رمان حجاب من به قلم (زینب) zeinab z
زینب یه دختر گیلانیه یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که ………
ژانر : عاشقانه، طنز، اجتماعی، مذهبی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۳۷ دقیقه
ژانر: #اجتماعی #عاشقانه #طنز
خلاصه :
زینب یه دختر گیلانیه یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که ………
گوشمو به تلفن نزدیکتر کردم تا بتونم صداشو بشنوم اما دریغ....
مامانم با دستش منو به آرومی هول داد که عقبتر برم منم که دیدم تلاشم برای شنیدن صداش بی فایدست بیخیال شدمو رفتم سر میز و مشغول خوردن عصرونم شدم.
-زینب مامان چته نزدیک بود لهم کنی پشت تلفن. زن عموت بود
-خب چی میگفت؟
-هیچی حرفای همیشگی.تو هنوز عصرونتو تموم نکردی؟
پاشو پاشو برو درستو بخون کنکور داری مثلا.
میزو جمع کردمو بعد از خوردن چاییم به اتاقم رفتم کتابمو باز کردم تا مشغول خوندن بشم که قیافش اومد جلو چشمم
سرمو تکون دادم تا فکرمو متمرکز کنم و مشغول خوندن شدم.
به ساعت نگاه کردم 9 شب شده بود کش و قوسی به بدنم دادم و رفتم تو پذیرایی بابا اومده بود. بهش سلام کردمو رفتم تو آشپزخونه تا به مامان کمک کنم.
برگ کاهویی از ظرف سالاد برداشتم
-مامان کمک نمیخوای؟
-چرا مامان جان میزو بچین
چشمی گفتمو میزو چیدم و بابارو صدا کردم تا بیاد برای شام
بعد از خوردن شام مسواک زدمو گرفتم خوابیدم.فردا صبح باید میرفتم مدرسه...
صبح با صدای بابا از خواب بیدار شدم. چون خوابم خیلی سنگینه ساعت کارساز نیست
چند دقیقه به همون حالت رو تختم نشستم که صدای اذانو شنیدم بعد از چند ثانیه بلند شدم رفتم دستشویی. تو آینه روشویی به صورتم خیره شدم چشمای قهوه ایم پف کرده بودن یه مشت آب سرد به صورتم زدم تا چشمام بهتر بشه وضو گرفتم اومدم سجادمو باز کردم از عمق وجودم نماز خوندم بعد نشستم دستامو بردم سمت خدا یه صلوات فرستادم تا حرفام به سمت آسمون برن و شروع کردم به راز و نیاز با معبودم
استغفار کردم بابت همه ی گناهام از خدا خواستم کمکم کنه و مهر خودشو اهل بیتشو بیشتر و بیشتر به دلم بندازه،این کار هر روزم بود. سر همه ی نمازام اینو از خدا میخواستم چون دلم میخواست مهرشون تو دلم صدها برابر بشه
وقتی از سجاده بلند شدم صورتم کاملا خیسه اشک بود به ساعت نگاه کردم 6 شده بود کارامو کردم که برم مدرسه
آماده شدم طبق معمول دیر کرده بودم ساعت یه ربع به 8 بود زنگ زدم به آژانس و رفتم مدرسه یواشکی به همه طرف نگاه میکردم و مواظب بودم ناظممون نباشه اوف بالاخره این 38 تا پله ی لعنتی تموم شد و رسیدم طبقه ی بالا رفتم سمت در کلاس و به درش نگاه کردم سوم کامپیوتر. کامپیوتر! همون رشته ای که به خواست عشقم اومدم. چون مدرسه همه طرفش دوربین داشت خیلی ضایع بود اگه گوشمو میزاشتم رو در پس عادی ایستادم و یکم گوش کردم دیدم ای دل غافل صدای معلممون از تو کلاس میاد داشت گریم میگرفت اگه میرفتم دفتر ایندفعه دیگه ناظممون پوستمو میکند با اینهمه تاخیر و بار هزارمی که داشتم برگه میگرفتم برای معلم تا برم تو کلاس، با بدبختی رفتم سمت دفتر نظافتچیمون خانم ریاحی با کمی فاصله از در ایستاده بود برگشت سمتم
ریاحی_سلام خوبی زارعی بیا تو
_ سلام مرسی
رفتم تو سلام کردم
خانم ناظم_ سلام به به خانم زارعی چه عجب کردین قدم رو چشم ما گذاشتین
یه لبخند ژکوند زدم و با مظلومیت بهش نگاه کردم
ناظم_ قیافتو اینجوری واسه من مظلوم نکن تو دوباره دیر کردی زارعی؟
سرمو انداختم پایین
ناظم_ مگه من بهت نگفتم شبا کمتر با لبتاب ور برو زود بخواب باز چرا دیر کردی ها زارعی؟
_ خانم به خدا من دیشب زود خوابیدم با لبتابم ور نرفتم زیاد نمیدونم چرا دیر شد
یکم بهم خیره شد و گفت
ناظم_ نامرو بهت میدم ولی دیگه نبینم دیر کنی ها
سرمو تکون دادم
اسم دبیرو بهش گفتم نوشت، نامرو ازش گرفتم خداحافظی کردم رفتم سمت کلاس
روزها و ماه ها پشت هم میگذشتن و به زمان کنکور نزدیکو نزدیکتر میشدم
دقیقا دو روز بعد از تولدم یعنی 13 مرداد زمان کنکور بود
تقریبا اماده بودم اما خیلی خیلی استرس داشتم و همش میترسیدم از رسیدن اونروز
.
