معشوقه ماه(معشوقه مهتاب) داستان دختریه از یکی از ده های شهر شمال که علاوه بر شخصیت قشنگش چهره بسیار زیبایی داره...که باعث میشه ارباب ده بعد اینهمه زن صیغه ای داشتن عاشق شانِلی بشه و اونو واسه خودش بخواد. .شانِلی (دختر داستان) به خاطر خوشحالی پدر و مادرش قبول میکنه ولی روز عروسی شانِلی دزدیده میشه و اینجا آتش انتقام ارباب با دزد معشوق اش شروع میشه و اما کسی که شانلی رو دزدیده....پسری که بعد از ۱۲ سال برگشته ایران. ..عوض شده ...رحم نداره ...آتش انتقامش دامن شانلی و میگیره...

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۳ ساعت و ۵۵ دقیقه

مطالعه آنلاین معشوقه مهتاب
نویسنده : محدثه ابوالقاسمی

ژانر: #عاشقانه #جنایی

خلاصه :

معشوقه ماه(معشوقه مهتاب) داستان دختریه از یکی از ده های شهر شمال که علاوه بر شخصیت قشنگش چهره بسیار زیبایی داره...که باعث میشه ارباب ده بعد اینهمه زن صیغه ای داشتن عاشق شانِلی بشه و اونو واسه خودش بخواد. .شانِلی (دختر داستان) به خاطر خوشحالی پدر و مادرش قبول میکنه ولی روز عروسی شانِلی دزدیده میشه و اینجا آتش انتقام ارباب با دزد معشوق اش شروع میشه و اما کسی که شانلی رو دزدیده....پسری که بعد از ۱۲ سال برگشته ایران. ..عوض شده ...رحم نداره ...آتش انتقامش دامن شانلی و میگیره...

با انرژی وصف ناپذیری به سمت بالای تپه راه میفتم..

همیشه دیدن ماه تو این بلندی تپه بهم انرژی میده ،هر چقدر هم که آقا جون بگه دختر شبه نرو خطر داره تو گوش من فرو نمیره که نمیره ..

با یاد حرف های آقا جون خنده ای صورتمو پر میکنه ..

سرعت قدم هامو بیشتر میکنم و شال سفیدمو دور خودم میپیچم همه موهای فرم از لابه لای شال بلندم زده بیرون ..

نگران این نیستم کسی با این وضع منو ببینه چون تو این ۱۰ سالی که هر شب میام اینجا کسی و اینوقت شب اینجا ندیدم ..تپه درست پشت خونه ما قرار داشت ...

به بلندی تپه میرسم و نفسی از سر لذت میکشم .

بالای تپه درست نزدیک ماه قراره داره یا شاید من اینطور حس میکنم میشنم کنار گل های وحشی ..نگاهمو به ماه میدم ...به قول دوستام من معشوقه ماهم ..میگن این دوست داشتن ماه آخر تورو به دردسر میندازه ..ولی چه دردسری نمیدونم ...

شاید یکم مسخره بیاد ولی ماه من و شاعر میکنه ..هروقت نگاش میکنم کلی چیزهای عجیب و غریب تو ذهنم میاد...

از روی تپه کل ده معلومه انگار همشون زیر پای منن...

جالبه بدونین به جز ده تاحالا پامو هیچ جایی نزاشتم ..یعنی مامان جون نمیزاره...اگه ده هم بخوام برم باید با کلی التماس و خواهش به آقا جون بگم مامانو راضی کنه ..مامانم میگه قشنگی و گرگ تو این زمونه زیاده ..

ولی من به این ۲۰ سالی فک میکنم که میتونستم جاهای دیگه از این دنیا رو ببینم ولی ندیدم...

حتی درسمم نزاشتن بیشتر از دیپلم ادامه بدم آخه تو ده ما مدرسه کمه و برای درس خوندن بیشتر مجبور میشدم برم شهر که مامان جون عمرا اگه میزاشت ...همینم با کلی زور تونستم ادامه بدم.

دوباره نگاهمو میدم به ماه ...

زیر لب زمزمه میکنم - شعر می ریزد اگر چشمم ببیند ماه را...

صدای زوزه گرگ ها بلند میشه ..

از جام سریع پا میشم نگاهی به ساعتی که آقا جون واسم خریده میکنم. ..کلی دیر کردم ..

شالمو تو دستم میگیرم با سرعت به سمت پایین تپه میرم ..

خونه ما یکم از مرکزیت دهات دور تره ..و هیچ خونه ای اطرافمون نیس...

نزدیک خونه میشم ..چراغ ها خاموشه و این یعنی اینکه مامانجون و آقا جون خوابن .نفسی از سر آسودگی میکشم و کفش هامو آروم در میارم و وارد اتاقک کوچکم میشم

صبح با نور آفتابی که به چشمم خورد بیدار شدم ..باز یادم رفته بود پنجره رو ببندم .

از جام بلند شدم و کش و قوسی به خودم دادم .

به سمت آینه رفتم میدونستم الان انبوهی از موهای فرم توهم گره خورده ؛فقط شانس آوردم موهام نرمه وگرنه با این حجم موها حالا حالا ها از هم باز نمیشد. .

موهای بلندمو شونه کردم بلندیش تا کمرم میرسید اما چون فر بود هی پیچ میخورد میومد بالا ...موهامو بالا سرم بستمو از اتاق اومدم بیرون ..

به سمت دستشویی راه افتادم و پس از شست و شوی حسابی صورتم به سمت آشپزخونه راه افتادم ...

خونه ما یه خونه ویلایی بود ..البته حیاط نداشت چون باغمون دور تا دور خونمون بود .

آقا جون خونمون و به کمک ارباب ده نوساز کرده بود .. یه خونه ۹۰ متری دو خوابه ..

خدا خیرش بده ارباب و هرچی هم که باشه واسه زیبایی دهات همه کاری میکنه ..

البته اینم بگم که هر خونه ای و که نوساز میکنه دو دونگش و برمیداره واسه خودش ..میشه گفت بیشتر خونه های دهات مال اربابن...

