دلربا که با شهریار زمانی مرد مغرور و با جذبه ی واحد کناری اشنا شده و حسی به او در دل دارد با یک اتفاق به هم می ریزد و خود را از او دور می کند.. اما همه چیز همانطور نمی ماند و این دو باز هم سر راه هم قرار می گیرند و اتفاقات نابی را تجربه می کنند. پایان خوش

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، معمایی، روانشناسی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۵۹ دقیقه

مطالعه آنلاین شکنجه (جلد دوم)
نویسنده : فرناز.ر

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #معمایی #روانپزشکی

خلاصه :

دلربا که با شهریار زمانی مرد مغرور و با جذبه ی واحد کناری اشنا شده و حسی به او در دل دارد با یک اتفاق به هم می ریزد و خود را از او دور می کند..

اما همه چیز همانطور نمی ماند و این دو باز هم سر راه هم قرار می گیرند و اتفاقات نابی را تجربه می کنند.

پایان خوش

آمده ام . . آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده

چادرم را جلویِ دهانم گرفتم و بوییدم .بویِ قدیم میداد .بویِ دلربایِ قدیمی .بویِ سادگی های قدیمی .بویِ آشنایی .بویِ خدا !

ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده

به سمتِ صحن برگشتم . . سرم را بالا بردم و نگاه کردم به گنبدِ طلایی . . طلایی ای که در آن سیاهی شب ،عظمتش را به نمایش گذاشته بود .

ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده

نگاه کردم به کبوتر ها .کبوترهایی که رویِ زمین می دوییدند این طرف و آن طرف.باد میانِ چادرم دویید .با دست محکم گرفتمش .سرم را بالا گرفتم .نگاه کردم .به آسمانِ شب .آسمانِ سیاه شب با ستاره های چشمک زن .لب زدم .

_اومدم که . . پناهم بدی

پناه"بغض شد و نشست رویِ قلب .قلب به شدت خون را پمپاژ کرد .

لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده

عدسی چشمانم از حلقه زدنِ اشک سوخت .کاش این اشک های دریای خون شود .کاش سیل شود .کاش رَم کند بیرون بزند از میانِ اینهمه دل سوختگی.

ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده

تا بحال اینجا را ندیده بودم .انقدر واقعی ندیده بودم .همیشه از تلویزیون و عکس دیده بودم .اما نه انقدر نزدیک نه! .نمیدانستم انقدر حس و حالِ خوب دارد .انقدر آرامش .انقدر رهایی .مثل همین کبوتر ها .رهایِ رها !

تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده

به سمتِ ورودی راه افتادم . .قلبم از شدتِ هیجان ،هیجانِ نزدیکی به امام رضا ،آرام و قرار نداشت . .

مرا طلبیده بود .بعد از بیست و هفت سال .بعد از اینهمه دل سوختگی .بالاخره طلبیده بود .راهم داده بود .

جلویِ در کفش هایم را درآوردم.به کفشداری دادم .چادرم را جلو کشیدم .محکم میان مشتم گرفتم و . . وارد حرم شدم .

باورکردنی نبود . .

انگار وارد تکه ای از بهشت شده بودم . . وارد دنیایی از آرامش و آسودگی . .

نگاهم به مردم افتاد .به کتاب های دعای دستشان .به لب هایی که ذکر میگفتند .به اشک هایی که میریختند .به دردو دل هایی که داشتند .به همه و همه شان . .

لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده

پاهایم را روی فرش کشیدم .از سیلِ جمعیت رد شدم .به سقف نگاه کردم .به چراغ هایش ..

به ضریح ..

ضریح طلاییِ پنجره پنجره .

به دست هایی که وصل به منبع آرامش بودند و به هیچ قیمتی جدا نمیشدند .

از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده

نگاهم را دورتادور حرم چرخاندم .گریه میکردند .خدا را صدا میزدند .بعضی شفا میخواستند .حاجت میخواستند .من ..

من چه میخواستم ؟

منِ حقیر در برابر این شاه ،چه میخواستم بگویم ؟

چه حرفی داشتم . .

صدایم از ته چاه در آمد :

_یا امام رضا . . .

در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده

خود را از میان زن های سیاه پوش رد کردم .نیرویی قوی مرابه سمتِ منبع آرامش میکشاند .دستهایم تمنایِ لمس کردنش را داشتند .

