زینب یه دختر گیلانیه یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که ………

ژانر : عاشقانه، طنز، اجتماعی، مذهبی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۳۷ دقیقه

مطالعه آنلاین حجاب من
نویسنده : zeinab z

ژانر: #اجتماعی #عاشقانه #طنز

خلاصه :

زینب یه دختر گیلانیه یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که ………

گوشمو به تلفن نزدیکتر کردم تا بتونم صداشو بشنوم اما دریغ....

مامانم با دستش منو به آرومی هول داد که عقبتر برم منم که دیدم تلاشم برای شنیدن صداش بی فایدست بیخیال شدمو رفتم سر میز و مشغول خوردن عصرونم شدم.

-زینب مامان چته نزدیک بود لهم کنی پشت تلفن. زن عموت بود

-خب چی میگفت؟

-هیچی حرفای همیشگی.تو هنوز عصرونتو تموم نکردی؟

پاشو پاشو برو درستو بخون کنکور داری مثلا.

میزو جمع کردمو بعد از خوردن چاییم به اتاقم رفتم کتابمو باز کردم تا مشغول خوندن بشم که قیافش اومد جلو چشمم

سرمو تکون دادم تا فکرمو متمرکز کنم و مشغول خوندن شدم.

به ساعت نگاه کردم 9 شب شده بود کش و قوسی به بدنم دادم و رفتم تو پذیرایی بابا اومده بود. بهش سلام کردمو رفتم تو آشپزخونه تا به مامان کمک کنم.

برگ کاهویی از ظرف سالاد برداشتم

-مامان کمک نمیخوای؟

-چرا مامان جان میزو بچین

چشمی گفتمو میزو چیدم و بابارو صدا کردم تا بیاد برای شام

بعد از خوردن شام مسواک زدمو گرفتم خوابیدم.فردا صبح باید میرفتم مدرسه...

صبح با صدای بابا از خواب بیدار شدم. چون خوابم خیلی سنگینه ساعت کارساز نیست

چند دقیقه به همون حالت رو تختم نشستم که صدای اذانو شنیدم بعد از چند ثانیه بلند شدم رفتم دستشویی. تو آینه روشویی به صورتم خیره شدم چشمای قهوه ایم پف کرده بودن یه مشت آب سرد به صورتم زدم تا چشمام بهتر بشه وضو گرفتم اومدم سجادمو باز کردم از عمق وجودم نماز خوندم بعد نشستم دستامو بردم سمت خدا یه صلوات فرستادم تا حرفام به سمت آسمون برن و شروع کردم به راز و نیاز با معبودم

استغفار کردم بابت همه ی گناهام از خدا خواستم کمکم کنه و مهر خودشو اهل بیتشو بیشتر و بیشتر به دلم بندازه،این کار هر روزم بود. سر همه ی نمازام اینو از خدا میخواستم چون دلم میخواست مهرشون تو دلم صدها برابر بشه

وقتی از سجاده بلند شدم صورتم کاملا خیسه اشک بود به ساعت نگاه کردم 6 شده بود کارامو کردم که برم مدرسه

آماده شدم طبق معمول دیر کرده بودم ساعت یه ربع به 8 بود زنگ زدم به آژانس و رفتم مدرسه یواشکی به همه طرف نگاه میکردم و مواظب بودم ناظممون نباشه اوف بالاخره این 38 تا پله ی لعنتی تموم شد و رسیدم طبقه ی بالا رفتم سمت در کلاس و به درش نگاه کردم سوم کامپیوتر. کامپیوتر! همون رشته ای که به خواست عشقم اومدم. چون مدرسه همه طرفش دوربین داشت خیلی ضایع بود اگه گوشمو میزاشتم رو در پس عادی ایستادم و یکم گوش کردم دیدم ای دل غافل صدای معلممون از تو کلاس میاد داشت گریم میگرفت اگه میرفتم دفتر ایندفعه دیگه ناظممون پوستمو میکند با اینهمه تاخیر و بار هزارمی که داشتم برگه میگرفتم برای معلم تا برم تو کلاس، با بدبختی رفتم سمت دفتر نظافتچیمون خانم ریاحی با کمی فاصله از در ایستاده بود برگشت سمتم

ریاحی_سلام خوبی زارعی بیا تو

_ سلام مرسی

رفتم تو سلام کردم

خانم ناظم_ سلام به به خانم زارعی چه عجب کردین قدم رو چشم ما گذاشتین

یه لبخند ژکوند زدم و با مظلومیت بهش نگاه کردم

ناظم_ قیافتو اینجوری واسه من مظلوم نکن تو دوباره دیر کردی زارعی؟

سرمو انداختم پایین

ناظم_ مگه من بهت نگفتم شبا کمتر با لبتاب ور برو زود بخواب باز چرا دیر کردی ها زارعی؟

_ خانم به خدا من دیشب زود خوابیدم با لبتابم ور نرفتم زیاد نمیدونم چرا دیر شد

یکم بهم خیره شد و گفت

ناظم_ نامرو بهت میدم ولی دیگه نبینم دیر کنی ها

سرمو تکون دادم

اسم دبیرو بهش گفتم نوشت، نامرو ازش گرفتم خداحافظی کردم رفتم سمت کلاس

روزها و ماه ها پشت هم میگذشتن و به زمان کنکور نزدیکو نزدیکتر میشدم

دقیقا دو روز بعد از تولدم یعنی 13 مرداد زمان کنکور بود

تقریبا اماده بودم اما خیلی خیلی استرس داشتم و همش میترسیدم از رسیدن اونروز

.