من که ندیدمش ولی میگن یه مرد ۴۰ ساله است که حسابی هم زن دورش ریخته ..زن نه به عنوان همسر دائم ...زن به عنوان همسر موقت .. از هرکی خوشش بیاد صیغه خودش میکنه ...مردم ده هم به خاطر اینکه پولداره و کارشون به بودن ارباب بستگی داره از خداشونه دخترشون زن ارباب باشه ..حالا به هر نحوی ...

فقط خدا رحم کرد که آقا جون تو این بند ها نیس و من و اصلا تاحالا پیش ارباب نبرده ..

از فکر اینکه زن صیغه ای بشم موهای بدنم سیخ شد ...

آقا جون -صبح شما بخیر دخترم...

با صدای آقا جون به خودم میام ..

- وای ببخشید حواسم نبود ..سلام آقا جون ...صبح شما هم بخیر .

نگاهی به مامان میکنم که لبخند به لب داره ...

-سلام مامانی احوال شما ...

مامان جون لبخندش پررنگ میشه ..

-سلام دختر گل خودم ..معلومه تو چه فکری هستی که صدای آقات و نشنیدی ...

به آرومی روی میز ناهار خوری میشنم و چایی رو جلوی خودم میزارم ..

-مامانی خودت میدونی که من فکرم همه جا پرواز میکنه ...کافیه یاد یه چیزی بیوفتم تا خود شب تو اون فکر پرواز میکنم ...

مادر جون- از دست این ذهن فعال و خلاق تو ...

و رو میکنه سمت آقا جون - میگم علی راسته که ارباب مهمونی گرفته و گفته همه ده باید بیان؟؟آخه ما تاحالا تو حیاط ارباب هم نرفتیم چه برسه به اینکه بخوایم بریم تو اون قصر...

-آره درسته خانم کله شهر دارن درباره اش حرف میزنن .گفته میخوام شمارش کنم و از نزدیک با کل ده آشنا بشم ...

از چیزی که میشنیدم سرم سوت کشید ...کنجکاوی بیش از حدم منو سوق داد به اینکه رادار هامو فعال کنم و از آقا جون بیشتر حرف بکشم ...

-آقا جون خب شمارش که همیشه از طرف افرادش میشدیم چی شده که جشن گرفته؟

-نمیدونم والله دخترم .اینطور که من شنیدم مادرش بعد چند سال از اون ور آب اومده و ارباب حتما میخواد به خاطر ورودش مارو دعوت کنه...