با زور خود را به ضریح رساندم .اشک در کاسه ی چشمها جمع شد .قلب به ناله افتاد .دستها وصل شدند به ضریح .

انگار که برقی از وجودم رد شد . . انقدر که خوب بود ،انقدر خوببود که حد نداشت .هیچ حسی در دنیا به گرد پایش هم نمیرسید .

لبهایم را به ضریح چسباندم و بوسیدم . .

ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده

گرمی اشک رویِ گونه را حس کردم . . با خلوصِ نیت صدایش زدم:

_یا امام رضا . . اومدم که . . پناهم بدی . .

دستهایم طوری به ضریح وصل شده بودند که هیچ نیرویی نتواند مرا از آن جدا کند .

_دلِ سوخته مو خودت آروم کن امام رضا . . منو دست خالی نفرست برم . .

آرام آرام رویِ زمین سر خوردم .افتادم رویِ زمین .میان جمعیتی که هرلحظه ممکن بود خفه ام کنند .اما مهم نبود .تنها همین لحظه و همین ساعت مهم بود .

با بغض گفتم:

_برایِ دلم پادرمیونی میکنی ؟دلم آتیش گرفته

اشک ها سیل وار جاری شدند .اعاترافِ سختی بود .سخت بود در برابر شاه عالم .سخت بود اما جایی دیگر هم دلِ گفتنش را نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دل به کسی دادم که نباید میدادم . . میخوام دلمو پس بگیری . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض تمام حلق و گلویم را پر کرد .گوشها تیر کشیدند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیتونم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیتونم تو دلم نگه ش دارم . .میخوام بکشمش .میخوام از دلم هرچی هستو پاک کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را به ضریح چسباندم .ای حرمم . . ماجا درماندگان . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منِ درمونده رو نجات بده . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند صدایش زدم اما صدایم در بین آنهمه صدا گم بود :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یا امام رضا !دستمو بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هق تشدید شد .دیگر راحت میتوانستم گریه کنم .بی آنکه نگران دیده شدن اشک هایم باشم .بی آنکه خجالت بکشم .میتوانستم به اندازه ی 9سال . . 9 سالِ تلخِ تمام نشدنی زار بزنم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اندازه ی 9 سال . . شکایت کنم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اندازه ی 9 سال . . نجات بخواهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی ازت نمیخوام . . فقط یه دلِ خوش میخوام . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی بر لب آوردم . . آه که چقدر سخت بود . . آه . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عشقشو . . نمی . . خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پشت دست اشکهایم را پاک کردم .اشکهایِ تمام نشدنی .درد های تمام نشدنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منو از لطفت بی نصیب نذار . . منِ پریشونو دریاب . . دستمو بگیر . . بلندم کن . . میدونم میتونی . . میدونم هیچ کسیو بدون اینکه حاجت روا کنی از حرمت بیرون نمیفرستی . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را ستون بدنم کردم و بلند شدم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونم . . میدونم خوبم میکنی .میدونم بالاخره این 9 سال عذاب تموم میشه . . میدونم یه روزی تموم میشه .میدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضریح را چندین بار بوسیدم .لمس کردم .حس کردم .نگاه کردم .طلایی پنجره پنجره ی زیبا را . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به زنهایی که پشتِ سرم منتظر بودند رسید .بس بود .باید به آنها هم اجازه میدادم . .حتما آنها هم دردی در سینه داشتند . . حتما مثلِ من نیازمند وصل شدن به منبع آرامش را داشتند .حتما .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو روز از ماندنم در شهرِ مقدس گذشته بود و تنها دو روز دیگر برایِ نفس کشیدن در هوایِ مطبوع و لذت بردن از آن وقت داشتم .دروغ چرا ،دلم برایشان تنگ شده بود .برایشان که نه !برایش.برایِ شادی .برایِ دختر پاک و معصومی که در این بین بی گناه ترین آدم بود .حتماً بهانه ام را میگرفت .حتما دلش تنگ میشد !مگر میشد نشود ؟من و او بعد از چندماه دیگر با هم خو گرفته بودیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در این دو روز ،هر دقیقه ای که وقت پیدا میکردم ،به حرم میرفتم ،دخیل میبستم ،دعا میکردم .اما دیگر تنها یک چیز میخواستم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم هرچیزی به صلاحم است پیش بیاید .دیگر نمیخواستم هرچیزی که دلم تمنا میکند بخواهم ،تنها عاقبت به خیری میخواستم .برایِ بعد از این سالها ،تنها یک عاقبتِ خوش میخواستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وضو گرفتم و برایِ خواندنِ نماز زیارت به حیاط رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام وجود نماز خواندم .طوریکه وجود خدا را ،در نزدیکی هایم حس کردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سجده رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت داشتم در سجده ،هرچه میخواهم بگویم .هرچه در دلم هست و نیست !سجده را یک صحبت خودمانی با خدایِ خود میدانستم !جوری از ته دل با او حرف میزدم و راز و نیاز میکردم که ،حس میکردم تمام حرف هایِ دلم را زده ام !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سجده بلند شدم .مهر را بوسیدم .چادر را در بغل گرفتم . سرم را چرخاندم .به طلایی گنبد نگاه کردم .به درخشی که داشت .به چراغ هایی که گرداگردش را فراگرفته بودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یکی از دستانم دو لبه چادر را گرفتم و صورتم را پوشاندم .پاها را عقب کشیدم .کمر را چرخاندم .راه افتادم به سمت صحن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز چندقدم بیشتر نرفته بودم که بویِ آشنایی را حس کردم .بویِ تلخِ آشنا !