رمان بوی خاطرات تو به قلم نازنین لونی
این رمان اولین اثر نویسنده است .
در صورتی که این اثر توسط 40 نفر پسندیده شود(اختلاف بین رای های مثبت و منفی)، رمان به صورت کامل در بخش آفلاین برنامه قرار خواهد گرفت. پس لطفا بعد از خواندن تمام متن رمان، نظر خود را ارسال کنید و نخوانده رای ندهید.
از اینکه ما را در انتخاب رمان های خوب و مناسب همیاری میکنید متشکریم.
ماهرو دختری ک برای اولین بار عاشق میشه اون پسر قبول میکنه غافل از اینکه پسره میخواد فقط ثابت کنه ک هیچ دختری موندگار نیست پس برای ماهرو شروط میزاره ولی شروطش باعث نمیشه ک ماهرو ازش دست بکشه ولی ماهرو بهش میگه فقط خیانت ک میتونه منو از تو جدا کنه .. درست موقعی ک فکر میکنن همچی درست شده ی اتفاق باعث نابودی و سیاهی زندگیشون میشه..
تخمین مدت زمان مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
_ماهرو_
چند روزی بود ک متوجه علاقه شدیدم ب این پسر زیادی خشن و مغرور شدم..
بهش گفتم جوابش فقط سکوت بود و ی نگاه سردی ک داد میزد "دوست ندارم"
نمیدونم ولی هنوزم دلم گیرش بود گیر اون چشای سیاهش
منه دختر بابایی ک با کوچک ترین حرف بقیه ناراحت میشدم و منتظر میشدم نازمو بکشن زیادی درگیر شده بودم زیادی بود برام
احساساتم دیگ دست خودمم نبود!
تو فکر بودم ک با جسم محکمی برخورد کردم سرم بالا بردم ک فحشش بدم اما با دیدن اون دوتا گوی مشکی ناخواسته لال شدمم..
آرسام بود ک با نگاه سردش بهم زل زده بود
با همون نگاهش گفت:
بیا اون کلاس خالی کارت دارم و فورا از جلو چشام محو شد؛
اولش بهتم زد وقتی از بهت خارج شدم آروم آروم ب سمت در اون کلاس رفتم دور و بر خوب نگاه کردم بعدم آروم دستگیره در گرفتم و وارد کلاس شدم درم پشت سرم بستم و برگشتم سمتش
با نگاه سردش آنالیزم کرد و ادامه داد
از مقدمه متنفرم پس رک میگم قبول میکنم.!!
و این من بودم ک محو صدای بمش و بهت قبول کردنش ..
منظورش گرفتم ولی میخواستم از زبون خودش بشنوم میخواستم مطمئن بشم ک این ی خواب نیست
پس گفتم:
چ...چیی...منظورت چیه..یعنی..چیو قبول..قبول میکنی؟
پوف کلافه ای کشید و گفت :
میدونم منظورم گرفتی حوصله تکرار ندارم ولی میگم تو کلت فرو بره میگم قبول میکنم باهات باشم ولی شرط داره.
بـویِ خـاطراتِ طـُ
نمیدونستم ذوق جمله اولش داشته باشم و یا استرس ادامه جملش پس گفتم:
شرط؟
چ نوع شرطی یعنی چی مثلا یعنی چیزه میگم شرط چیهه؟؟
خودمم نفهمیدم کی اینقدر هُل شدم و استرس گرفتم
و اون تنها با خونسردی کامل نگام کرد و گفت:
بعد دانشگاه بیا کافهِ................
راجبش حرف میزنیم
قبل از اینکه واکنشی نشون بدم ادامه داد
شمارت بده بم لوکیشن واست میفرستم
بعد گفتن شماره خیلی سریع گذاشت رف
واسم مهم نبود ک چقدر خشک و دستوری بام رفتار کرد تنها چیزی ک تو اون لحظه بهش فکر میکردم این بود ک اون علاقه منو دیده و اینبار نادیده نگرفتم
..
از ی طرف استرس داشتم یعنی چی میخواد بم بگه اصلا شرط چیه مگ نباید الن برای اولین بار خندشو میدیدم و دلم براش ضعف میرفت؟
بیخیال فکر های مزخرفم شدم و از کلاس خالی بیرون رفتم نگاه ب ساعت کردم
شِتتتتتت لعنتیی الن با استاد شجریان کلاس داشتممم و خیلی رو تایم حساس بود من خررر بخاطر فکرااممم ده دقیقه تاخیر داشتم
با دو سریع رفتم در زدم بعد اجازه وارد شدم
استاد با اخمای توهم نگام میکرد و منتظر توضیح از جانب من بود و من تنها خشک کرده نگاش میکردم ک استاد گفت
خانم مهرآرا نمیخواید حرف بزنید؟
من هُل کرده گفتم :
استاد ب خدا زمان از دستم در رف کلاس برام مهمه لطفا بیرونم نکنید .
استاد ک انگار قانع شده بود دستشو سمت صندلی های خالی دراز کرد وگفت :
بفرمایید،بار اخرتون باشه این تأخیر
سری تکون دادم و سمت صندلی ها رفتم و نشستم ..
نیشخند آرسام خیلی رو مخم بود ولی ب روی خودم نیاوردم
بعد حدود دو ساعت کلاس از دانشگاه خارج شدم.
اولین کاری ک کردم چک کردم موبایلم بود
بعد از روشن کردن نت اولین نوتیف از طرف شماره ناشناس بود..
سریع بازش کردم خودش بود!