.
امروز 11 مرداده روز تولدم
بالاخره امروز هم از راه رسید دو روز دیگه هم که کنکور دارمو دارم میمیرم از استرس
تا الان که ساعت 6 هست خبری از هدیه و کیک نبوده نمیدونم والا اه
تلویزیونو روشن کردمو اهنگ گذاشتم شروع کردم به رقصیدن
آ بیا
ای جونم قدمات رو چشام بیا و مهمونم شو
گرمی خونم شو ببین پریشونه دلم، بیا آرومم کن
ای جونم، میخوام عطر تنت بپیچه تو خونم
تو که نیستی یه سرگردون دیوونم
ای جونم بیا که داغونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(ای جونم : سامی بیگی)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir---------------
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir---------------
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاَخییی خسته شدما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولو شدم رو مبل و همینجور داشتم نفس نفس میزدم که زنگو زدن نگاه کردم بابا بود درو زدم باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نفس نفس زدنم ادامه دادم که یه دفعه دیدم مامانم داره از در میره بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای کمه پچ پچ از بیرون میومد گوشامو تیز کردم اما این مامانو بابای من زرنگترن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعداز یکی دو دقیقه اومدن تو. خندم گرفت یه کیک دست مامانم بود و هدیه دست بابام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین حیوون گوش درازی که بهش کیک دادن ذوق مرگ شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا و مامانم با نیشه باز اومدن سمتمو میز مبلو اوردن جلو کیکو کادو رو گذاشتن روش..... وقتی پاکت هدیه ی بابام که پول بود و مامانم عطری که عاشقش بودم و همیشه میزدمش ایفوریا رو بهم داده بودن البته بگما منظورم از اینکه همیشه میزدم داخل خونه بود چون اگه مرد نامحرم بوی عطر زن نامحرمو استشمام کنه تا زمانی که اون زن به خونه برگرده فرشته ها براش لعن و نفرین میفرستن. باز کردم، کیک و شام خوردیم بعدشم جشنمون تموم شد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمزاحم_ زینب بلند شو مگه نمیخوای نماز بخونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلط زدم یه سمت دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمزاحم_ زینب امروز کنکور نداری مگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه از رو تخت پریدم نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به اون مزاحم نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاا اینکه بابا گلیه خودمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه خمیازه کشیدم که بابام خندید و موهامو بیشتر بهم زد و ریخت تو صورتم منم نق زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا_ بلند شو برو وضو بگیر نمازتو بخون افرین دختر گلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یه خمیازه ی دیگه کشیدم و بلند شدم رفتم وضو گرفتم نمازمو خوندم و از خدا خواستم کمکم کنه امروز کنکورمو خوب بدم و دلمو اروم کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمازم که تموم شد ساعت 5:30 بود، رفتم یکم نرمش و ورزش کردم تا حواسم پرت بشه و استرسم کم بشه بعد هم صبحانه خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ زینب بدو زود آماده شو 8 امتحان شروع میشه ها. یه ربع دیگه آژانس میاد زود باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه مامانی الان لباس میپوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بدو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تند تند شروع کردم به پوشیدن مانتو شلوار آبی نفتی مدرسه مقنعه ی مشکی و چادرمم سرم کردم. سه تا مداد شکلات آب معدنی کیف پول کلید خونه قرآن کوچولو آینه کوچولو کیف کوچیک وسایل امداد که همیشه همراهمه دفترچه یادداشت کارت عضویت کتابخونه کارت بسیج کارت ورود به جلسه کنکور همرو ریختم تو کیف دستیه مشکیم و از اتاقم رفتم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ بالاخره آماده شدی بدو که ماشین اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتانی مشکیمو پوشیدم و با مامان نشستیم تو ماشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول که تو ماشین نشستم شیشرو دادم پایین و دستمو گذاشتم رو در ماشین تا باد بهش بخوره و سرمو کمی به جلو متمایل کردم خیلی استرس داشتم شاید کمی اروم بشم اینجوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد از ده دقیقه که برام یه قرن گذشت رسیدیم به مدرسه. از قبل بهمون گفته بودن کنکورمون یا تو دانشگاست و یا به احتمال زیاد تو یکی از مدارس، که خب افتاد به مدرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ پیاده شو دیگه زینب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شدم با مامان رفتیم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اا مامان دوستام اونجان بریم اونجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام مریم سلام خاله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم_ سلام زینب خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم دست دادیمو روبوسی کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله سمیه_ سلام دخترم خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون خاله خوبم شما خوبین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله سمیه_ خیلی ممنون خوبم عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چند دقیقه ای با هم حرف زدیم که دقیقا راس ساعت 8 امتحان شروع شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه چهار ساعت تمام اونجا نشستم مغزم هنگ کرد دیگه. از بس فکر کردم سرم گیج میره. مریم رفته بود رفتم یکم به صورتم آب زدم و با مامان رفتم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا سه ماهه دیگه جواب کنکور میاد خدا خودش رحم کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف کنکورو که دادم راحت شدم فقط نگرانم قبول نشم. ! وای خدانکنه، من قبول نشم دیوونه میشم! دو روز از کنکور دادنم گذشته دیروز استراحت کردم و امروز با دوتا دوستام اومدیم بیمارستان برای گذروندن دوره ی 15 روزه ی تخصصی امداد بعدش هم که امدادگر کامل میشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر پرستار!