.

امروز 11 مرداده روز تولدم

بالاخره امروز هم از راه رسید دو روز دیگه هم که کنکور دارمو دارم میمیرم از استرس

تا الان که ساعت 6 هست خبری از هدیه و کیک نبوده نمیدونم والا اه

تلویزیونو روشن کردمو اهنگ گذاشتم شروع کردم به رقصیدن

آ بیا

ای جونم قدمات رو چشام بیا و مهمونم شو

گرمی خونم شو ببین پریشونه دلم، بیا آرومم کن

ای جونم، میخوام عطر تنت بپیچه تو خونم

تو که نیستی یه سرگردون دیوونم

ای جونم بیا که داغونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(ای جونم : سامی بیگی)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

---------------

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

---------------

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَخییی خسته شدما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولو شدم رو مبل و همینجور داشتم نفس نفس میزدم که زنگو زدن نگاه کردم بابا بود درو زدم باز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نفس نفس زدنم ادامه دادم که یه دفعه دیدم مامانم داره از در میره بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای کمه پچ پچ از بیرون میومد گوشامو تیز کردم اما این مامانو بابای من زرنگترن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز یکی دو دقیقه اومدن تو. خندم گرفت یه کیک دست مامانم بود و هدیه دست بابام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین حیوون گوش درازی که بهش کیک دادن ذوق مرگ شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا و مامانم با نیشه باز اومدن سمتمو میز مبلو اوردن جلو کیکو کادو رو گذاشتن روش..... وقتی پاکت هدیه ی بابام که پول بود و مامانم عطری که عاشقش بودم و همیشه میزدمش ایفوریا رو بهم داده بودن البته بگما منظورم از اینکه همیشه میزدم داخل خونه بود چون اگه مرد نامحرم بوی عطر زن نامحرمو استشمام کنه تا زمانی که اون زن به خونه برگرده فرشته ها براش لعن و نفرین میفرستن. باز کردم، کیک و شام خوردیم بعدشم جشنمون تموم شد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مزاحم_ زینب بلند شو مگه نمیخوای نماز بخونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غلط زدم یه سمت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مزاحم_ زینب امروز کنکور نداری مگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه از رو تخت پریدم نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به اون مزاحم نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اا اینکه بابا گلیه خودمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خمیازه کشیدم که بابام خندید و موهامو بیشتر بهم زد و ریخت تو صورتم منم نق زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_ بلند شو برو وضو بگیر نمازتو بخون افرین دختر گلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یه خمیازه ی دیگه کشیدم و بلند شدم رفتم وضو گرفتم نمازمو خوندم و از خدا خواستم کمکم کنه امروز کنکورمو خوب بدم و دلمو اروم کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمازم که تموم شد ساعت 5:30 بود، رفتم یکم نرمش و ورزش کردم تا حواسم پرت بشه و استرسم کم بشه بعد هم صبحانه خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_ زینب بدو زود آماده شو 8 امتحان شروع میشه ها. یه ربع دیگه آژانس میاد زود باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه مامانی الان لباس میپوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بدو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تند تند شروع کردم به پوشیدن مانتو شلوار آبی نفتی مدرسه مقنعه ی مشکی و چادرمم سرم کردم. سه تا مداد شکلات آب معدنی کیف پول کلید خونه قرآن کوچولو آینه کوچولو کیف کوچیک وسایل امداد که همیشه همراهمه دفترچه یادداشت کارت عضویت کتابخونه کارت بسیج کارت ورود به جلسه کنکور همرو ریختم تو کیف دستیه مشکیم و از اتاقم رفتم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_ بالاخره آماده شدی بدو که ماشین اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتانی مشکیمو پوشیدم و با مامان نشستیم تو ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق معمول که تو ماشین نشستم شیشرو دادم پایین و دستمو گذاشتم رو در ماشین تا باد بهش بخوره و سرمو کمی به جلو متمایل کردم خیلی استرس داشتم شاید کمی اروم بشم اینجوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد از ده دقیقه که برام یه قرن گذشت رسیدیم به مدرسه. از قبل بهمون گفته بودن کنکورمون یا تو دانشگاست و یا به احتمال زیاد تو یکی از مدارس، که خب افتاد به مدرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_ پیاده شو دیگه زینب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم با مامان رفتیم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اا مامان دوستام اونجان بریم اونجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام مریم سلام خاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_ سلام زینب خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم دست دادیمو روبوسی کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله سمیه_ سلام دخترم خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون خاله خوبم شما خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله سمیه_ خیلی ممنون خوبم عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند دقیقه ای با هم حرف زدیم که دقیقا راس ساعت 8 امتحان شروع شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه چهار ساعت تمام اونجا نشستم مغزم هنگ کرد دیگه. از بس فکر کردم سرم گیج میره. مریم رفته بود رفتم یکم به صورتم آب زدم و با مامان رفتم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا سه ماهه دیگه جواب کنکور میاد خدا خودش رحم کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوف کنکورو که دادم راحت شدم فقط نگرانم قبول نشم. ! وای خدانکنه، من قبول نشم دیوونه میشم! دو روز از کنکور دادنم گذشته دیروز استراحت کردم و امروز با دوتا دوستام اومدیم بیمارستان برای گذروندن دوره ی 15 روزه ی تخصصی امداد بعدش هم که امدادگر کامل میشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر پرستار!خانم تقوی _ خب بچه ها برین لباساتونو بپوشین بیاین اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو سارا و فاطمه _ چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادیم سمت اتاقی که بهمون گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ها بدویین که فکر نکنن تنبلیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا_ یعنی نیستیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خو اینجا که کسی آشنا نیست بدونه فقط خودمون سه نفر میدونیم شما هم صداشو در نیارین بزارین فکر کنن خیلی زرنگیم شاید تو بیمارستان نگهمون داشتن ماهم میمونیم ژست دکترارو میگیریم الکی اینورو اونور میریم ببیننمون بعدم واسشون کلاس میزاریم و خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا یکی زد تو سرم و گفت_ دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه هم سرشو به معنای تاسف تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اا خو چرا میزنی مگه من چی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار _ شما سه تا کجا موندین بیاین دیگه هنوزم که لباس نپوشیدین اه چقدر تنبلین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما سه تا_ فهمیدن اه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار _ دارین چیکار میکنین بدویین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما سه تا_ چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم تقوی ما باید چیکار کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقوی_ سحر جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پرستار جوون و لاغر اومد جلو زیاد قشنگ نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_ بله خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقوی_ این دخترارو ببر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه آموزشش با پرستار رضایی،سارا آموزشش با پرستار مولایی و زینب با پرستار ملکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_ چشم خانم تقوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_ بریم بچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما هم با یه ژست دکتری پشت سرش راه افتادیم همچین دستمونو کرده بودیم تو جیب مانتوی سفید پزشکیمون و کنار هم با سر بالا راه میرفتیم که دکترا هم اینجوری کلاس نمیزارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور داشتیم میرفتیم که یه دفعه یه پسره با لباس سفید جلومون ظاهر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تامون بهش ذل زده بودیم هم قیافشو انالیز میکردیم و هم ببینیم چیکار داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی جوون بودو به خودش رسیده بود موهاشو به حالت قشنگی به سمت بالا حالت داده بود و لباس سفید پزشکی تنش بود یه نگاه به ما کردو از نحوه ی ایستادن و نگاه طلبکارانمون خندش گرفت و با خنده به همون پرستاره سحر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_ خانم پرستار این دخترا پرستارای جدیدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_ نه دکتر اینا برای دوره ی امداد اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره در حالی که ابروهاش از تعجب بالا پریده بودن دوباره به حرف اومد_ واقعاََ؟من فکر کردم با این ژستی که گرفتن دکتری پرستاری چیزین پس نیمه امداد گرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش هم به حرف خودش خندید بی مزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما سه تا طلبکارانه نگاهش میکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه اشکالی داره که قراره امدادگر بشیم؟ بعدشم ما عادت نداریم برای بقیه کلاس بزاریم الانم فقط داشتیم ادا در میاوردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_ اوه خانم کوچولو درسو مشقاتو نوشتی اومدی اینجا؟ آخییی نمیترسی آمپولو دستت بگیری؟ یه وقت اوف میشیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت گفتم _ نخیر نمیترسم بعدشم من کوچولو نیستم مدرسمم تموم کردم مشق نمینویسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_ آفرین آفرین خانم بزرگ مرحبا پس حتما مدرستو تموم کردی دیگه مغزت نمیکشید اومدی امدادگر بشی نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اصلا اینطور نیست من تنبل نیستم کنکور دادم منتظر جوابم.... خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه مهلت حرف زدن بهش ندادم به سارا و فاطمه گفتم. بریم پرستاره هم دنبالمون راه افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز از دست این پسره خیلی عصبانی شدم کارد بزنی خونم در نمیاد پسره ی سه نقطه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همینجور تو راه که برمیگشتیم بهش بدو بیراه میگفتم این دوتا هم انگار نه انگار باهم داشتن حرف میزدن اخه اینا هم دوستن ما داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزارین حالا داستان این اعصاب خوردیمو بهتون بگم امروز خانم پرستاره سحر مارو برد پیش پرستارایی که خانم تقوی گفته بود هر سه تاشون تازه درسشونو تموم کرده بودن داشتیم به توضیحاتشون گوش میدادیم که یهو دوباره سر و کله ی اون پسره پیدا شد اومد تو اون سه تا پسره به احترامش بلند شدنو با احترام باهاش حرف زدن ما سه تا هم که همینجور نشستیم انگار نه انگار که کسی اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد دقیقا رو صندلیه رو به روی من نشست گفت میدونم شما خیلی کار دارین من آموزش یکی از اینارو به عهده میگیرم اونام که بعد از یکم تعارف از خدا خواسته قبول کردن بیخیال سرمو انداخته بودم پایین و داشتم پاهامو تکون میدادم که یهو گفت من به این آموزش میدم بعداز چند ثانیه که صدایی از کسی در نیومد سرمو بلند کردم دیدم همه دارن به من نگاه میکنن یه لحظه هنگ کردم اما سریع فهمیدم موضوع از چه قراره و مخالفت کردم که راه به جایی نبرد و اجبارا دنبالش رفتم تا بهم یاد بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ خدا بهش که فکر میکنما میخوام اتیش بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه راست منو برد اتاق تزریقات چندتا آمپول و پنبه الکل از پرستارا گرفت بعد بدون هیچ حرفی راه افتاد سمت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادب که نداره عین چی سرشو میندازه پایین میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالش رفتم . رفت توی یه اتاق درو باز گذاشت منم رفتم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجا دم در ایستاده بودم که برگشت سمتم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بی ادبه_ پس چرا وایسادی درو ببند بیا اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بستمو رفتم نزدیکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بی ادبه_ بشین رو تخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بی ادبه_ چرا تعجب کردی میگم بشین رو تخت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند ثانیه دیگه نگاهش کردم و بعد رفتم نشستم رو تخت ببینم میخواد چیکار کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بی ادبه یه نگاه بهم کردو گفت_ آستینتو بزن بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رفت تو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا اونوقت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بی ادبه_ برای اینکه میخوام رو دستت بهت نشون بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بیشتر _ متاسفم من نمیزارم میتونید رو عروسک امتحان کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از تخت پریدم پایین که یهو حس کردم قلبم یه جوری شد یه درد پیچید توش میدونستم الانه که دردم بیشتر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسره همونجور داشت حرف میزد انگار داشت سرزنشم میکرد ولی من یه کلمه هم نمیفهمیدم هر لحظه دردم داشت زیاد تر میشد اخمام از درد زیاد بیشتر تو هم رفتنو با دستم محکم به قلبم چنگ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چقدر گذشت یک دقیقه یا بیشتر فقط میدونم برای من یک قرن گذشت که صداشو نزدیکم شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگران شده بود انگار چون هی میگفت چی شد چت شد تو که الان خوب بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من نمیتونستم عکس العملی نشون بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط یه دفعه حس کردم دیگه پاهام توانی برای موندن ندارن و افتادم روی زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم چشمامو باز کردم یکم به اطرافم نگاه کردم اا منکه تو اتاق همون دکتر بی ادبم ایش یه چشم غره هم تو دلم براش رفتم چون حتی نای تکون دادن پلکامم نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه چقدر تشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناله کردم _ آب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه هو دیدم اومد بالای سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه عین جن میمونه پسره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم یه لحظه حس کردم صورتش غمگینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه ولش بابا اصلا به منچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لیوان آب برام اورد خواستم بلند شم اما نمیتونستم بی رمق دوباره افتادم رو تخت و غمگین چشم دوختم به زمین بغض کردم از ضعفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم زیر سرم یه چیزی تکون خورد. نگاه کردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از روی تخت برده بود زیر بالشم طوری که اصلا دستش بهم برخورد نکردو فقط حرکت بالشو حس کردم .... همونجور یه دستی کمکم کرد بلند شم بعد بالشو گذاشت کنار دیوار و اروم بهم گفت تکیه بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری شدم با دیدن اینکارش خصوصا وقتی ابو اوردو سر به زیر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتره_ حالت خیلی بد بود هم به خاطر اینکه خیلی ضعیفی و هم به خاطر مسکنی که بهت زدم فعلا توانایی نداری خیلی تکون بخوری باید اثر مسکن بره تا بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره راست میگفت حتی دستمم تکون نمیخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد آب افتادم اه حالا چطوری بخورمش خیلی تشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_ بیا بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم آبو گرفته بود جلوی دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_ بخور دیگه مگه تشنت نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به زیر گفتم _ چرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر آوردش نزدیک لبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم بدون اینکه نگاهش کنم شروع کردم به خوردن آب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چند ثانیه مکث میکردمو دوباره میخوردم چون نه دوست داشتم و نه میتونستم یک سره سر بکشمش ....حین خوردن چشمم افتاد به اسمش روی لباس پزشکیش طاها شمس ...هوف بالاخره تموم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت نگاهم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند زد _ خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم قیافم شده بود علامت سوال که خندش گرفت و زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ چیه چرا اینجوری نگاه میکنی خنده کردن بهم نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور با دهن باز و چشمای گشاد شده از تعجب داشتم نگاهش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی قیافمو دید دوباره زد زیر خنده حالا نخند و کی بخند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه به خودم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایسا ببینم این داره به من میخنده؟ اخمام رفت تو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به من میخندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه دیگه خندید و وقتی دید دارم با اخم نگاهش میکنم خودشو یکم جمعو جور کرد ولی هنوز آثار خنده تو صورتش معلوم بود انگار داشت به زور خودشو کنترل میکرد اما قیافه ی جدی به خودش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ من میرم یه چیزی بیارم بخورم تو هم اینجا بشین تا خوب بشی تا من بر نگشتم حق رفتن نداری یادت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم به رفتنش نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پسره ی سه نقطه ،بی ادب ،بی تربیت ،بی نزاکت .......خر هشت پا ،بیتی تور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور داشتم اینارو پشت سر هم بهش میگفتم که یهو دیدم صدای قهقهه خنده ی یه نفر میاد. برگشتم سمت در دیدم این پسره طاها با خوراکی های تو دستش هی بالا و پایین میره و داره غش میکنه از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت گفتم _ بسه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت شد و قیافه ی عادی به خودش گرفت اومد جلوتر و یه نایلون که فکر کنم توش خوراکی بود گذاشت رو میزش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد کنار تخت ایستاد و گفت میخواد معاینم کنه... بعدشم دستگاه فشارسنجو اورد و فشارمو گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ خب حالت بهتر شده بیا اینارو بخور چیزه دیگه ای اینجا پیدا نمیشه دیگه به همین قناعت کن. یه کیکو آب میوه پرتقالی اورد بازشون کرد گرفت طرفم یکی هم خودش برداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ از کی قلبت اینجوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم بعد سرمو با ناراحتی پایین انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چند سالی هست نفس تنگی دارم دکترا تشخیص نمیدادن ولی الان چند ماهی میشه که دارو میخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ باید یه نوار بگیری میخوام خودم وضعتو کامل بررسی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سرمو به علامت باشه تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتر که شدم بلند شدم برم ولی مجبورم کرد و به زور بردتم تو اتاقی که نوار قلب میگرفتن و از یکی از پرستارای خانم خواست همین الان ازم نوار بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا لباسمو پوشیم اومدم بیرون دیدم داره به نوار قلبم نگاه میکنه جلوش با فاصله ایستادم سرشو بلند کرد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ نوار قلبت هیچ مشکلی نداره باید یه اکو هم بدی که مطمئن بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه میشه زودتر آموزشو شروع کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ البته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه یکم باهم کار کردیم وقت خونه رفتن شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از طاها خداحافظی کردم رفتم پیش سارا و فاطمه لباسامونو عوض کردیم راه افتادیم سمت ایستگاه با تاکسی رفتیم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_ سلام اومدی! خسته نباشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم اومدم بیرون دستو صورتمو شستم بعدم حمله کردم سر غذا از گشنگی داشتم میمردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب غذامم که خوردم حالا چیکار کنم؟ اممم خب تلویزیون نگاه میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلویزیونو روشن کردم همینجور کانال هارو عوض میکردم اما هیچی که هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اه اینم که هیچی داره نمیده اوف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره کنترل تلویزیونو برداشتم رفتم تو قسمت آهنگام پوشه ی حامد زمانیو آوردم و آهنگ محمد رو انتخاب کردم عاشق این آهنگش بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.....................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد مقتدای اهل عالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد مصطفای آل آدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد رحمة للعالمین است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسول آسمانی بر زمین است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخییی خیلی اروم شدم اصلا کیف کردم، عجب آهنگیه حالا خوبه هزار بار گوش دادمشا بازم ذوق میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند ساعتی همینجور گذشت تا اذان مغرب زد و رفتم نمازمو خوندم بعد اومدم شروع کردم به غذا درست کردن اخه این چندوقت دارم کم کم غذاهارو درست میکنم تا یاد بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذا هم خوردیم یکم رمان خوندم گرفتم خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