لعنتی عکس خودش رو پروفش بود نمیگفت قلب بی جنبه من این وسط چی میشه؟)
بیخیال آنالیز اون صورت پر اباهت و جذابش شدم و لوکیشن باز کردم
هوووو پدصگ دوس داشتنی چ جاهایی هم میره الن من تا اونجا سر ظهر چطور ماشین گیر بیارمم
خداااا بیاا من گاوو کننن
مونده بودم سمت خیابون بلکه ی ماشین گیرم بیااد
ماشین نبود ک نبود..
پوف کلافه ای کشیدم ک ماشینی جلوم ترمز کرد
و بعدش صدای مردی ک دستوری میگفت سوار شو.
منم ب خیال اینکه مزاحمه گفتم:
برو خواهرتو سوار کن مردک گرازز و بلافاصله جام عوض کردم
صدای باز شدن در ماشین و بعد قامت آرسامی ک ی تای ابروش بالا بود
با دیدنش لبخند دندون نمایی زدم و گفتم: ع تویی
اون گفت: خواهر کیی چیی بشهه ؟؟؟
منم کم نیاوردم و گفتم: چیزه بابت اون معذرت میخوام فک کردم مزاحمهه))
فک کنم حوصله بحث و کشش این موضوع نداش ک با لحن سردش گفت: باش،سوار شو الن ماشین گیرت نمیاد
بعد گفتن حرفش نشست تو ماشین و من با کمی تردید در عقب باز کردم ک بازم گفت: من راننده شخصی نیستم بشین جلوو
اونقدر لحنش قاطع و جدی بود ک جرعت مخالفت نداشتم و نشستم
کل راه تو سکوت ب جاده نگا میکردم و فکر میکردم فکر ب اینکه الن من و آرسام ما حساب میشیمم؛
با این فکر کیلو کیلو قند تو دلم آب میشد و ناخواسته لبخندی زدم
و اون با دیدن لبخندم خیلی خشک گفت: ب کی فکر میکنی ک بخاطرش سی و دو تا دندونت ریختی بیرون؟
از لحن خشکش بهت زدم و یکم ناراحت شدم اما از ذوقی ک تَهِ دلم مونده بود گفتم:
داشتم ب این فکر میکردم ک....
کمی مِن مِن کردم با خجالت گفتم
ک..الن من و تو.. یعنی.. ما حساب میشیم.
پوزخندی ک زد برام قابل حزب نبود اما ب روی خودم نیاوردم دیگ تا اون کافه هیچکدوممون هیچ حرفی نزدیم
وقتی رسیدیم گفت پیاده شو
منم سریع پیاده شدم و خیلی عادی پشت سرش راه افتادم ک ب سمت میزی رف و نشست منم رفتم نشستم
هیچ حرفی نمیزد و منم منتظر خیرش بودم
وقتی دیدم قصد حرف زدن نداره گفتم:
گفتی شرط و فلان نمیخوای راجبش صحبت کنی؟
و بلاخره زبون باز کرد و گفت:
بزا یچی کوف کنم میگم بت
تعجب کردم از لحنش و صحبتش ولی چیزی نگفتم و تنها سر ب زیر منتظر شدم سفارش بیارن
بعد از آوردن سفارش خودش شروع کرد ب حرف زدن و من تنها فقط محو نگا کردنش بودم انگار همه آدم های کافه غیب شده بودن و تنها اون بود و اون....
بشکنی جلو صورتم زد و خیلی جدی گفت دارم حرف میزنم حواست کجاست؟؟
هُل کرده گفتم ببخشید ب خدا اصلنن حواسم نبود رفتم تو فکر
و اون بدون توجه ب حرفم گفت :
من تو زندگیم ب هیچکس اعتماد ندارم واسمم مهم نیس ب مشام طرف خش بیاد یا ن
حالا ک ادعا میکنی واقعاا عاشقمی باید این شرایط بپذیری در غیر این صورت از زندگیم میری بیرون واس همیشه جوری ک چند سال دیگ اتفاقی تو خیابون هم همو نبینیم میگیری ک چی میگم
گل بانو
۱۶ ساله 00به نظرم خوبه
۲ ماه پیشلیلی
۵۵ ساله 00فکر کنم عالی باشه
۳ ماه پیشمهدیه
00به نظر رمان جالبی میاد. امیدوارم ادامه پیدا کنه و در برنامه قرار بگیره.
۴ ماه پیشShirin
20عالیه منتظر ادامه رمان هستم کاش آرا به حد مورد نظرتون برسه
۶ ماه پیشخوب بود
00خوب بود
۷ ماه پیشعج
00عالبیییییی
۷ ماه پیشآنیسا
00قشنگه لطفا ادامش و بزارید
۷ ماه پیشمهتاب امیری
00عالی منتظر بقیه ش
۷ ماه پیشمریم
۲۵ ساله 00عالی بود.
۸ ماه پیشریحانه
10خیلی خوب و قشنگه
۸ ماه پیشریحانه
۱۵ ساله 00مثبت
۸ ماه پیشنیلوفر
۱۹ ساله 00سلام من از این رمان خیلی خیلی خیلی خیلی خوشم اومده میشه بازم پارت بزارید
۸ ماه پیشفخری
۴۲ ساله 00خیلی خوبه
۸ ماه پیشلطفا ادامشو بذارید
۱۶ ساله 00ااااا
۹ ماه پیش
رضا
00کلیشه ای و بی محتوا اصلا از موضوع پیداست عشق دختر و پسر و قطعا اب بندی شده با دیالوگهای بی سر و ته و احساسات و دلنوشته های تو خالی.