خانم تقوی _ خب بچه ها برین لباساتونو بپوشین بیاین اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو سارا و فاطمه _ چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه افتادیم سمت اتاقی که بهمون گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بچه ها بدویین که فکر نکنن تنبلیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا_ یعنی نیستیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خو اینجا که کسی آشنا نیست بدونه فقط خودمون سه نفر میدونیم شما هم صداشو در نیارین بزارین فکر کنن خیلی زرنگیم شاید تو بیمارستان نگهمون داشتن ماهم میمونیم ژست دکترارو میگیریم الکی اینورو اونور میریم ببیننمون بعدم واسشون کلاس میزاریم و خندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا یکی زد تو سرم و گفت_ دیوونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه هم سرشو به معنای تاسف تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اا خو چرا میزنی مگه من چی گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار _ شما سه تا کجا موندین بیاین دیگه هنوزم که لباس نپوشیدین اه چقدر تنبلین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما سه تا_ فهمیدن اه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار _ دارین چیکار میکنین بدویین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما سه تا_ چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خانم تقوی ما باید چیکار کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقوی_ سحر جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پرستار جوون و لاغر اومد جلو زیاد قشنگ نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر_ بله خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقوی_ این دخترارو ببر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه آموزشش با پرستار رضایی،سارا آموزشش با پرستار مولایی و زینب با پرستار ملکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر_ چشم خانم تقوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر_ بریم بچه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما هم با یه ژست دکتری پشت سرش راه افتادیم همچین دستمونو کرده بودیم تو جیب مانتوی سفید پزشکیمون و کنار هم با سر بالا راه میرفتیم که دکترا هم اینجوری کلاس نمیزارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجور داشتیم میرفتیم که یه دفعه یه پسره با لباس سفید جلومون ظاهر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه تامون بهش ذل زده بودیم هم قیافشو انالیز میکردیم و هم ببینیم چیکار داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی جوون بودو به خودش رسیده بود موهاشو به حالت قشنگی به سمت بالا حالت داده بود و لباس سفید پزشکی تنش بود یه نگاه به ما کردو از نحوه ی ایستادن و نگاه طلبکارانمون خندش گرفت و با خنده به همون پرستاره سحر گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_ خانم پرستار این دخترا پرستارای جدیدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر_ نه دکتر اینا برای دوره ی امداد اومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره در حالی که ابروهاش از تعجب بالا پریده بودن دوباره به حرف اومد_ واقعاََ؟من فکر کردم با این ژستی که گرفتن دکتری پرستاری چیزین پس نیمه امداد گرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش هم به حرف خودش خندید بی مزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما سه تا طلبکارانه نگاهش میکردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه اشکالی داره که قراره امدادگر بشیم؟ بعدشم ما عادت نداریم برای بقیه کلاس بزاریم الانم فقط داشتیم ادا در میاوردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_ اوه خانم کوچولو درسو مشقاتو نوشتی اومدی اینجا؟ آخییی نمیترسی آمپولو دستت بگیری؟ یه وقت اوف میشیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفتم _ نخیر نمیترسم بعدشم من کوچولو نیستم مدرسمم تموم کردم مشق نمینویسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_ آفرین آفرین خانم بزرگ مرحبا پس حتما مدرستو تموم کردی دیگه مغزت نمیکشید اومدی امدادگر بشی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اصلا اینطور نیست من تنبل نیستم کنکور دادم منتظر جوابم.... خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه مهلت حرف زدن بهش ندادم به سارا و فاطمه گفتم. بریم پرستاره هم دنبالمون راه افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز از دست این پسره خیلی عصبانی شدم کارد بزنی خونم در نمیاد پسره ی سه نقطه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن همینجور تو راه که برمیگشتیم بهش بدو بیراه میگفتم این دوتا هم انگار نه انگار باهم داشتن حرف میزدن اخه اینا هم دوستن ما داریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزارین حالا داستان این اعصاب خوردیمو بهتون بگم امروز خانم پرستاره سحر مارو برد پیش پرستارایی که خانم تقوی گفته بود هر سه تاشون تازه درسشونو تموم کرده بودن داشتیم به توضیحاتشون گوش میدادیم که یهو دوباره سر و کله ی اون پسره پیدا شد اومد تو اون سه تا پسره به احترامش بلند شدنو با احترام باهاش حرف زدن ما سه تا هم که همینجور نشستیم انگار نه انگار که کسی اومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد دقیقا رو صندلیه رو به روی من نشست گفت میدونم شما خیلی کار دارین من آموزش یکی از اینارو به عهده میگیرم اونام که بعد از یکم تعارف از خدا خواسته قبول کردن بیخیال سرمو انداخته بودم پایین و داشتم پاهامو تکون میدادم که یهو گفت من به این آموزش میدم بعداز چند ثانیه که صدایی از کسی در نیومد سرمو بلند کردم دیدم همه دارن به من نگاه میکنن یه لحظه هنگ کردم اما سریع فهمیدم موضوع از چه قراره و مخالفت کردم که راه به جایی نبرد و اجبارا دنبالش رفتم تا بهم یاد بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ خدا بهش که فکر میکنما میخوام اتیش بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه راست منو برد اتاق تزریقات چندتا آمپول و پنبه الکل از پرستارا گرفت بعد بدون هیچ حرفی راه افتاد سمت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادب که نداره عین چی سرشو میندازه پایین میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبالش رفتم . رفت توی یه اتاق درو باز گذاشت منم رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجا دم در ایستاده بودم که برگشت سمتم و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر بی ادبه_ پس چرا وایسادی درو ببند بیا اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو بستمو رفتم نزدیکتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر بی ادبه_ بشین رو تخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر بی ادبه_ چرا تعجب کردی میگم بشین رو تخت دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چند ثانیه دیگه نگاهش کردم و بعد رفتم نشستم رو تخت ببینم میخواد چیکار کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر بی ادبه یه نگاه بهم کردو گفت_ آستینتو بزن بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمام رفت تو هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا اونوقت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر بی ادبه_ برای اینکه میخوام رو دستت بهت نشون بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم بیشتر _ متاسفم من نمیزارم میتونید رو عروسک امتحان کنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از تخت پریدم پایین که یهو حس کردم قلبم یه جوری شد یه درد پیچید توش میدونستم الانه که دردم بیشتر بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسره همونجور داشت حرف میزد انگار داشت سرزنشم میکرد ولی من یه کلمه هم نمیفهمیدم هر لحظه دردم داشت زیاد تر میشد اخمام از درد زیاد بیشتر تو هم رفتنو با دستم محکم به قلبم چنگ زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چقدر گذشت یک دقیقه یا بیشتر فقط میدونم برای من یک قرن گذشت که صداشو نزدیکم شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگران شده بود انگار چون هی میگفت چی شد چت شد تو که الان خوب بودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما من نمیتونستم عکس العملی نشون بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط یه دفعه حس کردم دیگه پاهام توانی برای موندن ندارن و افتادم روی زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم چشمامو باز کردم یکم به اطرافم نگاه کردم اا منکه تو اتاق همون دکتر بی ادبم ایش یه چشم غره هم تو دلم براش رفتم چون حتی نای تکون دادن پلکامم نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه چقدر تشنمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناله کردم _ آب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هو دیدم اومد بالای سرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه عین جن میمونه پسره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردم یه لحظه حس کردم صورتش غمگینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه ولش بابا اصلا به منچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لیوان آب برام اورد خواستم بلند شم اما نمیتونستم بی رمق دوباره افتادم رو تخت و غمگین چشم دوختم به زمین بغض کردم از ضعفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم زیر سرم یه چیزی تکون خورد. نگاه کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو از روی تخت برده بود زیر بالشم طوری که اصلا دستش بهم برخورد نکردو فقط حرکت بالشو حس کردم .... همونجور یه دستی کمکم کرد بلند شم بعد بالشو گذاشت کنار دیوار و اروم بهم گفت تکیه بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جوری شدم با دیدن اینکارش خصوصا وقتی ابو اوردو سر به زیر گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتره_ حالت خیلی بد بود هم به خاطر اینکه خیلی ضعیفی و هم به خاطر مسکنی که بهت زدم فعلا توانایی نداری خیلی تکون بخوری باید اثر مسکن بره تا بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره راست میگفت حتی دستمم تکون نمیخورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد آب افتادم اه حالا چطوری بخورمش خیلی تشنمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_ بیا بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم آبو گرفته بود جلوی دهنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره_ بخور دیگه مگه تشنت نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر به زیر گفتم _ چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتر آوردش نزدیک لبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم بدون اینکه نگاهش کنم شروع کردم به خوردن آب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چند ثانیه مکث میکردمو دوباره میخوردم چون نه دوست داشتم و نه میتونستم یک سره سر بکشمش ....حین خوردن چشمم افتاد به اسمش روی لباس پزشکیش طاها شمس ...هوف بالاخره تموم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بلند کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت نگاهم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند زد _ خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم قیافم شده بود علامت سوال که خندش گرفت و زد زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ چیه چرا اینجوری نگاه میکنی خنده کردن بهم نمیاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجور با دهن باز و چشمای گشاد شده از تعجب داشتم نگاهش میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی قیافمو دید دوباره زد زیر خنده حالا نخند و کی بخند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه به خودم اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوایسا ببینم این داره به من میخنده؟ اخمام رفت تو هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به من میخندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانیه دیگه خندید و وقتی دید دارم با اخم نگاهش میکنم خودشو یکم جمعو جور کرد ولی هنوز آثار خنده تو صورتش معلوم بود انگار داشت به زور خودشو کنترل میکرد اما قیافه ی جدی به خودش گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ من میرم یه چیزی بیارم بخورم تو هم اینجا بشین تا خوب بشی تا من بر نگشتم حق رفتن نداری یادت باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم به رفتنش نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پسره ی سه نقطه ،بی ادب ،بی تربیت ،بی نزاکت .......خر هشت پا ،بیتی تور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجور داشتم اینارو پشت سر هم بهش میگفتم که یهو دیدم صدای قهقهه خنده ی یه نفر میاد. برگشتم سمت در دیدم این پسره طاها با خوراکی های تو دستش هی بالا و پایین میره و داره غش میکنه از خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت گفتم _ بسه دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت شد و قیافه ی عادی به خودش گرفت اومد جلوتر و یه نایلون که فکر کنم توش خوراکی بود گذاشت رو میزش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد کنار تخت ایستاد و گفت میخواد معاینم کنه... بعدشم دستگاه فشارسنجو اورد و فشارمو گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ خب حالت بهتر شده بیا اینارو بخور چیزه دیگه ای اینجا پیدا نمیشه دیگه به همین قناعت کن. یه کیکو آب میوه پرتقالی اورد بازشون کرد گرفت طرفم یکی هم خودش برداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ از کی قلبت اینجوریه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم بعد سرمو با ناراحتی پایین انداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چند سالی هست نفس تنگی دارم دکترا تشخیص نمیدادن ولی الان چند ماهی میشه که دارو میخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ باید یه نوار بگیری میخوام خودم وضعتو کامل بررسی کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سرمو به علامت باشه تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتر که شدم بلند شدم برم ولی مجبورم کرد و به زور بردتم تو اتاقی که نوار قلب میگرفتن و از یکی از پرستارای خانم خواست همین الان ازم نوار بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا لباسمو پوشیم اومدم بیرون دیدم داره به نوار قلبم نگاه میکنه جلوش با فاصله ایستادم سرشو بلند کرد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ نوار قلبت هیچ مشکلی نداره باید یه اکو هم بدی که مطمئن بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه میشه زودتر آموزشو شروع کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ البته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه یکم باهم کار کردیم وقت خونه رفتن شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طاها خداحافظی کردم رفتم پیش سارا و فاطمه لباسامونو عوض کردیم راه افتادیم سمت ایستگاه با تاکسی رفتیم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ سلام اومدی! خسته نباشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم اومدم بیرون دستو صورتمو شستم بعدم حمله کردم سر غذا از گشنگی داشتم میمردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب غذامم که خوردم حالا چیکار کنم؟ اممم خب تلویزیون نگاه میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلویزیونو روشن کردم همینجور کانال هارو عوض میکردم اما هیچی که هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اه اینم که هیچی داره نمیده اوف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره کنترل تلویزیونو برداشتم رفتم تو قسمت آهنگام پوشه ی حامد زمانیو آوردم و آهنگ محمد رو انتخاب کردم عاشق این آهنگش بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.....................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد مقتدای اهل عالم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد مصطفای آل آدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد رحمة للعالمین است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسول آسمانی بر زمین است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخییی خیلی اروم شدم اصلا کیف کردم، عجب آهنگیه حالا خوبه هزار بار گوش دادمشا بازم ذوق میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چند ساعتی همینجور گذشت تا اذان مغرب زد و رفتم نمازمو خوندم بعد اومدم شروع کردم به غذا درست کردن اخه این چندوقت دارم کم کم غذاهارو درست میکنم تا یاد بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا هم خوردیم یکم رمان خوندم گرفتم خوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir............................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز دومین روزیه که میایم بیمارستان دیروز که روز اول بود اونهمه اتفاق افتاد امروزو خدا بخیر کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینکه جلوتر رفتیم دیدیم طاها داره از جلومون میاد این سمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه_معلمتون اومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا_ کوفتت بشه پسره به این خوبی خوشگلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اه چی میگی سارا کجاش قشنگه پسره ی بی ریخت عین جوجه لک لک زشت میمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه_ اون جوجه اردکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به نظرت این با این قدش به اردک میخوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا_ هیس اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما دوتا هم ساکت شدیم و برگشتیم جلو به طاها نگاه کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهرش متعجب بود انگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش با تعجب روی چادرم میچرخید و در آخر به چشمای قهوه ایم خیره شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه دیروز چون بیمارستانو داشتن جارو میکشیدن همه جا خیسه خیس بود