رمان به خاطر هلیا به قلم س . زارع پور
داستان درمورد زندگی دختری به نام هلیاست که بعد از رفتن همسرش به مسافرتی چند ماهه اتفاقاتی
برایش رخ می دهد که زندگی اش را دچار تنش می کند…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۸ دقیقه
کتاب را در بغل گذاشته بود و مطالعه می کرد تا حواسش از نبود آریان پرت شود.با صدای لپ تاپ سریع کتاب را بست.دستی اجمالی به موهایش کشیدو پس از صاف کردن سینه اش دکمه را فشار داد.تصویر آریان با زمینه ی سفید پشت سرش بالا آمد.با دیدن چشمان خسته ی شوهرش لبخند زد.
-سلام...خسته نباشی.چشاشو نگاه چه گودی افتاده.!
-واسه اختلاف ساعته,دلم میخواد یه هفته بخوابم.
هلیا: جات خوبه؟کجایی؟
آریان: هتلم,هتل پنج ستاره...جام عالیه,اما خالیه.!
هلیا خندید.
-بی مزه...مثلا شعر ساختی الان؟
آریان: منو ول کن.از خودت بگو.خوبی؟
هلیا: آره خوبیم.عالی...
آریان: فداش بشه باباش.
هلیا اخم نمکینی کرد و گفت:
-باباش بیخود می کنه!گفته باشم,از الان شروع کنی برای تبعیض گذاشتن کلاهمون میره تو هم.
آریان خندید.
-خیله خب بابا...یعنی من حق ندارم قربون صدقه دخترم برم؟
هلیا: اوهو,جنسیتشم تعیین کردی؟...چشمم روشن...باشه,باشه.
آریان: من نوکر مامانشم هستم.خوبه؟
پشت چشمی نازک کرد و گفت:
-باید در مورد ادامه رابطه مون فکر کنم.
آریان باز هم مردانه خندید.
آریان: دلت چه اسمی می خواد؟
هلیا: من اسم گل دوست دارم.یا هر اسمی که توش گل داره,مثل ,نازگل,گلنار,آراگل,نرگس,یاس,از این چیزا.
آریان:دیدی خودتم با دختر موافقی؟!
هلیا تازه متوجه حرفش شد.میان خنده های او گفت:
-بذار حرفم تموم شه,می خواستم اول اسم دخترارو بگم.
آریان: خیله خب بفرما.اسم پسر چی دوست داری؟
هلیا: می خوام مثل اسم تو دهن پرکن باشه.مثلا پاشا,ارشیان,سپهر,رادین,آترین,...اینا.تو چی دوست داری؟
آریان: میدونی دلم داره ضعف میره؟...آخه چرا باید این بلا سرم بیاد؟
هلیا: دلت واسه بچه ضعف میره؟
آریان لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت:
-دلم برای تو ضعف میره,مثل همیشه.
لبش را گزید و سر به زیر انداخت.صورتش کم کم رنگ می گرفت.
آریان: نمیخوای نظرمو بشنوی؟
هلیا سرش را بلند کرد.
-آره بگو.
آریان: دوست دارم اگر دختر بود بذاریم آراگل,اگر پسر بود آترین.
از اینکه از میان نام های انتخابی او, اسمی انتخاب کرده بود خوشحال شد.با لحن دلنشینی گفت:
-دلم برات تنگ شد.
آریان: جدی؟
هلیا:آره,همین الان تنگ شد.توی نامرد بدجوری منو به خودت عادت دادی.
آریان:پس خبر نداری من چی می کشم.
چند لحظه سکوت شد....
آریان سکوت را شکست:
-هلیا,حتما به مامان من یا خودت بگو بیان پیشت.دلم نمی خواد تنها بمونی اونجا.
هلیا: چشم آقا...امر دیگه...
آریان: خیلی هم مواظب خودت باش.
هلیا:باشه,راستی...اولین جلسه مناظره تون کیه؟
آریان: فردا بعد از ظهر.نگران نباش همه چی حاضره.
هلیا: برات آرزوی موفقیت میکنم.حالا برو بخواب داری چرت میزنی.!