رفتم تو فکر ..برام خیلی جالب بود بتونم ارباب و ببینم ..دوستام از دخترایی که صیغه ارباب شدن شنیده بودن اونجایی که زندگی میکنن بی شباهت به قصر نیس...فقط امیدوارم آقا جون بزاره من برم ...من منی کردم و سوالمو پرسیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا جون منم باید بیام؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون نگاهی بهم انداخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه عزیزم ...تو کجا بیای ...کل ده جمعا نکنه میخوای واست دندون تیز کنن. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثله بادکنک خالی شدم ...روم نشد اصرار کنم ..خودمو با صبحونه خوردن مشغول کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد صبحونه مامانو فرستادم بره و خودم ظرف هارو شستم طبق معمول هیچ کاری نداشتم بکنم ،از وقتی که درسم تموم شده بود بیشتر وقتم آزاد بود ...ولی امروز عجیب دلم میخواست برم از باغ بیرون و از بچه ها درباره جشن بپرسم ..میدونم اونا تا الان ته قضیه رو درآوردن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت مامانجون میرم باید یکم خودمو واسش لوس کنم بلکه دلش به حالم بسوزه بزاره برم بیرون ...تک بچه بودن هم یه مُعضلی هست واسه خودشا آ شاید آگه بیشتر بودیم انقدر منو تو منگنه نمیزاشتن. .پوفی کردم و به سمت باغ راه افتادم حتما الان وسط باغ داره سبزی میچینه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که از خونه دور میشم پشت درخت ها پیداش میکنم ... صدامو کلفت میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم خوشگله کمک نمیخوان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم هی میکشه و به سمت من برمیگرده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا بگم چیکارت نکنه دختر زهرم ترکید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ریزی میکنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدانکنه مامانم...دیدم سخت مشغولی گفتم بیام کمکت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چشم هاشو ریز کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هروقت میای اینجا واسه کمک یه منظوری داری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام میخنده ولی سعی میکنم روی لب هام نقش نبنده. .. مامان منو خوب میشناخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا ببینا یه بارم که ما منظور نداریم خودت سعی میکنی منظور دارش کنی. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من که تورو خوب میشناسم وروجک حالا بگو چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشمامو ریز میکنم با حالت مظلومی نگاش میکنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه برم پیش سارا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دست تو ..من موندم حرف های تو و سارا کی تموم میشه...بچه من آگه میگم زیاد نرو بیرون از باغ به خاطر خودت میگم وگرنه تو هر چقدر دوست داری دوستات و بیار اینجا آگه من چیزی گفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه مامانه من؛ من آسه میرم آسه میام کسی بامن کاری نداره... چقدر بگم اونا بیان ..هر دفعه میگم میگن ایندفعه تو باید بیای..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم که نمیگم تو راه کج میری ...تو یه دختر ۲۰ ساله ای جوونی و هزار ماشالله خوشگل .. همین چند وقته پیش که رفته بودی صدیقه خانم گفت پسرش تورو دیده و حسابی از تو خوشش اومده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخمام و میکشم توهم باز بحث پسر صدیقه خانم شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب دیده که دیده مامان من ...خواستگاری کرد منم جواب رد دادم .قرار نیس که کسی منو نبینه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونم چی میگی مادر جون ولی همه که مثله این پسره سر سفره پدر و مادر نشستن...خدایی نکرده بلایی سرت میارن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی میکشم. ..میدونم راست میگه ..همه حرف هاشو قبول دارم ولی خب چیکار کنم نمیتونم زندونی باشم اینجا که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان که اخم های منو دید فک کنم یه کوچولو راضی شد که گفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو فقط روسریت و بده جلو موهات معلوم نباشه. آرایش هم نکن ...زودم بیا واسه ناهار ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام از تو هم باز میشه میپرم و یه بوس از لپ هاش میکنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدو بدو به سمت خونه راه میوفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق گفته مامان آرایش نکردم و همه موهامم کردم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسم ختم میشه به یه شلوار مشکی و یه لباس مردونه بلند تا رو زانو که چارخونه های درشت داشت .. به رنگ قرمز .. روسری سه گوش قرمزمم سرم میکنم و از خونه میام بیرون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه سارا اینا به خونه ما زیاد دور نیست یه ده دقیقه ای راه هست . قدم زنون از باغ های اطراف رد میشم ..تا به نزدیکی ده میرسم ..خداروشکر سر ظهره و همه جا خلوت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهمو کج میکنم سمت خونه سارا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه سارا اینا یه خونه حیاط داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ در و دوبار فشار میدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای کیه کیه که میشنوم مطمئن میشم خودشه. .از پشت اف اف صدا میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم سارا باز کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه شانِلی تویی؟ بیا تو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با صدای تیکی باز میشه .. درو با دستم باز میکنم و پامو میزارم تو خونشون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا از رو بالکن داد میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا بالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه زود میرم بیا تو حیاط هوا خوبه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس صبر کن اومدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومدن سارا خونشون و کنکاش میکنم ..یه خونه دوبلکس قشنگ؛ زیاد بزرگ نیس ولی مدلش قشنگه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا به جز خودش یه خواهر داره که ازدواج کرده و سر خونه زندگی خودشه. مادر و پدرش هم آزاد میزارنش. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور صدای تق و تق دمپایی های پاشنه دارش میاد ..خنده ام میگیره تو خونه هم دوست داره کلاس بالا بگرده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صورتش نگاه میکنم یه صورت کشیده با چشمان قهوه ای و لب و دهن معمولی ..قیافه معمولی رو به خوبی داشت پوستش تیره بود و همیشه بابت این گله میکرد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی به کجا نگاه میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی تو کلات دختر خوب چند وقت دیگه میری خونه شوهر هنوز میخوای اینجوری حرف بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شوهر کجا بود بابا ..من که مثله تو قیافه ندارم هرکی دید خر شه بیاد خواستگاری .. بیا بشین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به سمت میز و صندلی وسط حیاط اشاره میکنه و خودش میشینه سبد میوه رو میزاره روی میز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کم مزه بریز نمکدون ..مگه خودت چی کم داری..تازه منو کسی نمیبینه به لطف مامان جون و بابا جونم ولی تو چی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و روی صندلی میشینم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز که توپت پره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوم جای من نیستی آخه حالا اینو ولش کن...ببینم از این جشن ارباب خبر داری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا خنده ای میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بگو خانم چرا هوس منو کرده ...نگو کنجکاویشون تحریک شده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی میزنم - خب چیکار کنم اهل منزل ما واسه اینکه ما هوس اومدن نکنیم نم پس نمیدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا چشم هاشو درشت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جدی اینجا هم نمیزارن بیای؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهامو آویزون میکنم -نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه چرا نه اینجا که دیگه خودشونم هستن ...همه دختر ها میان فک کن کیه که بگه نمیام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم خودم از خدامه بیام ولی آقا جون گفت نه ..میشناسیش که مرغش یه پا داره ...حالا بگو ببینم چی شنیدی دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی رو صندلیش جا به جا شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شنیدم همه خدمتکاراش واسه فردا شب در حال تدارکات هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کامیون هم میز و صندلی آورد. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترا که همه واسه اینکه دیده شن در به در دنبال لباسن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو درشت میکنم _ واسه جلب نظر ارباب؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اولا که چشم هاتو درشت نکن همینطوریش خودش جلب توجه میکنه وقتی هم درشتش میکنی منی که دخترم دوست دارم بپرم صورتتو غرق بوسه کنم .. دومم نه بابا دلت خوشه. در حدی نیستن که ارباب نگاشون کنه . واسه پسرای اهل ده دارن تیپ میزنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو نمایشی رو صورتم میزارم و حالت ترس به خودم میگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سارا بعضی وقتا حس میکنم پسری ولی در بسته بندیه دختر !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا قه قهه ای میزنه و زیر لب دیوونه ای میگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا میگم شانِلی با مامانت حرف بزن بلکه راضی شن تو بیای ..بابا توهم دل داری مجسمه که نیستی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فوتی میکنم و موهایی که جلو صورتم اومده رو میزنم بالا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشناسمش قبول نمیکنه ...حالا ولش کن تو برو جای من هرچی شد مو به مو تو ذهنت ضبط کن و بیا واسه من بگو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حیف شد ولی باشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی دیشبم رفتی بالای تپه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر ذوق اومدم - آره نمیدونی چقدر ماه تو این فصل قشنگه ...انگار نورش دو برابر میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حقا که بچه ها بهت میگن معشوقه ماه درسته ...من موندم خسته نمیشی هی هرشب هرشب تلپ تلپ پا میشی میری بالای تپه واسه دیدن ماهی که از تو اتاقت هم معلومه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بابا چقدر شما بی ذوقین آگه یه بار شب بیای بالای تپه بهت میگم اون ماهی که اون بالا میبینی کجا و این ماهی که از تو اتاق میخوای ببینی کجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه میدونم والله شاید یه روز اومدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیکه موزی که سارا به طرف میگیره و میگیرم و یه گاز ازش میزنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم شانلی خدا واسه تو خیلی وقت گذاشته هرچی تو صورتت نگاه میکنم سیر نمیشم ...چشم های زیبا که هم حالتش درشت و زیباس هم سبزی چشم هات که نه تنها تو ذوق نمیزنه بلکه به خاطر عسلی بودن بینشون حسابی رنگشو خاص کرده یه سبز عسلی قشنگ ..دماغو که نگو کوچیک ..صورت گرد و سفید ..موهای فر قهوه ای و طلایی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یدونه میزنم رو سرش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوتاه بیا بابا الان خودشیفته میشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه جدی میگم ..بعضی وقتا میگم شاید مادر و پدرت حق دارن که نمیزارن جایی بری ...کی دلش میاد از تو بگذره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا همین زیبایی که میگی داره خط میکشه تو زندگی عادی من...از وقتی بزرگ تر شدم محدودیت هامم بزرگ تر شده یه جوری انگار قایمم کردن ... نمیگم از این زیبایی که دارم بدم میاد ...ولی ترجیح میدادم که یه صورت عادی داشته باشم ولی با یه دنیا آزادی .. آزادی بد نه ها آزادی خوب .. میدونی که چقدر گشتن و دوست دارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عب نداره اونم شوهر کنی درست میشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو واسش چپ کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به قول خودت حالا کو شوهر؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صندلیش پاشد و تیز دویید گفت : پسر صدیقه خانم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه هنگ کردم بعد پریدم سمتش که یه وشگون ازش بگیرم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا پسر صدیقه خانم نه اینکه بد باشه ها نه و مدلش یه جوریه ...هیچی نداره نه درس خونده نه پولی داره نه قشنگی اونوقت ادعا داره یه مَن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد کلی سر به سر گذاشتن بلاخره نشستیم یه جا. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا نیم ساعت بعدش پیش سارا موندم هرچی اصرار کرد واسه ناهار بمون قبول نکردم و اومدم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا شب کمک مادرم میکردم ،مادرم یه زن زحمتکشه همیشه بعد از کار خونه سریع میره سر زمین و کمک پدرم میکنه ..آقا جونم هم مثله اکثر افراد اینجا رو زمینش کار میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاقم راه افتادم امشب دلم یکم شیطنت میخواست ... سراغ کیف آرایشم رفتم ...اونم چه کیف آرایشی خلاصه میشد تو یه دو رنگ رژ لب و رژ گونه و خط چشم و مداد چشم ...باید از مامانجون ممنون باشم که دیگه اینو گیر نمیده ..خودشم دوست داره خوب بگردم ؛البته اونم محدود بود تو خونه وگرنه تو ده که عمرا ..خلاصه بگم اینم واسم غنیمته!! به خودم تو آینه نگاه کردم ..باید از خدا ممنون میشدم ..واسم چیزی کم نزاشته بود ...لبخندی رو لب هام نشست و شروع کردم یکم به خودم رسیدن... واسه دل خودم آرایش میکردم ..شاید تنها جایی که استرس نداشتم و آزادی داشتم همین بالای تپه بود ..یه خط چشم و مداد چشم کشیدم چشمام نماش دو برابر شده بود انگار دوتا گوی سبز افتاده بودن تو دو تا قاب مشکی ..یه رژ گونه و رژ لبم زدم ... لباسمم خلاصه شد به یه دامن بلند قرمز و لباس مشکی که یه جلیقه پولک دوزی شده قرمز روش میخورد .. روسری سه گوشمم مشکی رنگ بود بود که دور تا دورش پولک قرمز داشت.... فلوتم و از زیر تخت برداشتم و به سمت در اتاق راه افتادم که صدای مادر جون بلند شد...از تو اتاقش متوجه رفتن من شده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شانِلی کجا میری مادر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانجون میرم بالای تپه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی میگیم خطر داره گوش نمیدی باشه برو ولی زود برگرد ...مثله دیشب نکنیا فکر نکن نفهمیدم کی اومدی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رفت بالا - شد من یه کار یواشکی انجام بدم؟؟اینم فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جون لبخندی زد -فکر میکنی انقدر بی خیالم که تا نیومدن دخترم راحت بگیرم بخوابم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت و چرا اذیت میکنی ..بخدا طوریم نمیشه ..بخواب من زود برمیگردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو در پناه خدا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفش هامو پوشیدمو راه افتادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا پاییزی بود و نم نمکی بادی می‌وزید. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم آروم به سمت تپه راه افتادم ..دلم میخواست بیشتر تو این هوا بمونم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بالای تپه که رسیدم یدفعه محو اون قصر غرق در نور شدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قصر ارباب بیشتر از همیشه تو انبوهی از نور ها داشت واسم خودنمایی میکرد ...معلوم بود داخلش خدمتکارا هنوز مشغول کارند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو تپه و خیره شدم به ده ...همه جا تاریک بر عکس قصر ارباب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم ازش گرفتم و فلوت و گذاشتم رو لبم و چشمام و بستم ناخودآگاه چیزی که به ذهنم اومد و رو فلوت اجرا کردم ...یه آهنگ غمگین ...یه چیزی که انگار دلم و آروم میکرد...موسیقی که از فکرم اومد و رو قلبم نشست ..و روحم و با خودش سخت در گیر کرد...پدرم خودش فلوت میزد ولی همیشه میگه من تو این کار استعداد خاصی دارم ..نمیدونم چرا ...شاید چون چیزی که اون لحظه به ذهنم میاد و رو نت ها میارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ که تموم شد چشمام و باز کردم و به ماه خیره شدم هوا بدجوری خراب بود نم نم بارون گرفته بود ...ولی خیلی کم ... زیر لب زمزمه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شعر می ریزد اگر چشمم ببیند ماه را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کند دیوانه جمع ظاهراً آگاه را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسمان را زیر و رو کردم برای دیدنش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جز درون برکه ها پیدا نکردم ماه را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشق ، من ، تو ، لحظه های ناب بی چون و چرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر براه عشق با هم می رویم این راه را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواندنی تر از رمان عمر خود می دانمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه های ساده ی این قصه ی کوتاه را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه سنگین است روی سینه ی غم دیده ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دلم آرام گیرد شعله ور کن آه را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا شعرم تموم شد صدایی از پشت منو غافلگیر کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو ماهی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هینی گفتم بر گشتم به پشت ...