منم که حساس چادرمو در اورده بودم گذاشته بودم تو کیفم حتما به خاطر همین تعجب کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتاهم که چادری نبودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما سه تا_ سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما سه تا هروقت باهمیم نمیدونم چه صیغه ایه همش هماهنگ حرف میزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندش گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ چه هماهنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ خب خانم زارعی زودتر آماده شید بیاید اتاق من. فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا به ما اجازه ی حرف زدن نداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه تا با تعجب به رفتنش نگاه کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بچه ها بیاین بریم دیر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم تو اتاقی که دیروز بهمون گفته بودن لباس سفید پزشکی پوشیدم با شلوار لی آبی روشن که دنپا بود و یه شال همرنگ شلوارم که خیلی قشنگ بسته بودمشو فقط گردیه صورتم معلوم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه قشنگ شدم!خندیدم و یه ب*و*س برای خودم تو اینه فرستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا هم مثل من لباس پزشکی با شلوار لی پوشیده بودن به اضافه ی اینکه سارا شالش آبی یکم از مال من تیره تر فاطمه هم شال صورتی چرک سرش کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به همدیگه کردیم بعد راه افتادیم سمت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرکدوم رفتیم سمت جایی که به قول فاطمه معلمامون بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر زدم رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بلند کرد یه نگاه خیره بهم کردو بعد سرشو انداخت پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز به همین منوال گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان روز سیزدهمیه که به بیمارستان میریم تا الان تقریبا همه چیزو یاد گرفتیم و چیز زیادی نمونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ناراحتم چون فقط دو روز دیگه باید بیایم بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اینجا و کسایی که توش هستن عادت کردم همه هم مارو به عنوان زلزله میشناسن چون امکان نداره هر روز خراب کاری نکنیمو سوتی ندیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه های بیمارستان میگن نمیدونیم از دست کارای شما بخندیم یا گریه کنیم اخه دخترم دیدی اینقدر شیطون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخصوصا منکه تو بیمارستان معروفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تاکسی پیاده شدیم و راه افتادیم سمت بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت یک ربع به 7 صبح بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم تو وارد بخش که شدیم دیدیم دارن جارو میکشن منو میگی یه نگاه به اون دوتا کردم یه لبخند شیطانی اومد رو لبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بچه ها میاین سر سره بازی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا و فاطمه با تعجب نگاهم کرد و گفتن_ سر سره بازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند دندون نما زدم _ آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرمو قشنگ بالا گرفتمو شروع کردم به سر خوردن رو کاشیای بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی وضع خنده داری بود با چادر داشتم رو کاشیا سر میخوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا_ باز این دیوونه شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه_ خدا شفا بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا_ داری چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبووم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم خوردم زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم _ آی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا_ یاحسین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش نزدیک شد داشتم از درد میمردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا_ چی شد یه چیزی بگو حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو با درد باز کردم چون اشک توشون جمع شده بود فقط یه سایه ی محو میدیدم چشمامو رو هم فشار دادم اشکام ریخت دوباره بهش نگاه کردم طاها بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا لعنتت نکنه ببین چه بلایی سرم اوردی حالا میمردی یهو حرف نمیزدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ خانم زارعی. زینب خانم. زینب؟ چت شده چرا جواب نمیدی؟حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم یه نگاه بهش کردم خیلی نگران بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بلند شم که یه لحظه از درد نفسم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمرم اونقدر درد میکرد که منی که هیچوقت جلوی کسی آشکار نمیکردم درد دارم و گریه نمیکردم زدم زیر گریه و ناله میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ یا خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد سمتم خواست بهم دست بزنه که جیغ زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به من دست نزن نامحرمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ من یه دکترم و الان تو داری از درد به خودت میپیچی وظیفمه که کمکت کنم و بدون هیچ منظوری اینکارو میکنم پس ساکت باشو حرفی نزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی اینارو با یه اخم و خیلی جدی گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنی که به شدت رو محرمو نامحرم حساسم وقتی به چهرش نگاه کردمو صداقت کلامشو دیدم اروم شدمو حرفی نزدم حتی دردمم یادم رفته بود که یه لحظه درد تو تمام وجودم پیچید چشمامو بستم و با تمام وجودم ناله کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم تو یه جای نرمی فرو رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها منو گرفته