به خود نهیب زدم :خیالاتی شدی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرهایِ پرت و پلا را از خودم دور کردم .نفس گرفتم .جلو رفتم .جلو و جلوتر .در یک ثانیه ،انگار که زلزله شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویِ نوکِ پا چرخید و برگشت . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بتِ مشکی پوشِ شبِ !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس در سینه به دام افتاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرواره هایِ قلبم فرو ریخت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمها دو دو زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدرت تکلم گریخت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست ها به رعشه افتادند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی که دو لبه ی چادر را گرفته بود پایین افتاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس و تعجب ،شکمم را سرمایی مثالِ قطبِ جنوب فرا گرفت .قلبم منجمد شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستهایش در جیبش بودند .مو و ریش هایش کوتاه تر از هروقت دیگر بودند .لباس هایش اما مشکی بودند .مثلِ رنگِ چشمهایش .مثلِ رنگِ این روزهایم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا اینجا بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور میتوانست اینجا باشد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبرویِ من ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکند تنها خیالِ خام باشد این دیدار غیرمنتظره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در شبِ حرمِ به این پر ستاره ای ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را از او گرفتم .وانمود کردم که نشناخته ام !که نمیشناسم !هیچوقت دیگر هم نخواهم شناخت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من در این دوروز بارها رویِ خودم کار کرده بودم تا این مرد را از یاد ببرم ،نباید با یک دیدار ،اخیتار از کف میدادم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهم را کج کردم .در دل خدا را صدا زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا جون،خودت به دادم برس ،نمیخوام کم بیارم !میخوام قوی باشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفش هایم را رویِ زمین کشیدم و به سمتِ حرم رفتم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم ها کند شدند .پاها سست شدند .دستم را اما مشت کردم !نه !من چیزی نشنیده بودم !کسی مرا صدا نزده بود !نباید می ایستادم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم هایِ بیجانم را به دنبالِ خود کشاندم .باید با تمامِ توان ،مقاومت میکردم !باید کر و کور میشدم در برابرِ این مرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم را لحظه ای بستم .نفس دوباره ای گرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایم را که باز کردم ،قلبم به تپش افتاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلویِ راهم را گرفته بود .با فاصله ی چندقدم .همین فاصله هم کم بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی ،سربرگرداندم .چرا نمیرفت ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فرار میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش چقدر مردانه بود !مردانه تر از همیشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش نمیکردم.نمیخواستم دوباره آن یک جفت چشم را ببینم !چشم هایش میتوانست بدجوری قلبِ آدم را فریب بدهد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از کی ؟!من ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که نگاهم سمتِ دیگری بود ،گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به تو ربطی نداره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این ا که گفتم نگاهش کردم .میخواستم عکس العملش را ببینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینکه اینجام !ربط داره به من !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای نثارش کردم .به سمتِ دیگری قدم برداشتم .دو قدم بیشتر نرفته بودم که گوشه ی چادرم کشیده شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم با دلشوره ،به عقب برگشت .و دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم که چطور گوشه ی چادرم را در مشت گرفته !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحنِ خاصی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه این چادری که رویِ سرته برات ارزش داره ،واستا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلعِ سلاحم کرد !چادری که سرم بود ،جایی که بودم ،خیلی خیلی برایم ارزشمند بود !بی احترامی بیشتر از این ،بی احترامی به این مکانِ مقدس بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستاصل نگاهش کردم و با بدجنسی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای چی اومدی اینجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میفهمی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه نمیفهمم !فقط اینو میفهمم که اینجا جایِ آدمایی مثلِ تو نیست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالیکه چادرم در مشتش بود جلو آمد .سرش را به سمت حرم چرخاند و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت ،جایی ننوشتی که گنه کار نیاید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این را که گفت ،نگاهش را به سمتِ من برگرداند .نگاهش کردم .متعجب .با دنیایی از سوال !با غیض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه قبول داری که گناهکاری !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد .اینبار این پوزخند ،تلخند بود !تلخندی بسیار تلخ !