قلبم تند تند میزد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره شدم به دوتا چشم قهوه ای که با حیرت داشت نگام میکرد...چشم هاش برق خواستی داشت...چیزی نگفتم که از اسبش پیاده شد و اومد سمتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا چیزی نمیگی ؟ میگم تو ماهی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم ... تا حالا اینو تو این ده ندیده بودم ...البته کیو دیده بودم که این دومیش باشه ...یه مرد جذاب بود که بهش میخورد جا افتاده باشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته گفتم - ماه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خداروشکر که زبون داری داشتم کم کم میترسیدم که این فرشته که نمیدونم این وقت شب اینجا چیکار میکنه زبون نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم به خودم مسلط بشم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زبون که دارم فقط به نظرم کار شما زیاد جالب نبود که یدفعه مزاحم خلوت مردم بشین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش پرید بالا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منو نمیشناسی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه آرومی گفتم ..خود به خود از دستش عصبانی بودم...جایی که ۱۰ سال تنها ، شب هامو باهاش پر کردم حالا یکی اومده مزاحمم شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دورم چرخید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم تا حالا تو رو ندیده ام ..واسم خیلی عجیبه که همچین کسی تو این ده باشه و من ازش بیخبر باشم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همچین میگه من ازش بیخبرم انگار پاسبان این دهه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قه قهه ای زد من از سوتی که داده بودم لبم به دندون گرفتم ...حواسم نبود بلند گفته بودم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون آگه میفهمید نصفه شب دارم واسه یه مرد بلبل زبونی میکنم حتما سکته میکرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوم ایستاد... و خیره شد تو صورتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا جواب سوال اولم و بده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ماهی؟ یا از ماه اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم - هیچ کدوم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی صورتت که اینو نمیگه...انگار از تبار ماه اومدی. ..خودتم داشتی یه چیزی درباره ماه میخوندی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش داشت رو موهای فرم میچرخید .. سریع موهایی که از روسریم بیرون زده بود و کردم تو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه انگار نمیخوای حرف بزنی!! بگو ببینم نسبت از کیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفت به خودم لرزیدم ...نره یه وقت پیش آقا جون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند گفتم - من معشوقه مهتابم همین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینو گفتم صدای رعد و برق بلند شد ..پشت سرش صدای شیهه اسبش. .به سمت اسبش رفت که رم کرده بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دیدم حواسش نیس ..سریع دویدم سمت پایین تپه ...هرچی گفت صبر کن صبر کن هم گوش ندادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس زنون خودم و رسوندم اتاقم و طبق معمول وقتی که میترسم رفتم زیر پتو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم خودش و محکم تو سینه ام میکوبید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداکنه دیگه نبینمش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.......................................................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*ارباب*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای رحیم به خودم اومدم و دست از نگاه کردن برداشتم ...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارباب کجا بودین ؟؟چیزی شده؟؟؟هرچی دنبالتون گشتم پیداتون نکردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی نیس خوبم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هامو تو هم کردم و افسار اسبم و گرفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا باید رم کنی پسر وحشی من..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دستی رو صورتش کشیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره شدم به اون نقطه ای که اون آهوی گریز پا گریخته بود..با رفتنش حس تنهایی بهم دست داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجیب بود تو این همه سال زندگی یه بار هم احساس تنهایی نکردم بودم...حالا با دیدن اون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارباب برید استراحت کنید ..بچه ها حواسشون به همه چیز هست !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم رحیم ...تو تمام اهالی ده و میشناسی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ارباب کسی نیس که تو ده نشناسم...یا آگه هم نشناسم میتونم ته توش و در بیارم ..چطور؟؟چیزی شده ارباب؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم پایین تپه ..رحیم هم پشت سرم میومد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب یکی اینجا بود رحیم..تا حالا ندیده بودمش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحیم با لحنی متعجب پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از اهالی ده بود ؟؟ ارباب مشکوک بود؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ذهنم صورت عین ماهش نقش بست...لبخندی زدم .. - آره مشکوک بود...خوب بلد بود ازم دزدی کنه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحیم هینی کشید - دزدی؟؟؟اونم از شما؟؟؟ کی جرات میکنه از ارباب دزدی کنه ؟؟؟؟!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه رحیم. ..اون دزدی که تو فکر میکنی نه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو بهش انداختم ..با حالت گنگی نگاهم میکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فعلا بیا بریم ...بعدا بهت میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک ویلا شدم ...جایی که واسه همه قصر به حساب میومد .. الان واسه من توش نفس کشیدن تنگ شده بود...حس کردم دیوار ها داره بهم فشار میاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسبم و دادم دست رحیم تا ببرتش آخور...و خودم وارد سالن شدم و بدون هیچ مکثی وارد اتاقم شدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسمو درآوردم و با شلوارک و بدن برهنه رو تخت دونفره اتاقم افتادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و گلی سرش و آورد تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارباب بیام تو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه نشستم : گلی چندبار بگم سرتو مثله گاو ننداز بیا تو !! انگار حالیت نمیشه نه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه رو با صدای بلندی گفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هاشو جمع کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید ارباب ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بیرون !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحت روشو برگردوند و در اتاق و بست ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه کردم... - امشب نه .. امشب هیچی نمیخوام فقط میخوام به اون فکر کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد اسمی که از خودش بهم گفته بود افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لفظی که برد اخم نشست رو صورتم...معشوقه ماه... نه !! من به ماهم حسودی میکنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانلی ***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مامان جون از خواب بیدار شدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو تخت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد دیشب دوباره لرزی رو وجودم نشست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس گناه کار بودن بهم دست میداد...وقتی یاد نگاه خیره اش به صورتم میفتادم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه از جام پاشدم ...بهتر بود بهش فکر نکنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم دستشویی و صورتم و آب زدم ..خنکی آب منو از فکر بیرون آورد..با ذوق رو صورتم آب میپاچیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه کردم - نام دیگر آب زندگی است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روحیه ام برگشت ... شاید مسخره بیاد ولی من سر چیزهای کوچیک به ذوق میام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با روحیه جدیدی اومدم و نشستم سر میز ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام به دو تا دسته گلی که هرچی ازشون لبریز میشم خسته نمیشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم خنده ای کرد - سلام به دختر بلبل زبون خودم ..ببینم کی این چیزا رو بهت یاد داده دختر بلا !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رفتم حرف بزنم مامان جون گفت : وا علی کی یاد داده چیه ؟؟؟ دختر گلم خودش ماشالله ماشالله سر شار از این کلمات قلمبه سلمبه است ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم - بابا جان باز حرفی داری بگو که با زنت طرفی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا جون با محبت دست های مامانو گرفت -من بیجا میکنم رو حرف زنم حرفی بزنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خنده ریزی کرد: وا علی آقا حرف شما حرفه منه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم وسط عشقولانه در کردنشون... - بابا بسه مثلا من مُفرَد مُونَّث اینجا نشستما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جون - من که نفهمیدم چی گفتی حالا ولش کن ؛ صبحونه اتو بخور مادر ..بعدم آگه تونستی با من بیا سر ِ زمین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمی گفتم مشغول خوردن شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد صبحونه رفتم سر زمین کمک مامان جون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول کار بودم که صدای آقا جون و شنیدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ده بر میگشت. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدامون کرد بریم پیشش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پا تند کردم و رفتم سمتش ...یه لحظه استرس گرفتم ...نکنه از جریان دیشب چیزی فهمیده باشه . اونوقت دیگه نمیزاره شبا برم بالای تپه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش که رسیدم دست هامو تو هم قفل کردم ...از استرسم بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جون - چیشده علی اتفاقی افتاده ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون نفسی تازه کرد - نه فقط در مورد جشن امشب چیزی شنیدم ..مثله اینکه ارباب امروز تاکید کرده همه اهالی حتی بچه ها هم باید تو جشن حضور پیدا کنن ..گفته بفهمه کسی تو جشن شرکت نکرده اینو یه بی احترامی به خودش میدونه و طرف باید منتظر عواقبش باشه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جون - واا؟؟؟ پس یعنی شانِلی رو هم امشب ببریم به خونه ارباب؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره انگار ارباب خیلی قاطع اتمام حجت کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزی که شنیدم داشتم بال در میاوردم... بلاخره منم امشب به این مهمونی میرم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت نزدیک هفت بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم دیر کرده بودیم ...از بس خانم جون گیر داد اینو بپوش ...اونو نپوش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه آخرو تو آینه به خودم انداختم...هیچ آرایشی نداشتم دریغ از یکم رژ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم به دستور خانم جون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسمم بعد از کلی غر زدن خانم جون منتهی شد به یک شلوار نقره ای ساتن مدل سمبادی که پایین مچ پام مروارید دوزی شده بود...مروارید هایی به رنگ سبز یشمی ..و یک پیراهن بلند تا نزدیکی های زانو از همون جنس ولی به رنگ سبز یشمی که مروارید هایی به رنگ نقره ای دور تا دورش به صورت بته جقه نقش بسته بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روسریمم سه گوش یشمی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تا پره از موهای فرم رو صورتم بود .با اینکه آرایش نداشتم ولی رنگ لباسم خیلی بهم میومد ...با چشم هام همخونیِ قشنگی پیدا کرده بود...مامان جون وقتی منو دید اولش مخالفت کرد و گفت این نه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی بلاخره راضیش کردم که این یه مهمونی معمولی نیس و اگه لباسم خوب نباشه شاید میزبان ها ناراحت بشن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته از خودم درآوردم....خب داشتم واسه اولین بار به یه مهمونی که کله اهالی ده توش بودن میرفتم دلم نمیخواست مورد تمسخر قرار بگیرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آقا جون چراغ اتاق و خاموش کردم و از خونه زدم بیرون و سه تایی به سمت قصر ارباب به راه افتادیم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حیاط ارباب که شدیم دهنم از این همه زیبایی باز موند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه ارباب تو انبوهی از چراغ ها میدرخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگ های سفید ساختمون هم باعث شده بود درخشش دوبرابر بشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندین مدل ماشین هم گوشه حیاط پارک بود.. ماشین هایی که تا حالا از نزدیک هم نگاشون نکرده بودم چه برسه به لمس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگهبانی ما رو به سمت ساختمون قصر هدایت کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد ساختمون که شدم محو اون همه زیبایی شدم ...یه ویلا دوبلکس بسیار بزرگ که با کلی از تابلو های برجسته و گلدون های بسیار بزرگ تزیین شده بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه اهالی ده رو صندلی هایی که چند تا چندتا به صورت گرد دور میز هایی چیده شده بود نشسته بودن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر شلوغ بود...و پر از سر و صدا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون اشاره کرد به میز و صندلی هایی که پشت سر بقیه در گوشه ای از اتاق چیده شده بود بریم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مقابل میز ها رد میشدم که نگاه خیره بقیه رو روی صورتم دیدم....بعضی ها با مهربانی و بعضی ها با حسرت و بعضی ها با تحسین یا نگاه بد ...نگام میکردن.. سرمو انداختم پایین و تیز از مقابلشون رد شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو میز و صندلی که آقا جون نشون داده بود نشستیم ..خیلی هیجان داشتم ...مثله اکثر افراد اونجا ؛ چون اولین باری بود که پامو اینجا میزاشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن غرق از همهمه بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه از نگاه هایی که روم بود از آقا جون پرسیدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا جون ارباب اینجا نیس؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثله اینکه هنوز نیومده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آقایی به طرفش برگشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خوش آمدید. .برای سرشماری اومدم لطفا تعداد اعضای خانواده رو ذکر کنید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون - سلام ممنون از شما .ما کلا سه نفر هستیم که هر سه هم به دعوت ارباب اینجاییم. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسامی خودتون رو لطفا بگین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-علی رودباری/ذینب صفاری/شانِلی رودباری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد ممنونی گفت و از پیشمون رفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون - خوب شد شانِلی باهامون اومد فکر نمیکردم اصلا بخواد اینجا سرشماری کنه و اسم و تعداد اعضا رو ازمون بخواد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جون-حالا چه اصراری بود همه بیان ..خب شاید یکی مشکل داشت نمیتونست شرکت کنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اربابِ دیگه به این چیزا فکر نمیکنه. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو از آقا جون برداشتم و چشم چرخوندم تا سارا رو پیدا کنم ...پیداش کردم درست دو سه تا میز اونور تر از ما بود...من و که دید نیشش باز شد و دست تکون داد...منم خنده ای کردم و چشمکی واسش فرستادم ...اشاره کرد که برم پیشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو انداختم سمت آقا جون که یعنی عمرا بزاره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی در گوش پدرش گفت و به سمت میز ما اومد ..با اومدنش از جام پاشدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آقا جون و پدر جون سلامی داد ...و منو تو آغوش گرفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضی چقدر خوشگل شدی!! کاسه چشم همه دراومد از بس واسه دیدنت چشم چرخوندن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم - هیس دیوونه میخوای آقا جونم بشنوه منو بلند کنه ببره خونه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداشو آروم تر کرد - خب بابا منم چیزی نگم خودش میبینه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعدادی خدمتکار واسه پذیرایی ازمون اومدن و شربت و شیرینی و میوه رو میزمون گذاشتن .شربتی برداشتم و یه قلوپ ازش چشیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو انداختم سمت زن هایی که صورت هاشون غرق از آرایش بود و لباس های پر زرق و برقی تنشون بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم سارا اینا کین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینطور که مامانم میگفت اینا زنای اربابن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گشاد شد -زنای ارباب؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دیگه زن دائم که نداره یعنی کسی و تو حد خودش نمیدونه که بخواد زن دائم بگیره، اینا همون زن صیغه ای هاشن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهانی گفتم بیشتر خیره شدم روشون. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قشنگن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا -کجاش قشنگن ؟؟ همشون به زور آرایش و آرایشگر اینجوری شدن ...قشنگ یعنی کسی مثله تو که بدون آرایش هم همه نگاه هارو به خودش خیره میکنه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این تعریفاش عادت داشتم بشگونی از دستش گرفتم که صداش درومد - حالا ببینم کاری میکنی که من و بفرستن خونه یا نه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت چیزی بگه که یدفعه همهمه ها خوابید ...نگاهمو دادم به پله ها یه مرد تو یه کت و شلوار شیک دست زنی و گرفته بود و آروم آروم از پله ها پایین میومد روش اونور بود و من نمیتونستم چهره اش و ببینم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تبعیت از همه منم از جام پاشدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش و برد بالا و رو کرد سمت جمعیت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزی که دیدم قلبم وایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون مرد....همونی که دیشب دیدمش..نــــــــــــه خدای من ...اون ارباب بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری وحشت کردم که تپش قلبمم نمیفهمیدم....حس کردم قلبم تو گلومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر پله ای که میومد پایین نفسم تنگ تر میشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نا خودآگاه پشت سارا پناه گرفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه منو میدید بیچاره میشدم...حتما جلوی همه عکس العمل نشون میداد. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونوقت نه تنها واسم حرف درمیاوردن بلکه ممکن بود واسه بلبل زبونی دیشبم مجازات بشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به آقا جون انداختم ..نه من نمیتونستم آبروی این مرد و ببرم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لکنت زبون به حرف اومدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- س...س...سا..را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سا..را با توام نگام کن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت طرفم - چیه بابا بزار ببینم مادر ارباب چه جوریه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا نگاهش بهم افتاد چشم هاش گشاد شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا شانِلی چته؟؟چرا رنگت پریده. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گرفت تو دستاش. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا یخ کردی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه حواسمو دادم به سارا - سا..را باید از اینجا برم..توروخدا یه کاری کن بدون اینکه ارباب من و ببینه از اینجا برم بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب نگاهم کرد... چت شده؟؟ چیکار به ارباب داری؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سارا برات توضیح میدم توروخدا یه فکری کن ..منو ببینه بدبخت میشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ نگاهم کرد... - آخه چه جوری بریم بیرون؟؟؟ اونو بی خیال مامان و بابات و میخوای چیکار کنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی...دونم! فقط میدونم ارباب منو ببینه چیزی که نباید بشه میشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه نگاهم کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبر کن یه فکری به سرم زد .. حال خودتو بد نشون بده ..رنگت هم که پریده بهشون میگیم حالت بد شده چطوره هان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه همین خوبه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو دادم به ارباب ، از پله اومده بود پایین و داشت خوش آمد میگفت..هر از گاهی هم سرش و اینور اونور میچرخوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا - بشین رو صندلی تا به مامانت بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و نشستم رو صندلی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا رفت سمت مامانجون و آقا جونم..بهشون چیزی گفت که هراسون اومدن سمتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جون- شانِلی مامان چیشده ؟؟کجات در میکنه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیس مامان حالم یدفعه بد شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دستمو گرفت - وااا چرا انقدر دستات یخ کرده ؟؟؟رنگت هم که پریده ...بزار ببینم تب نداری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش و گذاشت رو سرم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داغ که نیستی ... ولی بمیرم برات حتما به خاطر امروز ظهره ....ازت خیلی کار کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا پرید وسط حرفش - میگم خاله شاید داره مریض میشه ...آخه اصلا حالش خوب نیس ...سرش هم گیج میرفت ...صلاح نیس اینجا باشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره آره باید بریم خونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون -آره الان میرم پیش ارباب معذرت میخوام و میام دنبالتون تا بریم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حرف اومدم -آخه شما کجا میخواین بیاین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب هنوز شما رو ندیده .. میدونید چقدر ناراحت میشه ...تازه آگه شماهم بخواین بیاین شاید از رفتن من هم مخالفت کنه ...درضمن بی احترامی میشه بهش ..اینهمه زحمت کشیده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا- آره آره منم شنیدم که ارباب اصلا خوشش نمیاد کسی کوچیک بشماردش. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون دستی به چونه اش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه میگی بابا جون چیکار کنم ...تو روهم که نمیتونم تنها ولت کنم به امون خدا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا - تنها چرا ...خونه شما با اینجا نهایت ۱۰ دقیقه راه باشه ..الان همه افراد ده هم که اینجان...منم باهاش میرم ..میرسونمش و بر میگردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه سختت میشه دخترم. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عمو علی سخت کجا بود ..شانِلی بهترین دوست منه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ...پس بزار برم از ارباب اجازه بگیرم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هراسون سارا رو نگاه کردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عمو علی اجازه نمیخواد، ما دوتا دختر جوون در حدی نیستیم که نبودمون بی ادبی تلقی بشه .. تازه شاید اگه ارباب بفهمه نزاره شانِلی بره خونه...ما یواشکی از در میریم بیرون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون باشه ای گفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جون -شانلی مطمئنی نمیخوای ما باهات بیایم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره مامانم ...بچه که نیستم میرم خونه استراحت میکنم تا شما بیای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا جون -پس زود برین تا حواس کسی به شما ها نیس ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا چند لحظه رفت پیش مادرش و اجازه گرفت که با من بیاد خونه ...و اومد سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو دادم به ارباب همزمان سرشو چرخوند سمت ما ؛ پشت سارا قایم شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سارا داره نگاهمون میکنه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگاه کرد انگار ولی فکر کنم متوجه نشد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بیا بریم سریع ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در ویلا زدیم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شانلی بدو! فکر کنم ارباب دید ما بیرون اومدیم. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو رو دهنم گذاشتم و قدم هامو سریع تر کردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا - بیا از سمت در پشتی بریم به هوای دستشویی که تو حیاط هست ..وگرنه نگهبان های جلو در ورودی جلومونو میگیرن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو از کجا میدونی این پشت در هست ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل اومدن شما خواستم برم دستشویی که یکی از نگهبان ها گفت از دستشویی پشت حیاط استفاده کنم ..حالام بدو تا نیومدن دنبالمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و پشت سرش شروع کردم به دوییدن. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشبختانه در پشتی قفل نبود ...از حیاط زدیم بیرون و وارد کوچه شدیم. ..هنوز هم میدوییدیم. .انقدر میترسیدم که یه بار هم برنگشتم پشت سرمو ببینم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........................................................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب ****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مامان به خودم اومدم کلافه بودم...دلم میخواست امشب ببینمش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شهاب چته پسرم ؟؟چرا انقدر کلافه ای..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عالی