بود تو بغلش و داشت میدوید سمت اورژانس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرم تمام وجودمو فرا گرفت خودم سرخ شدن صورتمو حس میکردم و تو دلم همش داشتم استغفار میکردم خیلی میترسیدم از اینکه گ*ن*ا*ه کرده باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی با نگرانی بهم نگاه میکرد چون اشکام داشت همینجور میرفت اونم از ترس هول کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اورژانس شد و اروم منو روی یکی از تختا گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست خودش معاینم کنه که اجازه ندادمو به زور مجبورش کردم بره یه دکتر خانم صدا بزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت رفت بیرون و چند دقیقه بعد برگشت من داشتم همینجور اشک میرختم خدایی دردم خیلی وحشتناک بود انگار یه نفر محکم کمرمو گرفته بود فشار میداد جوری که استخونام داشتن خورد میشدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی حالمو دید داد زد دکتر نیست یک ساعت دیگه میاد نمیخوام بخورمت که بزار معاینت کنم داری میمیری دیوانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون حالم سرمو به علامت منفی تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحلم نداد و اومد چادرمو کند اروم منو دمر خوابوند و همونجور از رو مانتو دستشو قسمتای مختلف کمرم میزاشتو میپرسید درد دارم یا نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی فهمید کدوم قسمت کمرم درد میکنه گفت باید عکس بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ پرستار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یه زن اومد_ بله اقای دکتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ زود یه برانکارد بیارین اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو دقیقه بعد یه برانکارد اوردن منو گذاشتن روش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان چند دقیقه ای میشه که دوباره برگردوندنم تو اورژانس طاها هم که ماشالله داره دوباره اومده ورِ دلِ من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن مونم این کارو زندگی نداره؟ همش داره تو بیمارستان میچرخه پس کی مریضاشو ویزیت میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجور داشتم تو دلم حرف میزدم که صداش اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ خب خداروشکر کمرت چیزیش نشده فقط چون محکم خوردی زمین خیلی درد داشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هنوزم درد دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ بله همون. به پرستار میگم برات مسکن بزنه ان شاءالله دردت خوب میشه چندتا دارو هم مینویسم برات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا گفت مسکن سکته کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس آب دهنمو قورت دادم _ آمپول؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که سرش پایین بود و داشت دارو مینوشت جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ آره آمپول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور داشتم با ترس نگاهش میکردم زبونم بند اومده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میگم چیزه دردم خوب شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بلند کرد عاقل اندرسفیهانه نگاهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ از آمپول میترسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ن..ن..ن..نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ بله از حرف زدنت معلومه. ولی به هر حال باید بزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نمیشه سرم بزنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا من از دست این بشر سر به کدوم بیابون بزارم آمپول نمیخوام خدا من میترسممم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجور داشتم با خدا حرف میزدم که یه پرستاره خانم اومد تو هرچی گفتم آمپول نمیخوام محلم نداد و زد نامرد، اینقدر دردم گرفت که میخواستم بکشمش انگار ارث باباشو بالا کشیدم همچین با غرض زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول که وقتی آپول میزدم بی حال میشدم دوباره بی حال افتادم رو تخت الان به جای کمرم جای آمپول درد میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الهی دستت بشکنه. الهی خدا لعنتت کنه طاها. الهی بری خونه غذا نداشته باشی از گشنگی تلف شی. الهی که تو قهوت مرگ سوسک بریزم. الهی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها باخنده_ تموم نشد نفرینات؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چشم غره بهش رفتم سرمو برگردوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمال متانت و وقار !دقت کنین متانت و وقار! اومد نشست رو صندلیه کنارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ ادب نشدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم برگشتم سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها_ اینجوری نگاه نکن تقصیره خودت بود از بس شیطونی. این آمپول برات درس عبرت بشه دیگه از این کارا نکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش محل ندادم چشمامو بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم مسکن اثر کرد و خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاه کردم 12 شب ولی خوابم نمیبره هدفن لبتابو گذاشتم رو گوشم و دارم اهنگ گوش میدم اهنگی که اینروزا شده بود همدمم. با هر بیتش یاد کسی که دوسش داشتم میفتم یاد پسرعموم .عشقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir------------