............................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز دومین روزیه که میایم بیمارستان دیروز که روز اول بود اونهمه اتفاق افتاد امروزو خدا بخیر کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینکه جلوتر رفتیم دیدیم طاها داره از جلومون میاد این سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه_معلمتون اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا_ کوفتت بشه پسره به این خوبی خوشگلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اه چی میگی سارا کجاش قشنگه پسره ی بی ریخت عین جوجه لک لک زشت میمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه_ اون جوجه اردکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به نظرت این با این قدش به اردک میخوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا_ هیس اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما دوتا هم ساکت شدیم و برگشتیم جلو به طاها نگاه کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهرش متعجب بود انگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش با تعجب روی چادرم میچرخید و در آخر به چشمای قهوه ایم خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه دیروز چون بیمارستانو داشتن جارو میکشیدن همه جا خیسه خیس بود منم که حساس چادرمو در اورده بودم گذاشته بودم تو کیفم حتما به خاطر همین تعجب کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتاهم که چادری نبودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما سه تا_ سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما سه تا هروقت باهمیم نمیدونم چه صیغه ایه همش هماهنگ حرف میزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ چه هماهنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ خب خانم زارعی زودتر آماده شید بیاید اتاق من. فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا به ما اجازه ی حرف زدن نداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه تا با تعجب به رفتنش نگاه کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ها بیاین بریم دیر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم تو اتاقی که دیروز بهمون گفته بودن لباس سفید پزشکی پوشیدم با شلوار لی آبی روشن که دنپا بود و یه شال همرنگ شلوارم که خیلی قشنگ بسته بودمشو فقط گردیه صورتم معلوم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه قشنگ شدم!خندیدم و یه ب*و*س برای خودم تو اینه فرستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا هم مثل من لباس پزشکی با شلوار لی پوشیده بودن به اضافه ی اینکه سارا شالش آبی یکم از مال من تیره تر فاطمه هم شال صورتی چرک سرش کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به همدیگه کردیم بعد راه افتادیم سمت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکدوم رفتیم سمت جایی که به قول فاطمه معلمامون بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زدم رفتم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو بلند کرد یه نگاه خیره بهم کردو بعد سرشو انداخت پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند روز به همین منوال گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان روز سیزدهمیه که به بیمارستان میریم تا الان تقریبا همه چیزو یاد گرفتیم و چیز زیادی نمونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ناراحتم چون فقط دو روز دیگه باید بیایم بیمارستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اینجا و کسایی که توش هستن عادت کردم همه هم مارو به عنوان زلزله میشناسن چون امکان نداره هر روز خراب کاری نکنیمو سوتی ندیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه های بیمارستان میگن نمیدونیم از دست کارای شما بخندیم یا گریه کنیم اخه دخترم دیدی اینقدر شیطون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خصوصا منکه تو بیمارستان معروفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تاکسی پیاده شدیم و راه افتادیم سمت بیمارستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت یک ربع به 7 صبح بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم تو وارد بخش که شدیم دیدیم دارن جارو میکشن منو میگی یه نگاه به اون دوتا کردم یه لبخند شیطانی اومد رو لبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ها میاین سر سره بازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا و فاطمه با تعجب نگاهم کرد و گفتن_ سر سره بازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند دندون نما زدم _ آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چادرمو قشنگ بالا گرفتمو شروع کردم به سر خوردن رو کاشیای بیمارستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی وضع خنده داری بود با چادر داشتم رو کاشیا سر میخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا_ باز این دیوونه شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه_ خدا شفا بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا_ داری چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بووم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم خوردم زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم _ آی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا_ یاحسین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش نزدیک شد داشتم از درد میمردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا_ چی شد یه چیزی بگو حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو با درد باز کردم چون اشک توشون جمع شده بود فقط یه سایه ی محو میدیدم چشمامو رو هم فشار دادم اشکام ریخت دوباره بهش نگاه کردم طاها بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا لعنتت نکنه ببین چه بلایی سرم اوردی حالا میمردی یهو حرف نمیزدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ خانم زارعی. زینب خانم. زینب؟ چت شده چرا جواب نمیدی؟حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم یه نگاه بهش کردم خیلی نگران بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بلند شم که یه لحظه از درد نفسم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمرم اونقدر درد میکرد که منی که هیچوقت جلوی کسی آشکار نمیکردم درد دارم و گریه نمیکردم زدم زیر گریه و ناله میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ یا خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد سمتم خواست بهم دست بزنه که جیغ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به من دست نزن نامحرمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ من یه دکترم و الان تو داری از درد به خودت میپیچی وظیفمه که کمکت کنم و بدون هیچ منظوری اینکارو میکنم پس ساکت باشو حرفی نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی اینارو با یه اخم و خیلی جدی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منی که به شدت رو محرمو نامحرم حساسم وقتی به چهرش نگاه کردمو صداقت کلامشو دیدم اروم شدمو حرفی نزدم حتی دردمم یادم رفته بود که یه لحظه درد تو تمام وجودم پیچید چشمامو بستم و با تمام وجودم ناله کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم تو یه جای نرمی فرو رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها منو گرفته بود تو بغلش و داشت میدوید سمت اورژانس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرم تمام وجودمو فرا گرفت خودم سرخ شدن صورتمو حس میکردم و تو دلم همش داشتم استغفار میکردم خیلی میترسیدم از اینکه گ*ن*ا*ه کرده باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی با نگرانی بهم نگاه میکرد چون اشکام داشت همینجور میرفت اونم از ترس هول کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اورژانس شد و اروم منو روی یکی از تختا گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست خودش معاینم کنه که اجازه ندادمو به زور مجبورش کردم بره یه دکتر خانم صدا بزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت رفت بیرون و چند دقیقه بعد برگشت من داشتم همینجور اشک میرختم خدایی دردم خیلی وحشتناک بود انگار یه نفر محکم کمرمو گرفته بود فشار میداد جوری که استخونام داشتن خورد میشدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی حالمو دید داد زد دکتر نیست یک ساعت دیگه میاد نمیخوام بخورمت که بزار معاینت کنم داری میمیری دیوانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون حالم سرمو به علامت منفی تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محلم نداد و اومد چادرمو کند اروم منو دمر خوابوند و همونجور از رو مانتو دستشو قسمتای مختلف کمرم میزاشتو میپرسید درد دارم یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی فهمید کدوم قسمت کمرم درد میکنه گفت باید عکس بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ پرستار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای یه زن اومد_ بله اقای دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ زود یه برانکارد بیارین اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو دقیقه بعد یه برانکارد اوردن منو گذاشتن روش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان چند دقیقه ای میشه که دوباره برگردوندنم تو اورژانس طاها هم که ماشالله داره دوباره اومده ورِ دلِ من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من مونم این کارو زندگی نداره؟ همش داره تو بیمارستان میچرخه پس کی مریضاشو ویزیت میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور داشتم تو دلم حرف میزدم که صداش اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ خب خداروشکر کمرت چیزیش نشده فقط چون محکم خوردی زمین خیلی درد داشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هنوزم درد دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ بله همون. به پرستار میگم برات مسکن بزنه ان شاءالله دردت خوب میشه چندتا دارو هم مینویسم برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا گفت مسکن سکته کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس آب دهنمو قورت دادم _ آمپول؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که سرش پایین بود و داشت دارو مینوشت جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ آره آمپول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور داشتم با ترس نگاهش میکردم زبونم بند اومده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میگم چیزه دردم خوب شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو بلند کرد عاقل اندرسفیهانه نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ از آمپول میترسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ن..ن..ن..نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ بله از حرف زدنت معلومه. ولی به هر حال باید بزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نمیشه سرم بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا من از دست این بشر سر به کدوم بیابون بزارم آمپول نمیخوام خدا من میترسممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور داشتم با خدا حرف میزدم که یه پرستاره خانم اومد تو هرچی گفتم آمپول نمیخوام محلم نداد و زد نامرد، اینقدر دردم گرفت که میخواستم بکشمش انگار ارث باباشو بالا کشیدم همچین با غرض زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق معمول که وقتی آپول میزدم بی حال میشدم دوباره بی حال افتادم رو تخت الان به جای کمرم جای آمپول درد میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الهی دستت بشکنه. الهی خدا لعنتت کنه طاها. الهی بری خونه غذا نداشته باشی از گشنگی تلف شی. الهی که تو قهوت مرگ سوسک بریزم. الهی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها باخنده_ تموم نشد نفرینات؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشم غره بهش رفتم سرمو برگردوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کمال متانت و وقار !دقت کنین متانت و وقار! اومد نشست رو صندلیه کنارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ ادب نشدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها_ اینجوری نگاه نکن تقصیره خودت بود از بس شیطونی. این آمپول برات درس عبرت بشه دیگه از این کارا نکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش محل ندادم چشمامو بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم مسکن اثر کرد و خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت نگاه کردم 12 شب ولی خوابم نمیبره هدفن لبتابو گذاشتم رو گوشم و دارم اهنگ گوش میدم اهنگی که اینروزا شده بود همدمم. با هر بیتش یاد کسی که دوسش داشتم میفتم یاد پسرعموم .عشقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

