رمان دانشجوهای شیطون
- به قلم هستی.س
- ⏱️۸ ساعت و ۲۳ دقیقه
- 104.1K 👁
- 660 ❤️
- 404 💬
آقا اينجا سه تا دختر داريم سه تام پسر داريم متاسفانه ازشون رو نمايي نميشه اينا درسته ظاهري شبيه به انسان دارن..ولي سه نمونه موجوده ما قبله تاريخن که با يه سري آزمايشاته دروني و بيروني اين شکلي شدن خب..اينا طي اتفاقاتي تو دانشگاهشون با هم به جنگ برميخيزندو معلوم نيس کي اين جنگ و جدال تموم ميشه و بايد بگم که تمام اتفاقات مخلوط شده با طنزه که مطمعنم خنده رو لباتون مياره و البته خوندنش خالي از لطف نيست.
-خب اقايون خودتونو معرفي کنيد که بريم سره درسمون
اول از همه اون چشمو ابرو مشکيه شروع کرد..با صدايه بلند و رسا که غرور توش فرياد ميزد:
-سورن ..سورنه سعادت ترمه آخره معماري
نشست..يني قشنگ ميديدم آب از لبو لچه همه دخترا راه افتاده بودااا..خاک بر سره بي جنبتون..
بعدي بلند شد..نيم رخشو ميديم ولي چشمايه براقه سبزش خيلي تو ديد بود و اون مژه هايه بلندو حالت دار..بينيه خوش فرمو لبايه معمولي..و پوسته نه سفيد نه سبزه ..و اون موهايه خرمايي که دو طرفش کوتاهو بالايه سرش يک وجب بلند تر بود و ب سمته راسش که من باشم به طرزه قشنگي شونه شده بود:
-ساميار پاکزاد ترمه آخره معماري
صداشم خوشکل بود لامصب..تو ذهنم يه تو سري باحال به خودم زدم..خاک بر سرت همين الان داشتي به دخترا ميگفتي بيجنبه ها...سرمو پايين انداختمو ديگه ب اون سمت نگاه نکردم..
پگــــــاه:
اينا براچي اينقد گندن؟؟ماشالله به گاو گفتن زکي!!!سوميشن بلند شد..اينم که کمي از اون دو تايه ديگه نداره..پوسته سفيد موهايه مشکي..چشمايه عسلي ابروهايه مشکيو مردونه ..چرا بينيه اين بايد از بينيه من خوشکل تر باشه؟؟مسعولين رسيدگي کنين خب..
جووون چه لبايي..وجدان:پگاه..:ژون؟! وجي:چند وقتيه خيلي هيز شدي باز بايد يه سري تمرينات برات در نظر بگيرم..:وجي جان يه لطفي در حقم بکن شما وجي:بگو اگه در توانم باشه..:يه لطفي کن کلا خفه شو..وجي:ميبينم که درصده ادبتم کاهش يافته..:خفه شي همه چي درست ميشه عزيزم..با صدايه اين پسره دست از خود در گيريم برداشتم:
_سامانه راد..ترمه اخره معماري
واستا ببينم..اينا چرا همشون اوله اسماشون "س" داره؟!!!خب ب تو چه ؟؟والا ب من چه...
اينا که معرفي کردن خودشونو استاد شروع کرد ب زر زدن...منم خوابم گرفته بود...حالا اگه امتحان ميگرفت باز يه تقلبي ميکرديم حوصلمون سر نميرفت..بيا اين کيميا اينقد خودشو جر داد آخرم بخاطره وروده نحسه اينا امتحان لغو شد...با خسته نباشيده استاد خودمو از رو صندلي جم کردم..:
هستي-آي لگنم در اومد..يکم ديگه زر ميزد از ناحيه پايين تنه قطعه نخاع ميشدم
زدم تو سرش:
-خاک تو سرت
با شنيدنه صدايه سورن ب سمتشون که دقيقا پشته سرمون بودن برگشتيم:
-فک ميکردم ديرتون شده بود
پوزخند زدو يه تايه ابروشو داد بالا..هستي با حرص گفت:
-اگه اقايون وقته مارو نميگرفتيد مجبور نميشديم يه کلاس عقب بمونيم
سامان-وقتي اختياره دستو پاتو نداري ميزني ماشينه مردمو قُر ميکني بايد به فکره عواقبشم باشي خانوم
اخمام رفت تو هم:
-شما عادت داري عينه قاشقه نشُسته بپري وسطه بحثه مردم؟؟
اخماش رفت تو هم..اومد چيزي بگه که کيميا پيش دستي کرد:
کيمي-دوسته من يه کاري کرده خصارتشم ميده..در شعنه ما نيست که واستيم با چنتا تازه به دوران رسيده دهن ب دهن کنيم..فردا حتما خسارته ماشينتونو ميديم..روز خوش آقايون
و بعد دسته مارو کشيد و از مقابله چهره قرمز شده اون سه تا گذشتيم..
***
زدم زيره خنده:
-وَي ..وَي ننه..خدايا اين شاديا رو از من نگير
هستي_خب بسه توام جم کن خودتو
کيميا-چته باز پاچه ميگيري؟!!!