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخوام. نمیخوام بدونه که چقدر دوسش دارم. نمیخوام بدونه که چقدر بی تابشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد روزی افتادم که تو اتاقم داشتم رو شیشه نقاشی میکشیدم و اون بهم پیام داد خوب یادمه که گفت هیچ حسی بهم نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم میمردم انگار قلبم میخواست از سینم بیاد بیرون یکی از بدترین روزهای عمرم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون تمام زندگیم بود نمیتونستم جلوشو بگیرم و از کسی که دوسش داره جداش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسم از روزای بدون اون. تنها امیدم به اینه که فامیله و حداقل سالی یکبار هم که شده بالاخره میبینمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا کمکم کن دلم نمیخواد هیچوقت حالمو بفهمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت اتاقو داره می شکنه تیک تاک ساعت رو دیوار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام همینجور میریختن برای تنهایی خودم. برای اینکه هیچ شونه ای برای اشکام ندارم. هیچکسو به جز خدا ندارم که باهاش دردو دل کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمیاد انگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز نمیتونم باور کنم که دوستم نداره. هنوز دلم میخواد امید داشته باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir------------
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهنگ که تموم شد بلند شدم جلوی آینه وایستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم خیسه اشک بود. چشمام خون افتاده بود و لبام صورتی پر رنگ شده بودن عادتم بود هروقت گریه میکردم این شکلی میشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب عکسیو که رو کمدم بود برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن، مامان، بابا، مامان بزرگم و عرفان تو عکس بودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو عکسش دست کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یادت باشه این اشکا برای تو دارن میریزن دارن دلتنگیمو برات میگن اما تو نمیبینیشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 2 شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم صورتمو شستم و گرفتم خوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ زینب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو از خواب پریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ مگه تو نمیخواستی بری بیمارستان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای خواب موندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ واقعا که بدو سارا اینا سر کوچه منتظرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع لباسمو پوشیدم بدون اینکه صبحانه و قرصمو بخورم از اتاق اومدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان نبود از فرصت استفاده کردم قبل از اینکه بیاد بهم گیر بده بگه صبحانه نخوردی قرص نخوردی دویدم سمت حیاط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل چی میدویدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع لباس پوشیدن به سارا زنگ زدم و گفتم بمونن الان میام بعد بدون اینکه فرصت حرف زدن بهش بدم قطع کردم میدونم الان میخوان کلمو بکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسال نظر برای این رمان قفل شده است
زهرا
۱۴ ساله 17953واقا رمان عالیی بود من بع عنوان کسی که دینش اسلامه به همیچین ادم هایی افتخار می کنم واقا خوشحالم که این رمان رو خوندم واقا عالی بود دم نویسنده گرم واقا
۴ سال پیشدوفرشته
۳۰ ساله 26522عالی بود 👌حجاب فقط به چادر سر کردن نیست بلکه بایدخیلی چیزهای دیگه هم رعایت کرد فقط هم برای زنها نیست بلکه باید اقایون هم رعایت کنند
۴ سال پیشنیایش
۱۰ ساله 4818سلام این رمان عالیه من قسمت اول صفحه ی ۷۲ هستم تا اینجا عالیه ترجیح میدم این رمان زیبا را بخوانید ۱۰
۴ سال پیشراضیه
13824من با نظر آقا آرتام موافقم حجاب شامل مردا هم میشه نه فقط زن. اما خوب چادر پوشش کاملیه حجاب کامل میکنه. مردا هم نباید لباسای تنگ وبدن نما بپوشن
۴ سال پیشراضیه
۲۴ ساله 15414سلام من خیلی خوشم اومد از این رمان. خودم خیلی چادر دوس دارم ولی متأسفانه فقط ماه محرم و تو حسینیه ومسجدا میپوشم از خدا میخوام واقعا بهم کمک کنه تصمیم کاملی بگیرم دودل نباشم برای همه آرزوی سلامتی دارم
۴ سال پیشطناز نجفی
۱۶ ساله 4837بهترین رمانیه که تو عمرم خوندم واقا عالیه به همه پیشنهاد میکنم این رمان و بخونین
۴ سال پیشسمیرا اس
3337سازنده به نظرم این رمانو بردار نویسنده ترکوند با این رمانش ما ایرانیان با این بحث ها به هیجا نمیرسیم این رمانو دو ماه گذاشتن هنوز دارن بحث میکنن واقعا متاسفم
۴ سال پیشتارا
1026هیچکی با توهین و بی احترامی حرفشو به کرسی نمیشونه فقط ارزش خودشو میاره پایین 😏🙇
۴ سال پیشباران
693دقیقا موافقم با حرفتون {رفتار ادم ها نشونه شخصیت خودِ ادمع}
۴ سال پیشتارا
192ممنونم باران جان❤
۴ سال پیشسحر
۱۸ ساله 11720اینکه حجاب یکی ازضروری ترین نیازهای زن مخصوصاتواین دوره وزمونه هستش درش شکی نیست امااین دلیل نمیشه افرادبی حجاب رومتهم به بدبودن بکنیم دوست عزیز
۴ سال پیشسحر
۱۸ ساله 503عزیزم لطفا فقط ب فکرعواقب وکارهای خودتون باشین باحجاب یابی حجاب همه حساب پس میدیم ولی فقط ب خداپس بی حجابی یاباحجابی روملاک خوب یابدبودن قرارندید. اینجابایدفقط نظراتمون رودرباره رمان بگیم باخودمم هستم
۴ سال پیشسارا
۱۹ ساله 996خیلیا هستن با حجاب باطن خوبی ندارن و بعضیا بدون حجاب باطن خیلی بددارن در کل ما از هردو گروه خوب و بد داریم نیازی به جنگ و دعوا نیست باید به هم وعقایدهم احترام بزاریم.
۴ سال پیشسارا
۱۹ ساله 3212بنظرم اینهمه جنجال سر حجاب و بی حجابی مقصر نویسنده اس که نتونسته خواننده روراضی کنه بعدش حجاب و بی حجابی فقط یک عنوانه اصل باطن ادمه خیلیاهستن باحجاب و بی حجاب انسان هستن وجدان دارن وخیلی ..ادامه دارد
۴ سال پیشملینا
۰ ساله 545حجاب هر***به خودش مربوطه شما حق توهین به کسی رو ندارین سرتون به کار خودتون باشه اونی حجاب نداره حق نداره به کسی که حجاب داره توهین کنه کسیم که حجاب داره حق نداره به کسی که بی حجاب توهین کنه
۴ سال پیش......
151ما قاضی نباشیم بهتره فقط سعی کنیم اگه دیگران قابل پذیرش برای ما نیستن وطبق باورهای ما رفتار نمیکنن حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که قضاوت نکنیم
۴ سال پیش
زهرا
۱۲ ساله 43135به نظرم پوشش هرکسی به خوش مربوطه یکی چادری یکی مانتو یی من از بین این دوتا چادر انتخوابم بوده به نظرم خوشگلی یه دختر به شعور،شخصیت،وطرز حرف زدنشه بقیش بایه دستمال مرطوب پاک میشه