    00

    عالییییه

    ۱۸ ساعت پیش
  • عالی بود‌ممنون

    00

    عالی بود

    ۵ روز پیش
  • ام زد

    10

    فقط میتونم بگم فوق العاده بود👏👏😍

    ۴ هفته پیش
  • سارا

    00

    خیلی زیبا بود واقعاً حیفه اگه نخونین ممنون از نویسنده ی عزیز بیسار قشنگ و متفاوت بود حتما بخونید.

    ۲ ماه پیش
  • س

    00

    سلام.زیادی تخیلی.امکاناتی که در داستان برای روستاها نوشته شده الان هم وجود ندارد چه برسه به دوره ی ارباب و رعیت

    ۳ ماه پیش
  • Z

    ۳۴ ساله 00

    سلام به نظرم رمان خیلی قشنگی بود خدا قوت به نویسنده اش

    ۳ ماه پیش
  • yasna

    00

    تو ایتا این رمان و خریدم 🤦🏻 ♀️ و بهترین رمانی بود که خوندم الان اینجا همه پارتا رو گذاشته نمی دونم بدون سانسوره یا نه ولی فکر نکنم آخر رمان و بدون سانسور بزارن 😂😂😂 ولی عالیه بخونین واقعاً

    ۳ ماه پیش
  • نفس

    10

    خیلی رمان قشنگی دست نویسنده درد نکنه بازم ازاین رمانا بنویس من عاشق این جور رمانام ممنون خدا قوت

    ۳ ماه پیش
  • راضیه

    ۳۲ ساله 00

    خوب بود و قشنگ... تکراری نبود👏

    ۴ ماه پیش
  • من.ای

    00

    رمان خوبی بود ولی بعضی جاهاش زیادی اغراق کرده بود . مثلاً از اول تا آخر رمان همه یا میخواستن شانلی رو بدزدن یا میخواستن بهش***کنن یا هر کسی میدیش عاشقش میشد😐🤣. ولی درکل رمان خوبی بود

    ۴ ماه پیش
  • مرجان

    00

    رمان خوب وسرگرم کننده ای بود من خوشم اومد پیشنهاد میدم که بخوانید و لذت ببرید

    ۵ ماه پیش
  • ملیکا

    ۲۰ ساله 00

    به عالی بودن رمان گیسو کمند و افسونگرو هیچکسان پادشاه میرسع. عاشقانه و پلیسی فقط به نظر من اگ با اتان ازدواج میکرد جالب تر میشد

    ۵ ماه پیش
  • ی عالی بود

    00

    خیلی عالی بود ارزش خوندن داره

    ۵ ماه پیش
  • ایلا

    ۱۹ ساله 00

    خیلی قشنگ بود ممنون از نویسنده عزیز

    ۵ ماه پیش
  • باران

    00

    ازهرجهت ازلحاظ هوش واستعداد نویسنده ازلحاظ محتواش میتنونم بگیم عالی ترین رمانی بود که تابحال خونده بودمش بنابراین ازنظر من این رمان اونقدر ارزششو داره که کل ستاره آسمونوبهش تقدیم کنی ❤❤❤❤❤❤❤❤🌺🌺🌺🌺

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.