رمان دانشجوهای شیطون
- به قلم هستی.س
- ⏱️۸ ساعت و ۲۳ دقیقه
- 100.3K 👁
- 650 ❤️
- 391 💬
آقا اينجا سه تا دختر داريم سه تام پسر داريم متاسفانه ازشون رو نمايي نميشه اينا درسته ظاهري شبيه به انسان دارن..ولي سه نمونه موجوده ما قبله تاريخن که با يه سري آزمايشاته دروني و بيروني اين شکلي شدن خب..اينا طي اتفاقاتي تو دانشگاهشون با هم به جنگ برميخيزندو معلوم نيس کي اين جنگ و جدال تموم ميشه و بايد بگم که تمام اتفاقات مخلوط شده با طنزه که مطمعنم خنده رو لباتون مياره و البته خوندنش خالي از لطف نيست.
-خب اقايون خودتونو معرفي کنيد که بريم سره درسمون
اول از همه اون چشمو ابرو مشکيه شروع کرد..با صدايه بلند و رسا که غرور توش فرياد ميزد:
-سورن ..سورنه سعادت ترمه آخره معماري
نشست..يني قشنگ ميديدم آب از لبو لچه همه دخترا راه افتاده بودااا..خاک بر سره بي جنبتون..
بعدي بلند شد..نيم رخشو ميديم ولي چشمايه براقه سبزش خيلي تو ديد بود و اون مژه هايه بلندو حالت دار..بينيه خوش فرمو لبايه معمولي..و پوسته نه سفيد نه سبزه ..و اون موهايه خرمايي که دو طرفش کوتاهو بالايه سرش يک وجب بلند تر بود و ب سمته راسش که من باشم به طرزه قشنگي شونه شده بود:
-ساميار پاکزاد ترمه آخره معماري
صداشم خوشکل بود لامصب..تو ذهنم يه تو سري باحال به خودم زدم..خاک بر سرت همين الان داشتي به دخترا ميگفتي بيجنبه ها...سرمو پايين انداختمو ديگه ب اون سمت نگاه نکردم..
پگــــــاه:
اينا براچي اينقد گندن؟؟ماشالله به گاو گفتن زکي!!!سوميشن بلند شد..اينم که کمي از اون دو تايه ديگه نداره..پوسته سفيد موهايه مشکي..چشمايه عسلي ابروهايه مشکيو مردونه ..چرا بينيه اين بايد از بينيه من خوشکل تر باشه؟؟مسعولين رسيدگي کنين خب..
جووون چه لبايي..وجدان:پگاه..:ژون؟! وجي:چند وقتيه خيلي هيز شدي باز بايد يه سري تمرينات برات در نظر بگيرم..:وجي جان يه لطفي در حقم بکن شما وجي:بگو اگه در توانم باشه..:يه لطفي کن کلا خفه شو..وجي:ميبينم که درصده ادبتم کاهش يافته..:خفه شي همه چي درست ميشه عزيزم..با صدايه اين پسره دست از خود در گيريم برداشتم:
_سامانه راد..ترمه اخره معماري
واستا ببينم..اينا چرا همشون اوله اسماشون "س" داره؟!!!خب ب تو چه ؟؟والا ب من چه...
اينا که معرفي کردن خودشونو استاد شروع کرد ب زر زدن...منم خوابم گرفته بود...حالا اگه امتحان ميگرفت باز يه تقلبي ميکرديم حوصلمون سر نميرفت..بيا اين کيميا اينقد خودشو جر داد آخرم بخاطره وروده نحسه اينا امتحان لغو شد...با خسته نباشيده استاد خودمو از رو صندلي جم کردم..:
هستي-آي لگنم در اومد..يکم ديگه زر ميزد از ناحيه پايين تنه قطعه نخاع ميشدم
زدم تو سرش:
-خاک تو سرت
با شنيدنه صدايه سورن ب سمتشون که دقيقا پشته سرمون بودن برگشتيم:
-فک ميکردم ديرتون شده بود
پوزخند زدو يه تايه ابروشو داد بالا..هستي با حرص گفت:
-اگه اقايون وقته مارو نميگرفتيد مجبور نميشديم يه کلاس عقب بمونيم
سامان-وقتي اختياره دستو پاتو نداري ميزني ماشينه مردمو قُر ميکني بايد به فکره عواقبشم باشي خانوم
اخمام رفت تو هم:
-شما عادت داري عينه قاشقه نشُسته بپري وسطه بحثه مردم؟؟
اخماش رفت تو هم..اومد چيزي بگه که کيميا پيش دستي کرد:
کيمي-دوسته من يه کاري کرده خصارتشم ميده..در شعنه ما نيست که واستيم با چنتا تازه به دوران رسيده دهن ب دهن کنيم..فردا حتما خسارته ماشينتونو ميديم..روز خوش آقايون
و بعد دسته مارو کشيد و از مقابله چهره قرمز شده اون سه تا گذشتيم..
***
زدم زيره خنده:
-وَي ..وَي ننه..خدايا اين شاديا رو از من نگير
هستي_خب بسه توام جم کن خودتو
کيميا-چته باز پاچه ميگيري؟!!!
