دلربا با عشقی کورکورانه،به خواستگاری برهان جواب مثبت می دهد و با او وارد زندگی مشترک می شود.بی آنکه بداند این زندگی چه چیزهای عجیبی را برایش به ارمغان می اورد ... پایان خوش

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، معمایی، روانشناسی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۴ دقیقه

مطالعه آنلاین شکنجه
نویسنده : فرناز.ر

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #معمایی #روانپزشکی

خلاصه :

دلربا با عشقی کورکورانه،به خواستگاری برهان جواب مثبت می دهد و با او وارد زندگی مشترک می شود.بی آنکه بداند این زندگی چه چیزهای عجیبی را برایش به ارمغان می اورد ...

پایان خوش

گناهِ من چه بود و هست

«شکنجه»شد سزای من ؟

نمی رسد به ناجییَم

صدای گریه های من

نِمی کشم دگر خدا

خدا خدا خدای من

تمام می شود تمام

تمامِ «دلربای» من

به آیینه نظر کنم

شکسته ام شکسته ام

میانِ تکه پاره ها

«بدونِ دل» نشسته ام ...

نِشسته ام تمام شب

به انتظار بدونِ خواب

درونِ ذِهنِ خسته ام

سوال های بی جواب

چرا تمامِ خنده ها

سپرده شد به دستِ «گور»؟

تمام لحظه های خوش

میانِ خاطراتِ دور!

گناهِ من چه بود و هست

جز اینکه «دلربا »شدم ؟

«شکنجه» شد سزای من

عروس غصه ها شدم ...

شعر از مهسا کیان "

تمام اکسیژن از ریه هایم فرار کردند و احساس خفگی گلویم را چنگ زد .با دستهای بی حسم ؛گوشه ی پالتویم را گرفتم و به کمکش شکم برآمده ام را پوشاندم .بچه در جایش دیوانه وار تکان میخورد و لحظه ای آرام نمیگرفت .تمام بزاق دهانم خشک شده بود و چیزی برای قورت دادن پیدا نمیکردم .باور نمیکردم.پلک زدم ،شاید باورم شود !اما نه ؛نمیشد !!امکان نداشت خودش باشد !

انگار بر دهانم مهر خاموشی زده بودند که نمیتوانستم حرفی از آن خارج کنم و خود را از این منجلاب نجات دهم .مه غلیظی دورمان را گرفته بود ،طوری که انگار بغیر از ما همه مرده بودند و کسی در عالم وجود نداشت !

زیر شکمم نبض داشت ..ترسیدم ..لرزیدم ..مردم ..حسم وصف نشدنی بود!

سرتا پا مشکی پوشیده بود مثل جغد شب ..

اما چهره اش ..چهره اش از همیشه کریه تر بنظر می رسید .بالاخره غرید :

_بهت گفته بودم !!بهت اخطار داده بودم !گفته بودم هر گورستونی باشی پیدات میکنم.حتی شده از قبر بیرونت میارم تا ازت تقاص پس بگیرم .

تقاص ؟چه میگفت ؟من باید تقاص پس میدادم یا او ؟اویی که ..

بیشتر از همه ی اندام های بدنم ؛شکمم نبض داشت و میلرزید .ناگهان به خود آمدم !باید فرار میکردم !

آمدم قدمی بردارم که دستم را از مچ گرفت و پیچاند که قبض روح شدم و زیر دلم نیش زد !

خدایا در این کوچه ی بی انتها یک آدم هم پیدا نمیشود ؟!!

ناله سر دادم :

_ولم کن ..خواهش میکنم بذار ..برم ..به بچم رحم کن ..

بلند بلند و هیستریکی خندید.آنقدرخندید که به سرفه افتاد .از فرط استیصال ،فکم لرزید و دندان هایم به هم خوردند .ناگهان ساکت شد ..و به ثانیه نکشیده ،نعره زد :

_بهت رحم کنم ؟آره ؟به بچت رحم کنم ؟!

مرا با یک حرکت جلو کشید که تعادلم ازدست رفت و خدا کمکم کرد که نیفتادم !اینبار صدایش که بوی تلخ انتقام میداد ،گوشم را کر کرد :

_محاله !باید تاوانشو پس بدی ..همتون باید تاوان بدین ..

و بلندترغرید :

_هــمتون !

تا آمدم به خود بجنم و کاری بکنم ،تیزی ای شکمم را شکاف داد ..آنقدر دردم گرفت که صدای جیغم در گلو خفه شد و به خر خر افتادم !

نفسم بند رفت ..بوی خون تازه را حس کردم ...

