲۳ ساله 00خودت مسخره از😗
۶ ماه پیشمطهره
00رمان زیبایی بود و خسته کننده نبود من ک دوسش داشتم
۷ ماه پیشzahra
۱۲ ساله 00عای بود
۸ ماه پیشMelorin
00دستت طلا نویسنده جان واقعا رمان عالی بود جوری صرف کمتر از یه روز تمومش کردم😅
۱۰ ماه پیشHadis
00خیلیییی رمان عالی وقشنگی بود من که عاشقش شدم و بار دومم بود که میخوندنش
۱۰ ماه پیشبانوصدیقی
۱۹ ساله 00عالی بودخیلی خوشم اومدممنون ازنویسنده😍♥️😘
۱۰ ماه پیشستاره
۱۴ ساله 00رمان خیلی عالیه و من به مهرال خیلی اقتخار میکنم و به خاطر مرگ تایلر خیلی ناراحت شدم کاشکی اونم زنده میموند و از سازنده ی رمان خیلی خیلی ممنونم به خاطر زهن خلاقش😉
۱۰ ماه پیش
black lady
00من تو کمتر از 6 ساعت تمومش کردم به نظرم رمان ساده اما جذابی بود من از اینجور رمانا خوشم البته پر محتوا به هر حال رمانت قشنگ بود و ارزش خوندن داشت :-)