------------

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام. نمیخوام بدونه که چقدر دوسش دارم. نمیخوام بدونه که چقدر بی تابشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد روزی افتادم که تو اتاقم داشتم رو شیشه نقاشی میکشیدم و اون بهم پیام داد خوب یادمه که گفت هیچ حسی بهم نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم میمردم انگار قلبم میخواست از سینم بیاد بیرون یکی از بدترین روزهای عمرم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون تمام زندگیم بود نمیتونستم جلوشو بگیرم و از کسی که دوسش داره جداش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم از روزای بدون اون. تنها امیدم به اینه که فامیله و حداقل سالی یکبار هم که شده بالاخره میبینمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون میکنم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا کمکم کن دلم نمیخواد هیچوقت حالمو بفهمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت اتاقو داره می شکنه تیک تاک ساعت رو دیوار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام همینجور میریختن برای تنهایی خودم. برای اینکه هیچ شونه ای برای اشکام ندارم. هیچکسو به جز خدا ندارم که باهاش دردو دل کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمیاد انگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نمیتونم باور کنم که دوستم نداره. هنوز دلم میخواد امید داشته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

------------

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهنگ که تموم شد بلند شدم جلوی آینه وایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم خیسه اشک بود. چشمام خون افتاده بود و لبام صورتی پر رنگ شده بودن عادتم بود هروقت گریه میکردم این شکلی میشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاب عکسیو که رو کمدم بود برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من، مامان، بابا، مامان بزرگم و عرفان تو عکس بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو عکسش دست کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یادت باشه این اشکا برای تو دارن میریزن دارن دلتنگیمو برات میگن اما تو نمیبینیشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 2 شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم صورتمو شستم و گرفتم خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_ زینب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو از خواب پریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_ مگه تو نمیخواستی بری بیمارستان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای خواب موندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_ واقعا که بدو سارا اینا سر کوچه منتظرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع لباسمو پوشیدم بدون اینکه صبحانه و قرصمو بخورم از اتاق اومدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان نبود از فرصت استفاده کردم قبل از اینکه بیاد بهم گیر بده بگه صبحانه نخوردی قرص نخوردی دویدم سمت حیاط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل چی میدویدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع لباس پوشیدن به سارا زنگ زدم و گفتم بمونن الان میام بعد بدون اینکه فرصت حرف زدن بهش بدم قطع کردم میدونم الان میخوان کلمو بکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید

ارسال نظر برای این رمان قفل شده است

آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    ۱۲ ساله 43135

    به نظرم پوشش هرکسی به خوش مربوطه یکی چادری یکی مانتو یی من از بین این دوتا چادر انتخوابم بوده به نظرم خوشگلی یه دختر به شعور،شخصیت،وطرز حرف زدنشه بقیش بایه دستمال مرطوب پاک میشه

    ۴ سال پیش
  • زهرا

    ۱۴ ساله 17953

    واقا رمان عالیی بود من بع عنوان کسی که دینش اسلامه به همیچین ادم هایی افتخار می کنم واقا خوشحالم که این رمان رو خوندم واقا عالی بود دم نویسنده گرم واقا

    ۴ سال پیش
  • دوفرشته

    ۳۰ ساله 26522

    عالی بود 👌حجاب فقط به چادر سر کردن نیست بلکه بایدخیلی چیزهای دیگه هم رعایت کرد فقط هم برای زنها نیست بلکه باید اقایون هم رعایت کنند

    ۴ سال پیش
  • نیایش

    ۱۰ ساله 4818

    سلام این رمان عالیه من قسمت اول صفحه ی ۷۲ هستم تا اینجا عالیه ترجیح میدم این رمان زیبا را بخوانید ۱۰

    ۴ سال پیش
  • راضیه

    13824

    من با نظر آقا آرتام موافقم حجاب شامل مردا هم میشه نه فقط زن. اما خوب چادر پوشش کاملیه حجاب کامل میکنه. مردا هم نباید لباسای تنگ وبدن نما بپوشن

    ۴ سال پیش
  • راضیه

    ۲۴ ساله 15414

    سلام من خیلی خوشم اومد از این رمان. خودم خیلی چادر دوس دارم ولی متأسفانه فقط ماه محرم و تو حسینیه ومسجدا میپوشم از خدا میخوام واقعا بهم کمک کنه تصمیم کاملی بگیرم دودل نباشم برای همه آرزوی سلامتی دارم

    ۴ سال پیش
  • طناز نجفی

    ۱۶ ساله 4837

    بهترین رمانیه که تو عمرم خوندم واقا عالیه به همه پیشنهاد میکنم این رمان و بخونین

    ۴ سال پیش
  • سمیرا اس

    3337

    سازنده به نظرم این رمانو بردار نویسنده ترکوند با این رمانش ما ایرانیان با این بحث ها به هیجا نمیرسیم این رمانو دو ماه گذاشتن هنوز دارن بحث میکنن واقعا متاسفم

    ۴ سال پیش
  • تارا

    1026

    هیچکی با توهین و بی احترامی حرفشو به کرسی نمیشونه فقط ارزش خودشو میاره پایین 😏🙇

    ۴ سال پیش
  • باران

    693

    دقیقا موافقم با حرفتون {رفتار ادم ها نشونه شخصیت خودِ ادمع}

    ۴ سال پیش
  • تارا

    192

    ممنونم باران جان❤

    ۴ سال پیش
  • سحر

    ۱۸ ساله 11720

    اینکه حجاب یکی ازضروری ترین نیازهای زن مخصوصاتواین دوره وزمونه هستش درش شکی نیست امااین دلیل نمیشه افرادبی حجاب رومتهم به بدبودن بکنیم دوست عزیز

    ۴ سال پیش
  • سحر

    ۱۸ ساله 503

    عزیزم لطفا فقط ب فکرعواقب وکارهای خودتون باشین باحجاب یابی حجاب همه حساب پس میدیم ولی فقط ب خداپس بی حجابی یاباحجابی روملاک خوب یابدبودن قرارندید. اینجابایدفقط نظراتمون رودرباره رمان بگیم باخودمم هستم

    ۴ سال پیش
  • سارا

    ۱۹ ساله 996

    خیلیا هستن با حجاب باطن خوبی ندارن و بعضیا بدون حجاب باطن خیلی بددارن در کل ما از هردو گروه خوب و بد داریم نیازی به جنگ و دعوا نیست باید به هم وعقایدهم احترام بزاریم.

    ۴ سال پیش
  • سارا

    ۱۹ ساله 3212

    بنظرم اینهمه جنجال سر حجاب و بی حجابی مقصر نویسنده اس که نتونسته خواننده روراضی کنه بعدش حجاب و بی حجابی فقط یک عنوانه اصل باطن ادمه خیلیاهستن باحجاب و بی حجاب انسان هستن وجدان دارن وخیلی ..ادامه دارد

    ۴ سال پیش
  • ملینا

    ۰ ساله 545

    حجاب هر***به خودش مربوطه شما حق توهین به کسی رو ندارین سرتون به کار خودتون باشه اونی حجاب نداره حق نداره به کسی که حجاب داره توهین کنه کسیم که حجاب داره حق نداره به کسی که بی حجاب توهین کنه

    ۴ سال پیش
  • ......

    151

    ما قاضی نباشیم بهتره فقط سعی کنیم اگه دیگران قابل پذیرش برای ما نیستن وطبق باورهای ما رفتار نمیکنن حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که قضاوت نکنیم

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.