تیزی چاقو از پوست و گوشت و استخوان عبور کرد و جانم را ذره ذره گرفت ..بچه از حرکت ایستاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نالیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا ..بچم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم سیاهی رفت و خودم را جایی میان زمین و هوا دیدم و دیگر هیچ ندیدم،هیچ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"گذشته "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیخونکی به پهلویم زد و کنار گوشم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مفلوک !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام را به زور قورت دادم و بی اعتنا به دخترکی که کنارم نشسته بود؛به صورت دانیال چشم دوختم .اما باز صدای وزوزش بلند شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الاناست صدات کنن ها .. قلبت تو حلقت میزنه بلند میشی بری آشپزخونه چایی بیاری ..اونم چه چایی هایی ...روش کف کرده و حباب حباب شده ،خب دست خودتم نیست !هول شوهر داری !انقدر بدبخت شدی واسه شوهر له له میزنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را به دندان گرفتم و گاز گاز کردم اما چشمانم میخندید .ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به همه تعارف میکنی تا میرسی به اصل مطلب !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکتر شد و بازویم را لمس کرد .با دستم چادر گل گلی ام را روی سرم مرتب کردم و دستش را پس زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دست و دلت میلرزه ..خب دست خودتم نیست !هول شوهر داری .سینی کج میشه و چایی رو میریزی رو اون بخت برگشته !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندان هایم را روی هم فشار دادم .واقعا خدا کمکم کرد که خنده ام را رها نکردم و آبرویم را از دست ندادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعدش ..اومم ..تا فیخالدونشو میسوزنی ..آی که چقد میچسبه !خب دست خودم نیست ،هولی !منم اینجا شروع میکنم به جیغ وداد و تو سرم میزنم ..بعد توام بیشتر هول میکنی ،آخه دست خودم نیست ..دستتو میبری سمت شلوارش که یدفعه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خنده رو به انفجار بودم .در حالیکه چادرم را روی لبم گرفته بودم ،گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیس پری !آبرومونو بردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرامی ضربه ای به پهلویش زدم تا به خودش بیاید ،اما مثل همیشه بدون درک کردن شرایط ،کولی بازی راه انداخت و صدایش بلند شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخ ..آخ ذلیل مرده ..زدی ناکوتم کردی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف او ،نگاه های همه به سمتمان شلیک شد !صدای طپش کرکننده قلبم را شنیدم .نگاهی به صورت رنگ پریده پریزاد انداختم و شماتت بار نگاهش کردم .دانیال با تک سرفه ای و چشم غره رفتن برایمان ،باز هم جمع را در دست گرفت و مشغول صحبت با آقایان شد .در حالیکه سعی میکردم صدایم تا پایین ترین حد آرام باشد ،گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تروخدا پری !میشه به امشبو آتیش نسوزونی ؟مثلا خواستگاریمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهان کجی ای کرد و برای دقایقی آرام در جایش نشست که نفس راحتی کشیدم .نگاه های خیره برهان را روی خودم حس کردم اما سعی کردم نگاهش نکنم .دوست نداشتم فکر کند دختر سبکی هستم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا کنار گوشم خیاری را گاز زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من قصتم خیره احمق جون .میخوام این پسره ی از همه جا بیخبرو نجات بدم که دست توی بوگندو نیفته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم دانه دانه ؛آن موهای خوشرنگش را از فرق سرش دربیاورم .آنقدر لبم را گاز گرفته بودم که حتم داشتم چنددقیقه دیگر جر میخورد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایش حداقل واسه امشب این سیبیلاورو میتکوندی .آقا بلد نبودی پری جون که نمرده بود!! ابروهاتم که ..بگذریم !خفن خفنه ..حالا اینو فاکتور میگیریم !ولی من این سیبیلای تورو که میشه چل گیس بافتشون رو کجای دلم بذارم لاکردار ؟این فلک زده شب عرسی بجای لب فقط مو میره تو دهنش که ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتوانستم ،اینبار نتوانستم در برابر حجم حرفهای مضحکش طاقت بیاورم و ریز خندیدم .اما همین صدا باعث شد همه سکوت کنند و مرا با بی قیدی نگاه کنند !خدا بکشتت پریزاد ،آخرش گند زدی .دانیال آنقدر کفری بود که حد نداشت .شک نداشتم اگر دستش به ما می رسید ،کله هایمان را به هم میکوبید تا دلش خنک شود .سرم را پایین انداختم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنعمو برای برگرداندن جو به حالت قبلی اش گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترم برو چایی بیار ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ که باید این دهان را گلباران کرد !بهترین جایی بود که میتوانستم از دست این پری بدجنس فرار کنم و چنددقیقه ای از شرش خلاص شوم .چادرم را محکم گرفتم و با قدم های بلند به آشپزخانه رفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صافی را روی اولین فنجان گذاشتم و شروع کردم تک تک لیوان ها را چای ریختن .حرف های پریزاد باعث شده بود بیشتر دقت کنم تا سوتی ای ندهم که بعد مسخره ام کند !بعد از مطمئن شدن از اینکه کف روی هیچ کدام از چایی ها نبود ،سینی را در دست گرفتم و با گفتن بسم الله ،از آشپزخانه خارجشدم .اول به سمت عمو رفتم و لبخند پرمهری به صورتش پاشیدم ،از وقتی پدر فوت شده بود ،عمو نقش پدر را برای من و دانیال بازی کرده بود .چقدر هم در این کار تبحر داشت ،چقدر هم پدر خوبی بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستت درد نکنه دخترم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجانی را برداشت و من به سمت نفر بعدی رفتم.پدر برهان ،آقای سخایی .او هم با چشمهای مهربانی نگاهم کرد .برق رضایت را در چشمانش دیدم .تشکری کرد و بعد به سمت نفر بعدی قدم برداشتم ..تا اینکه به برهان که به قول پریزاد اصل مطلب بود ،رسیدم .ترسیدم تاثیر حرفهایش باعث شود جدی جدی این برهان ننه مرده را بسوزانم و به خانه شان بفرستم .صدای کر کننده قلبم را وقتی روبروی برهان سخایی قرارگرفتم،تازه شنیدم وفهمیدم ضربان بالای قلب یعنی چه ،استرس واقعی یعنی چه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم هایملرزید و سینی هم ویبره رفت.سعی کردم با سفت کردن عضلات دستم ،این لرزش را کنترل کنم !اما بی فایده بود !لب زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرما ..یید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش که بالا می آید تا فنجان را بردارد ،هول کردم و سینی کمی کج شد وفنجان تکان خورد که جانم دررفت!هر چه نفس در ریه هایم داشتم را حبس کردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برهان با چشم های دکمه ای سبزش ،نگاه زیرکانه ای به من انداخت که نگاهم را دزدیدم. با برداشتن سریع فنجان از آن سینی لعنتی ؛مرا نجات داد .برای یک ثانیه ،در چشمانش خیره شدم .چه رنگی داشتند !تا بحال از این فاصله این چشمان و برقشان را ندیده بودم .چقدر گیرا بودند ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تک سرفه ی دانیال به خودم امدم و سینی را روی میز گذاشتم .امروز به اندازه ی کافی گند زده بودم .مادر برهان به جایی کنار خودش اشاره کرد و مرا در معذورات قرار داد !زنعمو با لبخندش به من فهماند که اطاعت کنم .چادر را مرتب کردم و کنارش جای گرفتم .نمیدانستم چرا از این خانواده حس خوب میگرفتم .از همان دو سال پیش که به محله ی ما آمده بودند و من پسری را دیده بودم که در حال بردن اثاثیه به خانه شانبود ،از همان لحظه ،وقتی یک نگاه سرسری به منی که پشت پنجره ایستاده بودم انداخت ،همان وقتی که شانزده سالم بود ،دل و ایمانم را به او باخته بودم .آن لحظه هرگز فکر نمیکردم این صحنه را حتی در خواب هم ببینم . چقدر دعا و نیت کرده بودم که مهرم به دل برهان بیفتد !و مثل اینکه افتاده بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای رسای عمو سهراب ؛در فضا طنین انداز شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهتره جوونا برن با هم صحبتهاشونو بکنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی در قلبم فروریخت.