دنده رو عوض کرد
:
هستي-بابا من خسارته اين قزميتو از کجام بيارم؟؟به بابا بگم از سه ناحيه قاچم ميکنه
کيميا بي خيال ب پشتيه صندلي تکيه داد:
کيمي:نگران اونش نباش مگه من مردم؟
نيشش تا جايي که جا داشت باز شد:
هستي-عه؟
کيمي-اوي اونطوري نگا نکن بعدا از تو حلقت ميکشم بيرون
هستي ايشي کرد و حواسشو داد به رانندگيش..يهو زدم تو سرم:
هستي-بيا ..باز سگ گرفتش
بي توجه بهش به سمته کيميا برگشتمو گفتم:
-خاک تو گورت کنم مگه فردا ترم اخريا کلاس داررررن؟؟؟
يکم عينه بز نگام کر
د يهو زد تو پيشونيش:
کيمي-اخ اخ اصلا يادم نبود
هستي-حالا انگار اگه ما فردا پول و بشون نديم بچشون ميوفته ....بيخيال
بعد رو به کيميا با نيشه هميشه بازش گفت:
-فردا ميري خريد؟؟؟
کيمي-اره ديگه پس فردا تولدشه
هستي-منم بيام؟
قيافشم عينه هو گربه شرک کرد..با اون چشمايه طوسي عسليش واقعا شبيه گربه ميشد..خداييش تو دو حالت هيچکي نميتونست دربرابرش مقاومت کنه..يکي موقع اي که گريه ميکرد يکيم وقتي اينجوري ميشد..والا من که دخترم دلم براش ضعف ميره چه برسه به اون پسره بدبخت..
طبقه حدسياتم کيميام نتونست مقاومت کنه و قبول کرد که البته منم وباله گردنشون شدمو قرار شد فردا بياد دنباله هر دومون که بريم خريــــــــــد...
***
هســــــــتي:
حالا حامد پهلانـــــه
اي فاطي فاطي فاطي ..دل نگرونُم فاطي آي فاطي فاطي بزا سرتو رو شونم فاطي
اي بي فاطي بشم الهـــــــي...اي سنگه قبره خودتو فاطيو با هم بشورم..اين چه کوفتيـــــه؟؟؟؟؟سريع دستمو دراز کردم گوشيو از رو عسلي برداشتم تو دو ثانيه فقط صدايه نفله شدنه گوشي توسطه ديوار تو گوشم اکو شد..آخيــــش حالا لالا...
Maede
2خیلی عالی بود چی میشد منم به رفیق مث هستی داشتم ولی با رمانت داشتم از خنده زمینو گاز می گرفتم 😂
۱ ماه پیش....
0رمان خیلی قشنگی بود ولی من نمی دونم برای چی داخل هر نظراتی از رمان ها مینویسن قلمش ضعیفه و فلان پس دقیقا کدوم رمان خوبه من خیلی رمان خوندم از صدتا بیشتر ولی همه اش خوب بوده
۱ ماه پیشصدف
1عالی بود.دمت گرم🌹🌹🌹🌹
۲ ماه پیشملیکا
1نویسنده عزیز دست تون درد نکنه رمان عالی بود و من عاشق شخصیت هستی شدم و هر سه تا زوج عالی بودن
۲ ماه پیشاوا
2اگه میخوایاز ته دل بخندی پیش نهاد میکنم بخون 🤣🤣
۲ ماه پیشنگار
1سلام.نویسنده عزیز بنظرم خودتون تکیه کلاماتتون رو نوشتین😂عالی بود منکه کلی با هستی حال کردم.مرسی. راستی من یه رفیق کپی هستی دارم.دلتونم بسوزه.😈
۲ ماه پیشHana
1نویسنده عزیز خیلی طنز بود ممنونم از اینکه با داستانتون باعث شدید بخندم و واسه این هم خوشحالم که اولین باره یه شخصیت مشابه خودم تو داستان پیدا کردم به اسم هستی 🤣❤️
۲ ماه پیشملورین
0میتونم بگم خیلی خوبه و زوج پگاه و سامانه خیلی خوشم اومد بینظیر بود
۳ ماه پیشRezvane
1براووووووووبیست من بعد از کلی وقت یه دل سیر خندیدم رمان به این زیبایی کم پیدا نمیکنم
۳ ماه پیش.....
4من که از شدت خنده داشتم به دیار باقی میشتافتم 😂😂😂😂
۳ ماه پیشدختر لُر
2یعنی من هر چی از این رمان بگم کم گفتم فقط داشتم از خنده زمین رو گاز می زدم🤣🤣🤣🤣🤣 دمت گرم پس از سالها یکم خندیدیم👍🏻👍🏻
۴ ماه پیشالمیرا
2عالی عالی من عاشق رمان های طنزم
۴ ماه پیشحدیث
8به یه رفیق مثل هستی نیاز دارم 😂
۷ ماه پیشبهار
2رمان خوبی بود مرسی از نویسنده اما بنظرم کمی قلم رمان ضعیف بود یعنی شاید اگر یکم بهتر روش کار میکرد عالی میشد
۷ ماه پیش
زَهراتونَم...
0😍عاااااللللییییهههههههههههه👏🏻 یکی از بهتریینننن رمان هایی بود که خوندم. کلی خندیدم دمت گرم نویسنده جان برات آرزوی موفقیت دارم بابا دس خوووششش