شاهدخت دو رگه

به قلم غزل روزبهانی

عاشقانه درام مافیایی

اِدا دختر دورگه ایه که وقتی بچه بود پدر و مادرش از هم جدا میشن ، وقتی ۱۶ سالش بود پدرش بدون توجه به علایق دخترش قلب اونو ازش گرفت و از اون یه مافیا قدرتمند ساخت تا اونو جانشین خودش کنه ، حالا ادا تو یه باند مافیاست و باید برای خودش و زندگیش تلاش کنه تا بتونه قلب سنگیشو از بین ببره


51
847 تعداد بازدید
5 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

اِدا طبق معمول با سر و صورت عرق کرده با وحشت از

خواب بلند شد ، این کابوس ها که سالها بود امانش و

بریده بود اجازه نمیداد که حتی برای یک شب راحت

بخوابه و مدام و توی خواب حرف میزد و مقصر تمام اینا پدرش بود .

ساعت و چک کرد ، ساعت ۵ صبح بود . خواب از

سرش پریده بود .

رمانی که شب قبل داشت میخوند رو برداشت تا ادامه

اش رو بخونه ، حس خیلی خوبی نسبت به اون رمان

داشت چون یجورایی داستان زندگی پسر نقش اصلی

داستان با داستان زندگی اِدا همخونی خاصی داشت .

بدون توجه به گذشت زمان با صدای آیسل به خودش

اومد که برای صبحانه صداش میکرد .

از جاش بلند شد رفت و دوشی گرفت و بعد برای

صبحانه به طبقه پایین رفت .

- چرا انقدر دیر کردی ؟

- همینطور که میبینی کاملا سر موقع اومدم بابا ، لطفا سعی نکن امروزم و مثل بقیه روز ها از الان خراب کنی همینجوریش به اندازه کافی خسته هستم .

- این چه طرز صحبت با پدرته اِدا ، البته از تربیت اون زنه هم انتظار بیشتر از این نمیشه داشت

- من و ببین یلدا ، یه بار دیگه نمیخوام اسم مادرم و به زبون کثیفت بیاری ، فهمیدی ؟ جوری صحبت میکنه انگار تربیت بچه ی خودش خیلی خوبه که معلوم نیست با کیا شبا ول میگرده

- هارون ، نمیخوای به دختر گستاخت یه چیزی بگی ؟

- اِدا لطفا تمومش کنید

- هارون همین ؟

- تو هم دیگه ادامه نده یلدا

اِدا از سر میز صبحونه بلند شد .

- کجا میری ؟

- کجا میتونم برم ؟‌

اِدا این و گفت و از خونه خارج شد . توی راه مادر انگلیسیش بهش زنگ زد .

Hello mom, how are you?
( سلام مامان حالت چطوره )

I'm fine, my daughter, don't worry about me, I miss you so much, I wish I could see
you
( من خوبم دخترم نگران من نباش ، دلم برات خیلی تنگ شده کاشکی الان میتونستم ببینمت )

I miss you too, but you know that mom can't come with the conditions that dad made for me
( منم دلم برات تنگ شده اما میدونی که با شرایطی که بابا برام درست کرده نمیتونم )


I know, my daughter, I will do my best to come there myself because I have to talk to you about something important
( میدونم دخترم ، منم دارم همه ی تلاشم و میکنم تا بیام اونجا چون باید چیز مهمی رو بهت بگم )

what about ?
( چی رو )

I came there to tell you
( وقتی اومدم اونجا بهت میگم )

OK, but when are you coming?
( باشی ولی کی قراره بیای )

Tomorrow
( فردا )

Really?
( واقعا )

Yeah
( اره )

Wow, mom, I was so happy, so I'm waiting
( وای مامان خیلی خوشحال شدم ، پس منتظرتم )

OK, my daughter , i love you
( باشه دخترم دوست دارم )

I love you to mom
( منم دوست دارم مامان )

فکر اِدا درگیر شده که چه چیز مهمی هست که مادرش باید رو در رو بهش میگفت .