چقدر امروز روز پرهیجانی بود !آقای سخایی هم حرف عمو را تایید کرد و ما را روانه اتاق کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر میگفتم قلبی در آن لحظه برای تپیدن در سینه نداشتم ،دروغ نگفتم .در را باز کردم و به آرامی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برهان درحالیکه دو دستش را جلوی بدنش قرارداده بود ،تشکری کرد و وارد شد .حتی نمیدانستم باید در را ببندم یا نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر دستپاچه و هول شده بودم که در آن لحظه مغزم چیزی را آنالیز نکرد .برای همین در را روی هم گذاشتم و عقب گرد کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تنها صندلی که در اتاق بود نشسته و با دستهایش بازی میکرد.بزاقم را به زور پایین فرستادم و من هم روبرویش ،روی تخت دانیال نشستم.چادرم را تا جایی که ممکن ابود ،پایین کشیدم!طره ی موهایم که با لجاجت بیرون افتاده بودند را پشت گوشم جا زدم و دم عمیقی گرفتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم در اتاق اکسیژن وجود ندارد و تمامش خلا است !تا به این روز هیچوقت خودم را در برابر مردی اینگونه عاجز حس نکرده بودم .صدایش نوازش وار ،در گوشم افتاد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا خانوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمم را صدا زد ؟او گفت دلربا خانم ؟او بود که اینطور قسمت "ربای"اسمم را غلیظ و کشیده تلفظ کرد ؟او بود یا من توهم زده ام ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه نگاه بهت زده ام شد و بار دیگر صدایش را شنیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گوشتون با منه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را چندبار به نشانه ی تاکید تکان دادم و گفتم "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله !بفرمایید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فکر میکنم تا الان دیگه متوجه علاقه من به خودتون شده باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغزم سوت کشید !متوجه چه چیزی ؟!علاقه او ؟یعنی آن گل هایی که هرروز پشت پنجره ی اتاقم میگذاشت نشان از علاقه اش داشت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را به دندان کشیدم و سکوت کردم .چه میتوانستم بگویم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونم هردومون سنمون کمه ،اما نگران بودم اگه زودتر عجله نکنم از دستتون بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پسر چطور انقدر ماهرانه میتوانست با تک تک کلماتی که از دهانش بیرون می آمد ،روح و روان مرا به بازی بگیرد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله .درسته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه به من نگاه کنید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس سرم را بالا آوردم و در سبز چشمانش خیره شدم .چرا انقدر سبز بودند که نتوانم بیشتر از چند ثانیه نگاهشان کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندثانیه طولانی گذشت و او تنها نگاهم کرد .من اما نگاهم را به جایی میان گردن و گلویش دوخته بودم تا از آنهمه شرم ،آب نشوم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوست دارم انتظاراتتونو از همسرتون بدونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشت داخل دهانم را به دندان کشیدم و گاز گرفتم.انظاراتم ؟انتظار من از همسر زندگی ام تنها این بود که او "برهان سخایی" باشد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلوی خشک شده ام را کمی صاف کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب ..من توقع زیادی ندارم .فقط میخوام باهام صادق باشه و دوستم داشته باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جمله ی طولانی را با جان کندن به زبان آوردم.هر لحظه حس ممیکردم صدایم میگیرد و آبرویم میرود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه رضایت مندی به چشمانم انداخت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همین ؟مثل بقیه ی دخترا پول و خونه و ماشین و تحصیلات عالیه براتون مهم نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را پایین انداختم و گل های قالی را رج زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بنظر من همه اینارو میشه تو مرور زمان بدست آورد ولی کسی که صداقت نداشته باشه و دروغ تو رگ و پی اش جا گرفته باشه ،هیچوقت درست بشو نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم از اینهمه سادگی و متانت شما خوشم اومد که جرئت کردم بیام خواستگاری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خوشی ،رو به موت بودم !خدایا کمک کن امروز را طاقت بیاورم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستش من الان اونقدر پول ندارم که خونه بخرم .ولی دارم حسابی کار میکنم .تا فوق دیپلم خوندم ،اما بعدش رفتم سراغ پول در آوردن ،خداروشکر تا الانم تونستم نیازهای خودمو برآورده کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را تا لب هایش بالا اوردم .دوباره تکان خوردند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی ازین به بعد باید بیشتر کار کنم .چون میشیم دو نفر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش برهان انقدر احساس مالکیت رویم نمیکرد ،کاش کمی مرا در نظر میگرفت که هرلحظه نزدیک بود از اینهمه خوشی پس بیفتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبانم را در دهانم چرخاندم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من فقط یه شرط دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک تای ابرویش بالا رفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه شرطی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میخوام درسمو ادامه بدم و برم دانشگاه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توقع داشتم فوراً قبول کند ،اما در فکر فرو رفت .برای راضی تر کردنش گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نگران خرج و مخارجش نباشید .حسابی میخونم تا دانشگاه دولتی قبول بشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار برگ برنده ای پیدا کرده بود.چون گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی اگه قبول نشدی یا راه دور قبول شدی نمیتونی درس بخونی ،قبوله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میان عقل و احساسم گیر افتادم .انقدر به خودم اطمینان داشتم که بتوانم دولتی قبول بشوم ؛اما درصدی را هم به قبول نشدنم اختصاص دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیدم اگر بگویم قبول نیست ،دیگر مرا نخواهد یا فکر کند دختر یک دنده ای هستم ؛ترسیدم از دستش بدهم ،برای همینگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قبوله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه خانواده سخایی رفتند ؛خود را به اتاقم رساندم. هم هیجان داشتم ،هم استرس .نگران بودم که اگر برهان با درس خواندن من مخالفت میکرد ،چه گلی به سرم میگرفتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در این فکر ها بودم که در با صدای بلندی باز شد و پریزاد خود را داخل اتاق انداخت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب توضیح بده چی شد ؟ کی شد ؟زود باش بگو منتظرم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چادرم را از سرم دراوردم و روی تخت گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حرف زدیم . گفتم میخوام درس بخونم اما مشخص بود زیاد راضی نیست .ولی من شرط گذاشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایش را چرخ داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه اه !چه پررو !هنوز نیومده داره غدبازی درمیاره .خاک بر سر ساده ت !مگ قحطی شوهره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را روی گردنم کشیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شوهر هست اما اونا برهان نیستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکم شد و با انگشت اشاره اش ،پیشانی ام را نشانه گرفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینجات کار نمیکنه .آمپر سوزونده !