رمان دستان گره خورده به قلم دختران معتمد
داستان ما درمورد خواهر و برادری است که به دلیل بیکاری ای که در جامعه الان پیش رو داریم مجبور به ترک دیار میشوند...
که باعث میشود زندگی آنها تحت الشعاع اتَفاق های ناگوار بیوفتد...
وهرروزکاش هایی را در دل زمزمه کنند...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۷ دقیقه
مناباذوق دستاشو به هم کوبوندو گفت ماکارانی
-باشه توأم سالاد درست کن .
-باشه
اون شب باشیطنت های منا خیلی بهم خوش گذشت واقعا این دختر بمب شادی وخنده بود ،پدرم تو بانک کارمیکرد وخانه نسبتا بزرگ وویلایی داشتیم
خداروشکر وضع زندگیمون خوب بود و دستمون به دهنمون میرسید
-خانم خوابالو بلندشو دیگه مگه قرارنبود باهام بریم خرید ساعت 9شد
مناکشو قوسی به خودش داد وبالشتشو به سمتم پرت کرد
-اوووی ...اول صبحی وحشی شدی
منا استیل حیوان چهار پارودرآوردو دهنشو مثل حیوانای وحشی تکون داد
-میخوام بخورمت...
-تو؟؟؟بابا یه چیزی بگو بهت بیاد
-چرابهم نیاد بزارتابهت بگم که بهم میاد
-پس منا قبول میکنی که وحشی هستی
بازدن این حرف فرار کردمو مناپشت سرم تلاش میکردکه منو بگیره اما تلاشش بی حاصل موند
درحین دویدن پاش گیرکردبه فرش و خورد زمین
خیلی ترسیدم باسرعت ،خودمو بهش رسوندمو بلندش کردم موهاشو از روصورتش کنار زدم ودیدم داره میخنده ازروحرص باکف دستم کوبوندم روی پیشونیش
آخش بلند شد
-مرض داری میزنی
-اینو زدم یادت باشه که دیگه ازاین شوخیابامن نکنی
باخنده شوخی آماده شدیم ورفتیم خیابون
یه مانتو آبی آسمونی گرفتم که باخط های طلایی روش کار شده بود
یک شال ست همرگ مانتومم گرفتم
بعدازکلی پیاده روی به پیشنهاد منا به یه رستوران رفتیم ویه جای دنج نشستیم همه میزاش پربود فقط میز ماکه چهار نفره بود خالی بود
گارسون سمت میزمون اومدو منوروداد دست منا
مناهم بدون نگاه کردن به منو گفت همیشگی
گارسون بیچاره چشماش گردشدو گفت خانم شما باراول اینجاتشریف آوردید کدوم همیشگی بیارم
باخنده منورواز رومیزبرداشتمو سفارش دو تا سلطانی دادم گارسون باتعظیم کوچکی از میز دورشد
-همیشه باید مسخره بازیتو داشته باشی
-حالامگه چی شده سماجون سلطانیو عشق است
صندلی من جوری بود که روبه روی درورودی بود ازبیکاری بامنااین وراونورونگاه میکردیم
سرم چرخیدسمت درورودی دوتاپسر خشگلو هیکلی وارد رستوران شدن
-مناپشت سرتو نگاه کن
منا برگشتو دوتاپسرارو دید یکیشون میخ من شده بود سرمو انداختم پایین تااز دیدش خارج بشم
-آجی دارن میان سمت ما
سرموباشتاب آوردم بالا مناراست میگفتن اومدن سمت میزما
یکیشون قدش بلندبود چشمای آبیش ازدوربرق میزد اومد سمت منا
-خانم اجازه هست مابشینیم اینجا
وبادستش دوتاصندلی خالی رونشون داد
منا نگاهی بهم انداخت باسربهش گفتم بگه نه
-ببخشید آقا اما دوستم راحت نیستن سرمیز مابشینید
اون پسره که میخ من بود اومد کیفامونوازروصندلی برداشتو گذاشت رومیز، خودش نشست
روبه دوستش کرد
-عباس بشین میزوکه نخریدن
عباسم باپوزخند نشست
ازعصبانیت درحال انفجاربودم
بلند شدمو محکم روی میز کوبیدم
-مگه حالیت نیس گفتم خوشم نیاد بشینی سرمیز ما
تمام افراد داخل رستوران حواسشون به مابود
پسر پاروی پا انداختو دستاشو توهم قلاب کرد
-مگه خریدیش
-آره خریدم
-پس سندشو بیار تا من پاش برم
ازریلکس بودنش حرصم گرفت منا کیفامونو برداشت واومد سمتم ،بازومو گرفت
-سماجان بیامامیریم یه جای دیگه
ازکنارش رد شدم اماجرقه ای تو مغزم زد
عقب گردکردمو روبه روش ایستادم مثل خودش دستامو توهم گره زدم
-اگه میخوای سندشو ببینی بلند شو
به دوستش نگاه کردو بلندشد
سحر
۱۴ ساله 00چرت ترین رمانی که خوندم
۶ ماه پیشیکی
00خیلییی مسخره و چرت بود اه اه 😐
۶ ماه پیشایدا
۲۲ ساله 00اخرش خیلی افتضاح تموم شد اصلا معلوم نشد چی شدش
۷ ماه پیشب....نظری فارسانی
۵۳ ساله 00آخر رمان نا مفهوم بود...حق ماست که وقت برای خواندن رمان میگذاریم .یک نتیجه و برداشت درست هم حاصل کنیم .که گاهن ودر این رمان بیشتر نویسنده به این مهم توجه ندارد .متاسفانه . اشتباه کردم خواندم بینتیجه
۸ ماه پیشرستگار
00جلد دومش کو پس
۱۲ ماه پیشفربد
00خوب بود ،ولی از پایان باز خوشم نمیاد..........
۱ سال پیشدخی
10لعنت بهت نویسنده آخه این چه رمانی بود؟
۱ سال پیشسمرا
۱۵ ساله 00رمان قشنگیه من همش گریه میکردم ب خاطرشون
۱ سال پیشفاطی
00مگه امین آتیش نگرفت مرد پس چطور در مورد خودش توضیح میداد
۱ سال پیشفربد
41از رمان که پایان خوبی نداشته باشه خوشم نمی آید..........
۲ سال پیشهستی
۲۱ ساله 11اخه چرا امین باید میمرد خیلی دلم براش سوخت اخرش باید با امین ازدواج میکرد
۲ سال پیشنفس
۱۸ ساله 00اولش که اصلا خوب نبود اخرش هم که معلوم نشد
۲ سال پیشSahar
۱۸ ساله 11خوب بودولی جلددومش روکجا میتونم پیداکنم
۲ سال پیش۰۰
30سلام ببخشید جلد دوم هم داره آخه خیلی از چیزها مشخص نشد یزدان و اون دختر راحله چی شد
۳ سال پیش...
01راحله چیه الهام😂
۲ سال پیش
باران
۴۹ ساله 00خیلی سطح پایین و مزخرف بود . جای این رمان های سطح پایین نباید توی دنیای رمان باشه لطفا کارشناسی کنید و هر رمانی در این کانال نگذارید الف کلانتری و بست و منا معیری، بست، الهه محمدی ، بهاره حسنی و ...