رمان میراث به قلم ana_s15
پسری به اسم سامان به خواستگاری دختری به نام سمیرا میرود در حالی که جفتشان علاقه ای به هم ندارند و هردو منفعت خودشون را در نظر گرفتند … دختر برای گرفتن ارث کلانی که بعد از یکسال ازدواج از مادربزرگ مرده اش بدست می اورد حاضر به ازدواج شده و پسر برای این که برای کارهایش سرپوشی گذاشته باشد! در این یکسال ماجراهایی برای این زوج اتفاق می افتد که سراسر ماجراهای بامزه ای است … پایان خوش
ژانر : عاشقانه، کلکلی، ازدواج اجباری، همخونه ای
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۵ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #کلکلی #همخونه ای #ازدواج اجباری
خلاصه :
پسری به اسم سامان به خواستگاری دختری به نام سمیرا میرود در حالی که جفتشان علاقه ای به هم ندارند و هردو منفعت خودشون را در نظر گرفتند … دختر برای گرفتن ارث کلانی که بعد از یکسال ازدواج از مادربزرگ مرده اش بدست می اورد حاضر به ازدواج شده و پسر برای این که برای کارهایش سرپوشی گذاشته باشد! در این یکسال ماجراهایی برای این زوج اتفاق می افتد که سراسر ماجراهای بامزه ای است …
پایان خوش
میراث – فصل اول
- ازت بدم میاد
تو چشمام زل زد و گفت: چه خوب اتفاقا منم همین نظرو در مورد تو داشتم
گفتم: خوبه حداقل تو یه چیز با هم تفاهم کامل داریم
خاله سامان جلو آمد و گفت: بسه دیگه چقدر قربون صدقه هم میرید سمیرا جون بیا باید برقصی
در حالی که خودم را کنترل میکنم نزنم زیر خنده گفتم: خاله جون شما جای من دلم میخواد سامان احساس تنهایی نکنه
مهوش خانم (خاله) گفت: سامانو ولش کن این قدر لی لی به لالاش نزار پررو میشه
با خنده گفتم: نگو خاله جون شما برو چشم منم میام
مهوش خانم رفت و دوباره با سامان تنها شدم بی اختیار شروع کردم به خنده
سامان گفت: چیه دیوونه شدی؟
با خنده گفتم: آره دیوونه تو و زدم زیر خنده
با حرص گفت: کمتر بخند مسواک گرون میشه
با خنده گفتم:به خدا قدیمی شد شما پسرا دست از سر این تیکه برنمیدارید؟
خواست چیزی بگوید که خواننده ارکستر داد زد :عروس دوماد باید برقصن
با عصبانیت دستم را گرفت و از جا بلندم کرد و شروع کردیم با هم رقصیدن حسابی خوش گذشت من حرص سامانو در میاوردم وسامان حرصه منو
سرم رو به پشتی ماشین تکیه دادم و گفت: بهرام؟
گفت: چیه؟
گفتم: تند برو از اینا جلو بیوفتیم این قدر بلند بوق میزنن لامصبا اعصاب واسه ما نذاشتن
به طعنه گفت: از بسکه همدیگرو دوست داریم چشم. یه دفعه سرعت گرفت ماشین های پشت سرمون که از این حرکت غافلگیر شده بودن عقب موندن با هیجان گفتم: ایول از صبح تا حالا یه کار مثبت کردی
نگاه غضبناکی به من انداخت و هیچی نگفت
ساعت سه صبح بود که به خونه رسیدیم خونه ای که قرار بود زندگی مشترک منوسامان از اونجا شروع بشه
وارد که شودیم یه آرامشی بهم دست داد بی سابقه
خمیازه ای کشیدم و حولمو برداشتو وارد حموم شدم اول جلوی آینه به قول سپیده زلم زیمبال موهامو باز کردم و رفتم زیر دوش آب گرم
نیم ساعت اون تو موندم که سامان زد به در حموم و گفت: سمیرا مردی اگه خدا بخواد؟
داد زدم: به کوری چشم شما نه خیر زندم سرحال تر از همیشه ودر حمومو باز کردم
نگاهی به سر تا پام کرد و گفت: همون...بادمجون بم آفت نداره
با نیش باز گفتم: اینم قدیمی شده تو رو خدا دوتا تیکه جدید از دوست دخترات یاد بگیر
مثلا میخواست حرص منو در بیاره گفت: همینارو هم دوست دخترام یادم دادن
با بی خیالی گفتم: عجب دوست دخترای املی
خواست چیزی بگه که بیرونو نشونش دادم و گفتم: برو بیرون میخوام لباس بپوشم
گفت: واسه چی؟ زنمی حلاله
اداشو در آوردمو گفتم: زنمی حلاله ....بی خود... بیرون
رفت بیرون که لباس خوابمو پوشیدم یک بلوز آستین بلند و شلوار گشاد که عکس خرس داره زنگولک رو هم گرفتم بغلم و روش شیشه عطرمو خالی کردم که در زد با خودم گفتم: ( چه با ادب شده ) گفتم: بیا تو
اومد تو وگفت: چه بوی خوب عطری میاد
زنگولکو محکم تو بغلم گرفتمو و با لحن بچه گونه ای گفتم: بوی زنگولکه الهی من قربونش برم واون مماخ گردالوشو بوسیدم
با دیدن زنگولک نچ نچی کرد و گفت: ای خدا شانسه ما رو داشته باش میون این همه دختر ترگل ورگل این مامان ما رفته به دونه خل و چلشو سوا کرده گفتم: خدا خرو شناخت که بهش شاخ نداد دیگه در ضمن من اندازه صدتا از اون دخترای ترگل ورگل می ارزم
همونطور که لباس عوض میکرد گفت: تا خودت بگی
گفتم: نه جانم از هرکی دلت میخواد برو بپرس من اندازه موهای سرت خاستگار داشتم که حاظر بودن به خاطرم بمیرن
گفت: چرا با یکی از همونا عروسی نکردی؟
یه دفعه جدی شدم با لحن خشکی گفتم: اینش دیگه به خودم ربط داره
سامان که از تغییر اخلاقم متعجب شد و اومد روی تخت خوابید و چراغ را خاموش کرد
دلیل انتخاب سامانو را فقط من میدانستم و پدربزرگم که به شدت اول مانع بود ولی بعد وقتی شرایط سامانو گفتم قانع شد ولی به هیچ وجه نباید میذاشتم سامان بدونه یاد اونروز که به آقا جون گفتم افتادم
روی درخت گردو باغ آقاجون نشسته بودم وقتی نقشمو واسه آقا جون گفتم با عصبایت گفت: سمیرا بابا میدونی داری چی میگی؟ میخوای با احساسات جوون مردم که با یه دنیا آرزو اومده خاستگاریت بازی کنی؟
اول کمی خندیدمو گفتم: کدوم احساسات آقا جون سامان به خاسته ی مادر پدرش حاظر به ازدواج با من شده وگرنه چشم دیدم منو نداره در ضمن اون آدمی نیست که دل به کسی ببنده اون دلش مثله دروازست هرکی میاد یه روزی میره تازه اون قدری دوست دختر داره که چشمش دنبال من نباشه در ضمن بعد از هر طلاقی زن بدبخت میشه نه مرد پس شما نگران نباش
آقاجون عصاشو به درخت تکیه داد و گفت: خوب این حرفا درست ولی اول تو بیا پائین از اون درخت مثه آدم حرف بزن
از درخت به زحمت پائین اومدم چرا همیشه بالا رفتن آسونتراز پائین اومدنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سامان نگاهی انداختم آخ که چقدر توی خواب معصومه اصلا این بهش میاد با همه ی دخترای تهران یه سرو سری داره . سامان براش مهم نبود با کی عروسی میکنه فقط از اینکه از دست گیر دادن های مامان باباش راحت بشه براش یه دنیا ارزش داره منم که دنبال یه آدمی بودم مثل سامان که هروقت کارم تموم شد به راحتی و آب خوردن ازش طلاق بگیرم بدون اینکه به هردو طرف لطمه ای وارد شه و برای همینه که با هیچ یک از خاستگارام ازدواج نکردم چون اونا منو دوست داشتن و دنبال یه زندگی بدون دردسر بودن و من دوست نداشتم که زندگی اون بنده خداهارو خراب کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی دیگر به سامان انداختم واقعا خوشکلترین مردی بود که تا حالا دیده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه هایم را بالا انداختم و با خود گفتم: از قدیم گفتن مرد خوشکل مال مردمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمبارک دوست دختراش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با صدای شیر آب از خواب بیدارشدم سامان رفته بود حموم زیر لب با خودم گفتم: حموم رفتنش هم مثه آدما نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شلوار گشاد و یه پیرهن پسرونه که از سهند کش رفته بودمو پوشیدم و رفتم سر وقت یخچال به به...الهی دور مامان گل خودم برم که به فکر منه شکمو بود دوتا تخم مرغ واسه خودم درست کردم و با نون بربری که احتمالا سامان صبح خریده و عسل نوش جان کردم آخرهای تخم مرغم بودم که سامان از راه رسید و گفت: ماشاا...قد دوتا هرکول غذا میخوری بقیه نون ها کجا رفتن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون جایی که خجالت توی دیکشنری مغز من معنا نداره گفتم: ا...خوب گشنم بود شام با اون لباس تنگ که مثله مایو میمونه برام کوفت شد اه..