با دو تا شاخه گل و چندتا نگاه خرت کرد رفت ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهای سبزش جلوی چشمهایم ظاهر شدند .چشمهایش خرم کرده بودند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بغیر از اون پسر خوبیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ژکوندیزد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از کجا میدونی ؟دوست دانیاله درست ولی تو که نمیشناسیش .تو ظاهر همه خوبن .انقدرم بی عرضه ای که نتونستی چن وقت باهاش مراوده کنی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو که میدونی اهلش نبودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدامسش را به شدت جویید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه اهل بودن میخواد ؟چندبار میرفتین بیرون حداقل چند کلمه حرف میزدین !بابا شاید پسره مورد دار باشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای برایش رفتم و خواستم چیزی بگویم که صدای باز شدن در اتاق آمد .پریزاد روی صندلی ای که چندی قبل برهان نشسته بود لم داده بود و نیم سانت هم جابجا نشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای دانیال ،او را از جا پراند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه بگی امشب چرا انقدر بلبل زبونی کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف روی صندلی نشست و فکش از جویدن بازایستاد !چهره ی درهم دانیال نشان از عصبانیتش داشت ،لحظه ای نگاهش رنگ ترسگرفت اما زود موضعش را حفظ کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه بگی به شما چه ربطی داره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فک دانیال جابجا شد .قدمی به جلو برداشت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آبرو برامون نذاشتین !هرچند میدونم همش زیر سر تویه پریزاد خانوم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریزاد تندی از روی صندلی بلند شد و سینه به سینه دانیال ایستاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حرف زدن تو دهات شما جرمه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های دانیال وق زده بیرون آمد !با نگاهم به پریزاد التماس کردم اما امکان نداشت او کم بیاورد !گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داداش پریزاد تقصیری نداشت .من خندیدم نه اون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه دانیال اینبار مرا نشانه گرفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من میدونم تو بی دلیل تو مجلس به این مهمی نمیخندی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز به پریزاد نگاه کرد و اینبار با لحن مسخره ای رو به او گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا تورو پری زاییده ؟!بیشتر بهت میخوره دیو زاد باشی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت اما زود خودم را کنترل کردم .پره های بینی پریزاد باز و بسته میشد و چشمهایش از حدقه در آمده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یک حرکت ،با کف دست تخت سینه دانیال کوبید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره دیو زادم !حالام برو کنار تا این دیو خشن نخوردتت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این را گفت و در مقابل چشم های متعجب دانیال و منی که از خنده رو به انفجار بودم ،اتاق را ترک کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانیال نگاهی به من انداخت و با بهت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این دیگه کیه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل ،روبروی عمو سهراب نشسته بودم و سرم را پایین گرفته بودم .چون میدانستم هر چه هست ،راجب برهان و من است .شرمم میشد در چشمانش نگاه کنم و او نظرم را بپرسد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستهای عمو جلو آمدند و سرانگشتانم را لمس کردند .عمو بوی پدر میداد ،بوی مهر میداد ،بوی مهربانی .صدایش گوشم را نوازش داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی مرا دخترم میخواند ،حس میکردم پدرم مرا صدا میکرد .صدا همان صدا بود ..مهربانی همان مهربانی بود !رگ همان رگ بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جانم عمو جان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را بالا گرفتم و نگاهی مختصر به چشمانش انداختم و بعد به یقه پیراهنش رساندم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو این یک هفته که از خانواده سخایی مهلت گرفتیم ،من و برادرت با وجود شناختی که از این خانواده داشتیم ،درموردشون تحقیق کردیم .خداروشکر چیز بدی راجبشون نشنیدیم .برهان پسر خوب و سر به راهیه خداروشکر .آدم های خاکی ای هستن ،خانواده ی سالمین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دلم عروسی بر پا بود .چقدر خوب بود که عمو این حرف ها را میزد .چقدر خوب بود که نتایج تحقیقاتشان خوب از آب در آمده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را مستاصل بالا آوردم و به چشمان عمو دوختم .این "فقط کمی مرا ترساند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برادرت میگه که برهان یه اخلاق های خاصی داره !بعضی وقتا خیلی زود جوش میاره و تند میشه .تو میتونی با این اخلاقش ،کناربیای ؟با در نظر گرفتن اینکه ممکنه اذیت بشی ؟میتونی صبوری کنی ؟گذشت کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میتوانستم ؟باید میتوانستم .من برهان را با تمام بدی هایش میخواستم .من برهان را میخواستم !در آن لحظه ،چشمم جز برهان نمیدید و گوشم جز اسم او نمیشنید ،کر و کور شده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میتونم عمو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو اما راضی نشده بود .بار دیگر پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میتونی ؟مطمئنی پشیمون نمیشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قاطعیت بیشتری گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میتونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین دخترم ،تو هنوز خیلی جوونی ،دلیلی نداره بخوای با اولین خواستگارت ازدواج کنی .اینو بدون که ازدواج یکی از مهم ترین تصمیم های زندگیه ،یه عمر زندگیه دخترم .زود تصمیم نگیر !اگه تو بخوای من برادرت رو راضی میکنم تا چند ماه نامزد بمونید و همو بیشتر بشناسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون فکر ،گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه عمو .من نمیخوام اسم برهان روم باشه و بعد یدفعه همچی بهم بخوره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شماتت بار نگاهم کرد .حق داشت ،خیلی هم حق داشت اما من نمیتوانستم این فرصت بدست آمده را از دست بدهم .نمیتوانستم برهان که برایم همچون مروارید گرانبهایی بود ،از دست بدهم .با ناچاری گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انشاا..که خیره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیامبر اکرم فرمودند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«النِّکَاحُ‏ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ‏ عَنْ‏ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»‏؛ ازدواج سنت من است، هرکس از سنت من روی برگرداند، از من نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای عاقد در گوشم پیچید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای بار سوم عرض میکنم ،دوشیزه محترمه ی مکرمه ،سرکار خانم دلربا بهبودی ،آیا به بنده وکالت میدهید که شما را به مهریه یک جلد کلام الله مجید ،یک جام آینه و شمعدان ؛یک شاخه نبات و چهارده سکه ی بهار آزادی به عقد دائم آقای برهان سخایی دربیاورم ؟آیا بنده وکیلم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در این لحظه ،تپش کرکننده قلبم را شنیدم.پیشانی ام عرق زده بود و دستانم لرزش خفیفی داشت .نگاهم را به برهان که با فاصله کمی کنار دستم نشسته بود دوختم .با چشمانی که رنگ سبز خوشرنگی از آن ترواش میکرد ،منتظر نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتن این بله ،سخت ترین بله ی دنیا بود .پلک هایم را روی هم گذاشتم و با قلبی آکنده از درد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با اجازه ی پدر و مادر ،برادر و عموی عزیزم ؛بله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای کل و دست و سوت به هوا رفت.