امشب ماهگردش با یکی از دوست پسر های اجباریش بود که باباش برای منفعت خودش اون و مجبور به این کار کرده بود . قرار بود که دو تایی به کنسرت خواننده مورده علاقه اِدا یعنی اِرَن برن اونم در حالی که بلیط کل سالن و امیر براش خریده بود تا فقط خودشون دو تا باشن .
.......
کنسرت شروع شد
اِرَن در حال خواندن بود و امیر در حال ابراز احساسات به اِدا و مشروب خوردن .
اِدا هم بی تفاوت به امیر فقط به ارن چشم دوخته بود و لذت میبرد .
کنسرت تمام شد و امیر از شدت مشروبی که خورده بود حالش بد میشه و به سرویس بهداشتی میره در همین حین که اِدا منتظر امیر بود یدفعه پاش به یه سیم گیر میکنه .
سیم مخصوص یه پرژوکتور بود . ارن که‌متوجه افتادن پرزوکتور شد سریع اِدا و به اونطرف حل داد تا پروژکتور روی سرش نیوفته .
.......

- ارن حالت خوبه ؟

بقیه اعضای گروه سریع به کمک اومدن .

به ارن فشار زیادی اومده بود و دستش شکسته بود . همه به ارن کمک کردن تا از اونجا بلند بشه .

- خانوم حالتون خوبه ؟

اِدا با لحن خشکی گفت

- من خوبم اما شما داره از سرتون خون میاد

همه از این مقدار از خونسردیه اِدا تعجب کرده بودن اما نمیدونستن که اِدا چیزای بدتر از اینم دیده

- مهم نیست

- یعنی چی مهم نیست یکی سریع به اورژانس خبر بده ، ممکنه گردنتون اسیب دیده باشه اصلا تکون نخورید باشه الان برمیگردم .

امیر از سرویس بهداشتی با حال بدی داشت به سمت اِدا میومد . رزانم سریع یه راننده خبر کرد و امیر و به خونه فرستاد و دوباره پیش ارن برگشت و باهاش تا بیمارستان رفت .

..........

- خانم دکتر حالش چطوره ؟

- خوبه خداروشکر پرژوکتور با جای بدی برخورد نکرده واگرنه ممکن بود حتی فلج بشه ، به هر حال بلا به دور باشه

- ممنون ، الان میشه ببینمش ؟

- بله حتما

اِدا به اتاق اِرَن رفت .

- حالت خوبه ؟

اِرَن با لحن تمسخر امیزی گفت

- تو رو خدا انقدر نگران نباش یه وقت حالت بد میشه

رزان کلافه دست تو موهاش کرد و گفت

- الان چیکار باید بکنم ‌؟
ذاتا خودت پریدی زیر پرژوکتور

اِرَن نیشخندی زد

- به جای تشکر کردنته میتونستم بزارم بمیری

- مگه من ازت خواستم ؟ بعدشم الان تو اینجا زنده ای

اِدا زیر لب گفت کاش میزاشتی بمیرم

اونشب اِدا پیش اِرَن موند تا فرداش که مرخص بشه . فرداش اِدا تمام کارای ترخیص اِرَن و انجام داد و اون و به خونش رسوند .

- اون اقایی که دیشب همراهت بود ی بود ؟

- نامزدم

- نامزدت ؟

- اره ، فکر نمیکنم چیز عجیبی باشه

- نه اخه دیشب نامزدت خیلی سعی میکرد که نزدیکت باشه اما تو خیلی خشک برخورد میکردی

اِرَن زیر لب گفت البته همین الانشم خشکی

- هر ادمی یجوری منم این مدلیم

در همین حین گوشی اِدا شروع به زنگ زدن میکنه . مادرش بود .

- mom?

- الو خانم

صدای غریبه بود

- ببخشید گوشی مادر من دست شما چیکار میکنه ؟

- خانم ما از بیمارستان تماس میگیریم متاسفانه مادرتون تصادف کردن و ما ایشون و از دست دادیم
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهتا

    00

    خوبه

    ۲۴ ساعت پیش
  • منم دیگهههه

    00

    عالی امید وارم هرچه سریع تر رمانش گزاشته بشه

    ۳ هفته پیش
  • ساجده

    00

    خیلی قشنگ بود لطفاً بقیه پارت هارو هم بریزید

    ۴ هفته پیش
  • هیوا

    10

    عالی

    ۳ ماه پیش
  • A

    00

    رمان خیلی خیلی خوبیه اگه همین طوری ادامه بدین امیدوارم که موفق باشید در ادامه این رمان از مرگ مادره واقعا ناراحت شدم😅

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.