هر دو خندیدند.
آریان: عجب وروجکی هستی!فردا شب منتظرم باش,و حتما هم یکیو پیشت ببینم.خب؟
هلیا: چشم.شبت خوش.
***
دکمه همزن را زد و خاموشش کرد.از مایع غلیظ درونش در لیوان خود ریخت و از آشپزخانه خارج شد.تلفن را برداشت وبا لبخندی محو نشدنی شماره ی مادرش را گرفت.جرعه ای از نوشیدنی اش خورد و آرام روی مبل نشست.
هلیا: الو مامان؟...سلام خوبی؟
حاج خانم دستی بر زانویش گذاشت و بر صندلی نشست.
-آره مادر,تو چی؟سختت نیست تنهایی؟
-نه.اصلا...مامان!
-بله.
Hamta
00خوب بود ممنون از نویسنده گرامی
۸ ماه پیشghazal
۳۲ ساله 20خوب بود اما در مورد فراموشی هلیا یه کم اغراق شده معمولامیگن ذهن شاید فراموش کنه اما قلب هیچ وقت احساسات رو فراموش نمیکنه اما در کل خوب بود
۱ سال پیشفاطمه
00رمان خوبی بود ممنون
۱ سال پیشبه تو چه اسمم چیه
02خوب بود 😒 ولی من نظرم منفی بود شاید جدید باشه ولی قشنگ نبود من از این نوع رمانا خوشم نمیاد 🤮🤢 به هر حال ممنون ولی من دوست نداشتم 🙄🙄
۱ سال پیشنازنین
۱۶ ساله 03فقط میتونم بگم بهتریننننن رمان عمرم بود❤ خیلی قشنگ بود🥲❤
۱ سال پیشسارا
00بسیار زیبا بود عالییییی
۲ سال پیشزیبا
۲۸ ساله 10رمانش خوب بود من خودم سال۸۶ فراموشی گرفتم ۴۸ساعت واقعا اصلا یادم نیومده تاحالا
۲ سال پیشدیار
00خوب وسرگرم کننده..........
۲ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 20داستانِ خوبی بود به قولی ارزش یه بار خوندنو داره و خب من به هلیا حق دادم که تحت فشار باشه و خودتونم دیدین که در آخر از کارش پشیمون شد ؛)و یه نکته ی مثبت دیگه اشم اینه که داستان تکراری ننوشت.
۲ سال پیششیما
80عالللللللی بود ولی کاش اینقد مرگ توش نبود کلا نقش اریان خوب بود خوشم اومد ولی هلیا یکم زیاده روی میکرد بنظرم ادم حافظشو از دست میده ن عقلشو.خلاصه رمانه بی نظیری بود
۲ سال پیشخاطره
۳۷ ساله 30عالی بود ممنونم نویسنده عزیز متنی متفاوت و جذاب دم و بازدمت گرم ممنونم از عوامل محترم 🌹🌹🌹
۲ سال پیشعالیه
۱۵ ساله 21خوب بود ولی اخرش گفت بخور شربتو چشمای بچم***شه اخه شما چرا هی چشم چشم***میکنین من با هر پسر چشم سبزی دوست شدم ترکم کرد کسی رمانی که چشمای دختره قهوه ای باشه سراغ داره؟
۳ سال پیشسوگل
۲۱ ساله 10رمان ضربان قلب
۳ سال پیشیلدا
60دوست دارم الان هلیا روبه روم باشه جوری جرس بدم دیگه به آریان نگه از متنفرم 😤😤😤
۳ سال پیش...
61اوایلش زیاد جالب نبود ولی در کل رمان خوبی بود و ارزش یک بار خوندن رو داشت ولی من کلا از رمان هایی که از زبان سوم شخص باشه رو دوست ندارم ممنون از نویسنده
۳ سال پیش
لارین
۲۳ ساله 00من زیاد خوشم نیومد. هلیا بعد از فراموشی زیادی خودخواه شده بود . آریان اینهمه براش تلاش کرد و اون زد دلش رو شکوند. من اصلا به هلیا حق نمیدم و پیشنهاد میکنم نخوندیش