نگاهم را روی دانیال ثابت کردم .چشمانش خیس به نظر می رسیدند! .دانیال تنها کسی بود که برایم مانده بود .جای خالی پدر و مادر ،بدجور در این مراسم خالی بود ،اما افسوس که دیگر هیچوقت نمیتوانستند در دقایق تلخ و شیرینمان باشند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرانگشتانم که توسط دست های برهان لمس شد ،به خودم آمدم و گر گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر برهان زودتر خود را به ما رساند و گونه هایم را بوسید .گردنبندی را به دست برهان داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مبارکتون باشه عزیزم !گردنش کن پسرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حلقه زدن اشک در چشمهایم را حس کردم ،اما جلوی ریزششان را گرفتم .من هم دوست داشتم مادر داشته باشم .بعد از من پسرش را بوسید و بعد از او زنعمو جای او آمد .با مهربانی نگاهم کرد و او گوشواره هایی به گوشم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مبارکت باشه دخترم .ایشالا خوشبخت بشین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش خوشبخت بشوم .کاش حداقل یکبار در زندگی ام خوشبخت بشوم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریزاد خودش را به من رساند و با فشردن دستم ،پرانرژی زیر گوشم زمزمه کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امشب چه شبیست ..شب مراد است امشب ..دومادو ببین ..چه چشم زاغ است امشب ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی شک تنها کسی بود که میتوانست خنده را به لبهایم باز گرداند .لبخندی به رویش پاشیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایشالا قسمت خودت بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را دور شانه ام حلقه کرد و بی توجه به خراب شدن تور لباس عروسم ،خودش را به من فشرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ازین دعاهای خوب خوب برای من نکن قربونت برم !خدا هم دیگه از من قطع امید کرده .ترشیدم رفت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نیمرخ زیبایش که مدیون بینی عمل شده اش است ،نگاه کردم .پریزاد بر خلاف من ،دختری شیک و به روز بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا دیوونه ؟بذار ببینیم امشب شاید یکیم از تو خوشش اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایش را ریز کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داری فحشم میدی ؟اصلا ازین چیزا به من پیشکش نکن !همین برهان وبال گردن تو شده بسه .من مثل تو مطیع نیستم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دل به حرفش خندیدم .مرا مطیع میخواند ؟نمیدانست آدم وقتی عاشق میشود ،مطیع میشود ؟رام میشود ؟شاید هم در مورد من این صدق میکرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دامن لباس عروسم را بالا گرفتم و وارد خانه رویاهایم شدم .خانه در تاریکی سختی فرو رفته بود .دستم را به اولین پریز رساندم و برق را روشن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به خانه نقلی اما زیبایمان افتاد .عمو با وجود گرفتاری هایش ،چیزی از جهازم فرو گذار نکرده بود .کاش یک روز بتوانم این خوبی هایش را جبران کنم .حداقل با رفتن من ،کمی از بار زندگی اش کاسته میشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم تنه ام را چرخاندم تا برهان را که پشت سرم بود را بیابم ،با تعجب به مرد کراوات زده ای که به چهارچوب در تکیه زده و در فکر فرو رفته بود،نگاه کردم .به سختی تارهای صوتی ام را به صدا در آوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا اونجا وایستادین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبانم را گاز گرفتم !اما او حواسش نبود ..انگار در عالم دیگری سیر میکرد ،چون نگاهش به عروسش بود ،اما حواسش ،نه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برهان جان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوب بود که میتوانستم برهان جان صدایش بزنم .چقدر لذت بخش بود این تعهدی که بینمان شکل گرفته بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خود آمد و دستپاچه شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ج..جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را که هنوز نبسته بود ،با بیحواسی بست که بر اثر باد ،با صدای بلندی بسته شد و باعث شد در جایم بپرم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ژکوندی زد و به آشپزخانه رفت .چقدر دوست داشتم جای جای این خانه را وارسی کنم !اما الان ،نه وقتش بود نه حالش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقدر ترسویی !با یه بسته شدن در از جات میپری در برابر داد و فریادای من چیکار میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح جا خوردم .اما حالتم را حفظ کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لازم نیست کاری بکنم .چون جوری نمیشه که بخواین داد و فریاد بکنین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت نگاهم کرد .نمیدانم این را گستاخی میخواند یا محبت ،اما ابروهایش بالا پرید و در حالیکه بطری آبی را در دست گرفته بود تا بنوشد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس خیلی از خودت مطمئنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدانستم ،لبخند بزنم یا جدی باشم ؟حرفهایش را به شوخی بگیرم یا جدی ؟این حرف ها آنهم در شب عروسی ،کمی سرد نبودند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سکوتم به این صحبت خاتمه دادم و تنهایی ،مشغول باز کردن موهایم شدم .توقع داشتم ،مثل اندک رمان هایی که خوانده بودم ،شب عروسیمان او با حوصله کنارم بنشیند و موهایم را باز کند .اما نه ،واقعیت رمان نبود ؛زندگی فرق داشت..چون من جلوی آینه به سختی مشغول در آوردن سنجاق های سیاه بودم اما اوبا ریلکسی تمام ،روی تخت لم داده بود و چشمانش را بسته بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از باز کردن موهایم ،لباس عروس اجاره ای را هم دراوردم .و دوش سرپایی ای گرفتم .اما مردد بودم که چه بپوشم ؟پریزاد با بدجنسی تمام برایم لباس خواب های باز و تحریک کننده خریده بود ،اما من که هیچوقت نمیتوانستم آنها را بپوشم ،حداقل امشب نمیتوانستم !برای همین بین لباس هایم گشتم و بلوز آستین داری به همراه شلوار راحتی پیدا کردم و پوشیدم .از خود ،نه راضی بودم نه ناراضی..برهان میدانست که من مثل پریزاد نیستم .هربار که مرا دیده بود ،با چادر مشکی و محجبه دیده بود .خودش میدانست من چگونه هستم و حتما با در نظر گرفتن این موضوع مرا انتخاب کرده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهایم را که تا روی کمرم میرسیدند را باز گذاشتم و با شرم ،به اتاق رفتم .جای خالی برهان روی تخت ،بدجور دهان کجی میکرد .حتما در پذیرایی بود .برای همین به پذیرایی رفتم تا او را پیدا کنم .. .اما نبود .دلشوره وجودم را فراگرفت .کجا ممکن بود رفته باشد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت را نگاه کردم .دو نیمه شب !تا بحال این وقت خانه تنها نمانده بودم ،برای همین ترس مثل خوره به وجودم افتاده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در آن لحظه تمام فکرهای بد به ذهنم هجوم آوردند.روی مبل راحتی نشستم و پاهایم را در شکم جمع کردم .چانه ام را رویش گذاشتم و خیره به ساعتی که روبرویم تیک و تاک میکرد ،شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ساعت دیگر گذشت ...اما خبری از برهان نشد.. .دلم میخواست گریه کنم .هیچوقت شب عروسی ام را اینگونه تصور نکرده بودم .درحالیکه از بیخوابی رو به موت بودم،در حالیکه پر از دلخوری بودم ،به مبل چسبیده و منتظرش ماندم.. .منتظر مردی که در شب عروسیمان مرا تنها گذاشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک هایم سنگین شدند و دیگر نتوانستم باز نگهشان دارم .دلم گرم شد و نزدیک بود خواب مرا در دل خود فرو ببرد که صدای چرخیدن کلید در قفل ،مرا به خود آورد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک هایم را باز کردم و چشمان مخمورم را به در دوختم .مردی پریشان ، با کت و شلوار و کراوات ،در آستانه ی در ایستاده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاکی بودم ،اما بیشتر از آن نگرانش بودم .