دریا دختر شوخ طبع و پر هیاهویی که پدرش برا یه ماموریت به خارج از کشور میره و دریا رو به یه خانواده ی مورد اعتماد و سرمایه دار میسپاره ساواش پسر اون خانواده با وجود دریا توی خونه مخالفه و جفتشون ضد هم هستن. در همین حین دریا پی قاتل مادرش میگرده و با واقعیت های غیر قابل باوری رو به رو میشه یه رمان فوق العاده کلکلی که هرکسی باید بخونتش!

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۱۹ دقیقه

مطالعه آنلاین قاتل کیه؟
نویسنده : آریانا عاشوری زاده

ژانر : #طنز #کلکلی #عاشقانه #معمایی

خلاصه :

دریا دختر شوخ طبع و پر هیاهویی که پدرش برا یه ماموریت به خارج از کشور میره و دریا رو به یه خانواده ی مورد اعتماد و سرمایه دار میسپاره ساواش پسر اون خانواده با وجود دریا توی خونه مخالفه و جفتشون ضد هم هستن.

در همین حین دریا پی قاتل مادرش میگرده و با واقعیت های غیر قابل باوری رو به رو میشه یه رمان فوق العاده کلکلی که هرکسی باید بخونتش!

کش رو از دور موهای مشکی‌م باز کردم تا بابا موهام رو ببافه در همین حین می تونستم یه صحبت مختصری هم باهاش داشته باشم.

با کلافگی و با مظلومیت خاصم رو به بابا گفتم:

- حالا نمیشه نرید؟

بابا خنده صدا داری کرد و همین طور که موهای بلندم رو می‌بافت لپم رو گرفت و گفت:

- ای شیطون بلا دوماه بیشتر نیست چشم بهم بزنی می گذره!

شصت روز دور بودن از بابا واقعاً من رو عذاب می داد منی که وابسته ی اون بودم چطور می‌تونستم ازش دور باشم؟

اون هم شصت روز.

- آخه بابا چه گذشتنی؟ من حتی نمی‌تونم یه روز رو بدون شما بگذرونم دیگه شصت روز؟

این شصت روز لعنتی برام شصت سال می گذشت بابا لب باز کرد:

- بگو ببینم شیطون بلا، اگه ازدواج کنی چی؟ اون‌وقت باید بدون من زندگی کنی که کوچولوی من!

بدون بابا؟

ازدواج؟

واقعاً خنده ام گرفته بود آخه من و چه به ازدواج؟

- بابا اصلاً من ازدواج نمی‌کنم می‌مونم ور دل شما تا ازم ترشی بگیرید والا بخدا من کجا ازدواج کجا!

خندید و چند بار آروم روی شونه ام‌ زد.

- نه نه از این خبرا نیست من نوه می خوام اونم پنج تا.

بی اختیار بلند خندیدم که با خنده ی من بابا هم خنده اش گرفت.

ابروهام رو بالا انداختم و گفتم:

- اون هم نه یکی، نه دوتا؟ پنج تا؟

وقتی بافت موهام تموم شد رو به روش نشستم.

- بعله یقین دارم که همشون هم مثل خودت خوشگل می‌شن.

یه لحظه خونه ی بهم ریخته و کارتون شرک به ذهنم رسید همون صحنه ای که شرک بچه هاش رو پوشک می کرد و بچه هاش از سرو‌کوله‌ش بالا و پایین می پریدن.

بابا دو تا بشکن زد و گفت:

- کجا سیر می‌کنی آخه تو دختر؟

لبخندی زدم و محکم پهلوی بابا رو گرفتم و خودم و لوس کردم.

- بابا اینجایی که می‌خوای من و بفرستی چجوریه مورد اعتماد هستن یا نیستن؟

- آره دخترم از سایه خودمم بیشتر بهشون اعتماد دارم تجلی واقعاً آدم مورد اعتمادیه از بچگی باهم بزرگ شدیم یه جورایی از برادر تنی هم بهم نزدیک تریم.

وقتی بابا تاییدش کرد پس معلومه آدم مورد اعتمادیه.

بابا با حالت نگران و ته خنده ای که روی لبش بود لب زد:

- البته امیدوارم که... از دست کارات جون سالم به در ببرن!

خیلی کشیده و با صدای نسبتاً بلندی گفتم:

- بابا تازه باید از خداشونم باشه دختر به این مهربونی، خوشگلی، نانازی، پر شوق و ذوقی داره وارد خونشون میشه و به خونشون نور و رنگ می‌ده.

- بعله کاملاً حق با شماست دریا خانم!

دستش رو روی شونه ام گذاشت و گفت:

- حالا بدو آماده شو.

سمت اتاقم رفتم یه اتاق دل باز به رنگ صورتی، واسه خودم یه پا پرنسس بودم کلی عروسک و کتاب دورم ریخته بود.

البته تو شلخته بودن لنگه ندارم دیگه باید کم کم از این اتاق این خونه خداحافظی می کردم اصلاً دلم نمی‌اومد برم!