دنده رو عوض کرد
:
هستي-بابا من خسارته اين قزميتو از کجام بيارم؟؟به بابا بگم از سه ناحيه قاچم ميکنه
کيميا بي خيال ب پشتيه صندلي تکيه داد:
کيمي:نگران اونش نباش مگه من مردم؟
نيشش تا جايي که جا داشت باز شد:
هستي-عه؟
کيمي-اوي اونطوري نگا نکن بعدا از تو حلقت ميکشم بيرون
هستي ايشي کرد و حواسشو داد به رانندگيش..يهو زدم تو سرم:
هستي-بيا ..باز سگ گرفتش
بي توجه بهش به سمته کيميا برگشتمو گفتم:
-خاک تو گورت کنم مگه فردا ترم اخريا کلاس داررررن؟؟؟
يکم عينه بز نگام کر
د يهو زد تو پيشونيش:
کيمي-اخ اخ اصلا يادم نبود
هستي-حالا انگار اگه ما فردا پول و بشون نديم بچشون ميوفته ....بيخيال
بعد رو به کيميا با نيشه هميشه بازش گفت:
-فردا ميري خريد؟؟؟
کيمي-اره ديگه پس فردا تولدشه
هستي-منم بيام؟
قيافشم عينه هو گربه شرک کرد..با اون چشمايه طوسي عسليش واقعا شبيه گربه ميشد..خداييش تو دو حالت هيچکي نميتونست دربرابرش مقاومت کنه..يکي موقع اي که گريه ميکرد يکيم وقتي اينجوري ميشد..والا من که دخترم دلم براش ضعف ميره چه برسه به اون پسره بدبخت..
طبقه حدسياتم کيميام نتونست مقاومت کنه و قبول کرد که البته منم وباله گردنشون شدمو قرار شد فردا بياد دنباله هر دومون که بريم خريــــــــــد...
***
هســــــــتي:
حالا حامد پهلانـــــه
اي فاطي فاطي فاطي ..دل نگرونُم فاطي آي فاطي فاطي بزا سرتو رو شونم فاطي
اي بي فاطي بشم الهـــــــي...اي سنگه قبره خودتو فاطيو با هم بشورم..اين چه کوفتيـــــه؟؟؟؟؟سريع دستمو دراز کردم گوشيو از رو عسلي برداشتم تو دو ثانيه فقط صدايه نفله شدنه گوشي توسطه ديوار تو گوشم اکو شد..آخيــــش حالا لالا...
بهار
10رمان خوبی بود مرسی از نویسنده اما بنظرم کمی قلم رمان ضعیف بود یعنی شاید اگر یکم بهتر روش کار میکرد عالی میشد
۳ هفته پیشNarges
00خیلی عالی بود چندبار خوندمش
۳ هفته پیشSara Lor
10مرسی از نویسنده عزیز رمانتون خیلی خوب بود خیلی دوسش داشتم مخصوصا شخص هستی رو بیشتر دوست داشتم با کاراش و حرفاش😂😂😂😂😂😂 خیلی خندیدم من
۲ ماه پیشپرنیا
00عالی بود من خیلی وقته خوندمش و خیلی دوستش داشتم و اینکه نویسنوه ی عزیز دوباره رمان های زیبایی عین این بنویس من بااین میشه 29 همین رمانی که خوندم و تقریبن میشه گفت 6 ماه که دارم رمان می خوندم رمان بسیار زیبایی بود خداحافظ به امید خواندن رمان های جدیتون
۲ ماه پیش...
30کاش تا بعد ازدواج و بچه دار شدنشون و ایناهم ادامه پیدا کرده بود ولی درکل خیلی قشنگ بود و آدمو به خنده می انداخت
۲ ماه پیشدلارام
40عاااااشقش شدم❤️❤️ مخصوصا اون اولا که سامیار میفته دنبال هستی😅😂 نویسنده عزیزم کارت عالییی بود🌹 یک سال پیش تو ... خوندمش تا الان کلی مرورش کردم😂 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
۳ ماه پیشسارا
14کاش انقدر فحش داخلش نبود.
۵ ماه پیشمحیا
50عالیه حتما بخونید کلی هم طنز داره من کلی خندیدم سرش
۸ ماه پیشنازنین
60رمان قشنگی بود ولی سه پارت اخرش که تکرار پارت های قبل بود خوب نبود دلم میخواست بچه هاشونم ادامه بده اما قشنگ بود خدا قوت
۹ ماه پیشحونیا
10عالی بود
۹ ماه پیشترانه
10عاااااااااااااااالی
۹ ماه پیشNilsaa
20عالی بود دستت طلا نویسنده عزیز
۱۰ ماه پیشزویا
10امید وارم قشنگ باشه میخام تازه بخونمش
۱۱ ماه پیشنیلوفر ابی
10عالی بود عالی خیلی خندیدم
۱۲ ماه پیش
حدیث
00به یه رفیق مثل هستی نیاز دارم 😂