موهایم را که در صورتم آمده بودند را با دست پشت گوش بردم و ایستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما کجا رفتین ؟نگرانتون شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم جمع بستم !دست خودم نبود.مدت زیادی نبود که زن عقدی اش شده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را میان موهای مواجش به حرکت در آورد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رفتم یه هوایی بخورم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهایم به نشانه ی تعجب بالا پرید .خواستم چیزی بگویم ،اما زبان به دندان گرفتم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسشگرانه نگاهم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو چرا نخوابیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرامی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوابم نبرد .منتظرتون موندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی !با چشمهای سبز گربه ایش ،مرا کاوید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب اومدم ،حالا برو بخواب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی بنام قلب ،در اعماق وجودم ترک برداشت .لب پایینم را به دندان گرفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیزی لازم ندارین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافگی اش را که دیدم ،اصلاح کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ن ..نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتش را با بیحوصلگی از تن کند و رها کرد که روی مبل فرود آمد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اما همانطور مستاصل روبرویش ایستاده بودم .بچه بودم ،زنانگی که بلد نبودم !آخر مادری نداشتم که یادم بدهد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش تغیییر رنگ داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه عزیزم ! تو برو بخواب امروز خیلی خسته شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با من بود ؟!!به من گفت عزیزم ؟!!نگران من بود ؟؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر این جمله از زبان مردی که شوهرم بود ،قشنگ به نظرم آمد .انگار به یکباره تمام دلخوری هایم ،از یادم رفت و شعف تمام وجودم را پر کرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل لم داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه بالش و پتو برام بیاری همینجا میخوابم .تو توی اتاق راحت باش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی در قلبم فرو ریخت .دوست نداشت کنار من باشد ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را به سفیدی سرامیک دوختم و با شرم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه شما اینجا راحت نیستین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یخ بستم !حروف اسمم را کشید و گفت!مخصوصا آن "ربای"اسمم را.او که نمیدانست با این کارش چه کار با دل من میکند.دستپاچه شده بودم .دست هایم عرق کرده بودند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار با شکایت نامم را خواند .اما باز هم زیبا گفت !چقدر این تن صدا را دوست داشتم !کاش میشد من همینجا بایستم و او تا ابد دلربا دلربا کند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را به چشمان سبز وحشی اش رساندم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جا..جانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک تای ابرویش به طرزی ماهرانه بالا رفته و به ابروهای کمانی اش جذابیت خاصی بخشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا کی میخوای به من بگی شما ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهانم رابه زور قورت دادم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید ..تا عادت کنم یکم طول میکشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست راستش را به چانه اش رساند و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به چی عادت کنی ؟به اینکه شوهرتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم در سینه حبس شده بود .میدانستم اگر رهایش کنم ،بادش تا صورت برهان هم میرسد !این مرد امشب قصد کشتنم را داشت ؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا خانم با توام !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دل فحشی نثار بی حواسی خودم کردم و به تته پته افتادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ج ..جانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی روی مبل جمع شد و به جایی کنار خودش اشاره کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا اینجا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم تا حلقم بالا آمده بود و آنجا ضربان داشت .دست و دلم لرزید ،پاهایم لرزید ،اما موفق شدم خودم را به کنارش برسانم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فاصله ،آرام کنارش جای گرفتم .نگاهم را به دکمه ی پیراهنش دوختم که صدایش در آمد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به من نگاه میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش برهان میخوابید !کاش به حرفش گوش کرده بودم و به اتاق رفته بودم !حداقل بهتر از این نبود که اینجا درحالیکه نمیتوانستم نفس بکشم نشسته باشم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش میدانست نگاه کردن در آن چشم ها ،چه کار با من میکند !اگر میفهمید آنوقت انقدر شکنجه"ام نمیکرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نگاتون کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جمله ام شوکه شد ،از اینکه چیزی از دهانم بیرون آمد ،شاید هم خوشحال شد !چون لبخند محوی روی لبهای باریکش نقش بست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو از من میترسی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهایم را با فشار روی هم فشار دادم و مشغول ور رفتن با ناخن انگشت اشاره ام شدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرامی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیترسم ،فقط هنوز ازتون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به چشمانش نگاه کردم که خندید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید ازتون ..اه ..ازت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهقهه اش بلند شد ...میان خنده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زیاد خودتو اذیت نکن !کم کم درست میشه !فعلا هرجوری که راحتی باهام حرف بزن .خب ..ازمون چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز خندیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خجالت میکشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ی چشمش چروک خورد و مکث کرد ..دقایقی بعد ،گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_توقع داشتم که این وقت شب ،وقتی بدون اینکه خبری بدم رفتم بیرون ،برگشتم خونه یا یه دعوای حسابی باهام راه بندازی که شب رویاییتو خراب کردم ،یا اینکه برات مهم نباشه و خواب هفت پادشاهو ببینی .اما در کمال تعجب دیدم نه ..یکی چشم به راهمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیتوانستم مستقیم در چشمانش نگاه کنم ،چشمانی که هرچقدر بیشتر در آنها دقیق میشدم ،بیشتر کشفش میکردم .چشمانی که هربار میدیدم ،یک رنگ داشتند !یکبار سبز !یکبار عسلی !و حتی شاید سبز عسلی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما دیدم نه ،تو چقدر با همه فرق داری .یعنی واقعا ناراحت نیستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیرکانه نگاهی به صورتش انداختم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ناراحت شده بودم ،اما بیشتر از ناراحتی دلم شور میزد .وقتی دیدم سالمین ..ناراحتی فراموشم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش نشان از رضایتش داشت ،با دستش به آرامی سر انگشتانم را لمس کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوای بدونی کجا رفتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداقت گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه میشه نخوام ،اما گه خودتون بخواین بهم میگین ..یعنی..میگی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را کامل در دست گرفت و فشار خفیفی به آن آورد که مطمئن شدم رنگ به رنگ شده ام !