ورود دختران ممنوع به قلم rOya9800
یه دختر شیطون همراه دوست و خواهر بزرگش، یه شب متوجهی برادراش میشن که به طرز مشکوکی بیرون میرن پس دخترا هم تصمیم میگیرن اونا رو دنبال کنن تا اینکه...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۱ دقیقه
برگشتمو با همون حرصم نگاش کردم و گفتم:
-جنابعالی؟
-دلیلی نمیبینم معرفی کنم...اگه میشه بلند شین
بزنم...الله اکبر!
خواستم حرفی بزنم که استاد اومد تو
رفتم نشستم سرجامو رو به نیشا کردم که لبخندش تا بنا گوش رسیده بود
نگاهی به من انداختو چشمش برقی زد که با حرص کلاسورمو برداشتمو زدم تو سرم!
تق تق تق...!
با خودکارش ضرب گرفته بود روی میز...داشت رو مخم اسکی میکرد!
جوری که بشنوه گفتم:
-درگیری اعصاب داره پسره
نیم نگاهی بهم انداخت و جوری که من بشنوم گفت:
-درگیری روحی داره دختره!
حرصی شدمو پا شدمو گفتم:
-درست حرف بزن اقا!
استاد:خانوم سپهری...چه خبره سر کلاس هستین بشینین سر جاتون
بی توجه بهش پسره روشو از من گرفت و جوری که بشنوم گفت:
-دختره ی بی همه چیز
امروز واقعا از کوره در رفته بودم خودمم نمیدونستم چرا...
با لحن بلندی گفتم:
-بی همه چیز عمته پسره ی...
اینبار خودش بلند شد و تو روم وایساد و با لحن محکمی گفت:
-پسره ی چی هان؟تو...
استاد داد زد:
-بسه تمومش کنین...برای اولین وآخرین بار میگم...اگه میخواین این ترم حذف نشین باید دورشیطنت و دعوا رو خط بکشین اینجا دانشگاهه
خواستم اعتراض کنم که پسره گفت:
-من هیچ کاری نکردم این توهین کرد
-هی خودتم بهم توهین کردی
-ولی اول تو شروع کردی
-بسه الان بهتون چی گفتم؟
-ببخشید!
-حالا بفرماید برین بیرون یه ابی به سرو روتون بزنین کلاس رو بهم ریختین
خواستیم بریم که پسره پا پشت پام کرد و نزدیک بود با مخ بیفتم که خودمو با دستگیره ی در گرفتمو داد زدم:
-وحشی!
-خانوم سپهری...آقای کیانفر...همین الان اخطار آخر رو بهتون دادم خیله خب...این ترم هر دو حذفین
بچه ها همه خیره به ما که هردو همزمان گفتیم:
-چی؟
در ماشینو محکم به هم کوبیدم و به نیشا اس زدم:
-خودت بیا من دیگه نمیام دنبالت
استارت زدمو راه افتادم سمت خونه
درو باز کردم که فریاد ماهان بلند شد:
-بابا تیشرت سبزه کو؟
-تو کشو یکی مونده به آخریه!
با همون حال داغونم خواستم برم بالا که سد راهم شدو گفت:
-چیشد زود اومدی؟هه
زدمش کنار:برو حوصله ندارم
-می تو!
..
شب از مامان اجازه گرفتمو رفتم خونه ی نیشااینا و براش همه چیزو تعریف کردم و شب هم همون جا خوابیدم
یه چیزی مثل تنگ آب روسرم خالی شد!
پریدم هوا و دیدم نیشا بالاسرم ایستاده:
-تا صبح ازت کلی کتک خوردم حداقل بلند شو
چشمامو مالشی دادمو نگاهی به ساعت گوشیم انداختم...اوه خدا ساعت دوازده اس چرا این منو صبح به این زودی بیدار کرده!
موهامو جمع و جور کردم همون جا رو تخت و با کش بستم و رفتم دستشویی و گفتم:
-نیشا جای حساسش بودا...
خندید و اومد سمتم و گوشیمو بهم داد:
-بیا داره ویبره میره
تا شماره ی مامانو دیدم با لوسی گفتم:
امیر
00چنگی به دل نمیزنه،جذاب نبود و سعی داشت بیخودی با مسائل تکراری کشش بده چندین بار افتادن رو زمین شخصیتا تکراری بود سکندری خوردن تکراری بود و در کل خوب نبود...
۲ هفته پیشالی
۰ ساله 00خیلی خوب بود ولی باید علت اینکه چرا دخترا ورودشون تواون ویلا ممنوع بودم میگفتی درکل بامزه و باحال بود من که خوشم اومد
۲ ماه پیشkosar
۱۵ ساله 00عالی بود
۲ ماه پیشآسمان
00راستش قلم ضعیف بود بعد خوندن رمانی مثل ناگفته ها .زیتون . بگذار آمین دعایت باشم اینا جذابیت ندارن .درکل رمانای هانیه وطنخواه قشنگه پیشنهاد میکنم .
۲ ماه پیشزینب
۱۸ ساله 00من رمان زیاد خوندم با اینکه قلم رمان قوی نبود ولی کاملا جذاب و بامزه بود ولی مبهمه برام که چرا انقدر یهویی شد عشقشون ولی در کل رمان نسبتا قشنگی بود امیدوارم رمان بعدی نویسنده قلم قوی داشته باشه
۲ ماه پیشملیکا
00یکم گنگ بود و من هیچی نفهمیدم
۳ ماه پیشساغر
۲۱ ساله 00چرت بود ولی خنددار
۴ ماه پیشM
۱۴ ساله 10خوب بود ولی معلوم نشد که چرا ورود دخترا به ویلا ممنوع بود
۴ ماه پیشخیلی چرت بود
۲۴ ساله 10خیلی چرت بود
۵ ماه پیشم
00تو بعضی از قسمتاش واقعا خنده دار بود رمان خوب بود ولی عالی نبود قلم نویسنده ضعیف بود میتونست خیلی بهتر از این بشه ولی من از شخصیت دختره که طنزدار و شلوغ بود خوشم اومد
۵ ماه پیشMahdiyeh
۱۲ ساله 10رمان خوبی بود ولی آرسام این وسط چی شد
۵ ماه پیشساحل
۲۱ ساله 10بی مزه ترین رمانی که خونم🫤حیف وقتی که بخوایین بذارین خیلب رمان بدی بود
۵ ماه پیشh
۱۴ ساله 00چرت و بی سر و ته رومخی چیز طنزی یا چیزی که بخواد منو کنجکاو کنه ندیدم باید یه چیزی داشته باشه که آدمو کنجکاو کنه یا لااقل طنز باشه خلاصه خوشم نیومد
۵ ماه پیشفاطی
10عالی بود
۶ ماه پیش
آرام
۱۵ ساله 00عالی بود ولی ایکاش این آخرا درمورد آرسام هم میگفت که ازدواج کرد یا نه ولی درکل عالی بود