ولی خب...

مجبور بودم بابا باید به یه ماموریت خیلی خیلی مهم می رفت منم که یه دختر تنها...

چطوری تنهایی می تونستم تو این خونه بمونم؟

دکور اتاقم رو مادرم چیده بود البته بعد از این همه سال کمی تغییر هم‌ کرده.

مادرم خیلی با سلیقه بود سلیقه اش رو همیشه تحسین می کردیم تو خانواده مادرم یه زن مهربون بود و دلی بی کینه داشت اما ذهنش همیشه مخشوش بود!

به ریز ترین چیز ها و نکات توجه می کرد و غصه می خورد.

چشمم به قاب عکسش خورد که روی طبقه های کمدم قرار داشت قاب عکس رو برداشتم و مادرم رو دیدم توی چشم هاش کلی غم جای گرفته بود.

توی چشم هاش اهتزاز ابدیت رو می دیدم چشم هاش سکوت رو فریاد می زنند چه پارادوکس عظیمی بود...

مگه میشه هم گفت و هم  ساکت بود؟ چشمه دیگه دهن که نیست از چشم ها بهترین آیه ها رو می شه استنباط کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکتن ولی حرف می زنن چشم هایی مشکی که همه راز جهان درون اون ریخته شده و من محو تماشای اون بودم این قدر در عکسش شناور شده بودم که متوجه گذر زمان نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصویری از مادرم بود که توی این قاب میخکوب شده بود لبخندش ثابت بود...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه لبخند می زد همیشه... مخصوصاً روز هایی که حالش بد بود بیش از حد لبخند می زد و من می‌تونستم از این لبخند های مکررش بفهمم چه غمی رو داره تحمل می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبریز از التذاذ بودم درون اون خنده ی زیبا گم شده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ مادر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو سمت قاب عکس بردم و بوسه ای روش زدم آخ که رفتی یکی یدونه ات رو تنها گذاشتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر خیلی دل رئوفی داشت و به جرات می تونم بگم مادر خارق العاده ای بود اما خیلی فکر می کرد غصه می خورد و تو خودش می ریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی خبر مرگش رو آوردن یعنی ده سال پیش وقتی من یازده ساله بودم دگرگون شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگذریم نمی خوام دوباره اشک مهمون چشم هام بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدون قرمز رنگم رو از زیر تخت برداشتم و گذاشتم روی تخت و درش رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید کلی چیز میز برمی داشتم دو ماه قرار بود پیششون بمونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ڪلی لباس آستین بلند تو خونگی برداشتم با شلوارهای راحتی و لباس های بیرونی عطر هام رو هم گذاشتم با لوازم آرایشی و قاب عڪسی ڪه از مادرم داشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اون قاب عڪس من زنده نمی‌موندم انگار من توی یه اتاقی ام ڪه هوا نیست اما با دیدن این عڪس اڪسیژن می گیرم چمدون رو بستم و نگاهی به خودم توی آینه انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این من بودم دریا، نه عاشق کسی بودم، نه به راحتی دل می باختم، نه حرف زور رو قبول می کردم، نه به هر کاری به سادگی تن می دادم، نه می ذاشتم هر چی از دهنشون در بیاد بهم بگن و سکوت کنم نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سرسختم واسه هر حرفی یه جواب دارم به ریز ترین نکات و کوچیک ترین حرف های بقیه که ذره ای طعنه یا کنایه توش هست توجه می کنم و طرف رو قشنگ می‌شورم آبکش می‌کنم می‌ذارم خشک شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت بابا رفتم که با لبخند نگاهم کرد و یه کارت بانکی تو جیب مانتوم گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند میلیونی توش هست بازم نیاز داشتی فقط یه زنگ بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادن و چمدون رو زمین گذاشتم و با تموم وجود بابا رو بغل کردم محکم بغلش کردم چون می دونستم شصت روز ازش دورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند ثانیه من رو از بغلش جدا کرد و دستی به سرم کشید و بوسه ی گرمی روی پیشونی‌م گذاشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماشین بیرون منتظرته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واو حتی خودشون هم برام ماشین فرستادن؟ خواستم راه بیفتم که بابا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت سوالی نگاهش کردم که ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مواظب خودت باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همین ابتدا توی چشم هاش نگرانی رو می دیدم که من رو بیشتر نگران می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شماهم همین طور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حیاط خارج شدم و با دیدن ماشین پورشه پانامرا دهنم باز موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جذاب تر از پورشه پانامرا راننده پورشه‌ست ولی من همچنان پورشه رو ترجیح می‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای یعنی قراره سوار همچین ماشینی بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبلاً تو نمایشگاهای ماشین کلی پول می دادم فقط می رفتم نگاهشون می کردم اما الان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمیشد بابا همچین دوست هایی داشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه فردی با کت و شلوار مشکی از ماشین پیاده شد و در ماشین رو برام باز کرد سوار شدم و بعد از چند ثانیه ماشین راه افتاد برای آخرین بار از پنجره به بابام که دستش رو به معنای خداحافظی تکون می داد نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه ای گذشت و به اون مکان رسیدم با ورودم به داخل حیاطشون یه زن خوش چهره که حدود چهل یا چهل و خوردی سن داشت سمتم اومد خیلی مهربون بود و چشم هاش طوسی رنگ بود و پوست سفیدی داشت دستم رو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا خانم شمایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا داخل عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولش یه کم‌ خجالت می کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم کَفِش پارکت قهوه ای بود با دهن باز داشتم خونه شون رو نگاه می کردم عجب لوستری، عجب میزی، عجب تلویزیونی، واو عجب آشپزخونه ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان که از پله ها بالا می رفتم از بالا نمای خونه رو‌ دید زدم وای چه بالا پایینی داره این خونه کاخیه واسه خودش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون خانم لبخندی زد فکر کنم به من می خندید که دهنم از این همه زیبایی و لوکس بودن باز مونده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم بیا اتاقت رو نشونت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای اتاقم؟ اتاق؟ سریع همراش سمت اتاق رفتم، یه تخت دو نفره که رو تختی قهوه ای روش بود کاغذ دیواری چروک قهوه ای رنگ هم به دیوار زده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حموم دستشویی هم گوشه ی اتاق قرار داشت ازش پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا خونه ی کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه ی شوهرم حمید تجلی اما به نام پسرم هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پ... پ... پسر!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره عزیزم ندیدیش روی مبل نشسته بود روزنامه می خوند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه روزنامه... چه باکلاس چه جنتلمن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این قدر محو تماشای خونه شده بودم اصلاً دقت نکردم واسه این که ضایع نشم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر نمی‌کردم پسرتون باشه ماشالله خیلی جوون موندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالت زده لبخندی زد و دستش رو جلوی دهنش گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جدی می‌گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه اینکه یه کم چخان کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ماشالله اون چشم های جذابی که شما دارین تو کل جهان چشمی به زیبایی چشم شما پیدا نمی شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به صورتش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای واقعاً بهم قوت قلب دادی تاحالا هیچ کس اینقدر بهم روحیه نداده بود عزیزم واقعاً از تعریف و‌ تمجیدت ممنونم، یعنی پوستم چروک نیست یا گوشت ی چشمم وقتی می خندم چروک نمی‌فته؟ پیر نیستم یعنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت آینه رفت و خودش رو‌ نگاه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ملیحی زدم و از جلوی آینه بلندش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا خیلی ام خوشگلید حقیقتش یه کم شبیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد مامانم افتادم و حرف در دهنم ماسید پهلو هام رو آروم گرفت و سرم که پایین بود رو با دستش بالا آورد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا بغض کردی عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما خیلی شبیه مامانمید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به سرم کشید انگار کلی محبت یه جا بهم وارد شده باشه آخه آدم این قدر مهربون اینقدر خوش قلب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتونی از این به بعد خاله صدام کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر زن دل نزدیکی بود نیومده خاله هم پیدا کردی دریا دست مریزاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دید خیلی خوشحالم و‌ هنوز محو‌ تماشای خونه ام لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من می‌رم تا یه کم استراحت کنی عزیزم موقع شام صدات می زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچند دوست نداشتم از کنارم بره دوست داشتم تا صبح باهاش صحبت کنم اما سری تکون دادم که با لبخند از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدونم رو روی تخت گذاشتم و وسایل هام رو در آوردم لباس ها رو توی کمد گذاشتم لوازم آرایشم رو روی میز آرایشی چیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتمام کار رفتم توی حال همین جوری واسه خودم چرخ می زدم و خونه رو نگاه می کردم که به یه چیزی برخورد کردم و نقش بر زمین شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه یابو پاش رو روی پام گذاشت و یه چیز جوش روی دستم ریخت آخ لعنت بهش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور که پام رو از زور درد گرفته بودم نق زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیشعور له و لوردم کردی مغز نخودی بوزینه گوساله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن دستی که سمتم دراز شد دیگه دست از نق زدن برداشتم و نگاهم رو از دست هاش آروم آروم گرفتم و به صورتش رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای قهوه ای درشت و کشیده مورب، موهای پرپشت مشکی، ابروهای پرپشت و صورتی گندمی روشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهایی سرکش که تو قید و بند نیست چشم هایی مثل شکلات اما شکلات ۹۰ درصد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا تلخیه نگاهش رو نچشی نمیفهمی چه زهری داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوهای قویی و هیکلی که معلوم بود خیلی وقته داره روش کار می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه دستش رو بگیرم به سختی از روی زمین بلند شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا حواست به راه رفتنت نیست؟ کوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاش چهار تا شد و با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل اینکه حواست نیست توی خونه ی کی هستی و داری به کی توهین می‌کنی؟ بوزینه گوساله مغز نخودی همشون‌ رو ندید می‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به لیوان قهوه ای که دستش بود و یه نگاه به خودش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادت ندادن موقعه ی راه رفتن چیزی نخوری و مثل بچه ی آدم یه گوشه بشینی بعد کوفت کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توام یادت ندادن وقتی وارد یه جایی می‌شی و محو تماشای اونجا می‌شی دهنت رو ببندی که مبادا پشه بره توش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چقدر گستاخ بود که رفتار احمقونم رو به روم آورد آدم گستاخ و بوزینه ای به جذابیت این ندیده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه ازش به عنوان گونه ای نادر تو طبیعت یاد کرد، گوساله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل اینکه فرهنگ سرت نمیشه پای نحست که اندازه پای فیله رو گذاشتی روی پای بلوریه من بعد عذرخواهی هم نمی‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عذرخواهی؟ از کی ؟ از یه ندید پدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی حرصم گرفت از یه طرف قلبم شکست اما نمی خواستم کم بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو جلوی صورتش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین قرمزیه دستم رو ببین کی جوابگوئه هان؟ این طوری به مهمون خوشامد می‌گی؟ اینه رسمتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور که با اون‌ پوزخند زشت جذابش به چشم هام زل زده بود کمی از قهوه اش رو خورد و بعد تعارف کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرص نخور قهوه بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو مشت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه پام طوریش می شد چی گوسفند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره اش واقعاً محسور کننده بود اما سعی می کردم زیاد نگاهش نکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون وقت دیگه پا روی دم من نمی ذاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعاً دست خودم نبود حس می کردم کسی می‌خواد حقم رو بخوره که اینقدر آمپرم چسبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دُم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قهقهه ای که زدم کفری شد و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین هرکول من دمی نمیبینم مگه تو‌ حیوونی که دم داشته باشی داری خودت رو حیوون خطاب می کنی کو دمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون‌ جایی که کم آورده بود و اعصابش خرد بود با یه پوزخند مرموزانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوای ببینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای رفتم و‌ رنگ از رخسارم پرید بعد از کمی مکث گفتم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آدم کم‌ شعور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته ای برو کمی استراحت کن شاید حالت بهتر بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی الان بهم توهین کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلاً می خوام تا صبح اینجا بشینم تورو سننه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواست چیزی بگه خاله اومد و یا تعجب و حیرت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله با دیدن دستم یه نگاه به من انداخت یه نگاه به پسرش منم ملتمسانه و مظلومانه خاله رو نگاه می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساواااااااااش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اسم این هرکول بد قلق ساواش بود الکی شروع کردم به لرزوندن دستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله دستم رو گرفته بود با دلسوزی نگاه می کرد نگاهی به ساواش انداختم از نگاه عصبیش تن و بدنم لرزید و پشت خاله قایم شدم و دستم رو به لبم زدم و یه بوس واسش فرستادم و پوزخند از سر خباثت زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدجور حرصش گرفته بود خاله نزدیکش رفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین دختر مردم رو نیومده به چه روزی انداختی می دونستم آخر یه دست گلی به آب می دی می دونستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی سر به هواست و فکر کنم سر و گوشش خیلی میجنبه بهتره بیشتر مراقب مهمونمون باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو گفت و لبخند مرموزی زد و دستش رو تو جیبش کرد و چرخید و سمت اتاقش رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون لبخند مرموز اشاره ای به دم مخفیش که نداشت، داشت!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی میز ناهارخوری نشستم که خاله پماد ضد سوختگی رو آورد و به دستم زد واقعاً با دلسوزی تمام و خیلی با ملایمت و آروم داشت پماد رو به دستم می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه واقعاً مامانم رو به جاش تصور کردم چی می شد مامان منم زنده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهم انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درد داری عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه کم خاله جان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی چشم هاش دلسوزی موج می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غمت نباشه این کرم معجزه می کنه، صد بار بهش گفتم قهوه نخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما شبا هم بیدار میمونه آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به معنای تاسف تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قهوش همیشه دستشه انگار شیشه شیره از خودش جدا نمیکنه هی میگم نخور نخور واست ضرر داره ولی بزرگ شده فکر می‌کنه عاقله پسره ی سرکش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تصور شیشه شیر تو دست ساواش با اون هیکل جذاب و دلفریب واقعاً خنده ام گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شب ها خوابش نمیبره هر شب تا سر و ته حیاط و متر نکنه نمیاد داخل، بعضی وقت ها هم دو لیوان می‌خوره و دیگه بدتر تا صبح حیاط و متر می‌زنه نگرانم طوریش بشه این پسر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم هیچ کوفتش نمیشه اینی که من دیدم تا صد تا مثل ما رو‌ نکشه که چیزیش نمیشه که... گوساله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی سعی کردم جلو خودم رو بگیرم و با ظاهری ناراحت بگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا اشکال نداره خودتون رو ناراحت نکنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله با افسوس سری تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب دیگه تموم شد اگه دلت می‌خواد برو استراحت کن... ام دریا راستی یه دسته کلید توی کشوی کنار تختته که راحت تر باشی البته فکر نکنم نیازی باشه چون دربانا درو برات باز می‌کنن ولی برای راحتیه خودت هستش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند از خاله تشکر کردم رفتم تو اتاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکسره مشغول وارسی خونه بودم وای که چقدر این خونه به آدم آرامش می داد خیلی زیبا بود طراحیش خارق العاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم سازندش گرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله واسه شام صدام زد، انقدر سرم تو این در و اون در اتاق بود که نفهمیدم کی هوا تاریک شد، فکر کنم دوباره با اون گوساله دلفریب رو به رو شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حال شدم و روی صندلی میز ناهار خوری نشستم ساواش هم یه لباس چیریکی آستین بلند که احساس می کردم چند سایزی واسش کوچیکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون داشت تو تنش پاره می شد و سینه اش بر آمده شده بود تنش بود هرکوله دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری نگاهم می‌کرد انگار ارث باباش رو خوردم خداروشکر فقط می‌خوام شصت روز بمونم، شصت روز ناقابل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش صدادار بیرون فرستاد و مشغول غذا خوردن شد، خواستم لیوان آبی که روی میز بود رو بردارم که دستم خورد تموم آب سمت ساواش ریخت با عصبانیت قاشق و چنگالش رو توی بشقاب انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل اینکه نه تنها آداب صحبت کردن حتی آداب غذا خوردن هم بلد نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشم هاش زل زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل اینکه نه تنها آداب راه رفتن حتی آداب مهمونداری رم بلد نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آداب مهمون داری رو بلدم اما من میدونم مهمون گستاخ رو چیکارش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو‌ تو حدقه چرخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین کارواش خان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک سرفه ای زد و گلوش رو صاف کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساواش هستم نه کارواش لفظتون رو‌ درست کنید خانم محترم روی اسمم حساسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای کردم و‌ گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من هر طوری که راحتم صدات می زنم کارواش باکلاس تر و جذاب تره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله با دستمال داشت میز رو‌ تمیز می کرد و به حرف‌ های ما می خندید سرم رو بوسید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فدای سرت اصلاً فدای یه تار موت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف خاله نگاهی به ساواش انداختم و یکی از ابروهام رو بالا دادم و‌ پوزخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره بد قیافه ی چماق... بد قیافه ام که نبود ولی خودم می دونستم واسه اینکه اعصابم رو تسلی بدم این رو می‌گم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه واقعاً همین طور پیش بره درسته می‌شورمش می‌ذارمش رو بند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پولدار ها هم غذا خوردنشون خاصه و آداب و رسوم دارن همین طور که غذا می خورد با طعنه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مواظب باش تو گلوت گیر نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو مشت کرد و نگاهی به خاله انداخت و بخاطر خاله سکوت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اعصاب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه شامم رو خوردم تشکر کردم و سمت اتاقم رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم چند ساعت بیشتر نبود وارد خونه شدم اما دلم واسه بابام یه ذره شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلم رو برداشتم و به شارژ زدم، با دیدن خودم توی آیینه میخکوب شدم پ... پس گردنبندم کو؟ اون گردنبند رو بابا یادگاری بهم داده بود دستی به گردنم کشیدم... و کل اتاقم رو گشتم اثری از اون گردنبند نبود راهرو رو گشتم و سمت پله ها حرکت کردم و باز هم نبود توی پذیرایی رو گشتم حتی سمت میز ناهارخوری؛ اما اثری ازش نبود...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاق خاله رفتم و تقه ای به در زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم بیا داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاله منم دریا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند دستش رو سمتم دراز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بشین عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت کنارش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاله گردنبندم رو ندیدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش در هم رفت و کمی فکر و تحلیل کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم همه جا رو خوب گشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خاله... اون گردنبند واسم شانس میاورد و یادگاری بابامه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگران نباش شاید تو حیاط افتاده عزیزم برو از بقیه هم بپرس پیدا میشه جای دوری که نمیره قربون شکل ماهت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و باشه ای گفتم و از اتاق خارج شدم خدایا یعنی گردنبندم کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور که به گردنم دست می کشیدم ساواش رو دیدم... نه عمراً سمتش برم که بهم توهین کنه چون مطمعنم این سری از خیر در آوردن چشم هاش نمیگذرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی... شاید دیده باشه؛ شاید دست اونه؟ یعنی برم؟ ازش بپرسم؟ خدایا چیکار کنم؟ همین یه ساعت پیش مثل یه ببر وحشی واسه دریدنم کمین کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل و زدم به دریا و با پررویی رفتم رو به روش، دست به سینه ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کرد از بغلم رد شه که سد راهش شدم از طرف دیگه رد شه بازم سد راهش شدم با بیخیالی نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عرضی داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امری داشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو به معنای بفرما دراز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می شنوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر از این بیخیالیش تشنج می‌کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین فکر نکن که نمی دونم، همه چیز رو خوب می دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه اش دیدنی بود یه تای ابروش رو بالا برد و سرش رو نزدیک آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی رو‌ می دونی مثلاً؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این که گردنبندم دست توئه احتمالاً وقتی با اون پات که اندازه گوریله بهم اصابت کردی و افتادم زمین، کشیده شده و افتاده الان هم کلی گشتم همه جارو زیر و رو کردم اما پیدا نشد اگه دست توئه بهم بدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خاطر یه گردنبند دوهزاری وقتم رو گرفتی؟ برو کنار ببینم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی می کرد از کنارم رد شه اما مانعش شدم، یه جوری گفت گردنبند دو هزاری که دوست داشتم موهاش رو تک تک بکنم با ناخون هام چشم های لعنتیش رو در بیارم و به جاشون دکمه بذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون یه گردنبند دو هزاری نیست این تویی که سر تا پات دوهزارم نمی ارزه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا چی گفتم؟ نمی ارزید؟ نگاهم رو به سمت کفش های براقش سوق دادم و آروم آروم بالا اومدم، پولدار ها با کت شلوار می‌خوابن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این فرضیه و رد می‌کنیم چون بالآخره اوناهم آدمن ولی مثل اینکه می‌خواست جایی بره که شاید یه قرار مهم داره؟ یا یه جلسه؟ اصلاً به من چه، من باید گردنبندم رو از این مرتیکه یالغور بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا گردنبندم و ندی نمی ذارم بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو نفهمی؟ یا خودت رو زدی به نفهمی دختر کوچولو، می گم نمی دونم این گردنبند کوفتیت کجاست تمومش می‌کنی یانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن کلمه گردنبند کوفتی یقه اش رو چسبیدم و با تحکمی که تو صدام ایجاد شده بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یک بار دیگه راجع به گردنبندم اینجوری حرف بزنی دودمانتو به باد می‌دم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان نگاهی به دستم که یقه اش رو گرفته بودم انداخت که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی بگم؟ گلاب به روتون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو از یقه اش جدا کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با من کل نکن وگرنه بد میفتی تو غلطک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به معنای تاسف تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حیف این خونه که به نام یه بوزینه ی زشت باشه... حیف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سر راهش کنارم زد و سمت در خروجی راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرش داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس گردنبندم کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتش رو تکون داد انگار که داره مگس می‌پرونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ی کم شعور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا خیلی خیلی سرد بود، سمت اتاقم رفتم و پالتوی گرم قهوه ای پشمی رو تنم کردم و رفتم تو حیاط هم یه نگاهی می نداختم هم هوا می خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیاط فوق العاده ای بود گل های نرگس و شقایق سمت چپ حیاط خودنمایی می کردن استخر لبالب پر از اب بود رنگ‌های متنوع و روشن گل، طیف پیوسته رنگارنگی رو ساخته بودن که رنگین کمان رو با همه روشنی و قشنگی از جلوه می ندازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعاً عالی بود باغبون رو دیدم که درحال قدم زدن بود یه مرد مسن حدود پنجاه، پنجاه و پنج ساله بود یه کلاه روی سرش بود. سمتش رفتم و با احترام سلام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عمو خوب هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش رو طرفم گرفت، چشم چپش رو چشم بند بسته بود با لبخند جوابم رو داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دخترم تو دختر آقای پارسایی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خودمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب صورتم رو وارسی کرد و بعد از چند ثانیه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر بزرگ شدی دریا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو می شناخت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کجا من رو می شناخت چرا این طوری نگاهم می کنه؟ چشمش رو چرا با چشم بند بسته؟ چرا لحنش برام عجیب غریبه؟ کلی سوال توی ذهنم به وجود اومده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش خیره شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ش... شما من رو می شناسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمش رو محکم بست و بعد از چند ثانیه باز کرد و سرش رو متوالی به چپ و راست تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دخترم فقط اسمت رو از خانم‌ شنیدم، کاری داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پیرمرد چقدر عجیب غریب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمو شما گردنبند من رو ندیدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه فکر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون که "د" انگلیسی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو چند بار تند تند به معنای آره تکون دادم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو سمت یه پلاستیک مشکی بزرگ دراز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گردنبندتون رو روی زمین دیدم و برداشتمش اما آقای ساواش از دستم گرفتن وقتی داشتن می رفتن تو زباله ها انداختنش چون دیدم یه چیزی مثل گردنبند دستشونه و دارن تو زباله ها پرتش می‌کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم کف دستم رو به پیشونی‌م زدم و سمت زباله ها رفتم خدایا این پسر چرا این بلاها رو سرم میاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور که نق می زدم در پلاستیک رو باز کردم که با استشمام بوی گند زباله ها نزدیک بود عق بزنم و بالا بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردنبندم حالا چجوری پیدا کنم وسط این همه زباله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم از باغبون دستکش خواستم کمی بعد اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دماغم و با انگشتم گرفتم و دستم رو داخل زباله ها کردم داشتم از پیدا کردنش منصرف می‌شدم ولی ننه اون گردنبند از طرف بابامه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترم بزار من می گردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به معنای "نه" تکون دادم و به کارم ادامه دادم و بالآخره پیدا کردم و از ذوق اینکه تور آشغال گردیم تموم شده دلم می‌خواست جیغ بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پسره از خود راضی نیومده کلی داره عذابم میده، پام... دستم... حالا هم که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردنبند رو جلوی صورتم و‌گرفتم و‌گفتم... حالاهم که گردنبندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط این کارواش خان بیاد اینجا ببین چیکارش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای در خونه سریع از پشت میز بلندشدم و جلو در مقابلش دست به سینه ایستادم کلافه دستی به پیشونیش کشید و زیر لب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بازم این احمق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی گفتی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم آروم سمتش رفتم و گردنبندم رو جلوش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این رو یادت میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گیجی یه نگاهی به گردنبند انداخت و کمی بعد یه لبخند خیلی خیلی ریزی هم گوشه لبش شکل گرفت و