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گناهکارم. . . آره آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر دلم خنک میشد !چقدر خوب میدانست چطور باید رامم کند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم به شبِ پهن شده رویِ حرم .به تیرگی آسمان .به ستاره هایِ سفید جای شده در دلش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با انگشت ،به ستاره ی پرنوری در آسمان اشاره کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلِ من مثلِ این شب کدر و سیاهه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه ی چشم نگاهش کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دل تو مثلِ این ستاره سفید و پاکه !شاید . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اجازه ندادم ادامه بدهد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من باید برم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این را گفتم و به سرعت از آنجا دور شدم که چادرم از مشتش خارج شد .تند و بلند گام بر میداشتم .نمیدانم چرا !چرا بعد از دوروز هنوز دلم اینطور ،با شنیدن حرف هایِ بی سر و تهش ،به سوزش و گدازش می افتاد .چرا هنوز حرف هایِ دوپهلویش را طاقت نمی آوردم !بهترین راه دور شدن و دور ماندن بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا نزن !نگو دلربا !چطور نمیفهمی با این کار تمام وجودم را به آتش میکشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا شاید هم میدانی و دوست داری در دلم غوغا به پا کنی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شادی این همه راه اومده که تو رو ببینه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستادم .شادی !که شادی اینهمه را را آمده تا ببیند مرا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انقدر رو مغزم راه رفت و بیتابی کرد که مجبورم کرد بیارمش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس فقط بخاطرِ شادی آمده بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم طاقت نیاورد .در همان حال پرسیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی در ماشین منتظرمان بود .با دیدن من ،در ماشین را باز کرد و پایین پرید .رویِ زانو نشستم و دستهایم را برایش باز کردم .خود را در آغوشم رها کرد و با بغض گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا جون !سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویِ موهایش را بوسه زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عزیزدلم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستهیاش را دورِ گردنم حلقه کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا منو تنها گذاشتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به پشتِ سر شادی افتاد .به جایی که او ایستاده بود .به اویی که داشت سیگار میکشید !همان سیگاری که گفت بی خاصیت شده !حتما این روزها باز هم خاصیتش را پیدا کرده بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مجبور شدم عزیزم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهایش را غنچه کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قول داده بودی هیچ وقت نری !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قول !چه بد که باید زیرِ قولم میزدم شادیِ من !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویِ گونه اش دست کشیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعضی وقتا نمیشه آدم رویِ قولش بمونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی شمام میخوای مثلِ مامانم تنهام بذاری و بری ؟آره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیچارگی به شهریار نگاه کردم !کاش نجاتم بدهد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیگارش را زیرپچا له کرد و جلو آمد .دستهایش را رویِ شانه هایِ شادی گذاشت و او را عقب کشید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اذیتشون نکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی بُغ کرده ،عقب رفت و با ناراحتی از من روی برگرداند .کاش میشد کاری کنم .کاش راهی بود .کاش زندگی این بازی ها را با من و ما در نمی آورد !آنوقت دیگر مجبور نمیشدم زیرِ قولم بزنم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایِ شهریار با جذبه و محکم ،در گوشهایم پیچید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچکس جایی نمیره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم و ابرویی برایش آمدم و دستم را رویِ شانه شادی نهادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شادی . . عزیزم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابم را نداد .فین فینی کرد !خودش را لوس کرده بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فشار آوردن به شانه اش به سمتِ خودم برگرداندمش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه منو نگاه کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالیکه چهره اش از ناراحتی درهم شده بود ،نگاهم کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میای بغلم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهم کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بغلم میکنی ؟یعنی دوستم داری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک هایم را به نشانه تایید هم زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این چه سوالیه جوجه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم .خندید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را پشتِ کتفش گذاشتم و به آغوشم کشیدمش.محکم فشارش دادم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه میشه جوجه رو دوست نداشت ؟مخصوصا جوجه ی به این خوشگلی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذوق کرد و خندید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آفرین دخترِ خوب !همیشه بخند .دیگه نبیینم اخم کنی ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مظلومیت نگاهم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه بذاری پیشت بمونم اخم نمیکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم .عمیق .با مهربانی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میخوای پیشِ من بمونی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی میخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم .به شهریار .به شهریاری که دست به سینه به ماشینش تکیه زده بود و به صحبت هایمان انگار که گوش میداد !این را از نگاهمان که با هم تلقی کرد فهمیدم .تعجب داشت .آن اوایل که تازه شناخته بودمش ،زورش می آمد که حتی جوابِ سوالت را هم بدهد !اما حالا داشت به مکالمه من و شادی گوش میداد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین اگه بابات اجازه میده ،شب بیا بریم پیشِ من ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتِ شهر یار بازگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابایی بابابایی ،اجازه میدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهریار نگاهش کرد .برخلاف همیشه ،این اواخر دخترش را نگاه میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی با خوشحالی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخ جون !خیلی خوب شد !مرسی بابا جون !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندِ بیجانی به شهریار زدم .آن تبِ داغم با دیدنِ شادی فروکش کرده بود .دیگر انقدر دلم نمیخواست فرار کنم .کمی آرام شده بودم .هرچیزی هم که شده بود،شادی این بین بی تقصیر بود و من دوستش داشتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدیم و شهریار ما را به هتلی که در آن مستقر بودم برد .دیگر هیچ حرفی نزد .یک طوری بود .باز رفته بود در لاکِ خودش !من هم میلی به حرف زدن نداشتم .اصلا دوست نداشتم بار دیگری با او هم صحبت شوم !دلخور و عصبی بودم .خیلی هم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلویِ در پیاده شدیم .دست شادی را گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امشب رو بمونه ،بعدا خواستی بیا ببرش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را تکان داد .سیگار آتش زد .اعصاب نداشت میفهمیدم .خوب حالاتش را میفهمیدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شادی به اتاقِ خودم رفتیم .اتاقی بود یک تخته با امکانات متوسط .یک دست رخت خواب دیگر هم موجود بود .رو به شادی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو رویِ تخت بخواب ،من پایین میخوابم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه دلربا جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این را گفت و به تخت خزید .حسِ خاصی داشتم !اولین شبی بود که در شهری که فرسنگ ها با خانه مان فاصله داشت ،با او هم اتاق بودم .حس میکردم یک دختر دارم که با او به مسافرت آمده ام !یک دختر واقعی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشِ موهایم را باز کردم و سرم را رویِ بالش گذاشتم .او هم سرش را رویِ بالش گذاشته بود و تار موهایش را دور انگشتانش میپیچید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایم زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونی این چندروزی که نبودی ،مرجان خونه ما بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم بدنم از شنیدن این جمله تکان خفیفی خورد .از جمله اش حسِ بدی گرفتم !هرچند این اتفاق دور از باور هم نبود !بالاخره او ادعا کرده بود که بچه شهریار را در شکمش دارد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هنوزم خونمونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا جون ،انقدر پرروئه ها ،به من گفت از این به بعد دیگه من مامانت میشم .باید مامان صدام بزنی .اما من نمیخوام .دوستش ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عجب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفت داره برام داداش میاره .راست میگه دلربا جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من نمیدونم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا هیچکس نمیدونه !بابامم جوابمو نداد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم مرجان را تکه و پاره کنم .واقعا به این مرز از دیوانگی نائل شده بودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من مرجانو دوستش ندارم اما . . داداش دوست دارم داشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدام چرا جز چندکلمه بی ربط چیزی نداشتم بگویم !آخر چه میگفتم !میگفتم مبارک باشد ؟به سلامتی ؟چه میگفتم ؟با دلجویی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلربا جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو ناراحت میشی اگه مرجان مامانم بشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم .به چشم های عسلیِ براقش.ناراحت میشدم ؟جواب سوالش چه بود ؟میشدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه چیزی بگم دلربا جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من دوست داشتم . . تو مامانم بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدنِ این جمله ،قلبم شروع کرد به دیوانه وار تپیدن .با دیوانگی خندیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی میگی تو جوجه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب دوست دارم . . آخه تو خیلی خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندِ خوشگلش نگاهم کرد .با چشم هایِ مسخ کننده اش .واقعا این بچه خواستنی بود !دستم را به سمتش دراز کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا اینجا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت از جایش بلند شد و به سمتم آمد .