داستان در رابطه با سه نیمه جنِ، این سه نفر هر کدوم در یه نقطه در ایران زندگی میکنن… اما با گذر زمان متوجه نیرو و قدرت های ویژه ای در وجود خود میشوند… هر کدام از آن ها که متوجه قدرت خود میشوند با استاد آشنا میشوند و آموزش میگرند که چگونه این قدرت و کنترل کنن… این سه نفر به طور ناخداگاه با هم رو به رو میشوند… وقتی هر سه آنها نزد استاد میروند متوجه میشنود شخص چهارمی نیز در کار است…

ژانر : تخیلی، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۲ دقیقه

مطالعه آنلاین آتش افزار گمشده (جلد اول)
نویسنده : sanaz-mf

ژانر : #تخیلی #معمایی

خلاصه :

داستان در رابطه با سه نیمه جنِ، این سه نفر هر کدوم در یه نقطه در ایران زندگی میکنن… اما با گذر زمان متوجه نیرو و قدرت های ویژه ای در وجود خود میشوند… هر کدام از آن ها که متوجه قدرت خود میشوند با استاد آشنا میشوند و آموزش میگرند که چگونه این قدرت و کنترل کنن… این سه نفر به طور ناخداگاه با هم رو به رو میشوند… وقتی هر سه آنها نزد استاد میروند متوجه میشنود شخص چهارمی نیز در کار است…

لغت نامه:

زاخار :دوست ،رفیق

کنترل کنندگان عناصر: در دوران گذشته مردم فکر میکردند زمین از چهار عنصر آب،باد ،خاک و آتش درست شده است .افسانه ای هم بوده موسوم به اینکه افرادی وجود دارند که میتوانند این عناصر را کنترل کنند وساکنین این عناصر (جن هایی که به یکی از این عنصر ها مربوط میشوند)از آنها فرمان میبرند.

آب افزار: کنترل کننده آب ، یخ و بخار

باد افزار :کنترل کننده هوا و باد

آتش افزار :کنترل کننده آتش و حرارت

خاک افزار :کنترل کننده خاک وسنگ وکانی ها

تایتان:استاد آموزش دهنده کنترل عناصر به کنترل کننده ها

هیپنوتیکا :کنترل ذهن از طریق هیپنوتیزم

لونا : ماه ، قمر

لوناتیک : دیوانگی ، حالت روانی که بر اثر ماه کامل به وجود میاد.

حفاظ ذهنی :حفاظی که با تمرکز وتمرین بسیار میتوان ساخت و صرفا برای جلوگیری از خوانده شدن ذهن توسط جن ها یا هر موجود دیگری است.

انتخاب آقای هابسن:آقای هابسن توی یه اسطبل کار میکرده وبه کسایی که اسب میخواستن یه حق انتخاب میداده؛یا اسبی که کنار درِ رو بردار یا اسب بی اسب!یعنی درواقع انتخاب نبودِ.اجباربودِ.برا همین به اینجور حق انتخاب دادن ها انتخاب هابسنی یا انتخاب آقای هابسن میگن.

آیناز: ماه ناز.

سپهر: آسمان.

نیلوفر: نام گلی به رنگ سفید.

پدرام: آراسته.

آمیتیس: نام دختر خشایار پادشاه هخامنش.

آرشان: نام پسر اردشین دومین پادشاه هخامنشیان

هامون: زمین هموار و بدون پستی... نام دریاچه ای در سیستان

قسمت اول:(نیلوفر)

یه بار دیگه با تمام قدرت تیغه های یخی رو به سمتشون پرتاب کردم ولی ازشون رد شد وبه صخره سنگی پشت سرشون خورد.

-اکه هی!

با بیچارگی به سپهر و آیناز نگاه کردم.اوناهم داشتن تمام تلاششون رو میکردن.

آینازهی فرت وفرت تند باد و گردباد واینجور چیزا میفرستاد وسپهر هم صخره میکند وپرت میکرد .ولی دریغ از یک اینچ جابه جا شدن.

آیناز:خاک تو گورم ! حالا چه غلطی باید بکنیم؟

سپهر درحالی که آروم آروم عقب میرفت با حرص گفت:اگه من اون فرزاد ع*و*ض*ی رو دیدم ! زندش نمیذارم ! مگه مرض داری وقتی بلد نیستی روح احضار میکنی؟ای خدا...

همون طور که عقب عقب میرفتیم یهو آیناز داد زد

آیناز: بچه ها اینا که جن نیستن!میتونیم قایم شییم.

ـ هر هر هر !همبرگر!اونوقت انیشتین جون فکر اونم کردی که تو این برهوت کجا قایم شیم؟

سپهر :ماشا الله هزار ماشا الله کورم که شدی نیلوجان! اینجا کوهستانه ! این همه سنگ گنده هست که میشه پشتش قایم شد مغز فندقی!

یه لحظه با خودم فکر کردم که چقد ماها باهم مهربونیم !!!خندم گرفت!

آیناز:باز خوبه من فکر میکردم فقط کوره نگو خلم شده من خبر ندارم.مرض به چی میخندی؟

همون لحظه چشمم خورد به تکه سنگی که روی سر آیناز معلق بود .سریع دستشو کشیدم که باعث شد بیافته روم وباهم نقش زمین شیم.پشت بندش سنگ همونجایی که آیناز وایساده بود محکم خورد به زمین

سپهر با دیدن اون صحنه با عصبانیت گفت :اینا هی دارن میان جلو تر اونوقت شما دوتا عین بز،عین مترسک مذرعه بابا بزرگ چراغ علی دارین بروبر به هم نگاه میکنین؟

آیناز:همه رو یه نفس گفتی؟تنفست تو حلق جی اف نداشتت.

تک خنده ای کردم کلا آیناز و سپهر همینجورین؛حتی تو موقعیت های بحرانی هم ول کن نیستن

به آیناز که روم لم داده بود گفتم :حاج خانوم جاتون راحته؟

بعد با لگد و پرتش کردم اونوَر:

-گمشو! لهم کردی !

آیناز : واااا! خودت منو کشیدی !

با عجله بلند شدم ودست آیناز و لباس سپهر وگرفتم و با سرعت شروع به دویدن کردم .نمیدونم چرا ولی اون ارواح خیلی سرعتشون کم بود.همین که به پشت یه صخره رسیدیم روبه سپهر گفتم :

-بتکون این لامصبو!

منظورم از لامصب گرد و خاک هایی که موقعی که با آیناز افتادیم رو زمین بود.

سپهر :رو جفت چشاش!

بعد با یک حرکت همه گرد و خاک ها رو از رو لباسامون برداشت که باعث شد بره توی حلقمون.در حالی که سرفه می کردم وخاک وخل هارو تف میکردم سروکله ارواح پیدا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: خاک افزاریت تو حلق جـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:میدونم...میدونم... جی اف نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از این بهتر نمیشه !دارن هی به ما نزدیک تر میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو آیناز داد زد : یااااااااافتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر دستشو رو گوشش گذاشت وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر: مرض !این گوشه نه بلند گو که توش عربده میکشی!حالا چی چی یافتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز :من بادم ،این یالغوزم که آبِ. پس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یالغوز عمه ته چلغوز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز : خفه شو! داشتم میگفتم ، میتونیم مه درست کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فکر کردم دیدم بد چیزی نمیگه.نه بابا ! بهش امیدوار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس برو تو کارش! یا علی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر سریع گفت: بیاین بریم جلوتر اینا که حرکت آهسته میان . که اگه جواب نداد بتونیم فرار کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو جلوتر رفتیم وشروع کردیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین جادوگر ها دستامونو بالا پائین میکردیم و خم وراست میشدیم .هرکدوم گارد مخصوص عنصر خودمونو گرفته بودیم وحرکاتی انجام میدادیم که هرکی میدید از خنده می پکید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر بی شعور ابله هم رو یه تیکه سنگ نشسته بود وغش غش می خندید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارمون کم کم داشت جواب میداد و مه داشت غلیظ تر میشد منتها درد کمر منم داشت غلیظ تر میشد!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف وایسادم ودر حالی که دستم رو کمرم بود به آیناز گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فک کنم دیگه کافی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز هم درحالی که کمرش و می مالید سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:استاد گفته بود مه درست کردن سخته ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر گفت:بچه ها وقتی من میتونم اونارو ببینم یعنی اونام میتونن.یکم دیگه برین تورو خدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه حداقل اسلو موشن حرکت میکنن.تو هم نخندی ها وگرنه بعدا حسابت و میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیش خندی زد و گفت:سعیم و میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز ادامه دادیم .در حدی که دیگه نمیتونستم آینازوسپهر و ببینم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هووووی !نفله ها! کدوم گوری موندین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی شبیه دست زدن اومد . بعد صدای سپهر بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:ایولا!این دیگه راست کار خودمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس خزش چیزی روی پاهام به پایین نگاه کردم .دیدم خاک کوهستان مثل گل شده و از پام بالامیاد.فورا فهمیدم کار سپهرِ.یه لحظه مچ پام درد گرفت.متوجه شدم که گل دور پام سفت شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سپی داری چه غلطی میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پر حرص سپهر از جای نامعلومی در اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:سپی و حناق زر اضافی نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو خاک های دور پام منو به سرعت به حرکت درآوردن. همون طور با سرعت توی مه پیش میرفتم که یهودو تا دست شونه هامو گرفت وهمون لحظه خاک های دور پام فرو ریختن.با اخم به چشمای خندون آبی- بنفش سپهر که منو سفت گرفته بود نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:سلام پیشی! از این طرفا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پیشی ومرگ.ولم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیل نمیشد که چون چشمام شباهت زیادی به چشای گربه داره هرکی از در اومد بهم بگه پیشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست بعد از اینکه اون حرفو زدم یه چیزی محکم ازپشت بهم خورد و افتادم آخم در اومد .برگشتم دیدم آینازه.اونم مث من پخش زمین شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:خیلی بیشعوری سپهر!پام درد گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سپهرنگاه کردم که افتاده بود روی زمین ومیخندید.بین خنده هاش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر: جای تشکرته؟ اصن باید میذاشتم عین نابینایان گرامی سقوط کنین ته دره یا یه راست برین ب*غ*ل اون ارواح خبیثه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز با حرص گفت : تو سادیسم داری!کو دره اصلا.؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر :ممنون از یادآوریت زاخار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی گفتم : خفه شین!بیاین ببینیم میتونیم ماشین و پیدا کنیم یا نه.دیگه نمیتونم اینجا بمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر :چرا ما بریم پیش ماشین؟ماشین میاد پیش ما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز نالید:وااای نه توروخدا!دفعه پیش ماشینو گوشت کوبیده کرده بودی!با این خاک افزاری مشنگت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:از باد افزاری تو که بهترِ مرغابی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه خونم به جوش اومده بود .هرچی من هیچی نمیگم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم :وای ، وای ، وای ،سرم رفت!خجالت بکشین!به درک که داغون میشه!ماشین منه دوست دارم پِرِس شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد روبه سپهر کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زود باش اون ماشین کوفتی رو بیار ازاین خراب شده بریم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر : هوووی!با مهد قدرت های من درست صحبت کنا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیظ نگاهش کردم که سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:باشه الان میارمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو بست وکف دستاشو روی زمین گذاشت . بعد یهویی پرید هوا ودوباره باشدت روی زمین فرود اومد.جوری که پاهای من به جای اون گز گز کردن ! بیچاره پاهاش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان یه گودال بزرگ جلو رومون به وجود اومد.بلند شد وکف دست راستشو رو ساعد دست چپش گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودستشو آروم مشت کرد وعقب کشید.بعد دستاشو جوری قرار داد که آرنج هاش روبه زمین وکف دستهاش روبه بالا بودن.دست هاش رو آروم بالا آورد وما چشممون به جمال ماشین بنده روشن شد .اونم چه جمالی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی خاکی شده بود وچند جاش قر شده بود وشیشه هاشم که چه عرض کنم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو آدم بشو نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:اِه ! چرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیخوای یاد بگیری چیزارو درست حسابی زیر خاک جابه جا کنی؟ حا ضرم قسم بخورم که استاد سر این موضوع به تعداد موهای سرت تنبیهت کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهربا بیخیالی گفت:آهان .اون و میگی؟بعد خندیدو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:همینم از سرتون زیاده!اگه بدونی چه زوری میخواد! جون تو دیگه کمرم راست نمیشه زاخار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون عمه ت بیشعور!.آیناز تو میتونی تمیزش کنی؟دیگه نمیخوام خاک نوش جون کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز سرشو به نشونه تایید تکون داد.بعد با یه نسیم سریع همه گردوغبار هارو ریخت کنار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه سپهر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یاد بگیر!تو همه خاک هارو میریزی تو حلق آدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:خوبی به جادوگر جماعت نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز با لحن جدی گفت:ما جادوگر نیستیم.ما کنترل کنندگان عناصریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر :موندم تو با این صدات چطور گوینده راز بقاء نشدی؟!:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