چطور میتوانستم نشوم ؟منی که با او بیشتر از یک لمس کردن دست پیش نرفته بودم ،چطور میتوانستم سرخ نشوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من امشب از خودم ناراحت بودم .از اینکه یه دختر بچه رو اسیر زندگی و مشکلاتش کردم ناراحت بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت خیره اش شدم !او چطور نمیدانست که همین دختربچه برای یک لبخندش جان میدهد ؟چه برسد به اسارت !!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی مقدمه پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا تو واقعا ازینکه با من ازدواج کردی راضی ای ؟این کار به اجبار عموت اینا که نبوده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم تمام عشقم را در صدایم بریزم ،تمام صداقتم و تمام محبتم را !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عموم هیچوقت منو مجبور به کاری نکرده و نمیکنه .من خودم قبول کردم که با شما ازدواج کنم .مطمئن باشین هیچ اجباری در کار نبوده .من با رضایت قلبی به ...به تو بله دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه توانسته بودم به جای شما"تو را به کار ببرم راضی بودم .او هم راضی بود .از رنگ نگاهش این را میشد فهمید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_در خانومی و مهربونی تو شکی نیست ،اما من نگرانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمدم چیزی بپرسم که افزود :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میترسم یوقتی بهت تندی کنم یا دلتو بشکونم !دلی که میدونم روشن تر از آینه ست.من نگرانم تو توی زندگی با من اذیت بشی .میدونی که الان زیاد وضع مالیمون خوب نیست ،اجاره نشینیم ،باید کار کنم .وقتی هم که بیام خونه دیگه جونی برام نمیمونه تا بتونم باهات زیاد وقت بگذرونم و خستم !اما نمیتونمم کار نکنم !مجبورم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار زبانم باز شده بود ..نفسی گرفتم و با مهربانی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من میدونم شما دلمو نمیشکونین ،اون برهانی که من میشناسم اینجوری نیست .بعدشم همه که اول زندگی همه چیز ندارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یک حرکت ؛خم شد و بوسه ای روی دستم نشاند که حس کردم گرمایش تا پوست و گوشت و غضروفم را سوزاند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به عموت قول دادم خوشبختت کنم ،مطمئنم هستم که اینکارو میکنم .کاری میکنم همه به ما و زندگیمون حسودی کنن و بهمون غبطه بخورن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه حرفش قشنگ نبود ،اما من باور نمیکردم این من هستم که زن برهان سخایی هستم ،باور نمیکردم که این رویا حقیقت پیدا کرده ،باور نمیکردم که با وجود همه چیز ،انقدر خوشبختم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من بهت اعتماد دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمهای مخمورش نگاهم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اعتمادتو سلب نمیکنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی در جایش جا به جا شد و بعد ،دستم را روی ران پایم گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه برو بخواب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم چیزی بر سرم آوار شد !با دلخوری نگاهش کردم که معنایش را فهمید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوام تا وقتی که نمیتونی به من بجای شما بگی تو ،تا وقتی که عادت نکردی تو خونه منی ؛تا وقتی که خودت واقعا نمیخوای ،چیزی پیش بیاد .میخوام اولین معاشقمون جزو بهترین شبهای زندگیمون بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوب بود که درکم کرد .با اینکه میخواستمش ،اما آمادگی اینهمه اتفاق را آنهم در یک شب ،نداشتم .لبخند پرمهری زدم و آنجا را به مقصد اتاق ترک کردم تا برایش بالش و پتو ببرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریزاد به شدت مرا در آغوش گرفت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقدر دلم برات تنگ شده بود دلی !وای چقدر خوب شد اومدی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنعمو بعد از او جلو آمدو با سیاست همیشگی اش ،ریلکس گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عزیزم .خوش اومدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با او هم روبوسی کردم و وارد شدم .با اینکه آنجا خانه پدری ام نبود ؛اما خانه ام بود ..به مدت مدیدی آنجا خانه ام بود ،مدتی به اندازه ی هشت سال .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطراف را نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عمو و دانیال نیستن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنعمو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه هنوز نیومدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریزاد با کشیدن دستم مرا به اتاق برد و اجازه ی پرسش بیشتری به من نداد .چادرم را جمع کردم و روی صندلی گذاشتم .خود را روی تخت پرت کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا بشین زود تعریف کن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیو تعریف کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زندگی زناشویی و ازین چیزا دیگه !حتما باید به زبون بیارم ؟لا اله ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی ،وقتی رفتیم خونه خوابیدیم .امروزم از صبح ندیدمش ،رفت سرکار منم حوصلم سر رفت گفتم به شما سری بزنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایش را ریز کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط خوابیدین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا زبون دروغگو رو از حلقومش دراره !پس فقط خوابیدین آره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق داشت باور نکند !با قاطعیت گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بخدا فقط خوابیدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش پشت دستم کوبید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا !ناز نکن حوصله ندارم !بگو خب منم باید آمادگی داشته باشم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادقانه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا باورت نمیشه ؟چطور میتونستیم کاری کنیم ؟وقتی من هیچی از این چیزا سرم نمیشه ؟وقتی هنوز باهاش رودروایسی دارم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_غلط کردی !تو سرت نشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای برایش رفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره .بلد نیستم .ازش هم خجالت میکشم .اونم گفت تا وقتی که آمادگیشو نداشته باشم بهم دست نمیزنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب و لوچه اش را کج کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زارت !چه بی بخاریه اون !بلد بودن که نمیخواد !من که فک نمیکنم طاقت بیاره ،یه شب میاد سراغت !از من گفتن و از توی بی مخ نشنیدن ..اونوقت نگی نگفتی ها ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمدم اعتراضی بکنم که در اتاق باز شد و زنعمو وارد شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا جان ؟شوهرت اومده دنبالت .بهش خبر نداده بودی که میای اینجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را به دندان کشیدم و به سرعت از تخت جهیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سرکار بود ..نشد بهش خبر بدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنعمو سرش را به طرفین تکان داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا تو هال منتظرته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطاعت کردم و همراهش از اتاق خارج شدم .نمیدانستم چرا ،اما نوعی دلهره در وجودم به جوش آمده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های سبز آتشینی در تیر رس نگاهم قرار گرفت .فاتحه ام را خواندم و به آرامی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام ..خسته ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگذاشت حرفم را کامل کنم و با لحنی که سعی میکرد کنترل شده باشد ،گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • امنه