اه غذاشون هم مثله لاستیک کوبیده میموند مزه پلاستیک میداد حالا اگه میشناختمت میگفتم خسیسی ولی خبراش بهم رسیده که چه خرجایی واسه دوست دخترات میکنه بگو فقط واسه من زرنگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان به سختی جلوی خندشو گرفت و گفت: مثله این که خودت باغو انتخاب کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: بله خودم باغو انتخاب کردم ولی دیگه غذا هاشو خودم انتخاب نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان گفت: این آمارو دوست های توی شرکتت بهت دادن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم جوابش را بدهم که یه دفعه یادم افتاد باید برم شرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو بهم کوبیدمو گفتم: ای بمیری سامان اینقدر که حرف زدی در گوش من یادم رفت برم شرکت آقای آریا منو میکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان گفت: امروز مرخصی داری ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: اوا...تو از کجا میدونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی سرشو خاروند و گفت: میدونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسراسیمه گفتم: چی؟بگو دیگه همچین واسه من سرشو میخارونه انگار یه ساله نرفته حموم حرف بزن دیگه دیرم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: معمولا تازه عروسا بعد از یه روز از ازدواجشون نمیرن سرکار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خنگ مثه املا گفتم: واسه چی؟ مگه مرض دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان یه جوری نگام کرد طوری که تا تهشو خوندم اینجاست که میگن خجالت خوب چیزیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل پهن شدم و گفتم: بلاخره این عروسی یه مزیت هم واسه من داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان کنارم نشست و گفت: سمیرا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: میشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: تو منو دوست داشتی که راضی به ازدواج با من شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهش کردم و گفتم: وای....کی فهمیدی؟ بلاخره اون نامه ها کار خودشو کرد؟ بلاخره اون اشک های شبانه روزی ام که در پس تو ای محبوب دلم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرفم از پا شد و گفت: بسه دیگه فهمیدم منو مسخره میکنی؟ شد یه بار با تو حرف بزنم مثه آدم جواب بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور که قهقه میزدم گفتم: اتفاقا آقا جون هم همیشه همین حرفو میزنه در ضمن خودت خاستی بدونی که من همیشه عاشق اون قد بلندو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ تلفن وسط حرفم به گوش رسید از جام بلند شدمو گفتم: عشقم بشین سر جات بزار اون شیکمت گنده تر شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوسنو از روی مبل برداشت و شوت کرد طرفم از اونجایی که تو خونه خودمون این کار سهند بود که با کوسن به طرف من شلیک میکنه برام عادی بود جا خالی دادم و گوشی را برداشتم و گفتم: بله بفرمائید؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی نرم و نازک همراه با عشوه گفت: سلام عزیزم سامان جون هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که از حرف زدن دختره خندم گرفته بود گفتم: آره عزیز دلم هستن سرومرو گنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با همون لحن گفت: میشه صداشون کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: چرا نه؟ بگم کی کارش داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: بگو بهنوشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنه گوشی را گرفتمو داد زدم: سامان فرنوشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر تو گوشم گفت: بهنوش نه فرنوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره داد زدم گفتم: سامان بهنوشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان سراسیمه اومد و گوشی تلفنو ازم گرفت و با لحن لوسی گفت: سلام عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو شروع کرد به خندیدن باخودم گفتم: (اییییییییییش حالمو بهم زدن)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل ولو شدم و کمی نگذشت که خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجب خواب خوبی بود که با تکون های دست یکی از خواب پاشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمست خواب بودم که قیافه ی سامانو دیدم که داره صدام میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سمیرا ....سمیراپاشو....پاشو دیگه گشنمه....آه خرس هم زمستونا این قدر سنگین نمیخوابه...سمیرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج گفتم: مرگ و سمیرا خودت چلاقی نمیتونی غذا درست کنی؟ نوکر باباتم یا کنیز خودت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با خنده گفت: حالا اگه مریم بود از خواب پا میشد برام فسنجون درست میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور که رو مبل جابه جا میشدم گفتم: برو با همون مریمت خوش باش چون از من نیمرو هم گیرت نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره خوابیدم طرفای ساعت سه ظهر بود که از خواب پاشدم تو خونه سکوت بود خدا رو شکر احتمالا با مریمی ، بهنوشی پریایی سرش گرمه که تا حالا مثه اجل معلق بالا سرم حاظر نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام پا شدم که روی میز یه یادداشت از سامان دیدم نوشته بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر وقت دلت اومد پاشی یه زنگ بزن به مامانت و مامانم جفتشون زنگ زده بودن گفتم: سمیرا خستس خوابیده یه وقت گاف ندی آبرو جفتمون بره من با پروانه بیرون رفتم کسی زنگ زد بگو رفته شرکت به ادامه خوابت برس بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لبی گفتم: تو رو خدا دست خطشو مثلا مهندس این مملکته خاک بر سرت که جز دختر بازی کار دیگه ای بلد نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه صبحانه دوتا تخم مرغ خودم احساس ضعف میکردم اول یه زنگ زدم رستوران سفارش غذا دادم و بعد زنگ زدم به مامانم با دومین زنگ گوشی جواب داد هنوز سلام نداده شروع کرد گریه کردن: الهی من دورت بگردم مادرحوصلت سر نرفته ؟ قربون اون چشو ابروت بشم خسته که نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمش تقصیر این پسرست من و بابات چند دفه گفتیم این پسره وصله تنه ما نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به حرف های مامان گفتم: چطوری جیگر؟ بابا چطور؟ بقیه جین بچه هات چطورن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان وسط گریه هاش خندش گرفت و گفت: منو بابات خوشبختی تو رو میخوایم تا خوب باشیم سهند هم که مثله همیشه با دوستاش تو گیم نته سپیده و ملیحه رفتن بازار سمانه و محسن امروز برمیگردن مشهد و سعید هم فردا مرخصش تموم میشه سهیل هم سرکاره تو چطوری مادر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: والا اگه شما از گفتم حال بچه هات خسته شدی منم بگم که خوب خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان گفت: خوب خدارو شکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کمی پاچه خواری مامان قطع کردم در همین موقع زنگ به صدا در اومد غذا رو آورده بودن شروع کردم به خوردن و وقتی سیر شدم ظرفارو همون جا روی میز گذاشتم و گوشی تلفن را به دست گرفتم و به مامان سامان زنگ زدم اول آلما خواهرش برداشت به قدری این بشر افاده داشت که نگو یه خاستگار دکتر داره همچین بزرگش کرده انگار شاهزاده اینگلیس خر شده اومده بگیرتش بعد از کمی با سیاست صحبت کردن با آلما مامان سامان گوش را برداشت اول کلی قربون صدقم رفت که تو از سر سامان هم زیادی و سامان خیلی سر به هواستو آدمش کن قطع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی قطع کرد شماره معصومه دوستمو گرفتم چند تا زنگ خورد تا جواب داد مثله همیشه با غریبه ها خشک رفتار کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمائید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم کمی اذیتش کنم صدام رو کلفت کردم گفتم: معصومه خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعصومه خیلی باهوش بود برای همین زود فهمید منم و تقریبا داد زد: سمی تویی؟ چطوری خانم متاهل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم: از احوال پرسی های شما بنده توپ توپ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت گفت: بایدم توپ باشی یکی مثه سامانو تور کردی میخوای توپ نباشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: از این حرفا جلوی سامان نگی ها دیگه خدا رو بنده نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا دیگه سامانو بی خیال صاحاب داره کی میای شرکت؟ باور کن از همین حالا دلم برات تنگ شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: یکم گریه کن میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درد...باز من به تو رو دادم پررو شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تقصیر خودته میدونی که من بی جنبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعصومه یه دفه با هیجان گفت: وای نمیدونی چی شده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب بگو تا بدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: آریا وقتی فهمید دیشب عروسیت بود همچین افسرده شده بیا و ببین همچین یه گوشه نشسته فکر میکنه انگار اون مجنون تو لیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: حقشه کم اذیتم کرد ...جلو روش راس ساعت حاظرم میگه چرا یه ساعت تاخیر دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا نکه من باهاش مهربونم اونم اومده به من دل بسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعصومه گفت: امروز که تو نیستی مژگان همچینی به خودش رسیده بود انگار اون تازه عروسه نه تو حالا که تو نیستی یه تور پهن کرده واسه آریا به چه عظمت انگار با ازدواج تو بخت اون باز شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: بزار اون با اون کاراش خوش باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان صدای در، سپس صدای سامان اومد : آهای سمیرا کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنه گوش رو گرفتمو گفتم: آروم مگه اومدی سر جالیز این طوری نعره میزنی؟ سپس دوباره تو گوشی گفتم: معصوم شاهزاده سوار بر ماشین سیاه من اومد بمون شرکت میام دنبالت بریم بگردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپس قطع کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با دیدنم گفت: نگاه کن چند ساعته دارم زنگ میزنم مشغوله چی داشتی میگفتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: به تو چه داشتم با دوستم حرف میزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کنجکوی گفت: کدوم دوستت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به سرتا پاش کردمو گفتم: غیرت ...لازم نکرده که تو از همه جیک و پیک من خبر داشته باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام پاشدم و رفتم تو اتاقم یه شلوار لی تنگ لوله پوشیدمو یه مانتو سفید کوتاه یه شال آبی هم سرم انداختم و بعد از کلی انجام عملیات روی صورتم یه کفش پاشنه بلند پام کردم و از پله ها پائین رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت با موبایلش حرف میزد که با دیدنم سریع گفت: الی جون من بعدا بهت زنگ میزنم خواهرم پاش پیچ خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجب مارمولکیه این سامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی را در جیبش گذاشت و گفت: به به میبینم که تیپ کردی کجا به سلامتی؟ میری سرقرار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: چیه فکر کردی همه مثله تو ان که واسه جنس مخالف تیپ میکنن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست حرفی بزنه که گفتم: تو رو خدا دست از سر من بردار تو سرت به کار خودت باشه منم سرم تو کار خودم راستی تا شب جائی نمیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهم کرد و گفت: خیر باشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: نگران نباش کاری با تو ندارم با ماشینت کار دارم سویچو بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: به خدا خیلی پررویی ماشین مال منه اونوقت باید بدمش به تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو مثله نوشین کردم و با عشوه و ناز گفتم:ماشین من نداریم تو این خونه عزیزم ماشین ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:ا....؟؟؟ اون موقه که گشنم بود کنیز بابامو و نوکر من راه انداختی و حالا..........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: من نمیخواستم فرصت بودن در کنار پروازه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرفم گفت: گیج پروانه نه پروازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: با اون دستخط تو همینکه منظورو فهمیدم خودش خیلیه داشتم میگفتم : نمیخواستم فرصت بودن در کنار پروانه جونو از دست بدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سویچ ماشینشو از روی میز برداشتمو از خونه زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا ساعت دوازده شب تو خیابونا با معصومه چرخ میزدیم از سر کوچه یه بستنی قیفی واسه سامان خریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی کلید انداختم تو خونه تاریک تاریک بود و فقط صدای تلویزیون می اومد کفش هامو در آوردم چون جون پاهام در اومده بود آهسته جلو رفتم و او را دیدم که روی مبل روبه روی تلویزیون خوابیده نگاش کردم چه معصوم به خواب رفته تلویزیونو خاموش کردم ورفتم یه پتو براش آوردمو روش انداختم آخه از سرما ی کولر که روبه روش بود مچاله شده بود تا خواستم برم یه دفه دستمو محکم گرفت وای بدبخت شدم حالا فکر میکنه من از روی علاقه این کارو کردم نمیدونه این کار من معمولیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناله گفتم: هان چی میخوای عینه مجرما دست منو گرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده دستمو آزاد کرد و گفت: کی برگشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: پیش پای شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا این قدر دیر اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه منتظرم مونده بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد و گفت: آخه من از کجا باید میدونستم کلا هر وقت شما با دوست جونتون بیرون میرید این قدر دیر میاید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو بالا انداختم و گفتم: باید عادت کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست چیزی بگه زودکی پریدم تو آشپز خونه و بستنی رو از تو فریزر در آوردمو دادم دستش و گفتم:آفرین بچه خوب...بخور قاقا لی لی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با عصبانیت بستنی رو ازم گرفت و گفت: بچه خر میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم: مگه به خودت شک داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: واقعا که ....