خودش را در بغلم جا کرد و سرش را رویِ بازویم گذاشت .حسِ خوبی بود .خیلی خوب !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویِ موهایش را بوسیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حتما لازم نیست مامانت باشم ،من ترجیح میدم همین دلربا جون باشم اما عاشقم باشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوری خندید که دلم ضعف رفت .گونه اش را محکم بوسیدم .با خنده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب هم مامان باش هم دلربا جون !بهت میگم مامان دلربا جون !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدم .به دیوانگی اش .به سرخوشی ام .به دلی که ته ته هایش دوست داشت مامان دلربا جون باشد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوک بینی اش را آرام گاز گرفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگیر بخواب جوجــه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح بیدار شدیم و با هم برایِ صرفِ صبحانه به رستورانی که در طبقه زیرین اتاق ها قرار داشت رفتیم .سرحال تر بودم نسبت به روزهای قبل .حالا میفهمیدم وجود شادی چقدر برایم خوب است .دیشب تا صبح در بغلم خوابید .بارها نگاهش کردم ،بویش کردم .حتی بوسیدمش .مثلِ بچه ی خودم !بچه ی من اگر به دنیا آمده بود ،شاید خیلی شبیه به شادی میشد !شاید هم خودِ شادی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی شادی را عقب کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بشین عزیزم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم هم صندلی روبرویی را عقب کشیدم و نشستم .در همین لحظه ،صدایِ زنگِ تلفنم آمد .نامش را دیدم .پریزاد بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ســـلام جان جانم !چطور مطوری ؟خوبی ؟خوشی ؟میزونی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبم خداروشکر .شما همه خوبین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبیم اما به پایِ تو که نمیرسیم !پشمالو جان رسید ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای متعجب و بلندی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چــی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واه ! گوشم کر شد وحشی ،چرا داد میزنی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفتم چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیرو چی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریزاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بابا !بی اعصاب !گفتم سرکار آقایِ شهریار زمانیِ بزرگ قدم رنجه فرمودند مشهد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه دوهزاری ام افتاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس تو . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کولی بازی راه انداخت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من چی ؟!!چرا میندازی تقصیر من هــا ؟!خودش اومد پاشنه درو از جا دروورد ،منم گفتم خانم رفته پابوس امام رضا !اگفت پس آدرس جا و مکانشو بده منم برم اونجا .یک تیر دو نشون .هم پابوس امام رضا هم پابوسِ . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایم را آرام کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الهی بترکی با اون زبونت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عجب غلطی کردم زنگ زدما !لیاقت نداری عین این سادیسمیا میفتی به جون آدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالِ جوش زدن بودم که شادی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ا بابامم اومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را به سمتِ جایی که اشاره کرد چرخاندم !خودش بود .منتظر نگاهم میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن را قطع کردم .نگاهش کردم .منتظر بود دعوتش کنم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتِ صندلی که در سمتِ دیگر شادی بود رفت !نه پس منتظر دعوت نبود !بعید بود از او !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به پیراهنش افتاد!قهوه ای سوخته !با خود فکر کردم .پس بالاخره دل از پیراهنِ مشکی اش کشید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویِ صندلی نشست و دستی به موهایش کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_املت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندثانیه نگاهش کردم .املت !یعنی چه !سرش را به نشانه ی تو چه میخوری تکان داد !آهان !پس انتخاب خودش املت بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم همون .شادی تو چی میخوری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نون پنیر چایی شیرین !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپش را کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جوجه نون پنیر میخواد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پنیر خیلی خوشمزست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_موافقم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این ترتیب ،دو ظرف املت برایِ ما و برایِ شادی نان پنیرش را آوردند .نگاهم به شادی افتاد که داشت به نان و کارد و پنیر نگاه میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برات لقمه بگیرم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را تکان داد .در کمال تعجب دیدم که شهریار لیوانِ شادی را به سمتِ خودش کشید و شیرینش کرد .بعد دوباره جلویش گذاشت .لبخندِ کجی زدم !پس داشت کمک میکرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندلقمه برای شادی گرفتم بعد خودم مشغول خوردن شدم.چنددقیقه بعد،شادی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا میشه امشبم پیشِ دلربا جون بمونم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میمونی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب نگاهش کردم !میماند ؟!قصدش ماندن در این شهر بود ؟برای چه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من امروز برمیگردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم!هه !بچه را آورده بود پیشِ من و خودش میخواست برود پیشِ مرجان جانش !با تمسخر گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره دیگه ،شما باید بری تشکیلات عروسیو آماده کنی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بدجنسی پوزخند زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقد باهوش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندان هایم رویِ هم ساییده شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سیسمونیم هست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در چشمهایش تیز شدم !با لحنِ تندی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلا چرا اومدی اینجا ؟اومدی شادی رو بذاری پیش من و راحت به کارات برسی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار یک نمه خندید !از آن خنده هایِ نادرِ دیده نشده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به شادی افتاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هرچند من با شادی مشکلی ندارم ،خیلی دختر خوبیه و دوستش دارم .فقط نگرانم خودش اذیت شه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیشه .فردا برمیگردین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهتِ دوچندان نگاهش کردم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چانه اش را خاراند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینطور نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه !از همه چیزم با خبری !اگه مزاحمتون میشیم چندروز دیرتر برمیگردیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مراحمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم .عمیقا .شاید بتوانم کمی شوخی و مسخره بازی از چهره اش ببینم .اما نه !خیلی جدی بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برایِ شادی بلیط گرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلیط را جلویم رویِ میز گذاشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی را عقب داد ،آستینِ پیراهنش را مرتب کرد .بلند شد .صندلی را به جایِ قبلش برگرداند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاهش کردم .نمیدانم فهمید ؟حتما فهمید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سفر به سلامت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این را گفت و قدم برداشت . .به سمتِ در خروج . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز منتظر بودم برگردد ،بگوید شوخی کردم .بگوید شادی بیا برویم اما نه !او با همه فرق داشت .او هیچ حرفی را بی مورد نمیزد . . او . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او شهریارِ زمانی بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روسری ام را گره زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـآماده ای جیک جیکو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی موهایش را پشتِ گوشش برد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـاوهوم .داریم برمیگردیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف،حرفِ برگشتن،به فکر فرو رفتم .باز هم داشتم برمیگشتم .به جایی ،به خانه ای که چندی پیش،با اشک و آه از آن رفته بودم .آن لحظه اصلا فکر نمیکردم باز هم به آن خانه برگردم .فکر نمیکردم بتوانم .اما انگار،امام رضا آرامشی را هدیه قلبم کرده بود که دیگر هیچ طوفانی نتواند آشوبش کند .من برمیگشتم .برمیگشتم اما اینبار متفاوت !عاری از هر عشقی .هر تپش قلبی .هر دل دل کردنی !دیگر باید واحدِ کناری را تنها یک همسایه میدیدم .یک همسایه مثلِ بقیه همسایه ها !دیگر شهریار نمیدیدم .نه،نمیدیدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهریار ،قبل از آنکه برایِ من شروع شود،تمام شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه طولانی بود .خسته و له و لورده بودیم .شادی بیحال بود و همش اینطرف و آنطرف می افتاد .کلافه بودم .نمیدانستم باید چه کار بکنم .ناله کنان درحالیکه سرش را رویي پایم گذاشته بود و دلش را گرفته بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـدلم ..دلم میپیچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را پشت کمرش گذاشتم و به سمتش خم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـحالت تهوع هم داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را جلویِ دهانش گذاشت و اوهوم خفه ای گفت.هراسان شدم و به دنبالِ نایلون گشتم .نایلون خوراکی ها را خالی کردم جاویي دهانش گرفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـاگه خیلی حالت بده این تو بالا بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوقی زد و دهانش را داخل برد.دلم برایش ریش شد .پشتش را مالاندم شاید کمی تسکین یابد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خانمی از ردیف عقب شنیده شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـماشین گرفتتش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی بار دیگر اوق زد .با ناراحتی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـآره فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست زن جلو امد و بسته ای قرص به سمتم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـیکی ازینا بده بخوره .حالش خوب میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته را از دستش گرفتم و پشتش را خواندم :دیمین هیدرینات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـآب داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـبله ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دانه قرص از داخلش دراوردم .سبز رنگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چانه شادی را بالا آردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ عزیزم بیا اینو بخور زود خوب شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهانش را باز کرد و قرص را روی زبانش گذاشتم.لیوانی از اب هم به دستش دادم .بعدش با دستمال دور دهانش را پاک کردم .نگاهم به چشمهای بیحالش که افتاد دلم سوخت .گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـسرتو روی پام بذار و چشماتو ببند تا قرص اثرکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطیعانه سرش را روی پایم گذاشت .از خانمی که کمک کرد تشکر کردم و دستهایم را ما بین موهایش بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این فکر کر کردم که مسئولیت داشتن چه کار سختیست .بچه داری هم همینطور .یک خار کوچک که به پایش برود دلت می افتد کفِ دستت .چه برسد به چیزهای بدتر !شادی بچه من نبود ،از گوشت و پوست و خون من هم نبود،اما عجیب و شدید،جزئی از زندگی من شده بود.عجیب و شدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم آرام روی موهایش را بوسیدم و خیره به کویرِ بی پایانی که از پشتِ شیشه ی اتوبوس همراهمان بود،شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کویری که انگار پایانی نداشت .هی میرفتی و میرفتی تا به مقصد برسی،اما مقصد انگار یک سراب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از راه طولانی ای که در پیش داشتیم جلوی در خانه رسیدیم .با یک دست چمدانم را گرفتم و با دست دیگردست هی ظریف شادی را.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی درحالیکه چشمانش را میمالید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـرسیدیم دلربا جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به پنجره خانه اش افتاد.اینبار کسی پشتش نبود.سایه کسی هم نبود.در دل خندیدم .چرا باشد ؟معلوم است که سرش گرم است !گرم زندگی جدیدش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پله ها را که بالا میرفتم ،تپش قلبم هم بالا میرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی درش رسیدیم که شادی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـمیشه نرم خونمون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـچرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـدلم نمیخواد پیش اون باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم که منظورش از اون،مرجان است !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـباشه .بریم خونه من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید انداختم و در خانه را باز کردم .خانه انگار بویِ نم و خاک میداد .بعد از چندروزی که نبودم .بویِ زندگی نداشت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد شدیم .چمدان را گوشه ی اتاق گذاشتم تا بعدا سروسامانش بدهم .گوشی را برداشتم و پیامکی با این متن برایش نوشتم:ما رسیدیم خونه.شادی هم پیش منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه سلامی نه احوال پرسی ای نه چیزی.درست مثل خودش.گوشی را روی تخت پرت کردم و مشغول عوض کردن لباس هایم شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقایقی بعد صدای باز و بسته شدن در آمد .بلند شدم و به پذیرایی رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همان کسی را دیدم که میخواستم تا حدی که ممکن است نبینمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هم نگاه کردیم .تنها نگاه .دلم نمیخواست حرفی بزنم و دلش نمیخواست حرفی بزند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله به سمت شادی رفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـبابات اومده دنبالت .میتونی بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی خودش را به من چسباند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـمیشه نرم ؟میشه همینجا بمونم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش رسا به گوش رسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اشاره به در ورودی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی با ناراحتی از من جدا شد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـحدافظ دلربا جون.من دارم میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به سرش کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـباشه .مراقب خودت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شادی آرام آرام قدم برداشت و به در رسید .دستگیره در را پایین کشید و منتظر به پدرش نگاه کرد تا او هم بیاید .شهریار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـرفتی ؟َ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین حرف کافی بود تا شادی طفلکی،سر به فرار بگذارد .بی توجه به او به آشپزخانه رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـاذیت نکرد که ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون آنکه نگاهش کنم حرف هایم را کنار هم چیدم تا بارش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـنه !فقط خودشو اذیت کرد !نگفته بودی که ماشین میگیرتش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیز نگاهش کردم .ارنج هایش را حایل اپن کرد و به جلو خم شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـنمیدونستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـانتظار بیشتریم نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمسخر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـمعمولا مادرا این چیزا رو میدونن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـمن مادرش نبودم که بدونم .مادرشم نمیشناختم که ازش . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.