سکوت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک تر رفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس آخر پیداش کردی، عجب پشتکاری داری تو دختر کوچولو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کردم و همونطور که گردنبند رو دور انگشت هام چرخ می دادم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دختر کوچولو یه بلایی سرت بیاره که نه تنها مرغای آسمون حتی بوزینه و گوساله و گوسفندا هم هر هر به حالت بخندن کدوم احمقی طلای ۲۴ ایاره اصل رو می ندازه تو زباله ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واضحه هنوز در دوران کودکی به سر می‌بری لحنت، حرفات، رفتارات کاملا بچه‌گانست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسم زد و از بغلم رد شد گردنبند رو تو دستم گرفتم و مشت کردم و زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با بد کسی در افتادی کارواش خان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کاری می کنم این ابهت و کرامت و شرافتت رو از دست بدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به من می‌گن دریا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه بعد اینکه از پله ها بالا رفت منم راه پله هارو پیش گرفتم و رفتم به اتاقم رفتم و محکم در رو بستم و دست به سینه روی تخت نشستم نگاهی به ساعت انداختم ساعت یک شب بود بعله وقت ماموریت های مخفیانست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتو مشکی رنگم رو پوشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شلوار جین مشکی و شال مشکی رو به روی آینه نشستم و با مرطوب کننده دست و صورتم رو مرطوب کردم یه رژ قرمز مات هم به لب هام زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو از شارژ در آوردم، پنجاه تماس بی پاسخ از رویا و کاملیا مطمئنا خیلییی عصبی هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع باهاشون تماس گرفتم و بعد از اولین بوق سریع جواب داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختره ی خنگ کجایی علف که چه عرض کنم درخت کاج زیر پامون سبز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیوونه آخه همین اول کاری درست نیست هشت شب به بعد بیام از اینجا بیرون، اینا یه‌جورین خیلی خشک تشریف دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بیا دم در منتظرتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان فریادی زدم که فکر کنم گوساله دلفریب بیدار شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دمممم در؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو جلوی دهنم گرفتم و آروم تر گقتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دم درید الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره مگه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیوونه اینا دوربین دارن، یه کم برید جلو تر ماشینتون تو دید نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حله منتظرتیم بدو سریع بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفتم و تماس رو قطع کردم چطوری برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این هرکول از بس قهوه می‌خوره بیداره مثل جغد سرش صد و هشتاد درجه می چرخه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو برداشتم و روی شونه ام انداختم و آروم در اتاق رو باز کردم و پاورچین پاورچین به سمت پله ها حرکت می کردم خدا کنه کسی نبینتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد مسافتی طولانی که نفسم برید از استرس دیده شدن آروم در خونه رو باز کردم و رفتم توی حیاط یه اتاقک کوچیک گوشه ی حیاط قرار داشت که فکر کنم اتاق باغبون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداروشکر مرحله اول رو‌ رد کردم انگاری هفت خانه رستمه سریع سمت در حیاط رفتم و زدم بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم رو از سر آسودگی بیرون فرستادم و سریع دوییدم و سوار ماشین شدم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن من کاملیا و رویا شروع به غر زدن کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملیا: دختر چرا اینقدر دیر کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا: دو ساعته منتظرتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پیشونیم کشیدم و‌ عرق پیشونیه نداشتم پاک کردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زودی از اینجا حرکت کن بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا با ذوق گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بریم سر موضوع جذابمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی پیدا کردن قاتل مامانم این قدر جذابه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملیا: حتی از پیدا کردن قاتل بروسلی هم جذاب تره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به رویا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا داریم میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا: هیش... فرمون دست منه سخن اضافه موقوف حواس بهترین راننده قرن رو پرت می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملیا تک خنده ای کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماشین باباتو دزدکی ور داشتی فرمون فرمونم‌ می کنی واسه من؟ باس بری گاو بچرونی که با این پارک دوبلت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوتایی زدیم زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بام تهران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایی که بهت حس قدرت میده و آرامش بعد از داشتن قدرت، قدرت اینکه کل تهران زیر پاهات پهن شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسمون امشب بدجور اعجاب آور شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجیب و خیره کننده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر خیره کننده که از نگاه کردن بهش سیر نمی‌شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماه هم امشب بد خودنمایی می‌کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقره فام بود و مثل یه الماس تو آسمون می‌درخشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملکه‌ای شده بود برای خودش تو دلِ آسمونِ شب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شبی که من رو غرق کرده بود تو گذشته تو گذشته ای که نمیدونم راست هستش یا دروغ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشته ای که بعد از ده سال به یه بسته نابود شد اون هم با یک جمله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

《دنبال قاتل مادرت بگرد》

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی که با ایست قلبی مرده بود حالا باید دنبال قاتلش بگردم، دنبال گذشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای رویا از فکر کردن و هم زدن آبمیوه ام دست کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا می خوای چیکار کنی دریا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعاً باید چیکار می‌کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونم رویا نمیدونم با یه چاقو و قاب عکس و اسکن از اثر‌ انگشت و ملحفه ای معلوم نیست لکه های روش خونه یا نه چه کاری میشه کرد؟ واقعا خیلی گیج شدم کاش می تونستم به بابام بگم و از ماموریتش نترسم واقعا تنهایی نمیتونم از پسش بر بیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملیا با لحن مشکوکانه ای وسط حرفم پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بنظرتون مشکوک نیست؟ مشکوک تر از چاقو و قاب عکس و ملحفه کسی هستش که این هارو فرستاده چرا بعد این همه سال؟ اصلا اینا دستش چیکار می کرده چرا باید بفرسته چرا زودتر نفرستاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گیجی و ناراحتی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاملیا همه سوال های تو و به اضافه هزار تا سوال دیگه هم تو ذهن من هست ولی جوابی پیدا نمیکنم باید بگردم انقدر بگردم تا به تک تک جواب هام برسم ولی تنهایی نمیتونم، میترسم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم نتونم میترسم شکست بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه با چیز هایی رو به رو بشم که کل این ده سال از زندگیم رو ویرون کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بین دست هام گرفتم واقعا میترسم از گذشتم میترسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونی که ما همیشه پشتتیم؟ همیشه کنارتیم؟میدونی که هرکاری برات می‌کنیم واسه خوشحالیت ماه رو زمین میاریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا هم با لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما باهم بزرگ‌ شدیم از اول بچگی باهم چشم باز کردیم حتی از خواهر تنی هم بیشتر بهم نزدیکی‌م تا تهش باهاتیم پا به پاتیم قدم به قدم باهاتیم، یکی برای همه... همه برای یکی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی که حرف های رویا رو لبم نشسته بود دستش رو روی میز گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم و فقط از خداروشکر می‌کنم که شما رو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملیا اون یکی دستم رو روی میز گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس نترس، بزار اون قاتل از خدا بی خبر بترسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری پیداش کنیم و با تریلی از روش رد بشیم یه‌جوری لهش کنیم که بگه غلط کردم دریا من رو نکش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف کاملیا خنده رو لبامون نشست و چقدر خوبه که دارمشون چقدر خوبه که باهامن پشتم به اینا گرم بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا من به کامیاب بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم کامیاب برادر کاملیا و دانشجوی حقوق بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاملیا نمیدونم چی در انتظارمونه میترسم آدم های بیشتری رو قاطیه این جریان کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملیا کوبید رو بازوم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اووو بابا بیخیال... کامیاب سرش درد می‌کنه واس اینجور چیزا، بهش میگم و فردا شمارت رو بهش می دم هر سوالی ازش داشتی بپرس! منم ازش کمک می‌خوام بالاخره اون بیشتر از ما می‌دونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا: مدارک رو من قایم کردم یه‌جا که عقل جن هم بهش نرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملیا بلند قهقهه ای زد یه جوری که من و رویا با تعجب نگاهش کردیم فکر کنم دیگه بچم رسیده به ته خل بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وی رویا مثل اون پرنده زیبا که غذاش رو یادش می رفت کجا قایم کرده توهم یادت نره کجا گذاشتیشون آخه می‌دونی همچینم ازش کم نداری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظور از اون پرنده "پرنده ی اسکل بود" اسکل یه پرنده ایه که غذاش رو یه جا مخفی می‌کنه و‌ یادش می‌ره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.