    00

    عالی بود هم قلمتون هم نوع داستان تکراری نبود خسته باشی نویسنده جان

    ۲ هفته پیش
  • دلربا

    483

    چه جالب اسمش مث من دلرباس پس تقدیر همه دلربا ها مثل همه😔منم شب ازدواجم نامزدم ایست قلبی کردتنهام گذاشت اونقدر بی وفا بود که شب عروسی پرواز کردهشت ساله که فقط دارم زجر میکشم بهترین شب زندگیم شدسیاه

    ۳ سال پیش
  • .

    517

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • نادیا

    90

    عزیزدلم 💔😞 خدا بهت صبر بده

    ۳ سال پیش
  • فاطیما

    ۴۸ ساله 160

    عزیزم بسیار اندوهگین شدم براتون، امیدوارم بعداز گذشت زمان، الان حالت بهتر شده باشه و به آرامش رسیده باشی، خدا رحمت کنه نامزدت رو 🥺

    ۲ سال پیش
  • Neda H.f

    ۲۸ ساله 81

    عزیزدلم خیلی سخته،همه ی ما مدت کوتاهی این جهان تجربه میکنیم،سعی کن با نامه نوشتن براش تو قلبت کم کم ازش خداحافظی کنی و به خودت فرصت دوباره بدی،ما وقتی عزیزانمون از دست میدیم اونا منتظر خوشبختی ما هستن

    ۲ سال پیش
  • ؟

    ۲۴ ساله 30

    عزیزم حتما یه حکمتی توش بوده خدا هیچ وقت بد کسی رو تمیخواد ا شاید اگر ازدواج میکردی یه اتفاق خیلی بدی میوفتاد با خودت همیشه این کلمه رو تکرار کن اروم میشی

    ۲ سال پیش
  • بارانشام

    ۲۶ ساله 00

    خیلی ناراحت شدم خدابه صبر بده

    ۶ ماه پیش
  • دانیلا

    00

    عزیییزم....بمیرم برات...خیلی ناراحت شدم😔...خدا بهت صبر بده🖤

    ۲ هفته پیش
  • ناشناس

    00

    تا این جا قشنگ بود

    ۲ هفته پیش
  • سارا

    ۱۷ ساله 00

    الان من دارم بصورت آنلاین میخونم هرچقدر میزنم قسمت بعدی نمیاره الان چیکار کنم بقیشم می خوام بخونم جالب بنظر میرسه

    ۳ هفته پیش
  • ناشناس

    00

    مثل من که با یک شیطنت ساده یه گه آوردم تو زندگیم گند زد به زندگیم آینده ام الانم اینقدر خسته ام نمیتونم بلند شم مرتبا توهین تحقیر با ..... بی وجدان بی اخلاق .... پوچ

    ۴ ماه پیش
  • ندا

    00

    عالی 👏👏❤️

    ۴ ماه پیش
  • ملک محبت

    00

    عالی ولی برا دل ربا خیلی ناراحت شدم

    ۴ ماه پیش
  • فهیمه

    00

    خوب بود

    ۴ ماه پیش
  • لیلی

    00

    مگه برهان نبود چیشد یهو علی شد

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه

    ۳۵ ساله 00

    رمان خوبی بود نویسنده قلم قدرتمندی داره

    ۱۰ ماه پیش
  • رمان باز

    00

    عااالی بودددد جلد دوم رو هم بخونید واقعا رمان ارزشمندی بود دست نویسنده درد نکنه ...

    ۱۲ ماه پیش
  • نازنین

    ۱۸ ساله 01

    اسم جلد دوم لطفا

    ۱۱ ماه پیش
  • صبا

    00

    علی یکدفعه از کجا اومد توی رمان برهان چی شد یدفعه یکی توضیح بده لطفا

    ۱۲ ماه پیش
  • مینا

    ۱۸ ساله 80

    رمان خوبی بود.بعضی جاها جملاتت قشنگ نبود.مثل اون جمله ای که گفتی من به درد نمیخورم چون بچه دار نمیشم..زنا وجودشون پراز ارزشه و ربطی به باردار شدن یا نشدنشون نداره.ولی خب!درکل رمان خوبی بید:)

    ۱ سال پیش
  • Sedi

    00

    نویسنده ی عزیز واقعا قشنگ بود. دستمریزاد ....

    ۱ سال پیش
  • سحر

    00

    این رمانو قبلا خونده بودم.از بس جذاب بود برام دوباره خوندمش.با اینکه میدونم آخرش چی میشه،ولی باز دلم میخواد بخونمش.ممنون از نویسنده جان.

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.