!Please Up Shut آیناز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:ادبت تو عشق است زاخار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوار شید وقت نداریم.الان دوباره سر وکله شون پیدا میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر اعتراض کرد:چرا نباید از قدرت طی الارضمون استفاده کنیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون من ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:خیلی خودخواهی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:در کمال ناباوری آنی باهات موافقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قابلتون و نداره به قول خودت زاخار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر: ما الان البرزیم!میدونی تا قائمشهر چقد راهه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رانندم.تو غر میزنی؟در ضمن کجا تا قائمشهر راه زیاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کرد وعقب نشست، آینازم کنار من جلو نشست.منم سوار شدم ولی استارت رو که زدم متوجه یه چیزی شدم که باعث شد به عقل خودم ودوستام بد وبیراه بگم.با حرص گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب !من الان چجوری باید تو این مه رانندگی کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند ثانیه سکوت یهو آیناز وسپهر زدن زیر خنده.منم خندم گرفته بود با این وجود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهر عنکبوت!رو آب بخندین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر بین خنده هاش گفت:به این فرفره بگو برات فوتش کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده به آیناز که کنارم نشسته بود نگاه کردم،اونم بدون هیچ حرفی سرش و از پنجره داغون ماشینم بیرون برد و نفس عمیقی کشید ، بعد طولانی ومحکم نفسشو داد بیرون که یه راه طویل و بزرگ ایجاد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و روشن کردم از اون کوهستان جهنمی فرار کردیم و به سمت قائمشهر به راه افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا قائمشهر تقریبا راه زیادی نبود. وقتی رسیدیم باید برم دفتر یه خورده کار نیمه تموم دارم.بعدم باید برم خونه چند هفته ای میشه نرفتم هه فکر کنم با خاک یک سان شده آخه دفعه ی آخری که تو خونه بودم کار فوری پیش اومد و نشد همه پنجره هارو ببندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسئوال آیناز رشته ی افکارم پاره شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:میای خونه ی من یا میری خونه سپهر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ دفتر کار دارم،از اون جا هم میرم خونه ی خودم. چند هفته ای میشه خونم نرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: اکی،سپهر تو دفتر کار نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ صدایی از سپهر در نیومد.آیناز به عقب نگاه کرد و یکم بلندتر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:سپـــهر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم صدایی از سپهر درنیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ به نظرت خوابه؟این جور که این سابقه داره باید داد بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر خواب خیلی سنگینی داشت طوری که اگه یه بمب هم کنار گوشش بترکونن به زور بیدار میشه.هه بد بخت سحر که باید هر روز این و بیدار کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز نفسشو با حرص بیرون داد و این دفعه داد زد: ســـپـــــهــــــرررر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر چشماشو باز کرد ووقتی قیافه ی سرخ شده ی آیناز و دید نیشش شل شد و باز اون دوتا چال خوشگل رو لپش به وجود اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:چیزی شده؟بامن کار داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:یعنی خوابت انقدر سنگینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:آره بد مصب باید بهش بگم یه خورده رژیم بگیره بد بخت سحرم صبحایی که میخواد من و بیدار کنه باید یه شیپور دستش بگــــ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو من و آیناز باهم گفتیم:بــســـه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:ااااه؟چطونه عربده میکشین؟ خیر سرم دارم حرف میزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:بله میدونیم و اینم میدونیم که اگه ولت کنیم تا فردا صبح واسمون حرف میزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:لیاقت نداری من باهاتون حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:میخوام صد سال سیاه لیاقت نداشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم کل کل اینا تا فردا صبح هم طول میکشه واسه همین با صدای نسبتا بلندی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ بسه دیگه. سپهر تو دفتر کار نداری؟من میخوام برم دفتر اگه میای بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:نه،من تمام کارهام و انجام دادم بنابراین میرم خونم تا یکم استراحت کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه چیزی نگفتم خدارو شکر آیناز و سپهر هم حرفی نزدن.بعد از یه ساعت رسیدم دم اپارتمانی که سحر و سپهر توش خونه داره.طبقه نهمِ.نمیدونم چطور سر میکنن؟ من به شخصه رو نردبون هم که می ایستم سر گیجه میگیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:خوب نیلوفر،آیناز شب بیاین خونه ی من تا دور هم باشیم!هوم؟چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فکر کردم، فعلاً حوصله ی خونم و نداشتم. بد نبود.با ارتفاعش میشد کنار اومد .فوقش نزدیک پنجره نمی رفتم دیگه .جالب اینجا بود که سپهر خودش شبا تو بالکن میخوابید! بد تر از اون آیناز که میرفت رو سقف میخوابید!کلا دوستای من یکم عجیب غریبن.یکم که چه عرض کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ باشه پس من ساعتای 4میام خونت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:اُکی،منم میرم خونه دوش میگیرم و یکم استراحت کنم بعد میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:اکی و مرگ ،پس فعلا زاخارا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خدافظ می بینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز:بای بای هانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهرچپ چپ و نگاهش کرد و رفت تو آینازم یه "چیش" گفت. راه افتادم.تو راه دیدم آیناز به اطراف نگاه میکنه منم به اطراف نگاه کردم چیزه مشکوک یا خاصی ندیدم برای همین پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آنی چیزی شده؟ چرا به دوروبرت نگاه میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز سرش و به سمت من چرخوند و به من نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: نیلو فکر کنم ماشینت بد جوری داغون شده! اکثر ماشینای اطراف دارن بهمون نگا ه می کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دفعه با دقت به نگاه کردم دیدم آیناز راست می گه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ جهنم بزار اینقدر نگاه کنن تا چشمشون دراد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:گوشیتو بده آهنگ گوش کنم .گوشی خودم خونه ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گوشی منم خونه ست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول پوفی کرد ولی بعد چند لحظه زد زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به چی میخندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:بیچاره استاد این حرکت و چند با به سپهر یاد داد بازم آقا یاد نگرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدوم حرکت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز :همین جابه جا کردن اشیاء زیر خاک!یادمه یه بارسر همین گارد مجبور شد دویست تا شنا بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم خندیدم و در جوابش چیزی نگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ دویستا شنا برای سپهر آب خوردنِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز با سر حرفم و تایید کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:اوهوم؛یادش بخیر اوایل که باهاش آشنا شده بودیم چه ریغویی بود اما به لطف تمرنای استاد این هیکل توپ الانشو داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ میدونی الان دارم به چی فکر میکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز با خنده گفت:اوهوم؛بی خیال بابا اگه جلو خودش بگم به خودش میگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خدا شما دوتا رو شفا بده تو جلوش ازش بد میگی پشتش خوب.اونم جلوت ازت بد میگه پشتت خوب.اووووووووووف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی بهش کردم فکر کنم الاناش که از ذوق بی آنی شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ ذوق مرگ نشی بی آیناز شیماااا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: گمشو توهم که فقط بلدی زد حال بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو ی خونش نگه داشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ برو پایین تا بیش تر زدحال نخوردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: ایـــش؛بای بای شب میبینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ به قول سپی درد و بای بای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم مث خودم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:به قول سپهر؛سپی حناق نیلو جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ دِ برو دیگه منم رفتم خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم مث آدم خداحافظی کرد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.از خونه ی آیناز تا خونه ی سپهر10 دقیقه راه بود ولی به خاطر ترافیک یه بیست دقیقه ای طول کشید تا رسیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چراغ قرمز از توی آیینه به خودم نگاه کردم،یه دختر24ساله باچشمای نقره ای،که همیشه لنز مشکی میزاره که بازم به خاطر چشمای خودش رگه های خاکستری پیدا میکنه..موهام تا شونمِ ومشکی ِ ولی لاش تیکه تیکه نقره ای رنگ کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اب افزار نیمه حرفه ای هستم.وضع روایط اجتماعیم افتضاحه. باتنها کسایی که رابطه دارم همین آیناز، سپهر و خواهرش سحر و بعضاً شاگردای آب افزاری،که در نبود استاد بهشون درس میدم ،هستن. با بوق ماشینای پشت سری به خودم اومدم و راه افتادم.پدر من که نیکداد مهراد باشه یه دفتر بزرگ وکالت داره ولی به گفته ی خودش چون من جوونم و تجربه ندارم و خامم و از این حرفا... ریاست و داده به آقای کاظمی،ولی من که میدونم به خاطر بی اعتمادی به من ریاست و به من ندادِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفترمون دو طبقه ست،که طبقه ی دوم من و آنی و سپهر و یه آقای دیگه هستیم؛طبقه ی هم اولم چهارتا وکیلن که دو تاش به پت ومت گفتن زکی!یه ریقو که فکر کنم فامیلیش امیریِ،هیشه ی خدا هم موها نامرتبِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه هم در کمال تعجب فامیلیش امیریِ. از اون جایی که فضول نیستم نمیدونم با هم نسبتی دارن یا نه؟چهره وتیپش به قول آنی بدکی نــــی(!!!)فقط یه کم سوسوله. آخه هر دفعه که میبینش چشماش یه رنگه فکر کنم یه ست24رنگِ لنز داره. یه خورده به اون یکی امیری شباهت داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدم دفتر .ماشینو پارک کردم وپیاده شدم برگشتم سمتش تا با ریموت قفلش کنم که چشمم افتاد به بعضی جاهاش که توی مه نتونسته بودم ببینم.ای خدا بگم چیکارت کنه سپهر!علاوه بر اون چیزایی که تو کوهستان دیده بودم، شونصد تا خش افتاده بود روش،یکی از آینه ب*غ*ل هاش کنده شده بود و اون یکی هم همش ریخته بود .خلاصه قوطی بیشتر بهش میومد تا ماشین !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید های دفترو از جیبم درآوردم و درو باز کردم.رفتم توی راهرو ی طبقه بالا.وارد اتاق کارمون که به خواسته من برای سه نفر جا داشت شدم.خندم گرفت.میز سپهر شلوغ پلوغ و بی نظم بود. برعکس آیناز .نمیدونم با این همه اختلاف نظر و سلیقه چطور با هم کنار میان ؟ البته کنارم نمیاد 24ساعته دعوا دارن.ولی من که میدونم دعوا هاشون فقط ظاهریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میز خودمم که ماشا الله شتر با بارش توش گم میشه.بعد نیم ساعت گشتن وحرص خوردن بالاخره مدارک مورد نیازمو پیدا کردم وگذاشتم لا به لای پرونده ای که بهش مربوط میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بیام بیرون که یه صدای ضعیفی توجه مو جلب کرد.کمی با دقت گوش کردم .به نظر می رسید که چندین نفر دارن باهم حرف می زنن ولی انقد یواش بود که شبیه پچ پچ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم هوای اتاق داره سنگین میشه.موندن رو جایز ندونستم.همین که خواستم برم بیرون دقیقا جلوی پام یه چیزی شروع به بالا اومدن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم عقب رفتم و با وحشت بهش نگاه میکردم .طولی نکشید که متوجه شدم یکی از همون ارواحِ توی کوهستانِ که توسط فرزادِ احمق احضار شده.! تنها کاری که الان میتونستم بکنم فرار بود اما به لطف این روح سر گردان که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در وایساده بود از اونجا نمیتونستم فرار کنم. برگشتم که از در بالکن فرار کنم که با دوتا روح دیگه چش تو چش شدم.قلبم تند تند می تپید.یخ بودم ،یخ تر شدم .به خودم توپیدم "چته ؟ آروم باش !مگه فرزاد نگفت نمیتونن چیزی رو لمس کنن؟"یاد فرزاد احمق افتادم."اگه زنده موندم اونو زنده نمیذارم!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو یکیشون صندلی مو به سمتم پرت کرد.از صدقه سر قدرت های جنی م تونستم بپرم وجاخالی بدم که اگه نمی دادم حتما کتلت میشدم وبه جمع دوستانه شون میپیوستم!اَی فرزاد بیشعور!"مگه نگفته بود نمیتونن چیزی لمس کنن؟"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالب بود که یکیشون خواست بازوم رو بگیره ولی دستش ازتو بازوم ردشد!پس حرفاش زیادم چرند نبودِ.اما خیلی چندشم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مونده بودم از این مخمصه چطور فرار کنم.اونا هی وسایلو برا من پرت میکردن ومنم مجبور میشدم جاخالی بدم .داشتن منو گوشه اتاق گیر مینداختن .دیگه فضا برای پریدن وجاخالی دادن نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مخم هنگ کرده بود که چشمم به آب سرد کن افتاد.آب سرد کنمون برخلاف بقیه آب سردکن ها که پلاستیکی بودن شیشه ای بود.سریع و به سختی یه لگد بهش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه شکست وهمه آب ها ریختن رو زمین.سریع گارد آب افزاری گرفتم وآب هارو به سمت سقف هدایت کردم.یه میله یخی آویزون رو سقف ایجاد کردم، پریدم ودودستی چسبیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد شرو کردم به تاب دادن خودم ودر یک حرکت ضربتی به اون سمت اتاق که روحی توش نبود وخوشبختانه در خروجی هم اونطرف بود ، پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضرب روی زمین فرود اومدم .جوری که مچ پام بدجور درد گرفت. اما فرصت برای آه وناله نداشتم.سعی کردم بلند شم که یک آن پهلوی سمت راستم تیر کشید وشروع به سوختن همراه با درد شدید کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دردش جوری بود که جیغ هم نمیتونستم بزنم.نفسم بالا نمیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم بلند شم تا بلای بد تری سرم نیومده.با هر ضرب وزوری که بود از جام بلند شدم وبدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم لنگان لنگان به سمت راه پله رفتم.دستمو رو پهلوم گذاشتم که درد وسوزشش چند برابر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اینکه جیغ نزنم مرحکم لبمو گاز گرفتم که طعم شورخون تو دهنم پخش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه شدم چیز چاقو مانندی رو تو پهلوم فرو کرده بودن.نگاش که کردم متوجه شدم یه تیکه از شیشه آب سرد کنِ. اَه! خودم کردم که لعنت بر خودم باد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی شد دستم و رو زخمم بذارم چون شیشه توش بود واسه همین راهی که میرفتم خونم جاری میشد تو سالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشبختانه یا بدبختانه مانتوم قرمز بود ومعلوم نبود که خونیِ.فقط خیس به نظر می رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با زور و بدبختی پله هارو رفتم پایین، پیچیدم تو راهرو طبقه پایین که یه دفعه یکی عین گوزن بهم تنه زد و مثل گاو سرشو انداخت پایین و با یه "ببخشید" رفت.ولی نمی دونست که مامان بزرگ منو آورده جلو چشام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینکه خورد بهم زخمم به شــــــدت تیر کشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درد وحشتناکش باعث شد همه بدنم شل بشه وزانو هام خم بشن.مجبور شدم به دیوار راهرو تکیه بدم.سر خوردم روی زمین.حتی ناله هم نمیتونستم بکنم.انگار که همه رمقم رو از جونم کشیده بودن.هر لحظه بی حال تر میشدم.راهرو دور سرم میچرخید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرش چشمام سیاهی رفت و بسته شد ولی قبل از اینکه از هوش برم صدایی شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-" خانوم؟خانوم؟"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیتونستم جوابشو بدم.وقتی دید صدایی ازم در نمیاد داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"بــــــهـــــراااد! بیا از حال رفت!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو زمین افتاده بودم و با بد بختی چشمام و باز کردم که اون یکی پسره اومد.اااااااا،این که امیریِ.!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیری:چـ..چـ..چی شده؟من این طوریش کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیری دیگه:نمیدونم اما تو پهلوش یه شیشس.بهراد دسـ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد:به جانِ بهار دستم چیز تیز نبود چه برسه به شیشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیری:میدونم بابا تو که همش پیش خودم بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همون لحطه پهلوم تیر شدیدی کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آخخخخ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیری یکم روم خم شد و گفت:خانوم؟؟؟؟خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پرخاش گفتم:خوبم؟؟؟؟اینم شد سئوال؟؟؟آخه مگه نمی بینی دوستت زد ناقصم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد:من؟؟؟نه بابا من دســـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ من دارم از درد میمیرم اون وقت تو میگی دستت چیزی نبوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد:ایش..چیکارش کنیم پدرام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام:هووووووف.این داره طلف میشه تو زنگ بزن آقای مهراد قرار و کنسل کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد:باشه پس تو هم این و ببر تو ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد پدرام باعث شد حرصم دراد:چــــی؟من؟بهراد چرت نگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ مگه جزام دارم.اوووف دارم میمیرم من و ببرین دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد:پدرام....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام:بهراد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد:پـــدرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام:بــهــ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ کوفت ،درد،زهرمار دارم هلاک میشم اینا مسابقه اسم گذاشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد: چه خشن... من رفتم زنگ بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرام زیر لب گفت:خیلی خری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به من گفت :باید کمکت کنم یا بلندت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم از جام بلند شم که یهو یه دست گرم دستم و گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم تنم داغ شد و مور مورم شد.نمیدونم دست من خیلی سرده یا دست پدرام که دستم و گرفته خیلی داغه؟بعد چند لحظه دمای بدنم عادی شد نه سرد و نه گرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم به سمت ماشین رفتیم .شانسم گرفت چاق نیستم وگرنه بد بخت پرس میشد آخه همه وزنم روش انداخته بودم.با اومدن بهراد امیری به سمت بیمارستان به راه افتادیم.بعد رسیدنمون به بیمارستان و بعد کلی ناز کردن بالاخره راضی شدم و رفتم اتاق عمل..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"قسمت دوم"(سپهر)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلهوره روی رو مبل نشسته بودم و تند تند پام و تکون میدادم.ساعت از 7رد شده بود اما خبری از نیلوفر یه ساعت پیش به خونش رفتم اما اون جا هم کسی نبود.آنی و سحرم مث من نگران نیلو بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنی:معلوم نیس کدوم گوری رفته.احساس بدی دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر:مگه نگفته میره دفتر خب بهتر نیست به جای یه جا نشستن برین دفتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و کتم که رو دسته ی مبل بود برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ سحر راس میگه من میرم دفتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنی:منم میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم خوب میدونستم لجبازه و فقط به حرف خودش عمل میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر:باشه..تو دفتر میبینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنی:چی؟کجـــ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه ی حرفشو نشنیدم چون اومدم تو ی دفتر البته دفتر که چه عرض کنم انباری بیش تر بهش میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ اوه خدای من...اینا کار نیلوفره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام وسایل پخش زمین بود و آبسرد کن و چنتا چیز دیگه هم که نمیدونم چی بود شکسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام پرونده ها هم وسط اتاق توی آب افتاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای "هــــــــی" آیناز به عقب برگشتم و بهش نگاه کردم.دستشو رو دهنش گذاشته بود و با بهت به اطراف نگاه میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم به اطراف نگاه میکردم که با صدای ترسیده ی آیناز به سمتش برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:هــی سپهر اون جا رو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جایی که میگفت نگاه کردم نزدیکای یه ردِ ی خون ریخته بود که به سمت بیرون میرف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ به نظرت مال نیلوفره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:امیدوارم نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم برم سمت در که قطره آبی نمیدونم از کجا افتاد رو گونم.به سمت بالا نگاه کردم که یه دیکه یخ کوچیک وصله به سقف دیدم."این دیگه مطمئنا مال نیلوفره"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:سپهر تا بیرون ادامه داره داری چی کار میکنی بیا دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آهان اومدم بریم ببینیم چه بلایی سر نیلواومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم رفتیم تو راه رو.اون ردِ خون تا پایین ادامه داست اما سر یه پیچ خون زیادی ریخته بود و دیگه خونی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:ینی چی؟ینی همین وسط غیب شد؟نیلو که قدرت طی الارض نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ نمیدونم کاملا گیج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:یه سرایدار درست و حسابیم نداره این جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی کنار سالن نشستم و سرم وبین دستام گرفتم.هیچ چیز با هم جور در نمیاد.هووووف.یعنی دلم میخواد نیلو رو گیر بیارم بعد هر چی از دهــ.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای قدم های یکی سرم رو بالا آوردم که یه پسر قد بلند و چهار شونه روبه رو شدم اصلا انگار تو این دنیا نبود؛داشت با موبایلش با کسی تماس میگرفت.قیافی جدی داشت اخماشم بد تو هم بود.حتی نیم نگاهیم به ما نکرد به سمت دفتری که فکر کنم مال دوتا امیریِ رفت.اما چند لحظه بعد برگشت سمت ما و بدون سلام پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردِ:شما این دوتا وکیلی که اینجا کار میکنن رو ندیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آیناز نگاه کردم معلوم بود اعصابش بهم ریختس.با اخم به پسره گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:علیک سلام.با کی کار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره هم بدتر از آیناز با اخم گفت:گیریم که علیک.مگه چند نفر این پایین دفتر دارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:واضح بگو تا جوابتو بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نچ مث این که اوضاع داره خراب میشه.واسه مین گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ با دو تا امیری کار دارین یا با محمدی و فلاحی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره به آیناز چشم غره ای رفت و رو به من گفت:دوتا امیریا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خووووب نه در واقع ما امروز این جا نبودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خخخخ...فکر کنم پسر رو کارد میزدی خونش در نمیومد.من خیلی تلاش کردم نیشم باز نشه اما آیناز با خیال راحت و نیش تا بنا گوش باز به پسره زل زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همین هین موبایل پسره زنگ خورد؛وقتی به گوشیش نگاه کرد بازم اخم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند قدم از ما دور شد و گوشیشو جواب داد...من موندم چرا الان رفت اون طرف؟ ما که بازم صدا شو می شنویم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:معلوم هس شما دوتا کدوم گورین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:سلام بخوره فرق سرت؛کجایی؟با بهرادی؟چرا گوشیتو جواب نمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ...........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره: پدرام رو مخ من راه نرو از صبح هزار بار به بهراد دوهزار بار به تو زنگ زدم اما هیچ کدوم برنداشتین؛الان کجایین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرِ تقریبا داد زد:چـــــــــــی؟بــیــمـ� �ارســتــان؟اون جا چه غلطی میکنی؟توخوبی؟برای بهار یا بهراد اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ..............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره: دِ جواب من و بده.از صبح دلم هزار راه رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ.................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره: کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره به نگاهش و به اطراف چرخوند و رو خون ها ثابت ماند انگار که تازه اون هارو دیده باشه چشماش گرد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:آره..آره.یه دقیقه گوشی دستت.(رو به ما پرسید)شما این جا چیکار میکنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام پرید بالا.چه پرو.صدای زمزمه ماند آیناز شنیدم که گفت:"پرو به تو چه؟"اما بعدش بلند گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:به شما مربود میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره پوزخندی زد گفت:اگه مربوط نبود نمی پرسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ چرا همچین سئوالی می پرسین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت کلافه پوفی کرد به اون یارو ی پشت خط گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:پدرام اسم دختره چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به ما گفت:شما دختری به نام نیلوفر مهراد و میـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز پرید وسط حرفش:تو نیلوفر و از کجا میشناسی؟اصلا تو کی هستی؟نیلوفر کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره بی توجه به حرف آنی رو به اون یارو که فکر کنم همون پدرام امیری همکارمون باشه گفت:من الان را میوفتم.خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم رو به پسره گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ شما کی هستین؟نیلوفر و از کجا میشناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره: من آرش حمیدی هستم و این خانوم نیلوفر مهراد رو نمیشناسم فقط میدونم ایشون بیمارستانن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلهوره پرسیدم:چی بیمارستان؟حالش خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز: واسه چی؟حالش خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:من از هیچی خبر ندارم.خووب با من میاید بیمارستان یا خـ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:خودمون میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهش نگاه کردم.اَه،دخترِ دیوونه الان با چی بریم بیمارستان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش با بیخیالی گفت:باشه پس بیاین بیمارستا...... فعلا خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن آرش رو به آیناز گفتم:آخه مشــــنگ ما الان چه جوری بریم بیمارستان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز با بی خیالی گفت:همون جور که اومدیم اینجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ الان ما بریم نمیگه شما چه جوری پیاده زود تر از من رسیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیش خندی زد و گفت:سپی من به فکر توئماا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم شروع کرد به خندیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:سپی و درد تو به فکر منی؟چه جوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:آخه آرش جون داشت خدا خدا میکرد میکرد ما خودمون بریم.بعدشم اگه ما با اون میرفتیم یا من باید رو پات میشستم که عمرا همچین غلطی کنم و یا تو و آرش کنار هم.(نیش خندی زد)انیشتین جان اون ماشینش کوپه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گرد شده گفتم:تو باز حافظه ی مردم خوندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو هاشو بالا انداخت و گفت:باز نداره من همیشه میخونم.بی خی بابا بزن بریم جای مریضمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ از دست تو.دیوونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:هووووی باز من هیچی نمیگم سوزنت رو"دیوونه" گیر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ برو بابا جوجه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:جوجه و کوفت.کدوم جوجه ای به خوشکلی منه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ باز قرصات و نخوردی؟خودشیفتگیت عود کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت:سپهر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و چیزی نگفتم.خوب راس میگفتم بچمون خوشکله؛مخصوصا چشماش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند ثانیه هر دومون لابه لای دختار تو پشت بیمارستان مورد نظر بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خب بزن بریم ببینیم این نیلو که فقط مایه ی درد سره در چه حالِ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره تقریا داد زد : چـــــــــی ؟ بیمارستان ؟ تو خوبی ؟ بهراد سالمه ؟ نکنه برای بهار اتفاقی افتاده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ ...............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : من الان دفتر توئم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ ..............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره نگاهشو به اطراف چرخون و روی خون ها ثابت موند . انگار که تازه اونار و دیده باشه چشماش گرد شدِ بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : آره...آره...این جا چه خبره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ .............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : کی ؟ ( بعد چند ثانیه رو به ما پرسید ) شما خانوم نیلوفرمهراد رو میــ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز پرید وسط حرفش و گفت : چـــی ؟ نیلوفر مهراد؟تو اون و از کجا میشناسی؟اصلا تو کی هستی؟این موقع شب اینــ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : خانوم یه دیقه یکی یکی بپرس.(بعد به اون یارو ی پشت خط که فکر کنم همون پدرام امیری همکارمون باشه گفت)من تا چند دقیقه ی دیگه اون جام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم تماسشو قطع کرد و به سمت ما اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:به جمالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز اخم کرد خوب میدونستم از شوخی با جنس مخالفش متنفر؛برای این که دعوا نشه سریع رو به پسره گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ شما خانوم مهراد و از کجا میشناسید ؟ ایشون کجان ؟ شما کی هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره : من حمیدی هستم و این خانوم و نمیشناسم و فقط میدونم با دوتا از دوستانم به بیمارستان رفتن.درواقع بردن ایشون و.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلهوره پرسیدم : چـــی ؟ بیمارستان ؟ واسه چی حالش خوبه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمیدی : من از هیچی خبر ندارم.خوب با من میاید یا خودتـ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز سریع جواب داد : خودمون میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهش نگاه کردم.دخترِ نفهم.الان با کدوم الاغی بریم؟پسره هم انگار از خدا میخواست چون سریع خدافظی کرد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم به آیناز گفتم : چرا بهش گفتی خودمون میریم؟الان با کدوم اسب یا الاغی بریم بیمارستان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشش باز شد و چشمکی زد و گفت : سپی جان من به فکر توئمااااا ! !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص از شنیدن مخفف اسمم گفتم : سپی و درد.چه طوری به فکرمی که خودم نفهمیدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز با کلافگی گفت : بابا طرف ماشین طرف کوپه بود البته زود رفت نتونستم بفهمم ماشینش چی بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای از حدقه در اومده گفتم : تو باز حافظه ی مردم و خوندی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی خیالی گفت : باز نداره من همیشه میخونم . تازه آرش جون هم از خداش بود خودمون بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آرش ؟ آرش کیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز : واااا ؟ همین حمیدی دیگه . اسم کاملش آرش حمیدیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع دستشو گذاشت رو شونه ی من و بعد چند صدم ثانیه تو یه مکان نا آشنا بین کلی درخت ظاهرشدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ این جا کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز:بیمارستانی که نیلوفر توشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ اِاِاِ ! پسره ی خنگول نگفت تو کدوم بیمارستان بستریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز : بی خی بابا من که فهمیدم.بیا بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت میرفت که از لای دختا رد بشه که دستشو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ کدوم گوری میری ؟ تو الان بری پسره نمیگه چه طوری بدون ماشین انقدر زود رسیدین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز من و کشید و گفت : بیا بینم پسره جایی کار داره بعدم میگیم با تاکسی اومدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و با هم به سمت بیمارستان را افتادیم تازه اون جا بود که فهمیدم تو حیاط پشتیه بیمارستان بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این اخلاق آیناز زیاد راضی نبودم.آخه ینی چی بری کل حافظه مردم و بخونی ؛ شاید چیزایی داشته باشن که نخوان کسی بدونه.باید کلی رو این اخلاقش کار کنم تا دیگه این کارا رو نکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آیناز که به نیلوفر که خواب بود زل زده بود نگاه کردم.دیگه داشتم کلافه میشدم خیلی طول کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ آنی هیچ معلوم هس داری چی کار میکنی ؟ بگو چی شده که این بلا سرش اومده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت عصبی گفت : اَاَاَاَاَه.سپهر ریدی تو حسم.داشت میرسید به جاهای خوب خوب ماجرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ زهرمار چه وضع حرف زدنه ؟ یوخده عفت کلام داشته باش خیر سرت دختری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیناز : برو بینیم باو حالا چون دخترم باید کتابی حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستم میگه ها عجب حرف چرتی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــ خوب اینارو بی خیال بگو چی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره آیناز شروع کرد به حرف زدن و تمام ماجرا رو مو به مو برام تعریف کرد با تموم شدن حرفش گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.