و خواست از جاش بلند شه که دستشو گرفتمو گفتم: بشین کارت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی شدم و گفتم: ما قراره تا یه مدتی با هم کنار بیایم و با هم زندگی کنیم درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد ادامه دادم: و تو این مدت قرار نیست که اتفاقی بین ما بیوفته درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره سرش رو تکون داد و من ادامه دادم: پس چه بهتر اگه این مسخره بازی هارو کنار بزاریم و با هم مثه دوتا دوست برخورد کنیم نه دوتا دشمن خونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را تکون داد وگفت: و تو کارهای همدیگه دخالت نمیکنیم باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را تکون دادم گفتم: سامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو....قولی که روز خاستگاری به من دادی رو که فراموش نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: نه...در ضمن من وسایلامو بردم تو اون اتاق آخر راهرو تا تو راحت تر باشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم: سامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون هم با جدیت لبخندی زد و گفت: خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به سوی اتاق جدیدش از پله ها بالا رفت از سر رضایت لبخندی زدم سامان اونقدر ها که فکر میکردم بد نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس خوابمو پوشیدم و زنگولکو گرفت بغلم و گوشای نازش بازی کردم و یاد روز خاستگاری افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی سامان بهم گفت که قصدش از ازدواج با من چیه نه عصبانی شدم و نه ناراحت بلکه از خوشحالی همون ثانیه اول بله را دادم بلاخره میتونستم به چیزی که دلم میخواست برسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قوله یه چیزی رو به من بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا چی باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قول بده هیچ وقت....هیچ وقت به من دل نبندی باشه؟هیچ وقت عاشق من نشی باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول پوزخندی زد وگفت: چشم چون تو گفتی چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان آدمی نبود که بتونه به یکی وفادار بمونه اون عاشق دختراست عاشق تنوعه اون هیچ وقت نمیتونه مال یه نفر بمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگولکو محکم به خودم فشردم و چشمامو بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح زود پاشدم که به شرکت برم داشتم صبحانمو میخوردم که سامان را کنار خودم دیدم گفت: عجله داری به سلامتی جایی میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: اوهوم...میرم شرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: یه چای برام بریز تا لباس بپوشم برسونمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: لازم نکرده پترس بازی دربیاری آژانسو ساختن واسه همین کارا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی زد تو سرم و گفت: وقتی بزرگتر یه چیزی میگه بگو چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده نگاهش کردم که دیدم اون هم داره میخنده زود مانتو شلوارمو پوشیدم و مقنعه سرم کردم و از پله ها پائین رفتم طبق معمول خوشتیپ، خوش هیکل و خوشپوش بوی عطرش توی خونه پیچیده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچایی اش را خورد و و سامسونت به دست سویچش را برداشت و گفت: بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشینش شدم کمی نگذشته بود که گفتم: خوشتیپ کردی قرار داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت: دارم میرم شرکت مگه هرکی تیپ میزنه قرار داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو بالا انداختمو وگفتم: والا چی بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو ثانیه نگذشت که بوی عطرش دیوونم کرد گفتم: سامان اسم عطرت چیه؟ میخوام واسه سهیل و سعید بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت خندید و گفت: چیه؟ خوشت اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورشو فهمیدم برای همین گفتم: نه... با خودم گفتم روی داداشای گلم باید خیلی خوب باشه رو تو که همچین تعریفی نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: اگه روی من تعریفی نداشت پس چرا میخوای واسه داداشای گلت بگیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین ایستاد رسیده بودیم شرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرین تیر را را کردم و گفتم: اخه میدونی عطر ها روی هرکسی خودشونو نشون نمیدن ولی داداشای من که هرکسی نیستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو باز کردمو و تا خواستم درو ببندم صداشو شنیدم که گفت: خیلی نامردی....دارم برات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو وارد شرکت شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت پنج عصر بود که از معصومه خداحافظی کردمو سوار تاکسی شدمو به طرف خونه به راه افتادم سر راه بستنی سنتی هم گرفتم چون عاشق بستنی سنتی بودم مخصوصا اون خامه هاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی کلید انداختم صدای خنده های زنانه شنیدم حدس زدم تلافی سامان اینه که یکی از دوست دختراشو آورده خونه تا منو عصبانی کنه ای خدا سامان چرا این قدر بچست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم نامردی نکردمو بی خیال وارد شدم کنار هم نشسته بودن و دختره داشت میوه دهن سامان میذاشت با هیجان وارد و شدمو گفتم: به به مهمون هم داریم سامان چرا زنگ نزدی زودتر بیام؟ هردو از جا پا شده بودند و سامان لبخند فاتحانه ای زده بود بی چاره نمیدونست من نوه ی کی هستم نگاهی دختره انداختم دماغ عملی،لبا عملی،موهاش رنگ، گونه هاش عملی، چشا لنز، مژه ها مصنوعی و ابروها تتو من نمیدونستم چی تو بدن این واقعیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپررو پررو دستمو براش دراز کردمو گفتم: من سمیرا هستم شما هم باید نازنین جون باشید نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور که داشت با ناز بهم دست میداد خشکش زد لبخند فاتحانه سامان جایش رو به رنگ پریدگی داشت حالا نوبت من بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره با تته پته گفت: نازنین؟.....نازنین دیگه کیه؟....سامی جون .....ایشون چی میگن؟ من نوشینم ....نازنین کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو متعجب نشون دادم و گفتم: ببخشید آخه صداهاتون شبیه هم بود نه سامی جوووووووووون؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره در حالی که اشک توی چشم هاش جمع شده بود مانتو و روسری و کیفشو برداشت و زود رفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان عصبانی گفت: از دست تو سمیرا و رفت دنبال دختره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو با بی خیالی بالا انداختمو گفتم: به من چه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرامش بستنی رو که کمی آب شده بود رو گذاشتم تو فریزر لباس هامو عوض کردمو و یه تیشرت صورتی و شلوارک سیاه پوشیدم و تی وی رو روشن کردمو و یه دی وی دی رو که از معصومه گرفته بودمو گزاشتم از تو کابینت یه چیپس برداشتمو و شروع کردم به خوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفیلم خنده داری بود داشتم میخندیدم که صدای در اومد و بعد از اون سامان پیداش شد دیگه عصبانی نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهش کردم و گفتم: خوش گذشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: جای شما خالی و نشست روبه رومو و زل تو صورتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت اذیتم میکرد که گفتم: ها ؟ خوشکل ندیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: والا به زبون درازی تو ندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: چه خوب بلاخره هرچیزی یه شروع داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنچ نچی کردو گفت: خیلی پوست کلفتی سمیرا به هفت جد و آبادم قسم خوردم که تو منظوری نداشتیو و نازنین نمیشناسم تا باور کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم : خوب چرا به بی چاره دروغ گفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد رفت تو آشپزخونه گفتم: خودمونیم ها یه جزء اصل تو هیکلش نداشت انتظار نداشتم بنجول پسند باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: یعنی جامعه بنجول پسند شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو با دوتا دست گرفت و گفت: وای سمیرا سرم رفت میشه یه چیز بگم جواب ندی؟ همیشه یه چیزی تو آستینت داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم: وا....من آستینم کجا بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: خیلی خوب تو راست میگی هرچی تو بگی درسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: صددرصد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدمش سردرگم توی آشپزخونه میچرخه تی وی رو خاموش کردمو گفتم: چیزی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: دنبال غذا میگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم: فکر نکنم تو کابینت غذا پیدا کنی من پیتزا سفارش دادم میخوای برای تو هم سفارش بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلافگی دستی تو موهای خوش حالتش کرد و گفت: زحمتت نشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لحن رسمیش خندم گرفت و گفتم: خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم روی مبل و زنگ زدم به فست فود و سفارش یه پیتزای دیگرو دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم آخرای چیپسمو میخورم که تلفن زنگ زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی را برداشتم و گفتم: بله بفرمائید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی از آن ور خط با زبانی دست و پا شکسته فارسی گفت: سلام جیگر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هیجان داد زدم : مانی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: چطوری؟ شنیدم ازدواج کردی؟ مبارکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه انگلیسی گفتم: بیا انگلیسی صحبت کنیم که راحت تر باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید و گفت: راحتم کردی کارات درست شد؟ کی میای پیشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سامان که با چشمانی گرد شده منو نگاه میکرد نگاهی انداختم حالا فکر میکنی مانی پسره و از طرفی مطمئن بودم انگلیسی میفهمه تلفن بی سیم رو برداشتم و گفتم: مانیا دختر عمومه از آمریکا زنگ میزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد تلفن رو برداشتم و به اتاقم رفتم گفتم:با یکی ازدواج کردم اسمش سامانه همون کسیه که دنبالش بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: حالا مطمئنی طلاقت میده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: صددرصد فقط بزار یه سال بگزره خودمواز قیدو بنده ازدواج آزاد میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر از ازدواجت میگذره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناله گفتم: فقط دو روز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانیا با ناراحتی گفت: یعنی حالا حالا ها نمیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: نه....ولی بزار ارثمو بگیرم با اولین پرواز اونجام مانی....به نظرت چرا بانو فقط ارث منو شرط ازدواج گذاشته؟ اونم یه سال؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: بانو خیلی باهوش بود اینو همه میدونن. فکر کنم چون میدونست امکان نداره تو ازدواج کنی این شرطو گذاشت اون دیده بود که امکان نداره تو عاشق کسی بشی و امکان نداره ازدواج کنی و زود میای این جا واسه همین این شرطو گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافسرده روی تختم نشستم و با بغض گفتم: مانی من نمیتونم این جارو تحمل کنم میخوام بیام پیشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانیا شروع کرد به گریه کردن و من هم با گریه ی اون شروع کردم به گریه و در همین اثنا در باز شد و سامان توی چارچوب پدیدار شد گوشی را ازم گرفت و بعد از احوال پرسی نصفه نیمه قطع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد کنارم و روی تخت نشست با نگرانی گفت: اتفاقی افتاده؟ کسی چیزیش شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم تو بغل پر مهرش گرفت و شروع کرد به ناز کردن من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر توی حال هوای خودم بودم که مخالفتی نکردم و فقط مانیا و چهره ی معصومش تو ذهنم بود سامان سرم رو از تو بغلش جدا کرد و اشک هام رو پاک کرد ولی فایده ای نداشت دیگه داشتم زار میزدم تو بغل سامان تی شرتش کامل خیس شده بود وقتی آرومتر شدم از جاش پا شدو برام یه لیوان آب اورد آب رو که خورم کمکم کرد تو جام دراز بکشم و لحاف را تا بالا آورد و گفت: کاری داشتی صدام کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچراغو خاموش کردو از اتاق خارج شد و در را پشت سرش بست چشمام به قدری سنگین بود که بدون شمردن هیچ گوسفندی خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیراث- فصل سوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت شش صبح از خواب پاشدم. سرم به قدری درد میکرد انگار که در گوشم روی طبل کوبیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان هنوز خواب بود. صحبت کردن با مانیا بهم نشون داد که چقدر دلتنگشم بی میل صبحانه خوردم که سامان بیدار شد سلام کرد و گفت: صبح بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم جوابشو دادم خدا را شکر فهمید نباید حرفی از دیشب میان بیاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: دیشب وقتی خوابیدی مامانم زنگ زد و واسه امشب همه رو خونه دعوت کرد سرم رو تکون دادم که گفت: حالت خوبه سمیرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تکون دادن سر اکتفا کردم و گفت: آماده شو میرسونمت شرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزورکی از جا پا شدم سامان یه قرص بهم داد وگفت: اینو بخور حالت بهتر میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضعف گفتم: قرص اکس که نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت: تو وقتی هم حالت بده دست از سربه سر گذاشتن من برنمیداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قیافه حق به جانبی گفتم: تقصیر خودته میخواستی سوژه دستم ندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآماده شدم و از پله ها رفتم پائین دیدمش روی مبل نشسته و داره با موبایلش صحبت میکنه و با دیدنم از جا پا شد و و به صحبش ادامه داد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول صبحی زنگ زدی چون دلت برام تنگ شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر خوب پاشو برو بخواب بزار منم برم به کارهام برسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدیم سرمو به پشتی تکیه دادم و شیشه را پائین کشیدم و چشمامو بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی دخترایی که با سامان دوستن صد درصد بهش دلبستن سامان به قدری دوست داشتنیه که همه بی اختیار عاشقش میشن پس چرا من نمیتونم مثل یه شوهر بهش نگاه کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا آرزوی من فقط اینه که ایرانو ترک کنم و به مانیای عزیزم بپیوندم ولی تا کی؟ بلاخره مانیا میخواد ازدواج کنه و بره با یکی که دوستش داره؟ ولی الان همه چیز داره بروفق مرادم پیش میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اگر سامان به من دل ببنده؟ اون از دیشب که منو تو بغلش گرفت این از امروز که حالم رو پرسید نه ....باید باهاش برخورد کنم هنوز سه روز گذشته من باید با اون برای یه سال کنار بیام نه سامان طبعش این جوریه با همه ی دخترا این جوریه، توهم فانتزی زدم دارم پرت و پلا میگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد روزی افتادم که میخواستند وصیت نامه ی بانو رو بخونند....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهم همه یکسان بود سهم همه به قدری بود که اگه تا آخر عمر هم کار نکنن باز بی نیاز هستند مانیا با خنده در گوشم گفت: فکرشو بکن ....وقتی سهمتو گرفتی با هم میریم آمریکا با هم زنگی رویایی خودمون را میسازیم مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من با خوشی موافقت کردم ولی وقتی اسم من تو وصیت نامه خونده شد انگار آوار رو سرم خراب کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوکیل خوند: و حالا برای سمیرا احتشام شیطان ترین و شرورترین نوه ام که قدر دنیا دوستش دارم، زمین در لواسان را به جا گذاشته ام و خانه ی خودم و یک حساب بانکی .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین جا که رسید همه از تعجب دهانشان باز مانده بود سهم من از بقیه بیشتر بود چرا؟ نمیدانستم همه میدانستند که زمین لواسان بانو چقدر ارزش داره و خونه اش .....خونه اش را دیگر نگو ....خونه ی بانو مخصوصا واسه اون ساخته شده بود دقیقا نما و خود خانه را از کاخ شمس برداشته بودند خود بانو این طور میخواست من کاخ شمس رادیده بودم ولی خانه ی بانو یک چیز دیگر بود به قدری بزرگ که تویش گم میشوی هیچ کس نمیدانست که بانو این ثروتو از کجا به دست آورد و هیچ کس هم نتوانست از زیر زبان بانو حرفی بیرون بکشد و اما مبلغ حساب بانکی پدرم از وکیل مبلغ حساب بانکی رو پرسید وکیل بعد از کمی فکر گفت: فکر میکنم مبلغ حساب بانکی حدود....پانصد ملیون باشه که به دلیل سرمایه گزاری الان حدود ....هشتصد ملیون شده.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دهانشون باز مونده بود هیچ کس نمیداست که چرا بانو این قدر ارث برای من گذاشته ولی ارث دیگران اونقدری بود که بشه دهانشون رو بست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی هنوز حرف وکیل تمام نشده بود میون همهمه فامیل وکیل گفت: وصیت نامه بازهم ادامه داره و گفت: این ارث به شرطی به خانم سمیرا احتشام میرسه که یک سال از تاریخ ازدواج این دوشیزه گذشته باشه همه مانده بودند منظور چیست که وکیل ادامه داد: ایشون باید ازدواج کنند و وقتی میتونند از ارث استفاده کنند که یکسال از ازدواجشون گذشته باشه...........................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین متوقف شد و صدای سامان مرا از عالم گذشته بیرون آورد و گفت: بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خشک و رسمی گفتم: خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان یه لحظه موند و فقط منو با بهت نگاه میکرد ولی من بی توجه وارد شرکت شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir************************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت دوازده ظهر بود که از شدت خواب در حال موت بودم مطمئن بودم کار قرص سامانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو عالم منگی زنگ زدم به گوشیش بعد از چند تا بوق گوشی را برداشت بدون سلام گفتم: ای خدا بگم چیکارت نکنه سامان این قرص بود یا بی هوشی فیل ؟ دارم میمیرم از خواب پاشو بیا دنبالم تا این آریای خاک بر سر اخراجم نکرده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت: منم خوبم ، تو هم خسته نباشی ، چشم همین الان میام دنبالت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: من ازاین سوسول بازیا بلد نیستم به پروانه جونو و نوشین جونو و هزار تا گل منگولی خودت بگو این جوری نازتو بکشن حالا هم کمتر حرف بزن قبض شرکت بیاد آریا پدرمو در میاره حالا فکر میکنه دل میدم قلوه میگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت: تا چند دقیقه دیگه میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لبی گفتم: خبر مرگت زودتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو گذاشته بودم روی میزم و چرت میزدم که ناگهان حس کردم جسمی بالا سرم ایستاده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا خدا کردم آریا نباشه سرم را بالا بردم و با دیدن آقای آریا سکته ناقص زدم مثه فشفشه از جا پا شدم و گفتم: سلام آقای آریا شما کی اومدید من متوجه نشدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا طعنه گفت: اگه بیدار بودید حتما صدای پاهامو میشنیدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خجالت سرم پائین بود و با لکنت گفتم: آخه.....سرم درد میکرد همسرم یه قرص مسکن داد که یه ذره زیادی قوی بود برای همین.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن نگرانی گفت: متوجهم ولی چرا همسرتون بیشتر حواسشون رو جمع نمیکنن من حتما باید با همسرتون یه زیارتی داشته باشم آخه شما خیلی حساس هستین باید مثل یک گل از شما مراقبت کرد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم: ای ....آریا وایسا ! فقط وایسا ببین چه بلایی سرت میارم توش بمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط وایسا فکر کرده همه عینه خودش تیتیش مامانین .....مثل گل .....ای مرده شور حرفای محبت آمیزتو ببرن که اونم مثل آدم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین موقع موبایلم زنگ خورد سامان بود گوشی رو برداشتم و گفتم: سلام عزیزم حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با شک گفت: سلام.............سمیرا خودتی؟ حالت خوبه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم: نه عزیزم اصلا خوب نیست پیش پای تو داشتم با آقای رئیس صحبت میکردم داشتم وضعیت خرابمو توضیح میدادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان قهقهه زد و گفت: مطمئن شدم آقای رئیس پیشته، خوب من دم در منتظرتم میخوای بیام داخل قیافه بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو شگفت زده نشون دادم گفتم: این جایی اتفاقا آقای رئیسمون میخواد تو رو ببینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه آریا یه لحظه رنگ باخت با رضایت به سامان گفتم: عزیزم منتظرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه سامان با قیافه ای گرفته اومد داخل خدایی از آریا سرتر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا لاغر و قد کوتاه بود و سامان چارشونه و قد بلند آریا قیافه بچه گونه ای داشت ولی سامان خیلی خوشقیافه بود . قشنگ رنگ آریا پریده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واقعا داشت خوابم میبرد سریع گفتم: سامان آقای آریا، آقای اریا همسرم اقای راد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو به آریا گفتم : با اجازه میشه من بقیه روزو مرخصی بگیرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا با لکنت گفت: خوا.....خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفمو برداشتم و گوشه کت سامانو گرفت و دنبال خودم گشوندم سویچو ازش گرفتمو و درو باز کردم و داخل نشستم، فقط چشمامو بستم ولی سامان شروع کرد به خندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا نخند کی بخند میون خنده هاش گفت: به خدا با هیچ کدوم از دوست دخترام به اندازه ی تو بهم خوش نمیگذره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافمو کج کردمو گفتم: تو رو خدا؟ راست میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون گرفتن جواب چشمامو بستم و بدون اینکه بدونم خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو که باز کردم ساعت شش عصر بود عجب خواب خوبی بود رفتم حموم و وقتی بیرون اومدم یه پیراهن سفید تا رو زانوهام پوشیمو و موهامو با حوله پوشوندم ،این پیراهن را دوست داشتم مانیا از آخرین سفرش برام آورده بود و میگفت فقط به تن استخونیه تو میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه رو آینه نشستم و کمی کرم مرطوب کننده به صورتم زدم و رفتم دنبال سامان تا ببینم کجاست و کی میریم خونه ی مادرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم برای مامان بابام تنگ شده بود و این فرصتی بود که اونارو ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم روی میز یک نامه گذاشته و رفته بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشته بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام چطوری خوش خواب؟ من با نوشین رفتم بیرون هنوز به خاطر گند جناب عالی ازم دلخوره باید یه جوری نازشو بکشم سر ساعت هفت میام دنبالت اگه بیدار باشی قربانت سامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لبی گفتم: بهتر .....قیافه نحستو کمتر میبینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیراث---فصل چهارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر ساعت هفت حاضر و آماده داشتم فیلم نگاه میکردم که صدای در اومد و بعد از اون سامان پیداش شد با دیدنم سوتی زد و گفت: چه خوشکل شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: چشم نداشتی ببینی وگرنه من همیشه خوشکل بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: صد در صد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: ها.........چیه کبکت خروس میخونه خوشحالی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت: چرا نباشم این جا باش تا من لباسامو عوض کنم و بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه بعد از پله ها پائین اومد یه لحظه موندم به قدری خوشکل و جذاب شده بود نمیتونستم چشممو ازش بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شلوار جین همراه با بلوز کرم رنگی پوشیده بود یه کت کتان سفید روش پوشیده بود (چقدر سفید بهش میومد !!) اصلاح کرده بود و بوی افترشیو و بوی ادکلنش تمام خونه را برداشته بود فهمید بهش زل زدم و گفت: چیه؟ خشکل ندیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم بدجور بهش زل زدم خودمو جمع وجور کردم، گفتم: نه همچین آش دهن سوزی نشدی ولی باز قابل تحمل تر از قبل شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه صورتش جمع شد و گفت: دستت درد نکنه حالا اگه واسه مریم جون این جوری تیپ میزدم مثل پروانه دورم میچرخید و قربون صدقم میرفت ولی تو..............تو که آخرشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت گفتم: الان میتونم نشون دوستام بدمت و خجالت نکشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه یکی از دمپائی های رو فرشی منو که کنار در بودو برداشت و شوت کرد طرفم خواستم جا خالی بدم که چون میز جلوم بود خورد تو بازوم از درد ناگهان گفتم: آخ..........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسراسیمه خودشو رسوند به من با نگرانی گفت: سمیرا..........سمیرا چی شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازومو گرفت تو دستاش چقدر گرم بود بازو مو گرفت تو دستاش و شروع کرد به ناز کردن بازوم و یه دفعه قبل از اینکه کاری کنم روی بازومو بوسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه هر دختر دیگه ای بود الان قند تو دلش آب میشد ولی من با عصبانیت گفتم: این چه کاری بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان جا خوردو گفت: سمیرا.......من شوهرتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با همون لحن گفتم: میدونم شوهرمی ولی یادت نمیاد بهم گفتیم مثل دوتا دوست رفتار کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه اخلاقش عوض شد و گفت: فکر نمیکردم این قدر بی جنبه باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با لحن سردی ادامه داد: من تو ماشین منتظرتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از در بیرون رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم تو سرمو گفتم: خاک تو سر بی جنبت کنن سمیرا بدبخت منظوری نداشت مثل خر رم کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو مو پوشیدم و رفتم بیرون دیدم داره با تلفن صحبت میکنه و میخنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سوار ماشین شدم و سامان حرکت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به حرفاشون گوش میدادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم دلم برات تنگ شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- .............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین فقط یه دونه دختر تو زندگی منه هر کی هم هرچی گفته از حسادتشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- .............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه همه که سامانو ندارن یکی شهرام داره یکی بهرام داره ولی سامان مال توئه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- .............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نظر لطفته عزیزم پاشو برو درساتو بخون پس فردا شوهرت میاد خر منو میگیره میگه تو باعث شدی زنم قبول نشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه عزیزم حالا قهر نکن فعلا کاری نداری؟ خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی اش را قطع کرد هنوز باهام سنگین رفتار میکرد و تقصیر من بود نباید بی جنبه بازی در می آوردم خدا میدونه با بقیه دخترا چی کار کرده که بوسیدن بازو معمولی به حساب می اومده دوباره ازش متنفر شدم، تا رسیدن به خونه مادر پدرش حرفی بینمون نزده شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ماشینو پارک کرد با همون لحن سرد گفت: ضایع بازی در نمیاری خب ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر وقت لازم شد هم نقش عاشقارو بازی میکنی خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه گفتم: باشه من دو سالم نیست که اینقدر تکرار میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و گفت: ببینیم و تعریف کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از در خارج شد و من بعد از او بیرون رفتم زنگ در را فشردو کمی بعد در باز شد دستم را گرفت و وارد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دستش داغ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir************************************************** *************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان در را که باز کرد ناگهان صدای ترکیدن چیزی به گوش رسید و سپس برف شادی بود که روی من و سامان ریخته میشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ترکیدن بادکنک دوباره به گوش رسید و بعد از آن صدای دست و شادی و جیغ و داد یه ایل آدم اومده بودن، از عموها و دائی هایم تا ساغر دوست ملیحه صدای تولد تولد تولدت مبارک از همه جا میومد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو بگو که یادم رفته بود امروز تولدمه از هر طرف ماچ و بوسه نثارم میشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه دستم تو دست سامان شل شده بود ولی سامان هنوز دست منو محکم در دست میفشرد تو بغل مامانم اشکام سرازیر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر دلم براش تنگ شده بود هم اون هم بابام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام پیشانی سامان رو بوسید، در هنگام دست دادن با پسر عمویم دستم را ول کردو من توانستم به بغل آقا جون که روی مبل نشسته بود بپرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتشوغرق ماچ و بوسه کردم که با گوشه عصاش آروم زد به پهلومو گفت: خودتو جمع کن دختره ی گنده دیگه شوهر داری این کارا چه معنی داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آمدن سامان من کنار آقا جون نشستم تا سامان با آقا جون احوال پرسی کنه بعد سامان کنارم نشست و دوباره دستم رو میون دست های گرمش گرفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم تو نگاه سرزنش آمیز آقا جون گره خورد سرش رو به نشونه تأسف تکون داد و انداخت پائین در گوشش گفتم: به من اعتماد کن آقا جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا جون هم تو گوشم گفت: اون تو رو دوست داره دختر، به بختت لگد نزن گفتم: آقا جون نه من از اون خوشم میاد نه اون و به خوبی هم با هم کنار میایم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: مطمئنی اون تو رو دوست نداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای فکر کردم یاد وقتی افتادم که بغلم کرد یاد نگاه هایش و یاد بوسه ی روی بازوم و سپس یاد تماس هاس تلفنی اش افتادم یاد بهنوش ، پروانه، مریم و خیلی های دیگر و با اطمینان گفتم: بله آقا جون اون منو دوست نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همین حین یکی از دختر عموهایم به اسم لیدا جلو اومد و دستمو گرفتو گفت: ای بابا آقا سامان از صبح تا شب پیشش هستی دیگه امشبو بدش به ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان لبخندی زد و دستمو شل کرد و منم از فرصت استفاده کردمو و از جا بلند شدم تازه فهمیدم سپیده نبود در گوش لیدا گفتم: سپیده کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: داشت لباساشو عوض میکرد بیا بریم بالا منتظرته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو تو دستش گرفت و از پله ها بالا رفت و منو دنبال خودش کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دیدن سپیده خیلی خوشحال شدم خواهر بزرگ خودم که تفاوت سنیمون فقط دو سال بود تو بغلم شروع کرد به گریه کردن با اینکه اشک تو چشمام جمع شده بود خودمو جمع وجور کردمو گفتم: خودتو جمع کن خرس گنده منم شوهر کردم آدم شدم ولی تو هنوز که هنوزه همونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد تو سرم گفت: تو آدم شدی؟ عمرا !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تو بغلش بیرون آمدم که گفت: با آقا سامان محبوب دخترا خوش میگذره؟ نمیدونی آمار خودکشی از وقتی سامان با تو ازدواج کرده بالا رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم: وقتی با هیچ کدوم قطع رابطه نکرده چرا باید خودکشی کنن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و لباسامو عوض کردم و یه آرایش دیگه کردم سپیده و لیدا و ملیحه که تازه به جمعمون اضافه شده بود با دیدنم یه لحظه موندن سپیده به خودش اومد و گفت: سمی............معرکه شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدا گفت: سامانو طلاق بده زنه من شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو گفتم: حالا من این هندونه ها و نوشابه ها رو کجا بزارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده از اتاق بیرون اومدیم همه با دیدنم دوباره صدای موزیکو بردن بالا و پویا پسر دائیم که دوست صمیمی سهند بود دوباره برف شادی روسرم ریخت از ته دل میخندیدم، رفتم پائین و دیدم ساغر با سامان گرم گرفته و میگفتن و میخندیدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم به لبخندی موزیانه تبدیل شد با عشوه و لوندی به طرف آن ها به راه افتادم سامان با دیدنم شوکه شد انگار تا حالا منو ندیده بود، ساغر مسیر نگاه سامان دنبال کرد و با دیدنم بر جا خشکش زد انگار فهمید همسر سامان چقدر از خودش سرتره واسه شلیک نهایی کنار سامان نشستم و گونش یه ماچ آبدار کردم و همانطور که دستمو گذاشتم توی موهای سامان و شروع کردم به نوازش آن ها با لوندی رو به ساغر گفتم: انشاالله....که بهتون خوش میگذره ؟کم و کسری نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساغر شوکه شد سامان میخندید انگار از این بازی خوشش اومده، ساغر با تته پته خداحافظی کرد و پیش ملیحه رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی زدم زیر خنده و شروع کردم به قهقهه زدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان هم شروع کرد به قهقهه زدن دستمو از تو موهاش در آوردم گفتم: ببخشید.....ولی واسه ادب کردن این دختره لازم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا محبت گفت: تا باشه از این اشتباها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم گفتم: خیلی پررویی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون کیک رو آوردن یه قلب شوکولاتی بود همه میدونستن من حاضرم جونمو واسه کاکائو بدم بعد از خوردن کیک نوبت رسید به کادوها سامان کادوشو نداد تا آخر داشتم از فضولی میمیردم که سامان یه جعبه فانتزی مخصوص جواهرات به دستم داد، درش را با شک و تردید باز کردم و با دیدن سرویس دهنم وا موند به قدری زیبا بود و روی آن را هم پر از الماس کار شده بود سامان بوسه ای به روی گونه ام زد و این باعث شدم سرم را با خجالت پایین بندازم با این کار صدای هوی همه بالا رفت و شروع کردن به گفتن: سمی ببوسش.....سمی ببوسش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم از خجالت میسوختم مخصوصا جلوی پدر مادرها و آقا جون، ولی چون اصرارها بالا بود بوسه ی سردی به گونه ی سامان زدم لبخندی زد و همه دست زدند ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب یکی از بهترین شبهای زندگیم بود فقط جای مانیای عزیزم خالی بود که به زودی آن هم پر میشد ولی نمیدونم چرا وقتی رسیدیم قیافه سامان تو هم رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميدوصبح ساعت ده صبح از خوب بیدار شدم ، سراسیمه رفتم پایین دیدم سامان بی خیال نشسته داره صبحانشو میخوره گفتم: چرا بیدارم نکردی آریا منو میکشه به اندازه کافی امسال مرخصی گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: لازم نکرده تو دیگه بری سرکار مخصوصا جایی که این مرتیکه رئیسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: ا.....بیچاره آریا چی کار کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم هم نفهمیدم چرا اینو گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir