دستان خونین به قلم sepidya
راجب یه گروه قاچاقچیه که در اثر افتادن پلیس دنبالشون و کارای ناخواسته و عشق. خیلی زجر میبینن و در آخر تعدادی از افراد گروه میمیرن و بقیه هم دستگیر میشن…
پایان تلخ
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۰ دقیقه
انگار که هيچکدومشون خوشحال نبودن اما از چهره الميرا معلوم بود يه حس مادري گرفته
روندم تا خونه و ماشينو بردم تو پارکينگ که يهو پنچر شد
از اونجايي که غاچاق چيو دزد و قاتل بودم به نظرم مشکوک ميومد که يهو ماشيني که چند روز پيش چکاب شده پنچر بشه
وقتي پياده شدم زير لاستيکا شيشه خورده و ميخو سنگاي تيز ريخته بود
ساختمونم خلوت بود
بعد از اون جريانا بار اولم بود ترسيده بودم آخه يه خورده مشکوک ميومد
معلوم بود هرکي بود ميخواست منو از ماشين بکشه بيرون تا دخلمو بياره
کاشکي نيلا و الميرا پياده نميشدن حالا خودم تنهاي تنها بايد برم
واسم عجيب بود آخه همون شبي که نيلا بياد بايد اين اتفاق بيوفته؟
با اين که برادر خودم بود ولي بهش شک کردم
شايد با پليسا دس به يکي کرده که هممون لو بريم
ديواره هاي حياطو خوب نيگا کردم و بعد با مشت زدم به ماشين
اگه اون يارو صداي ماشينو شنيده باشه پس حتما ميدونه من اين بيرونم
يهو يکي در زد
قلبم داشت از جاش ميکند
درو که باز کردم يه خانومه اي پشت در بود
درو حل دادو اومد تو
ديگه رسما داشتم ديوونه ميشدم
من: شما؟
_: منو نميشناسي ... ولي من خواهر همون يارو ام
_: کي؟همون يارو اي که با کلي التماس مرد؟
_: خودت بهتر ميدوني پس... جون برادرمو گرفتي حالا منتظر جون برادر خودت باش.
_: بکشش ...واسم مهم نيست.
واسم مهمه
خيلي هم مهمه
اون عوضي دنبال نيلاس
درو آروم بستمو رفتم تو
خيلي ترسيده بودم
امير رضا لامپارو خاموش کرده بود
فکر کردم خوابه ولي....
امير رضا : سوپرايز
من: زهرمار ترسيدم
امير رضا: عشقم خوب يکم ذوق کن
من: به چه دليل؟
امير رضا: ديوونه به اين ديوونه اي داري.
من: ميگم عقلت سالم نيست نگو حالا ديگه خودتم اعتراف کردي...برو کنار حوصله ندارم .
امير رضا: جريان چيه رنگت پريده ....خبريه؟
من: خيلي بد
امير رضا : بيا بغلم ...بگو
من: اول اينکه الي جون داره مامان ميشه که اونا خيلي ناراحت بودن ...دوم اين يارو که ديشب مغذشو سوراخ کرديم خواهرش افتاده دنبالم ميخواد يکي از اون دوتارو بکشه (با بغض)
امير رضا : بگير بخواب ببينم تا فردا چي ميشه.
خلاصه انقد ترسيده بودم که زورکي خوابيدم
اونم چيزي نشده پريدم
صداي دعوا ميومد
از اونجايي که هميشه پيش ميومد صداي نيلا بود که تو کل ساختمون ميپيچيد و صداي اردلان که هي بهش ميگفت خفه شو
جعم خونواده جعم بود فقط يه خواهر نبود که منم خودمو رسوندم
من : چي شده اردلان ؟
اردلان : گمشو بيرون.
سرش داد زدم : خودت گمشو بيرون تا حالا تو اينجا بودي حالا نوبت منه
نيلا : بيا زندگي من شده نونوايي هرکي از راه ميرسه نوبت ميگيره.
اردلان رفت
من: نيلا چي شده ؟
نيلا : بچم ناقصه
من : يني چي؟
_: نفهمي ديگه
_: بگو ديگه
_: ببين ...من خونم به خون الميرا نميخوره ...گرفتي حالا ؟
_: آهان ...تا تو باشي سر خود هرکاري نکني
ایلین
۱۵ ساله 11این داستان واقعا جالبه و قشنگه
۳ ماه پیشغزل
۱۵ ساله 00نخوندم😂
۲ ماه پیشEnget
10داداش نه اول داشت نه وسط نه آخر یجوری خلاصه کردی که اصن پشمام
۴ ماه پیشبهار
۱۴ ساله 10واقعا رمان مسخره ایی بود نویسنده ش آبروی همه ی نویسنده هارو بردی اه اه خیلی مزخرف بود چرت ترین رمانه
۶ ماه پیشلورآ
00زیاد بنظرم جالب نبود ولی بیشتر تلاش کن مطمئنم بهتر میشی:)
۷ ماه پیشسید مسعود سیف زاده
۴۷ ساله 21با عرض معذرت مزخرف بود
۱۱ ماه پیشآیلین
۱۸ ساله 33رمان خوبی بود و کوتاه بود ولی خیلی تلخ و ناراحت کننده بود...
۱۲ ماه پیشفافا
42مزخرف داغون خیلی مسخره
۱ سال پیش♡HADIS♡
۱۲ ساله 31زیاد جالب نبود ومن اصلا ازاین رمان خوشم نیومد
۱ سال پیشزهرا
50کاش یکم بیشتر توضیح میدادی سر و ته داستان مشخص نیست من به شخصه حتی نفهمیدم چیشد تا نصفه خوندم دیدم واقعا اصلا نمیشه درکش کرد
۱ سال پیشGh
۱۷ ساله 31خداوکیلی ابرو هرچی نویسنده بود بردی اصلا معلوم نیست چی شود اصلا چرا اینا خلاف کار شودن
۱ سال پیش!..اممممم بزا فک کنم
۰۰ ساله 82خب خب خب 🤔 بزا فک کنم.....! 😂😂😂😂چرت بود و پر از غلط املایی نصفه های همون اولی ولش کردم بد رو مخ بود😕.... الا ک فک موکونم میبینم ما بریم با هم نویسنده شیم چطوره؟ 🤔😰🥴😂😂😂
۱ سال پیش《`¤`》
۰۰ ساله 71واقعا رمان عالی بود داداش آبجی حالا هر چی که هستی این چی بود نوشتی آبروی هر چی نویسنده رو بردی لطفا دیگه رمان ننویس من اصلا نفهمیدم چی شد یک گروه بود معلوم نیست چجوری خلافکار شدن آخرش همه رو گرفتن ☹
۱ سال پیشسحر
20اعصابم خورد شد.رمانو نصفه زدم بیرون
۱ سال پیشLidi
90یه دختره بود به دنیا اومد بزرگ شد بعدم مرد پایان :( منم می رم نویسنده میشم نگاه که میکنم انگار استعداد دارم...
۱ سال پیش
رجینا
۱۶ ساله 00از همون اول به قدری بچگانه و کسل کننده بود که نتونستم ادامه بدمش٫: